مروری بر عاشوراشناسی ‌علامه مصباح‌یزدی در گفت‌وگو با فرزندش، علی مصباح‌یزدی (بخش نخست)
من نمی‌دانم که فیلسوف اجتماعی تعبیر دقیقی است یا خیر ولی آیت‌الله مصباح عمدتا خود را به‌عنوان کسی که وظیفه اصلاح اجتماعی دارد، تعریف می‌کردند. ایشان خود را به‌عنوان بنده‌ای می‌دانستند که تنها وظیفه‌اش این است که ببیند امر مولا چیست و سعی کند آن را به بهترین وجه انجام دهد.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۱۴ - ۰۲:۰۰
  • 00
مروری بر عاشوراشناسی ‌علامه مصباح‌یزدی در گفت‌وگو با فرزندش، علی مصباح‌یزدی (بخش نخست)
اصلاح اجتماعی از رهگذر تحلیل عاشورا
اصلاح اجتماعی از رهگذر تحلیل عاشورا

عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار: عاشوراشناسی مرحوم علامه محمدتقی مصباح‌یزدی چه از جهت اجتماعی و سیاسی و چه از جهت جایگاه علمی ایشان واجد اهمیت فراوان است. با فرزند ایشان، علی مصباح‌یزدی گفت‌وگویی در این باب داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید. این گفت‌وگو بیشتر به روش‌شناسی علامه مصباح در تحلیل عاشورا معطوف بود و لاجرم دقت در جزئیات نگاه علامه به عاشورا مجال دیگری می‌طلبد.

وجه‌تشخص روایت آیت‌الله مصباح از ماجرای کربلا چیست و چه وجوهی عاشوراپژوهی آقای مصباح را از دیگر متفکران هم‌عصر متمایز می‌کند؟

درباره قیام سیدالشهدا(ع) و واقعه عاشورا در طول 1300 و اندی سالی که از این حادثه عظیم می‌گذرد، علمای اسلام، متدینین، شعرا و بسیاری از علاقه‌مندان سعی کردند تاملاتی داشته باشند و به اندازه وسع خود با زاویه‌نگاهی که دارند این حادثه را واکاوی کنند و احیانا برای مخاطبان و جهانیان ابعاد این مساله را باز کنند. آنچه شاید بتوان گفت در رویکرد آیت‌الله مصباح قابل‌تشخیص است و مقداری متفاوت با رویکردهای دیگر باشد، یک نوع جامعیت نگاه ایشان به همه ابعاد، مراتب و زوایای این حادثه عظیم است. شاید از قدرت یک نفر خارج باشد که به یک حادثه‌ای با این عظمت و با این ابعاد، به همه آن اشراف یابد و همه آن را بتواند بیان کند. از طرف دیگر هم ظرفیت مخاطبان و کسانی که شنونده و خواننده این بحث‌ها هستند، هم متفاوت است و همه مطالب را برای همه نمی‌توان بیان کرد و شاید برخی نکات را بسیاری از بزرگان و علما و عرفا متوجه می‌شوند که کسی را نمی‌یابند آن را برای او بازگو کنند.

فرمایشات آیت‌الله مصباح درطول سالیان متمادی درباره شهادت سیدالشهدا(ع) به مناسبت‌های مختلفی بیان شده گاهی در جلسات خصوصی و گاهی در جلسات عمومی و گاهی در سخنرانی‌ها و گاهی در بحث‌های تخصصی یک‌بعدی از مساله را می‌توان مشاهده کرد یا اشاراتی به برخی ابعاد مساله شده است. بین همه این مباحث می‌توانیم دو بعد را به صورت مشخص نام ببریم که آیت‌الله مصباح بدان توجه کردند و بیشتر بدان پرداخته‌اند.

