زهرا رمضانی، روزنامهنگار: افزایش آسیبهای اجتماعی، نابسامانی حوزه اقتصادی، مشکلات حوزه فرهنگ و... همگی ازجمله مباحثی است که میتوان آنها را ناشی از نقش کمرنگ علوم انسانی در کشور دانست. واقعیت آن است که رشتههای مرتبط با این گروه در فضای آکادمیک کشور آنطور که باید جدی گرفته نمیشوند و همین بیمهری باعث شده خانوادهها تمایل چندانی برای تحصیل فرزندان خود چه در دوران تحصیلات آکادمیک و چه حتی در دوران مدرسه، نداشته باشند. بها ندادن به این حوزه در طول 4 دهه گذشته اثرات بعضا جبرانناپذیری را هم در بخشهای مختلف کشور داشته است. عدم بهکارگیری نیروهای متخصص این حوزه در بخشهای مختلف کشور باعث شده شاهد نادیدهگرفتن لزوم اقناع افکار عمومی در تصمیمگیریهای مهم از سوی مسئولان باشیم. از سوی دیگر نقش کمرنگ توجه به سلامت روانی جامعه که بار اصلی آن را میتوان بر دوش متخصصان علوم انسانی دانست هم یکی دیگر از چالشهایی است که این روزها با توجه به شرایط آسیبپذیری جامعه بیش از پیش موردتوجه قرار گرفته است. بااینحال آنچه در واقعیت وجود دارد اینکه میدان برای نقشآفرینی علوم انسانی همیشه به دلایلی بسته شده که شاید اصلیترین آن را بتوان بومی نبودن این علوم دانست. چند سالی میشود که بومیسازی این گروه موردتوجه قرار گرفته اما واقعیت این است که در این حوزه هم هنوز آنطور که باید اقدام جدی صورت نگرفته و راه طولانی پیشروی تحقق آن قرار دارد. نیاز به تحول در علوم انسانی، چرایی نقش کمرنگ این علوم در اجرا و تدوین برنامههای مختلف کشور، شرایط بازار کار فارغالتحصیلان آن، مولفههای ایجاد تغییر شرایط فعلی این گروه و تحقق بومیسازی این علوم باعث شد سراغ محمدرضا مرندی، عضو هیاتعلمی دانشگاه شهیدبهشتی برویم. فردی که در برههای معاون پژوهشی دانشگاه پیامنور بوده و تجربه ریاست پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات و فعالیت در مرکز پژوهشهای مجلس را هم در کارنامه خود دارد. او معتقد است فرهنگ ذیل علوم انسانی تعریف میشود و نادیده گرفتن این مقوله باعث شده امروز با چالشهای زیادی در جامعه روبهرو شویم. موضوعی که تغییر در آن نیازمند توجه و جایگاه دادن به متخصصان علوم انسانی است. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
هیچگاه متولیان فرهنگ در جامعه ما از متخصصان علوم انسانی نبودهاند
یکی از اولین مباحثی که در ارتباط با علوم انسانی در افکار عمومی وجود دارد، این است که نهتنها شغل درستی برای فارغالتحصیلان آن وجود ندارد، بلکه حتی در تصمیمگیریهای حکومتی هم مسئولان چندان توجهی به این حوزه ندارند، کمی در اینباره صحبت کنید.
انقلاب اسلامی یک انقلاب اصالتا فرهنگی بوده و در مقایسه با 2 انقلاب بزرگ جهان معاصر متفاوت است. متخصصان دنیا انقلاب فرانسه را انقلاب سیاسی و برای تحقق آزادی، انقلاب روسیه را انقلاب اصالتا اقتصادی و برای تحقق عدالت و انقلاب ایران را یک انقلاب فرهنگی برای تحقق معنویت ذکر میکنند. فرهنگ هم مقولهای از جنس علوم انسانی به شمار میرود و متولی اصلی آن، گروه علوم انسانی است. ما در هر جامعهای دو ظرفیت برای پیشرفت داریم که یکی تمدن و دیگری هم فرهنگ است. بعضا فرهنگ و تمدن را یک معنی میدانند، اما اگر کمی در این زمینه دقیق شویم، متوجه خواهیم شد که تمدن مقولهای سختافزاری، مادی و عینی است، درحالیکه فرهنگ مقولهای معنوی و نرمافزاری محسوب میشود. متولی تمدن، حوزه غیرعلوم انسانی و دانشهایی مانند فنیومهندسی، پزشکی و... هستند که میتوانند تمدنساز باشند. در اصل تمدن به بعدی از ظرفیت جامعه گفته میشود که باعث آسایش و آسان شدن زندگی شهری میشود؛ اما فرهنگ به بعدی از ظرفیت جامعه اطلاق میشود که باعث ارتقای معنوی و فکری میشود. بهعبارت دیگر به مجموعه باورها، آداب و رسوم، تاریخ، زبان و اعتقادات یک جامعه فرهنگ میگویند و اگر نگاه کنیم همه آنها از جنس علوم انسانی هستند.
