روایت میدانی صادق امامی، خبرنگار «فرهیختگان» از نقطه بحرانی تحولات افغانستان، بخش دوم
خبرهای غیررسمی حاکی از آن است که از پنجشنبه هفته گذشته به‌مدت 3 روز، بین نیروهای احمد مسعود و طالبان آتش‌بس اعلام شده است. در فرصت آتش‌بس به مردم بومی اجازه داده شده است تا از شهر خارج شوند. پیش از خروج خودروهای حامل وسایل از شهر، نیروهای طالبان آنها را تفتیش می‌کنند. مشخص نیست به‌دنبال چه چیزی هستند اما این دستورالعمل برای تمامی خودروها اعمال می‌شود.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۲۱ - ۰۱:۰۵
  • 20
روایت میدانی صادق امامی، خبرنگار «فرهیختگان» از نقطه بحرانی تحولات افغانستان، بخش دوم
داستان پنجشیر، آتش زیر خاکستر
داستان پنجشیر، آتش زیر خاکستر
صادق امامیعضو شورای سردبیری

صادق امامی، دبیرگروه  بین‌الملل: دوست دارم صورتش را زیر همین پوتین‌هایی که از مریوان تا سردشت در صفر مرزی همراهم بودند، له کنم. این را الان دوست دارم ولی در آن لحظه، آن‌قدر نگرانی و استرس داشتم که به هیچ‌چیز جز خلاص شدن از دستش و دست‌شان فکر نمی‌کردم. استرسم بیشتر از اینکه برای خودم باشد، برای تصاویر و ویدئوهایی است که در دوربین موبایلم ذخیره کرده‌ام. با وجود اینکه فورا اطلاعاتم را مخفی می‌کردم تا اگر احیانا جایی گیر افتادیم، نتوانند فایل‌ها را پیدا و پاک کنند اما این یکی متفاوت از دیگران است. با موبایل و تکنولوژی‌های جدید آشناست و من از همین می‌ترسم. می‌ترسم که نکند موبایلم را بگیرد و سراغ «مدیریت فایل‌ها» برود و بخش «فایل‌های خصوصی» را باز کند؛ رمزم را با زور همان اسلحه‌ای که خودش دارد، بگیرد و اطلاعاتم را پاک کند؛ همان کاری که با موبایل محمدعلی سافلی، خبرنگار تسنیم می‌کند. محمدعلی حین حرکت ستون نظامی‌شان، از تانکی که جلودار شده است، فیلم می‌گیرد و همین موضوع برایمان دردسر می‌شود. فورا موبایل محمدعلی را ضبط می‌کند. بعد از کلی دوندگی، بالای سر محمدعلی می‌ایستد تا عکس و فیلم‌ها را پاک کند. در دل‌مان خوشحالیم که هرچه پاک شود، به‌راحتی از سطل آشغال احیا می‌شود اما این خوشحالی دوامی ندارد. می‌گوید «سطل آشغال را هم پاک کن.» انگار آب سرد روی سرمان ریخته‌اند. مشخص است که حداقل با موبایل آشنایی خوبی دارد. تا پیش از فیلم‌گرفتن از تانک، می‌گفت که بدون مجوز امکان ورود به پنجشیر را ندارید ولی حالا هیچ‌چیزی جز بازگشت فوری ما به کابل راضی‌اش نمی‌کند. فرمانده ستون نظامی طالبان برخلاف نیروهای جنگجویش که تقریبا هیچ‌کدام‌شان فارسی بلد نیستند، روان و بدون لهجه صحبت می‌کند. صدای پخته‌اش در کنار هیکل زمخت و ریش و سیبیل بلندش، ابهت یک فرمانده نظامی را به او داده است. کیان عبداللهی و مهدی بختیاری، خبرنگاران تسنیم تلاش می‌کردند با گفت‌وگو، ورودمان به شهر را تسهیل کنند اما فرمانده، به هیچ صراطی مستقیم نبود. از نظرش یک گام عقب نمی‌نشیند. می‌گوید: «شما خبرنگاران ایرانی می‌نویسید که پنجشیر هنوز سقوط نکرده است.» می‌گوییم ما برای روایت واقعیت آمده‌ایم. تا این را می‌گوییم، موبایلش را درمی‌آورد. روی صفحه موبایلش، اپلیکیشن «آخرین خبر» را می‌بینیم. گوگل‌کروم را باز می‌کند در آنجا هم نام چند خبرگزاری ایرانی به چشم می‌خورد. به نظر می‌رسد برایش خیلی مهم است که رسانه‌های ایرانی درباره آنها چه می‌نویسند. یک خبرگزاری ایرانی را باز می‌کند و یک خبر از مقاومت در پنجشیر نشان‌مان می‌دهد. خون خونش را می‌خورد. سراسر آتش می‌شود. حین اینکه موبایل را به‌سمت جیبش می‌برد، می‌گوید «به سلامت.»

