علیرضا جوادزاده، عضو هیات علمی موسسه آموزشیپژوهشی امامخمینی(ره): اخیرا یادداشتی با عنوان «بازخوانی اعدام حبیبالله آشوری، نویسنده کتاب توحید در سال ۱۳۶۰» توسط مولف کتاب «عصر حیرت» در فضای مجازی انتشاریافته و در آن شبهات متعددی درباره برخی اشخاص (آیتالله خزعلی، آیتالله مصباح، مقاممعظمرهبری و...)، نظام جمهوری اسلامی و اجرای حدود اسلامی مطرح شده است. متن زیر پاسخی مختصر به این یاداشت است:
1. بهرغم شاگردی حبیبالله آشوری نزد مقاممعظمرهبری و استفاده از مباحث توحید ایشان، اما آیتالله خامنهای صراحتا بر اشتباهات فاحش در تفکر و نوشته آشوری تاکید کرده است: «من بارها درباره اشتباهات و انحرافات نوشتهاش به او تذکر داده و با او بحث کردم که متاسفانه غالبا بینتیجه بود.» «آشوری در ابتدا طلبه مستقیم و سربهراهی بود. از حدود سال 46 با من مرتبط شد... ازحدود سالهای 51 به بعد، تحت تاثیر تفکرات مجاهدین خلق واقع شد و یکی دو بار به من گفت که گرههایی در ذهنیات خود دارد و خواست که با او بنشینم و آن گرهها باز شود. در همین اوقات شرح بر جزوه توحید [من] را نوشت و به من داد تا درباره آن نظر بدهم. ضعفهای متعددی داشت و من در چند جلسه طولانی با او درباره آنها گفتوگو کردم. گرههای ذهنی او همانها بود که در کتاب منعکس شده است. در موارد متعددی نسبت به اشکالات قانع میشد، ولی بار دیگر در جلسات بعد، همانها را تکرار میکرد. مهمترین مانع از اینکه حرف غلط خود را پس بگیرد، فضای آن روز در محیط مبارزاتی بود. حرفهای افراطی و تند به مذاقها خوش میآمد و مستمعین را به گرد گویندگان چنین حرفهایی جمع میکرد. او این نقطه ضعف را داشت که از تحسین و تمجید بهخصوص از سوی جوانان و مبارزان به وجد میآمد و همین نمیگذاشت او درست بفهمد یا درست عمل کند. دوستان خوب و اصیل ما از اینکه او روزبهروز بیشتر زاویه میگرفت، ناراحت بودند. یکی از مبارزان مومن، جلسهای در خانه خود تشکیل داد و از او و من و دکتر شریعتی دعوت کرد تا شاید بشود او را از ادامه این کجرویها منصرف کرد. آن روز شریعتی و من ساعتها با او حرف زدیم و شریعتی بیش از من. و متاسفانه اثر نداشت» (ر.ک: رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، چاپ ششم، ص555).
2. نوع عالمان و روحانیان شاخص که کتاب را خوانده بودند، وجود اشتباه و انحراف در کتاب توحید آشوری را پذیرفته بودند؛ بحث در میزان انحراف و اشتباه بود. عالمانی مانند شهید مطهری، آیتالله مصباح و بهویژه آیتالله خزعلی، انحراف را بسیار جدی دانسته، برخی از آنها در حد ارتداد تلقی میکردند (همان، صص554ـ556). البته اینکه بهصورت خاص، آیتالله مصباح، آشوری را مرتد دانسته باشد، مستندی برای آن نیافتیم.