در یک تقسیمبندی کلی باید گفت علوم انسانی فرهنگساز و غیرعلوم انسانی تمدنساز محسوب میشود. قطعا برای پیشرفت جامعه هم نیازمند فرهنگ و هم تمدن هستیم. از سوی دیگر فرهنگ و تمدن هم روی یکدیگر اثر میگذارند. در انقلاب اسلامی با وجود اینکه اصالتا انقلابی فرهنگی بوده، اما فرهنگ در جامعه ما چندان بهعنوان یک مقوله علمی و رشتهای برخاسته از معرفت بشری، موردتوجه کافی قرار نگرفته است. دلیل آن هم این است که متولیان فرهنگ در جامعه ما از متخصصان علوم انسانی نبودهاند و از قشر پزشکی، دامپزشکی یا فنی به این حوزه آمدند، درحالیکه نظریههای مختلف در حوزه فرهنگ وجود دارد که همگی از علوم انسانی برخاسته است. قطعا وقتی به حوزه فرهنگ توجه نکنیم، اتفاقاتی در جامعه رخ میدهد که متاسفانه در طول 40 سال گذشته در کشور ما نیز رخ داده است. بهعبارت دیگر کسانی فرهنگ و مسائل اجتماعی جامعه ما را مدیریت کردند که اصلا به فرهنگ بهعنوان یک مقوله علمی توجه نداشته و آشناییای هم با نظریههای این بخش نداشتهاند، دلیلش هم همان است که پیشتر گفتم، آنها اصلا دانشآموختگان علوم انسانی نبودهاند. این افراد تصور میکردند همانطور که یک ساختمان ساخته میشود که هیچ روحی ندارد و بعد اندیشه و فکر در آن وجود ندارد، بلکه تنها با طبیعت سروکار داریم، فرهنگ و جامعه را نیز میتوان همانطور مدیریت کرد. نتیجه این مدیریت هم آن است که امروز بعد از گذشت بیش از 4 دهه با وجود اینکه در حوزههای تمدنی یعنی فنی و پزشکی بسیار پیشرفت کردهایم، اما در حوزههای علوم انسانی، پیشرفت چندانی نداشتهایم. ما میتوانیم موشک بسازیم، اما نمیتوانیم وضعیت اقتصادیمان را سروسامان دهیم.
دلیل مهاجرت نخبگان؛ عدم آشنایی آنها با مسائل اصلی فرهنگی جامعه است
اثرات عدم توجه به علوم انسانی و نظریههای فرهنگی چه آسیبهایی را ایجاد کرده است؟
امروز جوانان ما در دانشگاهها و جامعه دچار بحران هویت فرهنگی شدهاند و هیچ آشناییای با فرهنگ ایرانی و اسلامی ندارند. نسل جوان بهدنبال این است که به خارج از کشور برود و کمتر افرادی را میبینیم که بهدنبال ارتقای فرهنگ و پیشرفت معنوی جامعه باشند؛ چراکه اصلا به این مقوله در کشور ما توجه نشده است. مسئولان رسانه ملی هم هیچ توجهی به حوزه فرهنگ ندارند، تبلیغات و آثاری هم که از صداوسیما پخش میشود، ضد فرهنگ اسلامی و ملی کشور است، اما مسئولان این بخشها چون دانشآموخته علوم انسانی نبوده و فرهنگ را نمیشناسند، اصلا این مساله را درک نمیکنند. متاسفانه مسئولان نمیدانند اگر سبک زندگی را تغییر دهند، چه اتفاقی در کشور رخ میدهد؛ چراکه با تغییر در این بخش، حتی اگر بزرگترین پیشرفتهای فنی و پزشکی را هم داشته باشیم، دیگر شاهد سامانیافتن جامعه نخواهیم بود. سالهاست که موج بزرگ مهاجرت نخبگان را در کشور شاهد هستیم و دلیلش هم این است که ما نخبگان را با مسائل اصلی فرهنگی جامعه آشنا نکردهایم و اکثر این قشر دچار بحران هویت هستند، همچنین عموم دانشجویان هم دچار دوگانگی شخصیت شدهاند و دلیل آن هم این است که ما هم نتوانسته و هم نخواستیم فرهنگ جامعه را بهدرستی مدیریت کنیم، درحالیکه نیروی جوان کشور باید در خدمت جامعه باشد، اما میبینیم که عمدتا به فکر ترک کشور بوده و نسبت به وضعیت موجود جامعه نیز دچار سرخوردگی شده است.
