کارشناسان و تحلیلگران غربی در بیستمین سالگرد وقوع حادثه تروریستی 11 سپتامبر چه می‌گویند؟
اکنون و با گذشت دو دهه از حادثه یازدهم سپتامبر، برداشت‌های جدیدی از پیامدهای این واقعه درحال شکل‌گیری و مطرح‌شدن است که 180 درجه با نظرات پیشین تمایز داشته و پارادوکسی را در این زمینه به وجود آورده است. براساس این دیدگاه‌های جدید، نه‌تنها دیگر نمی‌توان به واقعه یازدهم سپتامبر به‌عنوان نقطه شروع نظام تک‌قطبی و هژمونی آمریکا بر جهان نگاه کرد، بلکه برعکس به آن باید به چشم نقطه شروع افول قدرت آمریکا در جهان و همچنین زوال داخلی آن نگاه کرد.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۲۰ - ۰۰:۴۰
  • 00
کارشناسان و تحلیلگران غربی در بیستمین سالگرد وقوع حادثه تروریستی 11 سپتامبر چه می‌گویند؟
یازدهم سپتامبر نقطه شروع زوال داخلی و خارجی آمریکا
یازدهم سپتامبر نقطه شروع زوال داخلی و خارجی آمریکا

میراحمدرضا مشرف، روزنامه‌نگار: شاید اگر چندسال پیش از هر کارشناس و متخصص روابط بین‌الملل خواسته می‌شد تا نقطه شروعی برای هژمونی و سلطه آمریکا بر جهان در نظر بگیرد، وی بدون‌تردید یازدهم سپتامبر را به‌عنوان مبدا این تحول در نظر می‌گرفت. درواقع در آن هنگام این اتفاق‌نظر وجود داشت که به همان میزان که فروپاشی شوروی نقطه پایانی برای نظام دوقطبی بوده، حادثه یازدهم سپتامبر نیز می‌تواند نقطه آغازین نظام تک‌قطبی تلقی شود. اما اکنون و با گذشت دو دهه از حادثه یازدهم سپتامبر، برداشت‌های جدیدی از پیامدهای این واقعه درحال شکل‌گیری و مطرح‌شدن است که 180 درجه با نظرات پیشین تمایز داشته و پارادوکسی را در این زمینه به وجود آورده است. براساس این دیدگاه‌های جدید، نه‌تنها دیگر نمی‌توان به واقعه یازدهم سپتامبر به‌عنوان نقطه شروع نظام تک‌قطبی و هژمونی آمریکا بر جهان نگاه کرد، بلکه برعکس به آن باید به چشم نقطه شروع افول قدرت آمریکا در جهان و همچنین زوال داخلی آن نگاه کرد؛ آنگونه که ویلیام آ.گالستون می‌گوید: «در پایان قرن بیستم ایالات‌متحده مانند یک جالوت در جهان قدم برمی‌داشت. ما هم‌ترازان نظامی یا اقتصادی نداشتیم و به نظر می‌رسید پیروزی ایدئولوژی‌مان در برابر دشمنان لیبرال دموکراسی کامل شده است. یازدهم سپتامبر همه اینها را تغییر داد... .»

در همین راستا آنچه در مطالب ذیل از نظر می‌گذرد مروری مستقیم بر دیدگاه‌های ویلیام آ.گالستون و آدام گابات دو تن از تحلیلگران و اندیشمندان سیاسی غربی است که اخیرا در مقالاتی در موسسه بروکینگز و نشریه گاردین به همین موضوع، یعنی نقش حادثه یازدهم سپتامبر در افول آمریکا و همچنین چالش‌های داخلی آن توجه ویژه نشان داده‌اند. آنچه در ادامه می‌آید برداشتی مستقیم از دیدگاه های این دو اندیشمند برجسته است.