3. اینکه گفته شود: «چرا آیات مصباح و خزعلی، نسبت به محتوای کتابی که محل اختلاف بین عالمان و فقیهان بوده، با قاطعیت حکم به التقاطی بودن آن کرده و احتمال خطا در برداشت خود را از کتاب ندادهاند؟» سطحی و عوامانه است؛ اولا چنان که ذکر شد، اختلاف در میزان انحراف بود نه اصل انحراف؛ ثانیا چنین اختلافهایی طبیعی است؛ یعنی در کنار برخی اختلافهای فقهی، در مصادیق نیز اختلافهایی در میان فقها بهوجود میآید؛ ثالثا، وقتی فردی براساس قرائن و شواهد، به یقین و اطمینان میرسد، چه معنا دارد که احتمال خطا در برداشت خود بدهد؟
4. بیان شده است: چرا حکمکنندگان به ارتداد آشوری، «حکم به ارتداد متفکر و نویسندهای مسلمان دادهاند که از سر شبهه و تشخیص اشتباه، مطلبی التقاطی و حتی فرضا کفرآمیز نوشته است؟» توجه به فاصله حدود 5ساله انتشار کتاب توحید در سال 1355 تا زمان حکم به اعدام آشوری در سال 1360، و عدمابراز پشیمانی آشوری از کتاب بهرغم نقدهای جدیای که صورت گرفت (ازجمله ایرادات آیتالله خامنهای)، نشاندهنده علم و پافشاری وی بر همان مطالب بوده است.
5. هم براساس احکام اسلامی و هم براساس قانون جمهوری اسلامی، به استناد نظر چند فقیه، ارتداد یک فرد میتواند ثابت شود و حکم اعدام اجرا شود؛ بنابراین، انتقاد به «دستگاه قضایی جمهوری اسلامی» که چرا به استناد نظر «چند فقیه»، اقدام به اعدام یک روحانی مبارز میکند» بیوجه است.
6. طرح این اشکال که: «چرا موافقان کتاب توحید، به دفاع از مرحوم آشوری نپرداختند و مانع اعدام وی نشدند؟»، بهمعنای دعوت به بیقانونی و هرجومرج است. دادگاه تشکیل شده و بعد از بررسیهای لازم، حکمی صادر کرده است. بهفرض افرادی موافق آن حکم نباشند، آیا باید مقابل حکم بایستند؟ صرفنظر از اینکه اولا چنانکه ذکر شد نوع عالمان و روحانیان رویکرد انتقادی به کتاب داشتند نه موافقت کامل؛ ثانیا بر اساس چه مستندی بیان شده است در مراحل تشکیل دادگاه و رسیدگی به حکم، دیدگاه کسانی که بهرغم وجود انحراف در اندیشه آشوری و در کتاب توحید، اما آن را موجب ارتداد نمیدانستند، گرفته نشده است و این افراد اقدامی انجام ندادهاند؟ این موضوع (فرآیند دادگاه و اقدامات صورتگرفته) نیاز به بررسی و تحقیق دارد.
7. بیان این مطلب که: «صدور حکم ارتداد و مجازات اعدام بهخاطر طرح یک اندیشه و لو باطل و کفرآمیز ـدرحالیکه صاحب اندیشه و عقیده در مقام ستیز با حقیقت نیست و دریافت خود را درست و حق میداندـ برخلاف یک قرائت متین و قابل دفاع فقهی از آزادی اندیشه است»، صحیح است؛ البته با نگاه لیبرالیستی به دین اسلام و آزادی، نه با نگاه و روش دینشناسی معمول و معقول فقهای شیعه. آیا فرد مرتدی پیدا میشود که بگوید من با حقیقت ستیز دارم و با اینکه دریافتم را نادرست و حق نمیدانم، اما بر آن پافشاری میکنم؟
8. اختلاف فقها درمورد برخی موضوعات، امری طبیعی است (همانند اختلاف میان کارشناسان هر رشتهای در برخی مسائل تخصصی رشته خود). در عرصه اجتماع و قانونگذاری در جامعه اسلامی، طبعا باید یک دیدگاه را اخذ کرد. بر این اساس، درباره اجرای حدود، در جمهوری اسلامی، دیدگاه بسیاری از فقها مبنیبر جواز و وجوب اجرای حدود در همه اعصار، به قانون تبدیل شده و درنتیجه، لازمالاجرا خواهد بود.