وضعیت علوم انسانی کشورهای پیشرفته برخلاف کشور ماست، این مساله از کجا نشأت میگیرد؟
در کشورهای غربی و سکولار به مقوله علوم انسانی اولویت اول را میدهند. در کشورهای غربی این امکان وجود دارد که یک مهندس یا پزشک بیکار بماند، اما هیچگاه یک جامعهشناس بیکار نخواهد بود؛ چراکه این فرد است که مهندس و دکتر را میتواند بهدرستی هدایت کرده و در جایگاهی که باید از آنها استفاده کند. در اصل آنها متوجه شدهاند که مولفه اصلی هدایت و مدیریت جامعه برعهده علوم انسانی است. نباید فراموش کرد که موضوع علوم انسانی، انسان و اندیشه انسان است؛ اما علوم غیرانسانی، مسالهاش طبیعت است و آنچه واضح است اینکه انسان بر طبیعت برتری دارد؛ اما در کشور ما به طبیعت اهمیت داده و به انسان بیتوجهی کردهایم. انسانی که باید با الگوهای پیشرفت بومی خودش، به شکلدهی جامعهاش بپردازد؛ مغفول مانده است. امروز در کشورهای غربی و حتی برخی کشورهای شرقی به این مهم توجه میکنند که الگوهای توسعه حتما باید بومی بوده و براساس ارزشهای اجتماعی، فردی، اعتقادی و آداب و رسوم همان جامعه باشد.
نگاه کنید چرا ژاپن توانست پیشرفت کند؟ ما میبینیم پیشرفتی که اروپا در طول 300 سال طی کرده، آمریکا طی 200 سال و ژاپن طی 100 سال به آن رسیده است. یک موسسه آلمانی این مهم را بررسی کرده و متوجه شده که اصلیترین عامل کوتاه شدن مسیر پیشرفت در ژاپن و آمریکا توجه به حوزه فرهنگ است. طبق این بررسیها اصلیترین مولفه در ژاپن استحکام نهاد خانواده است، درحالیکه آنها حتی دین الهی هم ندارند اما به این مقوله توجه جدی دارند و این باعث شده حتی از لحاظ اقتصادی هم پیشرفت داشته باشند. همواره این مساله را مطرح کردهام که اولویت اول توسعه در هر کشوری ازجمله ایران، فرهنگ است و به همین دلیل، مولفه اول هم باید علوم انسانی باشد.
حدود یک دهه پیش مناظرهای بین نمایندگان دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا درباره اولویت در توسعه برگزار شد که نماینده اصلاحطلب معتقد بود اولویت مقوله سیاسی است و اصولگرا هم میگفت اقتصادی، اما وقتی دانشجویی از بنده سوال کرد که کدامیک از نمایندگان درست میگویند، گفتم هیچکدام؛ چراکه اولویت اصلی در توسعه، فرهنگ است. یعنی اگر ما فرهنگمان را اصلاح کنیم، اقتصاد و سیاستمان درست میشود. نگاه کنید چرا میزان سرانه مصرف انرژی ما 20 برابر چین، 12 برابر آمریکا و 6 برابر اروپا است؟ قطعا این مقوله فرهنگی است و اگر میخواهیم اقتصاد، علم و صنعتمان پیشرفت کند، باید به فرهنگ توجه ویژه شود.