  نقش یازدهم سپتامبر در افول جهانی آمریکا

ویلیام آ.گالستون تحلیلگر موسسه بروکینگز ازجمله کسانی است که معتقد است حادثه یازدهم سپتامبر نه‌تنها موجب اوج‌گیری قدرت آمریکا نشد، بلکه نوع پاسخ ایالات‌متحده به این حادثه موجب شد تا به‌تدریج زمینه زوال این کشور در عرصه بین‌المللی و حتی داخلی نیز فراهم شود. البته وی مشکل اساسی را در نوع پاسخ ایالات‌متحده به این حادثه جست‌وجو می‌کند.

  یازدهم سپتامبر چه بر سر آمریکا آورد؟

در پایان قرن بیستم ایالات‌متحده مانند یک جالوت در جهان قدم برمی‌داشت. ما هم‌ترازان نظامی یا اقتصادی نداشتیم و به نظر می‌رسید پیروزی ایدئولوژی‌مان در برابر دشمنان لیبرال دموکراسی کامل شده است. یازدهم سپتامبر همه اینها را تغییر داد. اسامه بن‌لادن در جنگ طولانی‌اش با آمریکا یک پیروزی گسترده کسب کرده است؛ البته پس از مرگش. عصر یازدهم سپتامبر در افغانستان شروع شد و اکنون همان‌جا خاتمه پیدا می‌کند، هرچند با شکستی تحقیرآمیز. ایالات‌متحده نسبت به دو دهه قبل ضعیف‌تر، تکه‌تکه و کمتر قابل‌احترام شده است. ما برتری بی‌چون و چرایی را که در آن هنگام از آن لذت می‌بردیم تسلیم کردیم.

  واکنشی که به بیراهه کشیده شد

قضاوت‌های نادرست چهار رئیس‌جمهور متوالی‌مان ما را به سمتی سوق داد که تمرکزمان را روی هدف حضورمان در افغانستان از دست بدهیم، عراق را درنتیجه یک مقدمات نادرست مورد تاخت‌وتاز قرار دهیم، خطوط قرمزمان را در سوریه نقض کنیم، چیزی را امضا کنیم که یک توافق برای تسلیم بدون قید و شرط به طالبان دیده شد و سرانجام کابل را در بدترین شرایط قابل‌تصور ترک کنیم.

ما مجبور بودیم عکس‌العمل شدیدی در برابر تهاجم مرگبار القاعده نشان دهیم و این کار را انجام دادیم. اما تاریخ به ما کمک می‌کند بفهمیم چگونه واکنش‌مان به شکلی بد به بیراهه کشیده شد. اگر ما به سادگی طالبان را سرنگون کرده و تسلیم شدن آنها را می‌پذیرفتیم، موضوعی که آنها پیشنهاد داده و ما رد کردیم، اسامه بن‌لادن را در «تورابورا» می‌گرفتیم و همان‌جا متوقف می‌شدیم؛ قطعا شرایط بهتری نسبت به امروز داشتیم. مداخله ما در عراق اگرچه به خلع یک قاتل انجامید، اما به بهای از بین بردن یک سد راه کلیدی برای نفوذ ایران در خاورمیانه انجام گرفت؛ ایرانی که در مقایسه با عراق یک تهدید بسیار بزرگ‌تر برای منافع ما و دوستان‌مان محسوب می‌شد. ما به حملات یازدهم سپتامبر نباید به این شکل پاسخ می‌دادیم. اما تهاجم به سرزمین‌مان به رهبران ما فرصت و گزاره‌ای داد تا یک‌سری از این اشتباهات بزرگ را مرتکب شوند.

  غفلت از تغییرات ژئوپلیتیکی جهان  

تمرکز مفرط‌مان روی خاورمیانه ما را از نیروهای ژئوپلیتیکی درحال تغییر جهان که به ضرر ما بود، غافل کرد. زمانی که آمریکا نگاهش به جای دیگری بود، روسیه و چین به پا خاستند، با پیامدها و دستاوردهایی در امتداد کریمه تا تنگه تایوان و تا قلب کارخانه‌ها و شهرهای کوچک سرزمین آمریکا و اکنون ما باید با این پیامدها با دست‌هایی ضعیف شده روبه‌رو شویم.