یکی از نکاتی که آیت‌الله مصباح در تحلیل‌ها و مباحث خود مدنظر قرار می‌دهند و شاید بتوان گفت یک نخ تسبیحی در اکثر مباحث -به‌خصوص مباحث اجتماعی- که مطرح می‌کنند وجود دارد، این است که هرمساله تاریخی یا مساله اجتماعی معاصری را که مطرح می‌کنند آن را در چارچوب طرح کلی آفرینش انسان و جهان تحلیل می‌کنند و در آنجا به ابعاد وجودی انسان، عوامل و موانع هدایت و سعادت بشر و اهداف انبیاء و ائمه(ع) و به‌طور کلی اهداف دین می‌پردازند و مساله را به اینجا ختم می‌کنند که در این چارچوب کلی الان کجا هستیم و این مساله‌ای که درباره آن صحبت می‌کنیم یا مبتلا به آن هستیم در کجای این صحنه کلی آفرینش انسان و سیر انسان به سوی سعادت قرار می‌گیرد؟ آیا جزء عوامل این سعادت یا جزء موانع آن است؟ آخرین نکته‌ای که معمولا ایشان بدان توجه می‌دهند این است که وظیفه ما در رابطه با این مساله چیست و چه باید و چه نباید کرد؟ تقریبا چنین خصیصه‌ای را در اکثر بحث‌های ایشان درباره مسائل اجتماعی می‌توانیم دنبال کنیم.

در زمینه تحلیل قیام سیدالشهدا(ع) هم می‌توان همین خط سیر را دید. چند کار به صورت مکتوب از ایشان منتشر شده که به‌طور مشخص کتاب‌های «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا»، «آذرخش کربلا» و «پرتویی از آذرخش» است که به‌صورت سلسله‌وار از ایشان در این‌باره منتشر شده است. اگر نگاه کلی به آنها کنیم همین طرحی که عرض کردم را می‌توان دید. به‌طور مشخص می‌توان گفت از نظر آیت‌الله مصباح هدف آفرینش انسان این است که خداوند انسان را از بین موجودات دیگر به‌گونه‌ای آفریده که بالاترین کمال ممکن برای یک موجود ممکن‌الوجود و برای یک موجود وابسته بتواند محقق شود و آن عبارت است از اینکه نزدیک‌ترین مقام به خداوند را بتواند به دست بیاورد و شبیه‌ترین موجودات به‌خداوند از جهت کمالات وجودی باشد. این در سایه اختیار و انتخاب‌های آگاهانه انسان ممکن می‌شود. چیزی که در سایر موجودات به این حد و به این شکل و با این کیفیت وجود ندارد. برای اینکه انسان بتواند انتخاب آگاهانه داشته باشد باید دو عنصر و پایه در انسان به وجود ‌آید تا بتواند اراده و اختیار صحیحی را انجام دهد. یکی بعد شناختی است یعنی باید هدف را بشناسد و راه رسیدن به هدف را تشخیص دهد و عوامل و موانع رسیدن به هدف و طی‌کردن مسیر را تشخیص دهد و برای تحقق آن عوامل تلاش کند و برای رفع آن موانع گام‌هایی بردارد تا بتواند این مسیر را با اختیار خود گام به گام طی کند و به هدف نزدیک شود. این یک بعد مساله است که بعد معرفتی یا بعد شناختی است. ولیکن این کافی نیست، اینکه هدف و راه را بشناسیم کفایت نمی‌کند که حرکت کنیم. یک بعد دیگر و عامل دیگری که لازم است برای اینکه انسان این مسیر را طی کند، ‌انگیزه است که باید مثل موتور محرکی او را به حرکت وادار کند. آن زمان برای حرکت باید هدف را بشناسد که حرکت آن به سمت درستی باشد. راه را تشخیص دهد که از بیراهه نرود و به سقوط منجر نشود. ولیکن آن ‌انگیزه یک عنصر دیگری غیر از معرفت و شناخت است که اگر نباشد، حرکتی برای انسان صورت نمی‌گیرد. آیت‌الله مصباح درمورد قیام سیدالشهدا(ع) و وظیفه ما نسبت به این قیام و اینکه باید چه کنیم تا اهداف امام‌حسین(ع) در جامعه ما محقق شود، به دو بعد توجه می‌کند که یکی بعد‌ انگیزشی و دیگری بعد معرفتی و شناختی است.