9. نظام جمهوری اسلامی، البته موظف است درصورت ثبوت ظلم به افراد از سوی برخی مسئولان، به جبران آن بپردازد؛ در کنار این وظیفه، تکالیف دیگری نیز دارد که از جمله آنها برخورد مطابق قانون و شرع با اتهامزنندگان، شایعکنندگان و دروغپراکنان ضد نظام و عالمان اسلامی است.
۱۰. در پایان، درباره ارتباط میان کتاب «عصر حیرت» با نگارش یادداشتهای سیاسیانتقادی از قبیل یادداشت مورد بحث (که توسط نویسنده کتاب مذکور صورت میگیرد)، چند نکته کلی قابل ذکر است:
الف) نقدهای اساسی بر دیدگاه عصر حیرت مطرحشده یا قابل طرح است که از مهمترین آنها، ارائه تصویر نادرست و غیرواقعی از وضعیت دوره حضور و غیبت معصوم(ع) است؛ اینکه در دوره حضور معصوم، دسترسی شیعیان به تعالیم اسلامی بهگونهای نشان داده شود که در همه مسائل همراه با علم و یقین و بدون جهل و تردید بوده است، نه با گزارههای تاریخی سازگاری دارد و نه با مفاد و مفهوم روایات متعدد. متقابلا، در عصر غیبت، بهرغم وجود اختلافهای نظری میان فقها در برخی مسائل که میتواند بیانگر حیرت و عدمعلم باشد، اما احکام زیادی نیز از ضروریات مذهب یا مورد اجماع و اتفاق فقها است و یا شهرت غالب بر آنها وجود دارد که موجب یقین و اطمینان به صدور آنها از شارع میشود؛
ب) عدمتطابق عمل نویسنده با دیدگاه و نظریه عصر حیرتش، ویژگی خاص، تعجببرانگیز و طنزگونهای را به وی بخشیده است؛ چگونه فردی که ادعای حیرت و جهل و عدمامکان علم و یقین در دوره غیبت دارد، با قاطعیت و علم آنهم در امور جزئی این دوره سخن گفته، احکام قطعی درباره برخی حوادث، افراد و جریانهای سیاسی غیرهمسو صادر میکند؟!
ج) بهلحاظ انگیزشی، بررسی شخصیت نویسنده و روانشناسی وی، گویای آن است که شاکله شخصیتی وی در کنار عدمدقت و عمق کافی، خالی از افراط و تندروی نبوده و نیست؛ به همین جهت، نگاههای آمیخته با افراط وی در دهههای شصت و هفتاد، و عدمتحقق انتظارات وی از نظام جمهوری اسلامی، موجب یاس و ناامیدی وی گشته است و بهنظر میرسد این امر، ازجمله عوامل و زمینههای نگارش کتاب عصر حیرت از یکسو، و نوشتن یادداشتهای تند انتقادی از قبیل یادداشت مورد بحث از سوی دیگر شده است. از این منظر، فلسفه و حکمت تاکیدهای صورت گرفته در تعالیم اسلامی و بیانات اولیا و عالمان الهی، بر دوری از افراط و تندروی از یکسو، و پرهیز شدید از یاس و ناامیدی از سوی دیگر، روشن میشود؛
د) معالاسف، همین ویژگی شخصیتی (افراط و تندروی) ـصرفنظر از دیدگاه علمی درباره عصر غیبتـ موجب شده است، نویسنده مذکور، حریم قلم را پاس نداشته، مباحث (هرچند سیاسی) را با روش علمی و حفظ حدود اخلاقی و شرعی طرح نکند و از آلودهشدن به بیصداقتی و برخورد گزینشی با مسائل پرهیز نکند که نمونه آن را در یادداشت مورد بحث میبینیم.