  دوستانی آزرده‌خاطر

آمریکا دنیا را رهبری می‌کرد، نه به تنهایی بلکه در راس دوستان و متحدانی که در کوره جنگ جهانی دوم آبدیده شده بودند. اگرچه تنش‌های پایداری در درون این ساختار وجود داشت، با این حال درنهایت دوستان و متحدان ما براین باور بودند که می‌توانند در راستای ثبات و قضاوت‌های سنجیده روی ما حساب کنند. مداخله‌ای که براساس اطلاعات نادرست در عراق انجام گرفت، شکاف‌های عمیقی میان ایالات‌متحده و اروپا ایجاد کرد، تسلیم کردن سوریه به روسیه از سوی ما، جهان را نسبت به توانایی‌مان در دستیابی به اهداف دچار تردید کرد و خروج آشفته از افغانستان حتی نزدیک‌ترین دوستان‌مان را هم خشمگین و غمناک ساخت. بر این اساس این موضوعی طبیعی نیست، البته حتی شاید بی‌سابقه هم باشد که ایالات‌متحده همزمان به‌وسیله حکومت و مجلس عوام انگلستان مورد مواخذه و مجازات قرار گیرد.  

  ازهم‌پاشیدگی یکپارچگی درونی  

ما تا دهم سپتامبر 2001 کشوری فوق‌العاده متحد بودیم، اما انشعابات و گسست‌هایمان امروز بسیار بدتر از قبل شده است. حمله به برج‌های تجارت جهانی و پنتاگون و درکنار آنها اقدامات آمریکایی‌های شجاع در بحران کنگره، باید کشورمان را متحد می‌کرد و در ابتدا هم چنین اتفاقی رخ داد. پاسخ بسیار سریع رئیس‌جمهور بوش به تروریست‌ها، ستایش هردو حزب را به همراه داشت و تلاش‌های او برای جلوگیری از اهریمنی خواندن مسلمانان موثر واقع شد. در عین‌حال کنگره در یک هماهنگی نادر در امتداد خطوط حزبی برای تصویب اقدامات اساسی کار کرد. اما به محض اینکه بحث‌ها بر سر رفتار با بازداشت‌شدگان و حمله به عراق بالا گرفت، اتحاد تبدیل به اتهامات تلخ متقابلی شد که بی‌اعتمادی آمریکایی‌ها به حکومت را تشدید کرده و باورها به نقش سیاست خارجی، دفاعی و تخصص‌های اطلاعاتی را کم‌رنگ ساخت. تقسیمات میهنی بر سر مسائلی چون مذهب اسلام و مهاجران مسلمان به شکل یکنواختی گسترش یافت و پایه‌ای شد برای محدودیت‌های بحث‌برانگیزی که در هفته‌های اول آغاز به کار حکومت ترامپ اعمال شد. یازدهم سپتامبر میراثی از ترس را برایمان بر جای گذاشت؛ در یک‌سو ترس از حملات تروریستی بیشتر و در سوی دیگر ترس از اینکه پاسخ‌هایمان به این امکان، آزادی‌های مدنی را نقض کند و دری به سوی تبعیض در قبال مسلمانان و دیگر اقلیت‌ها باز شود.  