انگیزه‌هایی به‌طور ذاتی درون انسان وجود دارد یا از بیرون بدان القا می‌شود، عوامل دیگری هم‌ انگیزه‌هایی را در او بیدار می‌کنند یا ایجاد می‌کنند، اینها‌ انگیزه‌های مثبت و منفی و‌ انگیزه‌های شیطانی و ‌انگیزه‌های الهی است که طبق حکمت الهی در انسان قرار داده شده تا بتواند انتخاب کند. اگر فقط یک‌سری‌ انگیزه‌های الهی در انسان وجود داشت و هیچ گرایشی به سمت شر وجود نداشت، برای انسان انتخاب معنا نداشت و او از آن کمالاتی که می‌توانست با انتخاب‌گری بدان دست یابد محروم می‌شد. در این‌ انگیزه‌ها وقتی به صحنه عاشورا نگاه می‌کنیم و قدری وسیع‌تر در زندگی سیدالشهدا از ابتدا تا انتها می‌نگریم، شاهد صحنه برخورد و مبارزه دو ‌انگیزه الهی و شیطانی هستیم. در این کارزار آنچه اکثریت را تشکیل می‌دهد و قدرت در دست اوست و تاخت‌وتاز می‌کند و در ظاهر پیروز می‌شود‌، انگیزه‌های شیطانی است که با مراتب مختلف و شکل‌های مختلف در افراد مختلف با ظرفیت‌های مختلف، خود را نشان می‌دهد. حکمرانان و قدرتمندان با آن ‌انگیزه‌های سلطه‌طلبی و چپاول‌گری و شهوت‌رانی سعی می‌کنند بقیه مردم را با ابزارهای مختلف و تهدید و تطمیع، با از بین بردن مخالفان و... با خود همراه کنند. انگیزه‌های شیطانی دیگری در سطح پایین‌تر و عموم مردم وجود دارد که راحت‌طلبی، منفعت‌طلبی و رفاه‌طلبی و چیزهایی از این قبیل است که باعث می‌شود اکثریتی از عموم مردم دنباله‌روی اقلیتی باشند که برای منافع خود تلاش می‌کنند که دیگران را با خود همراه کنند. این یک طرف صحنه و یک جبهه این کارزار است و در سمت دیگر‌ انگیزه‌های الهی وجود دارد که برای خدمت کردن به خلق در راه سعادت آنها و برای آنکه مردم هدایت شوند و از سعادت خود بازنمانند و برای مبارزه با نیروهای شری که مردم را گمراه می‌کنند و مردم را از سعادت خود بازمی‌دارند، آنها را با خود همراه می‌کنند. این طرف قضیه کسانی هستند که با ‌انگیزه‌های الهی و با خلوص نیت البته با مدارج و مراتب کار می‌کنند و به‌خاطر رضای الهی حاضر هستند از همه‌چیز خود اعم از راحتی، فرزندان، همسر، زندگی، مقام و موقعیت، آبرو و... مایه بگذارند و از اینها بگذرند تا هدف الهی از خلقت انسان که هدایت و سعادت بشر است، تحقق یابد.

بنابراین اینجا یک صحنه رویارویی دو‌ انگیزه و دو نوع هدف است که خود را نشان می‌دهد. یکی از اهداف و وظایف ما و هر مسلمانی به‌خصوص عالمان و خواص در طول تاریخ اسلام، این است که این بعد از مساله قیام سیدالشهدا را اولا یادآوری کنند و زنده نگه دارند و اجازه ندهند ‌انگیزه‌های الهی خاموش و فراموش شود و ثانیا این‌ انگیزه‌ها را در مردم بیدار کنند و آنها را برای تحقق همان اهدافی که سیدالشهدا داشتند به‌کار بگیرند و آنها را به صحنه بیاورند تا آن اهداف در جامعه امروز متناسب با شرایط و امکانات محقق شود. لذا این بعد از مساله عاشورا اقتضا می‌کند شعرا و نویسندگان و خطبا و همه کسانی که در این زمینه دستی دارند در برانگیختن‌ انگیزه‌های الهی برای مبارزه با ظلم، مبارزه با طاغوت، برای مبارزه با انحرافات فکری -که می‌تواند سعادت بشر را به خطر بیندازد- این‌ انگیزه‌ها را در مردم بیدار کنند تا مردم با شور به میدان بیایند و آنچه در توان دارند برای تحقق آن اهداف الهی در جامعه به‌کار گیرند.