کیان عبداللهی اما راضی به بازگشت نمی‌شود. اما او چنان قاطع و مصمم است که فقط تماس ملا هبت‌الله آخوندزاده شاید بتواند کمی از خر شیطان پایین بیاوردش. مرغش یک پا دارد. من موبایل‌هایم را غلاف کرده‌ام. جرات نمی‌کنم بیرون بیاورم‌شان. یکی در جیبم است و دیگری که موبایل اصلی و پر از فیلم است در جیب پشت‌سرم گذاشته‌ام که پیراهنم روی آن را پوشانده. در تمام مدت بحث کلامی، وویس‌ریکوردرم در جیب پیراهنم مشغول ضبط است. به‌سمت نیروی طالبی می‌روم که کنار فرمانده ایستاده. ریش‌های کم‌پشتی دارد. خانه پر سنش کمتر از 19 سال است. به سلاحش اشاره می‌کنم و می‌گویم: «این M16 آمریکایی است؟» تا این را می‌گویم، فرمانده نظامی با غضب نگاهم و به جیبم اشاره می‌کند: «اون ضبطت را بده.» لعنتی با آن عینکش دقت بالایی هم دارد. آن‌قدر فاصله‌اش نزدیک است که نمی‌توانم ضبط را قطع کنم. دست در جیبم می‌کنم و وویس‌ریکوردر را می‌دهم. صفحه وویس‌ریکوردر را که می‌بیند، 12 دقیقه صوت ضبط شده است. انگار آتش بر سرش ریخته‌اند. با غضب نگاهم می‌کند. می‌دانم و می‌داند که به‌واسطه خبرنگار بودنم، دست‌وبالش بسته است. وویس‌ریکوردر را در جیبش می‌گذارد: «این پیش من می‌مونه. شما کل صحبت‌های من را ضبط کردید.» هرچه می‌گوییم که فایل را پاک می‌کنیم، فایده ندارد. احساس می‌کند اگر فایل را هم پاک کنیم راهی برای احیای آن وجود دارد. دیگر با ما صحبت نمی‌کند. به راننده ماشینی که ما را تا اینجا آورده، دستور می‌دهد ما را به کابل برگرداند. می‌گوید ضبطت را اگر می‌خواهی باید بخش فرهنگی طالبان با من تماس بگیرد. شماره‌اش را می‌دهد و خودش را هم «نظامی» معرفی می‌کند.  همه‌چیز با هم به‌یکباره خراب شد. ما می‌مانیم و او با ستون نظامی‌اش که شامل حدود 20 دستگاه تویوتا و یک دستگاه تانک می‌شد، به‌سمت پنجشیر حرکت می‌کند. در هر خودروی نظامی حدود 11 نیروی طالب حضور دارد. این حجم نیرو در یک خودرو نشان از آن دارد که طالبان احتمال کمین خوردن و حمله به کاروانش را نمی‌دهد.  من نه‌تنها امکان ورود به شهر را ندارم که وویس‌ریکوردرم را هم ضبط کرده‌اند؛ وویسی که نصف آن فایل‌هایی است که ضد طالبان ضبط کرده‌ام. گمان می‌کنم اگر آنها را بشنود، با سنگ عمر وویس‌ریکوردرم را پایان دهد. راهی برایمان نمانده. تویوتاهای نظامی با سرنشینان‌شان یک‌به‌یک از کنار ما می‌گذرند و می‌روند. نمی‌دانیم چه کنیم. چند دقیقه‌ای می‌نشینیم و مردم گلبهار، نزدیک‌ترین شهر به ولایت پنجشیر دورمان را می‌گیرند. فارسی‌‌شان روان‌تر از کابلی‌هاست. هرکدام مشورتی می‌دهند. اینجا آخرین نقطه‌ای است که اینترنت وجود دارد. از فرصت استفاده می‌کنیم و ویدئوهایمان را به روزنامه و خبرگزاری ارسال می‌کنیم. چند دقیقه بعد ویدئویی که ما در منطقه ضبط کرده بودیم، منتشر می‌شود. این نخستین سند قابل‌اتکایی بود که نشان می‌داد طالبان درحال اعزام نیرو به پنجشیر برای ادامه نبرد با نیروهای احمد مسعود است.  نماز ظهر و عصر را می‌خوانیم و از جمعیت فاصله می‌گیریم تا مشورت کنیم. کیان می‌پرسد: «بدون تعارف بگویید چه کنیم؟ برگردیم یا ادامه بدهیم؟ اینجا امکان هر اتفاقی وجود دارد.» همه موافق ادامه دادنیم. من قبل از حرکت یک ویدئو ضبط می‌کنم و در آن می‌گویم که با توجه به رفتار خشن فرمانده طالبان، درصورت ورود ما به شهر، هر اتفاقی برایمان بیفتد، به‌طور حتم مسئولیت آن با «طالبان» است. مشخص بود که نیروهای احمد مسعود در کوه‌ها مستقر شده‌اند. این را یکی از پشتون‌هایی که عقب تویوتای طالبان نشسته بود، با اشاره بهمان می‌فهماند. او در پاسخ به اینکه مگر پنجشیر خلع سلاح نشده، کوه سمت راست را نشانم می‌دهد.
- مگه جنگه؟
- هو، هو، جنگه...