  پیامدهای مالی سنگین یازدهم سپتامبر

هزینه‌های انتخاب خط‌مشی سیاسی ما پس از یازدهم سپتامبر بسیار بالا بوده است. فقط در یک مورد از سال 2001 تاکنون ایالات‌متحده حدود دوتریلیون دلار را در عراق و افغانستان صرف هزینه‌های مستقیم [هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم تا هفت‌تریلیون دلار می‌رسد] جنگ کرده است... این تصوری ساده‌لوحانه خواهد بود اگر بگوییم در شرایطی غیر از این، همه این پول‌ها در حوزه سیاست داخلی یا بخش خصوصی استفاده می‌شد. با این حال یک چیز واضح است؛ در موقعیتی که طی سال‌ها محدودیت‌هایی روی بودجه تحت‌اختیار دولت‌ها وضع شده بود، جنگ‌های ما در خاورمیانه بودجه‌هایی را از حساب‌هایی که محدودیت رسمی برای آنها تعیین نشده بود، دریافت کرده است. با توجه به اینکه سیاست‌ها و برنامه‌ریزی‌های محلی از چنین دریچه امنی برخوردار نبود، عملکردهای مهم دولت دچار آسیب شد؛ عملکردهایی مانند ذخیره ضروری سلامت که وقتی ما در اولین ماه‌های همه‌گیری به آن نیاز داشتیم، کاملا خالی بود. علاوه‌بر این در شرایط شکست بالا بردن مالیات‌ها به‌منظور تامین تعهدات نظامی‌مان پس از یازدهم سپتامبر، جنگ‌ها به‌منزله فشار صعودی مداوم بر بدهی ملی عمل کرده است.   

  نگران آینده

روش خروج ما از افغانستان این تهدید را پدید می‌آورد که همه‌چیز در شرایطی بدتر از قبل قرار گیرد. با توجه به اینکه ما پشت‌سر خود هزاران افغان همکار را رها کردیم، ممکن است نسل دیگری از جنگجویان مرد و زن آمریکایی شکل گیرند که نسبت به اخلاقیات حاکم بر دولت خود دچار تردید باشند و از خود بپرسند که آیا فداکاری آنها ارزشش را دارد یا خیر؟ در اینجا یک تقارن وحشتناک دیگر هم خودنمایی می‌کند؛ عصری که با تراژدی یک حمله از افغانستان بر آمریکا آغاز شد، با تهاجمی روی آمریکایی‌ها در افغانستان خاتمه یافت. با همه این اوصاف، ما نمی‌توانیم انرژی خود را در این بحث بی‌پایان که چه کسی کابل را از دست داده، هدر دهیم. ما باید کتاب مربوط به دوران یازدهم سپتامبر را ببندیم، سیاست‌ها و خط‌مشی‌های خودمان در خاورمیانه را به دفاع از دوستان و منافع اساسی‌مان محدود کنیم و درعوض روی وظیفه پیش‌روی خودمان تمرکز کنیم؛ آنچه در خانه و خارج از خانه لازم است انجام دهیم تا جلوی زوال‌مان را بگیریم و در مبارزه برای تعریف نظم جهانی در قرن بیست‌ویکم در شرایطی کاملا رقابتی باقی بمانیم.  

  تاثیر حادثه یازدهم سپتامبر بر اوج‌گیری راست ‌افراطی در آمریکا

در شرایطی که ویلیام آ.گالستون عمدتا بر تاثیر حادثه یازدهم سپتامبر در زوال بین‌المللی آمریکا توجه نشان می‌دهد، آدام گابات روزنامه‌نگار و تحلیلگر گاردین به بعد دیگری از پیامدهای حادثه سپتامبر توجه نشان می‌دهد که تا حد زیادی موردغفلت قرار گرفته است. از نظر گابات تاثیر و پیامدهای حادثه یازدهم سپتامبر بر رشد افراط‌گرایی راستگرا در ایالات‌متحده موضوعی ملموس و درخور تامل است که می‌توان آن را اینگونه مورد تجزیه و تحلیل قرار داد:  