متاسفانه 30درصد موادغذایی در کشور ما هدر میرود که مرتبط با حوزه فرهنگ است. مساله دیگر ضعیف بودن وجدان کاری در کشور است که باز همان بحث فرهنگی خواهد بود. اینکه نخبگان کشور را طوری قانع کرد که خدمت به کشور را جزء افتخارات خود بدانند تا رفتن به خارج از کشور باز همان مقوله فرهنگ است که از جنس علوم انسانی خواهد بود، اما میبینیم بهدلیل عدم توجه به علوم انسانی، علیرغم پیشرفت کشور در حوزههای مختلف، در حوزههای اجتماعی با بحرانهای زیادی روبهرو هستیم. از طرف دیگر بهمحض اینکه اتفاقی رخ میدهد، کشور دچار ناآرامی میشود، اینکه در عرصه سیاسی با یک اتفاق دچار بحران میشویم، دلیلش این است که فرهنگ سیاسی ما دچار مشکل است و مدارا کردن و قانع بودن را به نسل جوان آموزش ندادهایم. بالا بودن آمار طلاق در کشور هم بهدلیل عدم توجه به مقوله تربیت است.
اقدامات لازم را برای بومیسازی علوم انسانی در کشور انجام ندادهایم
هنوز نتوانستهایم علوم انسانی موجود در کشور را بومی کنیم، این مساله چه آسیبهایی به این عرصه زده است؟
دلیل اصلیاش همان عدم توجه به ماهیت علوم انسانی است. مساله دیگر اینکه همین علوم انسانی را هم آنطور که باید بومی نکردهایم. البته منظور از بومیسازی، یعنی ایرانی و اسلامی بودن و بتوانیم علوم انسانی را با ارزشهای دینی و ملیمان سازگار کنیم. البته بومیسازی فرآیند درازمدتی است و کار آسانی نیست که بگوییم طی 8 تا 10 سال میتوان آن را محقق کرد. نگاه کنید اقتصاد، پدیده کوتاهمدت، سیاست میانمدت و فرهنگ درازمدت است، یعنی فرهنگ دیر شکل میگیرد و بهزودی هم از بین نمیرود. متاسفانه ما اقدامات لازم را هم برای بومیسازی علوم انسانی انجام ندادهایم تا بتوانیم براساس ابعاد ایرانی و اسلامی کشور، مبانی این حوزه را شکل دهیم. تلاشهایی در مرکز الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت و شورای تحول علوم انسانی در شورایعالی انقلاب فرهنگی شکل گرفته؛ اما واقعیت آن است که این تلاشها هنوز راه زیادی دارد تا به نتیجه برسد و همچنین مسئولان کشور ما هنوز به این مهم نرسیدهاند که باید متولیان علم و دانش و فرهنگ از دانشآموختگان علوم انسانی باشند.
42سال از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و به غیر از یک برهه چندماهه، وزیر علوم ما هنوز دانشآموخته حوزه فنی است. درحالیکه از رئیسجمهور فعلی انتظار داشتیم که دانشآموخته علوم انسانی را به وزارت علوم بگمارد. وزیر علوم فعلی نگاه مثبتی به علوم انسانی دارد؛ اما قطعا دانشآموخته این حوزه شرایط را متفاوت میکند.
ماحصل حضور وزرای علوم غیر از حوزه علوم انسانی در فضای دانشگاهی را چه میدانید؟
امروز در دانشگاهها آییننامههای مربوط به ارتقا، هیاتممیزه و... براساس رشتههای فنیومهندسی و... نوشته شده و استادان علوم انسانی برای ارتقا و گسترش رشتههایشان بهدرستی درک نشدهاند. معتقدم راه بسیار طولانی برای توجه به علوم انسانی و ارتقای آن در کشور ما وجود دارد و بالطبع همین مسیر نیز برای ارتقای فرهنگ پیشروی ماست و علیرغم اینکه قدمهایی برداشته شده، هنوز در ابتدای راه قرار داریم و تا به نتیجه رسیدن آنها 20 تا 30 سال دیگر زمان نیاز است.