آقای مصباح برای این دو بعد ‌انگیزشی و معرفتی که شما بدان اشاره کردید، چه راهکار و پیشنهادی دارند؟

در بعد ‌انگیزشی آیت‌الله مصباح روی عزاداری‌های پرشور، تکیه بر نکات‌ انگیزشی و هیجانی عاشورا که تاثیرات عظیمی را بر انسان‌های غیرمعاند برجای می‌گذارد، تاکید می‌کند و حتی در اینجا در برخی مباحث اشاره می‌کنند که مساله امام‌حسین و عاشورا فقط مخصوص شیعیان و مسلمان‌ها نیست و غیرمسلمان‌ها و کفار و حتی بی‌دین‌ها و بت‌پرستان هم وقتی در جریان حوادث عاشورا قرار می‌گیرند، فطرت انسانی آنها بیدار می‌شود و آن همراهی فطری و قلبی آنها با این حرکت عظیم و این اهداف بلند رخ می‌دهد و چه‌بسا کسانی از این طریق هدایت می‌شوند. یعنی اول بعد عاطفی آنها تحت‌تاثیر این قیام عظیم قرار می‌گیرد و وقتی از نظر عاطفی آماده شدند به‌تدریج دنبال این می‌آیند که ببینند امام‌حسین که بود و برای چه قیام کرد و چرا این میزان به او ظلم شد و چرا این میزان رنج را تحمل کرد. لذا خداوند از این طریق راهی برای آنها قرار می‌دهد که به سمت معارف الهی و مبانی معرفتی قیام عاشورا هدایت یابند. این یکی از کرامات و ابعاد این قیام سیدالشهداست که از این طریق کسانی که حتی خدا را نمی‌شناسند و دین را قبول ندارند و امام‌حسین را به‌عنوان یک هادی و یک امام نمی‌شناسند، از همین راه قابل‌هدایت هستند و خدای متعال از این طریق با واسطه سیدالشهدا آن انسان‌ها را در مسیر هدایت قرار می‌دهد. این یک بعد مساله است که آیت‌الله مصباح بدان می‌پردازد.

بعد دیگر قیام عاشورا بحث معرفتی است، به‌دلیل اینکه انسان‌ها اگر بخواهند هدایت شوند و به سعادت برسند، صرف اینکه تحت‌تاثیر هیجانات، حرکتی را انجام دهند و حرفی بزنند کفایت نمی‌کند که به سعادت برسند. هر تحریک عواطف و هر حرکت هیجانی و عاطفی انسان را به سعادت نمی‌رساند بلکه باید یک حرکت عاطفی باشد که برخاسته از معرفت یا منجر به معرفت شود. یعنی انسان را در مسیری قرار دهد که شاهراه هدایت است و آن زمان طی‌کردن آن مسیر است که انسان را به سعادت نزدیک می‌کند. بنابراین بحث ‌انگیزشی و هیجانی و عاطفی عاشورا گرچه یک پایه بسیار مهم و اساسی برای تاثیرگذاری و تاثیرپذیری از قیام عاشوراست ولی به تنهایی کفایت نمی‌کند. پایه دیگر مساله بحث معرفت است، بحث این است که انسان بتواند آن هیجان و آن عواطف را با آگاهی در مسیری قرار دهد که آن مسیر خدا و مسیر سعادت و قرب الهی باشد.

لذا بخش مهمی از فرمایشات آیت‌الله مصباح درباره قیام سیدالشهداء(ع) به تحلیل معرفتی این قیام و مبانی معرفتی آن اختصاص دارد، اینکه این راه از چه پایه‌هایی و با چه علل و دلایلی و با چه شرایطی در آن زمان به وجود آمده و نهایتا هدف اصلی امروز باید این باشد که ما از آن پدیده 1400 سال پیش چه نتیجه‌ای می‌گیریم و امروز ما باید چه کنیم و چه وظیفه‌ای داریم؟ ایشان یک تطبیقی بین شرایط آن روز با شرایط امروز ارائه می‌کنند، تفاوت‌ها و مشابهت‌های این شرایط را می‌سنجند و درسی که باید از قیام عاشورا برای زندگی امروز خود بگیریم را بیان می‌کنند تا جهت‌بخشی به رفتارهای فردی و اجتماعی انجام شود.