این یعنی جنگ در آنجا ادامه دارد. عقب ماشین، همه نیروهای طالبان M16 آمریکایی دارند. سلاح‌های نیمه‌سنگین هم هست. برای اطمینان می‌پرسم: «در کوه هستند؟» با سر تایید می‌کنند.

شروع رسیدن‌مان به پنجشیر آن‌طور که فکر می‌کردیم، نشد. راننده‌ای که ما را تا گلبهار آورده بود، رد می‌کنیم تا به شهر برگردد. ادامه مسیر با او که طالبان می‌شناسندش، ناممکن است. در کابل با او توافق کردیم که با 1500 افغانی (500 هزارتومان) ما را به پنجشیر برساند. با وجود اینکه به پنجشیر نرسیدیم، مبلغ توافق‌شده را می‌دهیم. یک راننده محلی حاضر می‌شود برای مسافت کوتاهی که تا مرکز شهر مانده، 2هزار افغانی (حدود 750 هزارتومان) بگیرد و ما را به پنجشیر برساند. این مبلغ را نه به‌خاطر مسافت که به‌خاطر خطری که به جان خریده، طلب می‌کند. سوار ماشین می‌شویم و به‌سمت پنجشیر راه می‌افتیم. تمام طول جاده از کنار رودخانه پنجشیر و به تعبیر محلی‌ها «دریای پنجشیر» می‌گذرد. بیش از آنکه زیبایی طبیعی منطقه، ما را مسحور خودش کند، نگران مواجه شدن با آن ستون نظامی و فرمانده‌اش هستیم. نفری 30 صلوات برای رسیدن به پنجشیر نذر می‌کنیم و دائما ذکر «وجعلنا...» می‌خوانیم تا خداوند کمک‌مان کند به پنجشیر برسیم. در مسیر رفت به‌سمت پنجشیر، جاده در انحصار خودروهای نظامی طالبان است و بین آنها تک‌وتوک خودروی شخصی هم هست. در مسیر برگشت اما کمتر خودروی نظامی مشاهده می‌شود. مسیر خروجی از شهر، مملو از خودروهای شخصی، کامیونت‌ها و خودروهای حمل دام است. مردم هر آنچه توانسته‌اند بار زده‌اند تا از شهر خارج شوند. خبرهای غیررسمی حاکی از آن است که از پنجشنبه هفته گذشته به‌مدت 3 روز، بین نیروهای احمد مسعود و طالبان آتش‌بس اعلام شده است. در فرصت آتش‌بس به مردم بومی اجازه داده شده است تا از شهر خارج شوند. پیش از خروج خودروهای حامل وسایل از شهر، نیروهای طالبان آنها را تفتیش می‌کنند. مشخص نیست به‌دنبال چه چیزی هستند اما این دستورالعمل برای تمامی خودروها اعمال می‌شود. در طول مسیر که عمدتا از میان دو رشته‌کوه می‌گذرد، نیروهای احمد مسعود امکان زدن کمین‌های وحشتناک علیه طالبان و گرفتن تلفات بسیار سنگین را داشته‌اند اما اثری از اینکه در این مناطق کمینی زده شده باشد، وجود ندارد. نیروهای وابسته به احمد مسعود می‌گویند که طالبان در محاصره بوده‌اند اما با کمک جنگنده‌های پاکستانی محاصره‌شان شکسته شد. طالبان البته این موضوع را تکذیب می‌کند.

