حیات، مبارزات و آینده تفکر حاج‌حیدر، از نسل طلایی کنشگران معرفتی-اجتماعی خراسان
حیدر رحیم‌پور بعد از انقلاب ازجمله افرادی بود که در مسیر هجوم به‌سمت تقسیم غنایم نیفتاد و همان کرسی‌های نظریه‌پردازی خویش را به افق‌گذاری عدالت اجتماعی در سیطره مخاطبان جوان دانشگاهی و حوزوی خویش ادامه داد.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۲۰ - ۰۰:۰۸
  • 10
حیات، مبارزات و آینده تفکر حاج‌حیدر، از نسل طلایی کنشگران معرفتی-اجتماعی خراسان
خزان عمر در منزل بزرگان عدالت‌طلبی
خزان عمر در منزل بزرگان عدالت‌طلبی

محمدمهدی سرفرازشکوهی، پژوهشگر حوزه تاریخ و دین: 1) با درگذشت حاج‌حیدر رحیم پورازغدی کمتر از یک‌ماه از درگذشت علامه‌محمدرضا حکیمی، یکی دیگر از شمایل‌های نمادین برپایی حکومت اسلامی در ایران و یکی دیگر از نمادهای عدالت‌خواهی عصر معاصر و بالاخره یکی از آخرین بازماندگان نسل طلایی کنشگران معرفتی اجتماعی خراسان رخ در نقاب خاک کشید. حیدر رحیم‌پورازغدی هنگامی دوران بالندگی خویش را در مشهد در دهه دوم قرن شمسی سپری شده طی می‌کرد که تمایلات جدایی‌طلبانه از یک‌سو، مبارزات مخفی با دستگاه سلطنت پهلوی اول ازسوی دیگر و حادثه و واقعه تلخ کشتار گوهرشاد و نقض حریم آستان‌رضوی، خراسان را به یکی از کانون‌های اصلی مبارزات سیاسی-اجتماعی و تربیت کادرهای مختلف مخالف با وضع موجود، اعم از اسلام‌خواهان تا ملی‌مذهبی‌ها تا چپ‌های توده‌ای قرار داده بود که همگی یک آرمان مشترک داشتند و آن‌هم مبارزه با سلطنت پهلوی بود که برای برخی ارزش‌های اسلامی، برای دیگری سرمایه‌های مشروطیت و برای آن دیگری منافع اشتراکی آرمان‌شهری سوسیالیستی را به باد فنا و چوب اقتدارگرایی و تحکم میلیتاریستی داده بود.

2) حیدر رحیم‌پور هم مانند بسیاری از هم‌‌نسلان خویش دوران جوانی را با تب‌وتاب ملی‌شدن صنعت نفت در مقابل سلطنت‌طلبی پشت‌سر گذاشت و جزء اولین افرادی بود که شاخه مبارزات و تظاهرات خیابانی به هواداری از مصدق را راه‌اندازی کرد و به‌همراه محمدتقی شریعتی و طاهر احمدزاده سه جلوه بی‌تاب فعالیت‌های اجتماعی بودند که بعدها و پس از شکست تلخ کودتای ۲۸مرداد و عقیم ماندن نهضت ملی‌شدن، شالوده اولیه تفکر ملی‌مذهبی را با دو یار پیش‌گفته در خراسان بنا نهاد. در وصف حیدر رحیم‌پور جوان گفته‌اند با سر نترسی که تا آخر عمر به‌همراه داشت، اولین فردی بود که در صبح ۳۰تیرماه ۱۳۳۱ فریاد یا مرگ یا مصدق را در مشهد بلند ساخت و اجتماع عظیم هواداران ملی‌شدن صنعت نفت را در خیابان‌های این شهر بی‌آرام و قرار سامان بخشید.

3) حیدر رحیم‌پورازغدی علاوه‌بر شرکت فعال در مراودات اجتماعی به دو کار دیگر هم پرداخت؛ اولی شروع تحصیلات حوزوی نزد یکی از مشهورترین چهره‌های معارف خراسان جدید یعنی مرحوم آیت‌الله حاج‌شیخ مجتبی‌قزوینی که از نفرات اول مکتب معارفی میرزامهدی اصفهانی پدر مکتب تفکیک بود، و این رابطه شاگرد و استادی به انسی رسید که تا پایان عمر دامان حاج‌حیدر را رها نکرد. طرفه آنکه رحیم‌پور جوان نیز همچون استاد کهنسال خویش علی‌رغم تفاوت بنیادین نظام معرفتی و اعتقادی در نوع نگاه به فلسفه و عرفان مصطلح با نگاه رهبر مذهبی مبارزه با پهلوی یعنی آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی، زعامت سیاسی و مبارزاتی ایشان را تمکین، تقویت و ترویج کرد و مانند همه اهالی انقلابی مسلمان خراسان که از یک‌سو دل در معارف میرزامهدی اصفهانی داشتند و ازسوی دیگر قدم در تقویت نهضت سیدروح‌الله خمینی نهاده‌اند، تصویری شگرف از همزیستی اعتقاد با عزت در تاریخ اسلام و دوران غیبت فصل‌الخطاب معصوم از خویش به یادگار نهاد. حیدر رحیم‌پور همچنین -بنا به سنت تربیتی‌ای که داشت و آن را تا آخر عمر سرزنده و شاداب نگاه داشت- به برپایی کارگاه و ایجاد اشتغال مولد پرداخت تا هم به کسب رزق از مهارت مشغول باشد و هم علاوه‌بر گعده‌های معرفتی -که خودش بعدها در شبه‌خاطراتی که نوشت از آن به‌عنوان تاریخ خراسان از کانون‌های تعلیم قرآن تا انجمن حجتیه یاد کرد- محلی هم برای ترویج عینی کارآفرینی و درآمدسازی برآمده از اعتقاد و فقه و سنت و ارزش اسلامی به‌پا داشته باشد.