ایشان سعی می‌کنند برای امروز جامعه چه در داخل جامعه اسلامی و چه در بعد بین‌الملل و ارتباط با ملت‌ها و دولت‌های دیگر نسخه‌ای را از قیام سیدالشهداء(ع) دریافت و استنباط کنند تا بتوان آن قیام و اهداف آن را در جامعه امروزی جهانی پیاده کرد.

آیت‌الله مصباح در جایگاه فیلسوف اجتماعی و از آن نظرگاه به مباحث عاشورا و عزاداری و شبهات می‌پردازند. شاید این مساله کمتر بین متفکران معاصر موردتوجه قرار گرفته باشد و از این جهت نگاه بدیعی است. چه ضرورتی ایجاب می‌کرد که آقای مصباح از این منظر به مساله نگاه کنند؟

من نمی‌دانم که فیلسوف اجتماعی تعبیر دقیقی است یا خیر ولی آیت‌الله مصباح عمدتا خود را به‌عنوان کسی که وظیفه اصلاح اجتماعی دارد، تعریف می‌کردند. ایشان خود را به‌عنوان بنده‌ای می‌دانستند که تنها وظیفه‌اش این است که ببیند امر مولا چیست و سعی کند آن را به بهترین وجه انجام دهد. از آنجا که بالاترین خدمت به بشریت را خدمت در مسیر هدایت و تحقق هدف الهی از خلقت بشر می‌دانستند، سعی می‌کردند در هر مساله‌ای به‌گونه‌ای بحث را پیش ببرند تا به هدایت منجر شود.

در بحث قیام سیدالشهداء(ع) و تحلیل آن سعی می‌کنم در چند گام این موضوع را باز کنم. اگر انسان بخواهد مسیر هدایت را طی کند اول باید هدف را بشناسد و بعد باید راه‌های رسیدن به هدف را تشخیص دهد و بعد شرایط و علل و موانع و... را تشخیص دهد و بعد برای حرکت انگیزه درست و الهی داشته باشد تا بتواند در این مسیر گام بردارد و پیش برود. آیت‌الله مصباح وقتی با مساله قیام سیدالشهداء(ع) مواجه می‌شوند مراحلی را طی می‌کنند البته چون سخنرانی‌ها و فرمایش‌های ایشان در مناسبت‌های مختلف برای مخاطبان مختلف بوده لذا در هر جایی متناسب با مخاطب نقطه شروع و پایان بحث را به شکل متفاوتی انتخاب می‌کنند که متناسب با اقتضائات جلسه و برای تاثیرگذاری بیشتری که در آن جلسه منظور بوده است، تنظیم می‌شده ولی ما اگر بخواهیم به‌صورت آکادمیک اینها را منظم کنیم و بگوییم چند کار ایشان در این تحلیل انجام دادند و در هر مرحله‌ای چه کاری را به چه صورتی پیش بردند، می‌توانیم اینها را به شکلی منظم کنیم.

بحث دیگر این است که در کتاب «پرتویی از آذرخش» نگاهی تاریخی به بحران حوادث صدر اسلام دارند و از تغییر حکومت و اجتماع حرف می‌زنند. آیا این تحلیل را می‌توان تحلیل اجتماعی آقای مصباح از واقعه عاشورا دانست؟