  خیزش راست‌ افراطی در آمریکا  

حکومت آمریکا بعد از حادثه یازدهم سپتامبر سرعت عمل به خرج داد تا مانع تهاجم بیشتر اسلام‌گرایان افراطی به ایالات‌متحده شود. میلیون‌ها دلار روی ایجاد دوایر جدید قانونی سرمایه‌گذاری شد و قدرت عظیمی به نهادها و آژانس‌های اطلاعاتی برای مراقبت از مردم در داخل و خارج از کشور اعطا شد. اما درست در زمانی که اف‌بی‌آی، سیا، پلیس و بخش‌های تازه‌تاسیس وزارت امنیت داخلی مشغول تمیز کردن کشور و جهان از اسلام‌گرایان رادیکال بودند، یک تهدید دیگر نادیده گرفته شد؛ افراط‌گرایان برتری‌طلب سفیدپوست که تعداد و نفوذشان طی دو دهه اخیر به‌طور مداوم در حال افزایش بوده است. آمارها کاملا گویای همین مساله است؛ در فاصله سال‌های 2009 تا 2018 راست‌افراطی مسئول 73 درصد مرگ‌های مرتبط با حملات افراط‌گرایانه در داخل آمریکا بوده است. در سال 2019، 41 مورد از 42 مورد قتل انجام‌شده با‌ انگیزه افراط‌گرایانه، به راست‌های افراطی منتسب بوده است و در سال 2020 افراط‌گراهای راست‌گرا مسئول 16 قتل از 17 قتل با‌ انگیزه‌های افراطی شناخته شده‌اند. در بررسی‌های تک‌موردی هم می‌توان به قتل 23 نفر در ال‌پاسو تگزاس اشاره کرد که ضارب‌ انگیزه خود را پاسخ به تهاجم اسپانیایی‌ها به تگزاس اعلام کرده بود. در موردی دیگر در سال 2017، 9 عضو سیاه پوست یک کلیسا در چالرستون کارولینای جنوبی توسط یک جوان 22ساله نژادپرست به قتل رسیدند، در شرایطی که او اعتراف کرد خواهان بازگشت تفکیک نژادی یا شروع یک جنگ نژادی است.  

  مروری بر دیدگاه‌های دیگر

  تروریسم راست ‌افراطی تحت‌الشعاع اسلام‌هراسی

علی‌رغم سلطه آماری راستگراها و برتری‌طلبان سفیدپوست در اقدام به کشتار مردم در داخل آمریکا، آژانس‌های اطلاعاتی این کشور بیشتر منابع را صرف کشف و فهمیدن تهدید تروریسم اسلامی می‌کنند. سینتیا میلر-ادریس نویسنده کتاب «تنفر در میهن؛ راست افراطی جدید جهانی» در این زمینه می‌گوید: «شوک یازدهم سپتامبر دستگاهی فوق‌العاده را در آمریکا و جهان ایجاد کرد، ساختاری متشکل از سازمان‌های جدید، تیم‌های شنود و انواع دیگری از این چیزها که خود آنها نقاط کوری را خلق کردند... آنها توطئه‌ها را ناکام گذاشتند و نسبت به تهدیدات نیز هشدار لازم را دادند، چنین اقداماتی انجام گرفت اما همزمان تهدیدات دیگری درحال شکل‌گیری و افزایش بودند که آنها از دیدن‌شان عاجز به نظر می‌رسیدند.»

بدین‌ترتیب دولت‌های متوالی طی دو دهه گذشته اکثریت منابع خود را صرف تحقیق و بررسی از مسلمانان در داخل و خارج از آمریکا کردند. در زمانی که حکومت، تروریسم اسلامی را تعقیب می‌کرد، حقوق مدنی مسلمانان در آمریکا مورد تخطی قرار گرفت و مسلمانان بی‌شماری رنج کشیدند. در ماه‌های پس از حادثه یازدهم سپتامبر بیش از هزار نفر دستگیر شدند و هزاران نفر هم مورد پرسش قرار گرفتند، در شرایطی که مساجد و محله‌های مسلمان‌نشین تحت‌نظر قرار گرفت تعداد جرائم نفرت‌پراکنانه علیه مسلمانان آمریکا بلافاصله بعد از حادثه یازدهم سپتامبر شدت یافت و هنوز هم در مقایسه آماری با سال‌های قبل از 2001 همچنان بالا باقی مانده است. در چنین وضعیتی پروفسور میلر-ادریس معتقد است در شرایط فقدان توجه به این مسائل، برخی مداخلاتی که مقامات انجام می‌دادند اسلام‌هراسانه بوده و بنا براین آنها خود باعث پرورش بخشی از اسلام‌هراسی و احساسات ضدمهاجرتی شده‌اند.