در مسیر تا مرکز پنجشیر، چند خودروی زرهی کنار جاده افتاده و چند تویوتا نیز منهدم شده است. احتمالا خودروها متعلق به طالبان بوده که با آرپی‌جی هدف قرار گرفته است. جنگ در این منطقه برخلاف چیزی است که ما اغلب در فیلم‌های دفاع مقدس داخلی یا فیلم‌های هالیوودی مرتبط با جنگ‌جهانی دیده‌ایم. در اینجا به‌دلیل محدودیت‌های جغرافیایی جنگ حتی در شدیدترین حالتش مقیاسی کوچک دارد. حتی جمعیت این ولایت نیز زیر ۲۰۰ هزار نفر است.  نیروهای طالبان علاوه‌بر خودروهای زرهی، چند فروند هلیکوپتر نیز در اختیار دارند. مشخص نیست این هلیکوپترها متعلق به طالبان است یا از نیروهای مسعود اما در هر صورت آنها اکنون در استادیوم ورزشی هستند.  رسانه‌های رسمی که نتوانند فعالیت کنند، بساط شایعه پهن می‌شود. در سرتاسر افغانستان، این روزها شایعه بیش از اخبار واقعی خریدار دارد؛ مخصوصا اگر شایعه از پنجشیر اصلی‌ترین جبهه در مقابل طالبان باشد.  طالبان برای تسلط بر پنجشیر برق را قطع کرده است. علاوه‌بر برق برای جلوگیری از انتقال اخبار، اینترنت در این استان را نیز به‌صورت کامل از دسترس خارج کرده است. گلبهار در ولایت «پروان» نزدیک‌ترین نقطه به ولایت پنجشیر است که در آن اینترنت در دسترس است.  راننده‌ای که برای رساندن‌مان به پنجشیر، به اندازه یک هفته یک کارمند دولت از ما کرایه گرفته بود، از نقطه‌ای دیگر حاضر به جلو رفتن نمی‌شود و اصرارهای ما حتی برای 3 کیلومتر پیشروی هم نتیجه نمی‌دهد. ناچار پیاده می‌شویم. در مسیر با نیروهای طالبان هم صحبت می‌کنم. آنها با وجود اینکه می‌دانند آتش‌بس اعلام شده اما این را به ما نمی‌گویند و از آرامش در منطقه می‌گویند و اینکه جنگ به پایان رسیده است. این رفتار نیروهای ارشد طالبان نشان می‌دهد ما با گروهی زیرک در سیاست مواجه هستیم که تلاش می‌کنند اطلاعات متفاوتی را به مخاطب القا کنند.
این گزارش ادامه دارد اما به‌دلیل ورود مجدد به پنجشیر و قطعی اینترنت، در روزهای بعدی در این‌باره می‌نویسم.