۴) همین کارگاه و همین گعده‌های ترویج معارف در دهه پنجاه شمسی تبدیل به یکی از اصلی‌ترین پاتوق‌ها و مخفیگاه‌های مبارزان ضدسلطنتی شد. این از نکات عبرت‌آموز تاریخ است که در دهه آخر عمر پهلوی همچون دهه‌های اول آن و دوران انتقال سلطنت از پدر به پسر، خراسان شاهد تجمیع هر سه دسته مبارز اسلام‌خواه، مشروطه‌گرا و چپ باشد و این‌بار رحیم‌پورازغدی جاافتاده یکی از کانون‌های اصلی پناه دادن، خط دادن و مخفی کردن توامان هر سه خط مبارزاتی با استفاده از همه امکانات و تنعمات و تریبون‌هایی که از آن برخوردار می‌شود، قلمداد شود؛ به‌نحوی که انبار همان کارگاه موزاییک‌سازی محل اختفای اسلحه‌های از افغانستان قاچاق‌شده شهید سیدعلی اندرزگو باشد که به‌جای معامله صوری خروس‌جنگی خریده است و این طرز معامله را هم برای از بین رفتن شک ماموران ساواک خود رحیم‌پور به وی آموخته بود و یا اتاق زیر شیروانی کارگاه که پناهگاه و مخفیگاه مبارزان چریک چپ ضدسلطنتی بود. این همه از روح بلند مردی حکایت می‌کرد که در افق بلند برانداختن سلطنت، اختلاف عقیده و مرام را در خویش هضم می‌کرد و علی‌رغم داشتن اصول متقن رفتاری و اعتقادی در برابر همگان، به تنازل برآمده از عقلانیت و مصلحت جهت نیل به هدف بالاتر و ارزشمندتر، لحظه‌ای تردید نمی‌کرد و همین نکته ازجمله رموز و خصایص اصلی انسان‌های بزرگ تاریخ است.

۵) حیدر رحیم‌پور بعد از انقلاب ازجمله افرادی بود که در مسیر هجوم به‌سمت تقسیم غنایم نیفتاد و همان کرسی‌های نظریه‌پردازی خویش را به افق‌گذاری عدالت اجتماعی در سیطره مخاطبان جوان دانشگاهی و حوزوی خویش ادامه داد.

نسل حیدر رحیم‌پور دارای یک خصیصه منحصر‌به‌فرد است و آن اینکه هم دوران مبارزات ملی‌شدن و هم کودتای آمریکایی انگلیسی ۲۸مرداد و هم انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و هم مراحل نظام‌سازی و سیر تبدیل نهضت به حکومت و ساخت ساختار متناسب با آن را به چشم دیده‌اند و با گوشت و پوست و استخوان خویش لمس کرده‌اند. اینکه چگونه تاریخ معاصر ایران صحنه عبرت‌آموز به هم پیوستن‌ها و از هم گسیختن‌های اقشار و اصناف و افکار و گروه‌های مختلف بوده است و نقش عامل خارجی در این به‌هم زدن‌ها با به‌هم رساندن‌ها چه بوده است؛ شاید ضبط خاطرات و تشکیل جلسات و شنیدن بازخورد همین کنش‌های بی‌نظیر تاریخی به برآمدن یک مسیر روشن و همه‌فهم پیرامون نظم نوین حکمرانی در ایران کمک شایان و بی‌بدیلی کند.

6) حیدر رحیم‌پورازغدی دهه‌های پایانی عمر خویش را صرف مطالبه‌گری عدالت کرد، او در این سال‌های آخر یکی از پایه‌های ثابت جلسات سالیانه عدالت‌خواهان بود و در این جلسات بعضا انتقادهای تند خویش از روند جاری امور را به‌سمت ساختار پرتاب می‌کرد؛ هرچند تا آخر عمر رابطه و رفاقت دیرین با راس حکومت را پاسداری کرد و بین «اصل فضای برآمده از انقلاب۵۷» با آنچه در «روزمرگی‌های نظام برآمده از آن» می‌گذشت، تفکیک قائل بود.

حیدر رحیم‌پور هم مانند محمدرضا حکیمی درحالی سر به تراب نهاد که آرزوی تحقق عدالت به‌مثابه یک برابرسازی ساده‌سازی‌شده با خویش داشت و از طعم تلخ فقر اجتماعی صادقانه رنج می‌برد، با همان نگاه سلبی که حکیمی به تبعیض و فقر داشت و برای وجه ایجابی آن نه نزد حکیمی و نه نزد وی راهکار و بدیلی یافت یا بیان نشد. شاید این وظیفه آیندگان و رهروان مسیر این دو بزرگ باشد -که با اعتقادی که به بنیان نگاه و نظر آنها دارند- به برپایی یک خیمه متقن معرفتی موفق شوند که هم وجوه حتمی و واجب‌الذکر سلبی مبارزه با فقر و تبعیض و فساد را در خود داشته باشد و هم وجوب ایجابی در نظر گرفتن مقدرات و ملزومات برپایی یک ساختار و نهاد اجتماعی-سیاسی در پهنه و پیکره یک جامعه درحال گذار از سنت به هر عهدی که توانش و تجمیعش بیشتر باشد.
عاش سعیدا و مات سعیدا.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