ارائه پیشنهاد ایجاد معاونت علوم انسانی در وزارت علوم به زلفیگل
امروز عموم داوطلبان ورود به دانشگاه، تمایل به تحصیل در رشتههای غیرعلوم انسانی دارند، با توجه به شرایط این گروه در کشور، آینده رشتههای مرتبط به علوم انسانی را چه میدانید؟
جلسهای با زلفیگل، وزیر علوم داشتیم، او در دفاع از علوم انسانی عنوان کرد یکی از دلایل مظلوم واقع شدن علوم انسانی در کشور ما، به مقطع قبل از ورود به دانشگاه برمیگردد. یعنی ما دانشآموزان مستعد کشور را خودمان تشویق میکنیم که دیگر در علوم انسانی ادامه نداده و به گروه ریاضی یا علوم تجربی بروند. بهعبارت دیگر خانوادهها تصور میکنند یک دانشآموز مستعد حتما باید به گروههای غیرانسانی برود. در این میان بازار کار هم از دیگر عوامل موثر در عدم اقبال داوطلبان به رشتههای علوم انسانی است؛ درحالیکه میبینیم رشته پزشکی، بازار کار خوبی دارد و طبیعتا عموم خانوادهها هم تمایل به تحصیل فرزندانشان در آن دارند، اما وضعیت در علوم انسانی متفاوت است. قطعا اگر بتوانیم بازار کار این عرصه را سامان دهیم، شرایط اقبال جامعه از رشتههای این حوزه هم متفاوت خواهد شد. البته شاهد هستیم برخی رشتهها مانند حقوق چنین ویژگیای را دارند، اما باید این مساله را به دیگر رشتههای علوم انسانی هم بسط دهیم؛ چراکه تحقق آن باعث میشود دیگر شاهد تشویق دانشآموزان مستعد برای تحصیل در رشتههای غیرعلوم انسانی نباشیم.
وزارت علوم یکی از مهمترین ارگانها در عرصه آموزش عالی است. برای سرعت بخشیدن به ارتقای جایگاه علوم انسانی تنها باید از این ارگان آغاز کرد؟
طبیعتا یکی از بخشهای مهم وزارت علوم است و دو هفته پیش نیز طرح ارتقای علوم انسانی در وزارت علوم را نیز به زلفیگل ارائه دادیم که براساس آن معاونت علوم انسانی در این وزارتخانه ایجاد شود و این معاونت متولی رشتهها و دانشگاههای علوم انسانی باشد. قطعا تحقق آن میتواند یک قدم مهم برای ارتقای علوم انسانی در کشور به شمار رود. همچنین شورایعالی انقلاب فرهنگی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است، البته اقداماتی هم در این شورا صورت گرفته تا علوم انسانی، بومیسازی شده و کارآمد باشد و نمیخواهم ناامیدانه صحبت کنم؛ اما جایگاه اصلی تحول در علوم انسانی وزارت علوم است و امیدواریم این تحول هرچه سریعتر و مبناییتر در علوم انسانی محقق شود.
در بومیسازی علوم انسانی دچار افراط و تفریط شدهایم
بخش عمدهای معتقدند بهدلیل بومی نبودن علوم انسانی، نباید از نظریههای غربی استفاده کرد و شاید به همین دلیل شاهد عقبزدن این گروه در بخشهای مختلف هستیم، کمی در اینباره صحبت کنید.
قاعدتا باید مرحلهبهمرحله جلو برویم. نمیتوان علوم انسانی موجود را رها کرد و منتظر بومیسازی علوم انسانی باشیم. درباره علوم انسانی اسلامی هم تلقیهای غلطی وجود داشته و شاهد افراط و تفریط در این حوزه هستیم. برخی معتقدند علم، علم است و بومی و غیربومی و اسلامی و غیراسلامی ندارد و در مقابل هم عدهای دیگر باورشان این است که برای اسلامی شدن علوم انسانی، باید چرخ علوم انسانی اسلامی را دوباره و ابتدا اختراع کنیم. یعنی همه یافتههای علوم انسانی را کنار گذاشته و همه مباحث را از ابتدا خلق کنیم که قطعا چنین تلقیای هم اشتباه است. مقاممعظمرهبری چند سال پیش فرمودند وقتی میگوییم علوم انسانی اسلامی منظورمان این نیست که هر آنچه در غرب اتفاق افتاده، نادرست بوده و باید دور ریخته شود؛ بلکه میبایست ما مبانی اعتقادی، کلامی و فلسفی خود را مبنا قرار داده و از علوم انسانی موجود بهره ببریم و تنها بخشهایی که با این مبنا تطبیق دارد، استفاده و درغیر اینصورت، مبنای جدید خودمان را ایجاد کنیم.