  نگاه تبعیض‌آمیز آژانس‌های اطلاعاتی به مسلمانان و راست‌گرایان افراطی

میکاییل جرمن، نیروی ویژه سابق اف‌بی‌آی و متخصص تروریسم داخلی و عملیات‌های مخفی معتقد است تفاوت در توجه نسبت به متهم ساختن بازیگران مسلمان و برتری‌طلبان سفید، حتی پیش از یازدهم سپتامبر نیز در آمریکا درحال نهادینه شدن بوده است. وی می‌گوید قوانینی که پس از یازدهم سپتامبر منجر به افزایش قدرت نظارت و هدف‌گیری افراد توسط دولت شد، عمدتا روی مسلمانان آمریکا تمرکز داشته و نسبت به برتری‌طلبان سفیدپوست توجه اندکی نشان می‌داد. در این رابطه نابرابری‌های مشهودی وجود داشت، چنان‌که در یک‌سو اف‌بی‌آی مسلمانانی را هدف قرار می‌داد که به شکلی ساده برخلاف میل دولت سخن گفته یا با افرادی نامتمایل به دولت معاشرت داشتند یا اینکه حکومت به آنها به صرف مسلمان بودن مشکوک بود، آن هم درحالی‌که اساسا مرتکب جرم خشونت‌باری نشده یا با گروه‌های تروریستی مرتبط نبودند؛ اما در سوی دیگر اف‌بی‌آی حتی در ثبت اسناد قتل‌هایی که توسط برتری‌طلبان سفید انجام می‌شد، قصور و کوتاهی نشان می‌داد. البته میکاییل جرمن بر این نظر است که عدم‌تمرکز شدید روی برتری‌طلبان سفید و یا تروریسم محلی صرفا یک تصمیم استراتژیک نیست و به عوامل دیگری چون نقش و نفوذ پیچیده سرمایه‌داری و شرکت‌های مالی کلان در سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا همچون اف‌بی‌آی نیز ارتباط پیدا می‌کند. علاوه‌بر این از مشکلات درون‌سازمانی این نهادها و به‌خصوص تمایلات نژادپرستانه پایدار آنها نیز نباید به‌راحتی عبور کرد: «آژانسی (اف‌بی‌آی) که هنوز یک سازمان عمدتا سفید و مردانه است... یک مامور سفیدپوست که به خانه یک فرد از جامعه حاشیه‌نشین سفید وارد می‌شود، به‌واقع تعداد زیادی از کچل‌های برتری‌طلب سفیدپوست را که عامل مشکلات در جامعه‌اش هستند به چشم نمی‌بیند و به این ترتیب این موضوع یک تهدید کوچک و کم‌اهمیت‌تر تلقی می‌شود.»

ترامپ، عامل اصلی درک خطر راست‌گرایان افراطی

در سال 2020 نشانه‌هایی از توجه بیشتر به موضوع راست‌افراطی پدیدار شد به‌طوری‌که وزارت امنیت داخلی در گزارشی در رابطه با تهدیدات پیش‌روی ایالات‌متحده، اعلام کرد برتری‌طلبان سفید مهلک‌ترین و پایدارترین تهدیدات امنیتی برای کشور محسوب می‌شوند. اما این موضعگیری فقط به فاصله چند روز بعد از اینکه دونالد ترامپ طی یک مباحثه انتخاباتی به گروه افراطی «پسران مغرور» آماده‌باش داد، اتفاق افتاد. ترامپ به‌طور آشکاری تمایل به محکوم کردن خشونت برتری‌طلبان سفید نداشت و اظهارات دوپهلویش در حادثه شارلوتزویل به‌عنوان مشروعیت‌بخشی به این گروه‌ها تلقی شد. مخالفت ترامپ با دستور فرماندار دموکرات میشیگان برای ماندن در خانه‌ها (برای مقابله با همه‌گیری) و طرح شعار میشیگان را آزاد کنید از سوی وی، باعث یورش صدها شورشی به ساختمان کنگره میشیگان شد؛ همان حرکتی که آن را مقدمه تلخ وقایع ششم ژانویه آمریکا دانسته‌اند. در ششم ژانویه جنبش راست‌افراطی که طی سال‌ها درحال پختگی و تکامل بود به خیابان‌های واشنگتن دی‌سی ریخته و کنگره را هدف تهاجم قرار دادند.