  میانجی‌گران در راه دره

با ناتمام ماندن کارمان در روز جمعه، روز شنبه برای دومین بار راهی پنجشیر می‌شویم. برخلاف روز گذشته، برای ورود به شهر هیچ ممانعتی به عمل نمی‌آید. در نزدیکی ارتفاعات مشرف به ورزشگاه مارشال فهیم، از خودرو پیاده می‌شویم تا از ارتفاعات، از ورزشگاه که تبدیل به پادگان نظامی طالبان شده و در آن 3فروند هلی‌کوپتر مستقر کرده‌اند، تصویر بگیریم. کمتر از چند دقیقه، یک خودروی نظامی نیروهای طالبان که روی آن عبارت «پولیس» نوشته شده، با بیش از 10نیروی طالب از راه می‌رسند. سلام و احوال‌پرسی می‌کنند. یکی‌شان یک سلاح را به من نشان می‌دهد و می‌گوید: «این سلاح آمریکایی است. با این توانستیم پنجشیر را بگیریم.»
کمی بعد یک خودرو در لاین مقابل توقف می‌کند. 3مرد میان‌سال هستند که هر 3 کلاه «پکول» بر سرشان است. بیش از ما آنها مایل به گفت‌وگویند. ظاهرش از خیلی‌هایی که دیده‌ایم مرتب‌تر است؛ شبیه به دیپلمات‌ها می‌ماند. تقریبا هم مرد مذاکره است. آنها با نامه سراج‌الدین حقانی وزیر کشور طالبان برای مذاکره با احمد مسعود به پنجشیر آمده بودند هرچند موفق به دیدار احمد مسعود نشده‌اند ولی با فرماندهان پنجشیر گفت‌وگو کرده‌اند. یکی از این 3، یکی‌شان میانجیگر است و یکی هم از نیروهای دل احمد مسعود. سلطان محمد از نیروهای جبهه مقاومت پنجشیر که سال 1368 در تهران بوده اولین غیرطالبی است که می‌توانم با او درباره آنچه در پنجشیر می‌گذرد، گفت‌و‌گو کنم. می‌گوید: «پنجشیر 24قرارگاه دارد که در هر قرارگاه هزار تا 2هزار نفر نیرو دارد.» آن‌طور که او تعریف می‌کند «احمد مسعود در دو طرف کوه که شهر میان آن قرار گرفته، قرارگاه دارد.» آنها پس از هجوم طالبان، به‌سمت کوه‌ها رفتند. مردم عادی نیز از شهر تخلیه شدند. سلطان‌محمد دستش را بالا می‌آورد و می‌گوید: «منتظر یک جنگ بسیار سخت باشید؛ جنگی که شاید نظیرش را کسی ندیده باشد.»
می‌پرسم:
-شما از نیروهای مسعود هستید؟
-بله از مقاومت هستیم.
-طالبان می‌گویند جنگ تمام‌شده و کار تمام است.
-اشتباه می‌کنند. پنجشیر 24قرارگاه دارد. مردم را به‌خاطر آسیب ندیدن از شهر خارج کردند. جنگ تازه شروع شده است.
می‌پرسم چه زمانی جنگ آغاز می‌شود؟ می‌گوید: «ممکن است دو روز بعد احمد مسعود پیام بدهد و مردم همان ساعت جنگ را آغاز کنند.» باز می‌پرسم:
-شما در تجهیزات دربرابر طالبان محدودیت ندارید؟
-ما سلاح سنگین نداریم ولی جنگی چریکی و سخت در کوهستان روبه‌روشان می‌سازیم. تاکتیک بهترین پهلوان میدان است. می‌آیی دشمن را می‌زنی و عقب‌نشینی می‌کنی.
-مسعود در پنجشیر است؟
- بله در جایی مصون است. هرموقع فرمان داد جنگ را در می‌کنیم. (آغاز می‌کنیم.)
می‌گوید: «تا حال دشمن درحال تهاجم بود و ما در موقعیت دفاعی بودیم. آنها درحال دفاعی قرار می‌گیرند و ما تهاجمی می‌شویم. منتظر هدایت رهبر جبهه مقاومت هستیم.»