مساله اصلی درباره علوم انسانی غرب این است که بخشی از آن با مبانی اعتقادی، فرهنگی و اسلامی ما سازگار نیست؛ چراکه در آن تنها بعد مادی انسان را مبنای انسانشناسی و علم قرار داده و انسان را صرفا یک موجود مادی که غریزه داشته و هدفش نیز تنها دنیاست، درنظر گرفتهاند، قطعا ما این بخش را مورد انتقاد قرار میدهیم؛ چراکه معتقدیم باید انسانشناسی الهی که در آن انسان علاوهبر بعد مادی، بعد معنوی هم دارد؛ لحاظ شود. ازاینرو علوم انسانی نباید تنها به بعد مادی و غریزی تقلیل پیدا کند. در اینجا باید به این مساله هم اشاره کنم که در علوم انسانی غربی، حتی در بعد مادی هم تنها به غریزه انسان توجه شده است؛ درحالیکه از نگاه ما انسان علاوهبر غریزه، دارای فطرت هم بوده و تمایلات معنوی هم در انسان وجود دارد و قطعا بدون توجه به آنها نمیتوان برنامه درستی برای زندگی انسان طراحی کرد.
تنها یک بعد انسان، حیوانیت است و ابعاد معنوی هم دارد که قطعا باید برای آن برنامهریزی درستی داشت؛ به همین دلیل وقتی میگوییم علوم انسانی اسلامی، منظور علومی است که به بعد معنویت انسان هم توجه میکند. امروز فلسفه غرب که مبنای علوم انسانی غرب هم محسوب میشود، دارای مبانی مختلفی است که دنیامحوری، غریزهمحوری، نسبیتگرایی و انسانمحوری ازجمله آنهاست. نکته قابلتوجه اینجاست که در مبنای انسانمحوری، علوم انسانی غرب انسان را محور همه چیز میداند، درحالیکه ما در اسلام، انسان متعالی را انسانی میدانیم که در مسیر خدا قرار بگیرد نه اینکه خودش به یک خدا تبدیل شود.
یکی دیگر از مباحث مهم در علوم انسانی غربی، روششناسی است که در آن مباحث مادی تنها مدنظر قرار میگیرد و تنها مولفههایی را که قابل مشاهده است، علم میداند؛ درحالیکه ما در اسلام معتقد هستیم علم تنها آنچه به مشاهده در میآید، نیست و مباحثی که با روح و فطرت انسان هم درک میشود، بعد علمی دارند و نمیتوان از بعد معرفتی انسان هم غافل شد.
متولیان امر باوری به تحول در علوم انسانی ندارند
با توجه به عدم تحقق بومیسازی علوم انسانی، وضعیت سرفصلهای موجود در رشتههای این گروه را چطور میدانید؟
طبیعتا بخش عمده آن ذیل همان بومیسازی برمیگردد، بااینحال تلاشهایی برای بهروزرسانی سرفصلها شده و تا حدی هم این اتفاق محقق شده است. اما هنوز فاصله زیادی با آنچه باید باشد، داشتهایم. مشکل دیگر این است که ما نتوانستهایم معرفی درستی از رشتههای این گروه داشته باشیم و همچنین در میان متولیان امر باوری به تحول در علوم انسانی وجود ندارد؛ همین نگاه باعث شده امروز بحث بومیسازی علوم انسانی محقق نشود.
بنده مدتی معاون پژوهشی دانشگاه پیامنور و رئیس پژوهشگاه فرهنگ و هنر و ارتباطات بودم اما واقعیت این است که آخرین بودجهای که به مراکز تعلق میگیرد، بودجه پژوهشی بوده و در این میان هم آخرین بودجه برای علوم انسانی درنظر گرفته میشود. حتی زمانی که مدیر دفتر مطالعات فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس هم بودم، میدیدم که این دفتر کماهمیتترین دفتر مرکز پژوهشها بوده است، قطعا تا زمانی که به اهمیت فرهنگ توجه نداشتهایم، وضعیت همان میشود که امروز میبینیم و همیشه بودجه و امکانات کمتری به آن تعلق میگیرد.