  غده سرطانی که بعد از حادثه سپتامبر ریشه دوانید

جو بایدن نسبت به همتایان سابقش در نشان دادن این خطر به شهروندان آمریکایی تردید کمتری نشان داده است. وی در ژوئن اعلام کرد برتری‌طلبان سفید مهلک‌ترین خطر برای آمریکا هستند و در ماه بعد از آن یک برنامه فراگیر را برای حل این معضل رونمایی کرد. با این حال پی دبیلیو سینگر، از مشاوران ارتش ایالات‌متحده، جامعه اطلاعاتی، اف‌بی‌آی و یکی از اعضای اندیشکده سیاست عمومی آمریکا، بر این نظر است که رشد تهدید برتری‌طلبان سفید در آمریکا پیچیده‌تر از آن است که به یکی، دو عامل مانند فقدان توجه آژانس‌های اطلاعاتی، تمرکز کنیم: «این مساله را به‌مثابه یک بیماری که به جامعه آسیب می‌زند، تصور کنید. شخصی که نه‌تنها این بیماری را انکار می‌کند، بلکه عمدا از اقدامات لازم برای مبارزه با آن نیز پرهیز دارد؛ ضمن اینکه درکنار آن، عملیات‌های دفاعی طبیعی که در برابر تهدیدات مثل این انجام می‌شد، به‌کار گرفته نشده است.»
ترامپ ممکن است رفته باشد اما تمایل برخی جمهوریخواهان به افراط‌گرایان جناح راست بعید است متوقف شده باشد. در همین راستا اخیرا اگوست مو بروکس نماینده جمهوریخواه و طرفدار ترامپ آلاباما، در توئیتی که بعد از دستگیری فردی مظنون به بمبگذاری درمقابل کنگره منتشر کرد، تاکید می‌کند که «اگرچه‌ انگیزه این تروریست علنی نشده، اما به‌طور کلی می‌گویم براساس درک من این اقدامات به خشم شهروندان به دیکتاتوری سوسیالیسم و تهدید آن برای آزادی، استقلال و ساختار جامعه آمریکا ارتباط پیدا می‌کند.» او آینده آمریکا را در خطر می‌بیند و راه توقف رژه سوسیالیسم را هم برای آمریکایی‌های میهن‌پرست نشان می‌دهد؛ مبارزه‌ای دوباره در انتخابات 2022 و 2024.

اینجاست که سینگر این سوال را مطرح می‌کند که به یک‌باره چه چیزی باعث شده افراط‌گرایی غیرقابل پذیرش، به بخشی پذیرفته‌شده در سیاست و رسانه‌های ما تبدیل شود؟ این حقیقت تلخی است که خیلی‌ها حاضر به پذیرفتن آن نیستند: «این چالش از 6 ژانویه آغاز نشده بود، بلکه سال‌ها قبل شروع شده بود، از زمانی که نگرش‌های افراط‌گرایانه برای اولین‌بار پذیرفته شده و سپس به‌عنوان سوژه‌ای برای کلیک کردن و حتی رای دادن موردپسند قرار گرفتند.»

در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید:

روزی که دروازه‌های تمدن غرب از آسمان فرو ریخت/11 سپتامبر، سرآغاز 20 سال ناآرامی در جهان (لینک)
مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