از جنگنده‌های پاکستانی هم می‌پرسم. در روزهای اخیر شایعات فراوانی دراین‌باره در فضای مجازی و رسانه‌های دنیا منتشر شده است. می‌گوید: «چند روز قبل جنگنده‌های پاکستانی خطوط مدافع جبهه ملی را هدف قرار دادند. اگر خط اول ما را نمی‌زدند، جبهه نمی‌شکست.»

می‌گوید ما در کوهستان آماده زدن کمین بودیم اما جت‌ها آمدند و خطوط مدافع را سخت بمباران کردند.

می‌پرسم چگونه جنگ در افغانستان پایان می‌یابد؟ از دولت فراگیر می‌گوید: «تنها راه صلح سرتاسری، حکومت همه‌شمول است. راه دیگری برای پاکستان و طالبان وجود ندارد والا در جنگ طولانی چریکی درگیر می‌شوند. فقط یک راه موجود است به‌نام صلح.»

می‌پرسم چطور صلح در افغانستان محقق می‌شود؟ پاسخ می‌دهد: «حکومت فعلی یک‌طرفه است. ما حکومت مشارکتی و فراگیر با حضور همه می‌خواهیم. نباید یک قبیله دولت را غصب کند.»

یکی دیگر از همین هیات سه‌نفره که به‌عنوان میانجی‌گر به پنجشیر آمده می‌گوید که از کابل به درخواست طالبان به‌خاطر صلح آمده است. او به آنها یادآوری کرده وقتی شما پنجشیر را گرفتید دیگر چه نیازی به صلح است؟ می‌گوید: «ما به طالبان گفتیم معتقدیم با جنگ مساله حل نمی‌شود. 42سال جنگ است. باید بنشینیم و مذاکره کنیم.»

صحبت‌مان با آنها که تمام می‌شود، یک ماشین طالبان از راه می‌رسد. در خودرو رئیس اطلاعات و فرهنگ ایالت کاپیسا است. او از یک‌سو می‌گوید منطقه امن است و از دیگرسو از جنگ می‌گوید. برای اینکه ما را مجبور به بازگشت کند، یک مامور مسلح را با ما همراه می‌کند و کیان عبداللهی را نیز به همراه خود می‌برد تا مطمئن شود که از منطقه خارج می‌شویم. او در مقر خود با خبرنگاران یک شبکه ترکیه‌ای هم گفت‌وگو کرد؛ گفت‌وگویی که سراسر با آنچه ما دیده‌ایم، در تناقض است. طالبان اجازه ورود به هیچ خبرنگاری نمی‌دهد تا انحصار روایت دراختیار خودش باشد. در روزهای آینده روایت جزئی‌تری از اتفاقات پنجشیر منتشر می‌کنیم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