بله، یک تحلیل‌گر اجتماعی وقتی با یک پدیده مواجه می‌شود اول سعی می‌کند آن پدیده را توضیح دهد و تصویر صحیحی از آنچه اتفاق افتاده، به‌دست بیاورد. ما شاهد هستیم آیت‌الله مصباح هر جایی می‌خواهند درباره حوادث عاشورا و حوادث زندگی سیدالشهداء(ع) اظهارنظری کنند که چه اتفاقی افتاده، توصیف و تشریحی از آنچه اتفاق افتاد، بیان می‌کنند. ایشان سعی می‌کنند به یقینیات اکتفا کنند و کمتر وارد حواشی و جزئیاتی می‌شوند که گاهی مورد خدشه واقع می‌شود و گاهی ممکن است سند قوی نداشته باشد، خیلی روی آنها تکیه نمی‌کنند و عمدتا تکیه اصلی بحث را روی آنچه بیشتر مورد اتفاق و قابل اعتماد و معتبر است، قرار می‌دادند. این اولین مرحله یک تحلیل اجتماعی است که ابتدا ببینیم چه اتفاقی افتاده که توصیف واقعیت است.

گام دوم این است که این اتفاق چه علتی داشت و چرا چنین شد؟ در بین فلاسفه اجتماعی مشهور است حوادث انسانی مخصوصا حوادث اجتماعی دو دسته عوامل دارند. برخی را علل پدیده می‌دانند و برخی را دلیل پدیده می‌شمارند. علل به آن چیزهایی می‌گویند که عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی است که از بیرون تاثیر گذاشته و منجر شده چنین پدیده‌ای اتفاق افتد. شاهد هستیم حضرت آیت‌الله مصباح در برخی زمینه‌های قیام عاشورا به این عوامل می‌پردازند و بحث اینکه در زمان قبل از واقعه عاشورا چه پیشینه و زمینه‌های انحرافی در جامعه به وجود آمده بود و درنتیجه سیدالشهداء(ع) برای اصلاح آن انحرافات دست به این حرکت زدند، چه بود و راه‌ها و مسیرهایی که برای مبارزه با انحراف وجود دارد چه راه‌هایی است و کسانی که این انحرافات را به وجود می‌آورند از چه شگردهایی استفاده می‌کردند و درنتیجه سیدالشهداء(ع) برای خنثی کردن آن انحرافات به چه تاکتیک‌ها و ابزارهایی متوسل شدند، اینها یک بخشی از تحلیل علل است. اما دلایل رفتار سیدالشهداء(ع) در این حادثه هم انگیزه‌هایی است که در سیدالشهداء(ع) به‌عنوان امام جامعه و رهبر فکری و سیاسی جامعه وجود داشت که موجب می‌شد برای خود این رسالت و این وظیفه را قائل باشند که باید این حرکت را انجام دهند. بنابراین گام دوم در تحلیل وقایع عاشورا این است که علل و دلایل قیام سیدالشهداء(ع) را تبیین کنند و آقای مصباح در این زمینه هم به عوامل مختلف پرداختند.

ازجمله انحرافاتی که وجود داشت و موجب شد سیدالشهداء(ع) آن حرکت عظیم را انجام دهند بحث انحراف فکری بود که دشمنان در آن زمان یعنی بعد از پیامبر به آن دامن زدند، لذا هریک از ائمه(ع) به فراخور شرایط و اقتضائات جامعه و زمان خود یک نوع عکس‌العمل نشان دادند تا زمانه به سیدالشهداء(ع) رسید. مهم‌ترین و خطرناک‌ترین انحرافی که به وجود آمده بود بحث قرائت‌های جدیدی بود که کسانی که انحراف ایجاد می‌کردند از اسلام و فرمایش‌های پیامبر اکرم(ص) در جامعه رواج می‌دادند، برای اینکه کار خود را توجیه کنند و برای اینکه بگویند ما تابع واقعی پیامبر و ما مسلمان واقعی هستیم.

ظاهرا از اینجای بحث است که آقای مصباح‌یزدی از فتنه‌های اجتماعی و انحرافات فکری و انگیزشی صدر اسلام صحبت می‌کنند و در پی آن به انحرافات فکری زمانه می‌پردازند. ایشان به بهانه طرح بحثی که در عاشورا دارند، نقدی هم به زمانه امروز و بحث پلورالیسم می‌کنند، همین‌طور است؟

بله، از اینجاست که آیت‌الله مصباح در بحث قیام سیدالشهداء(ع) و تطبیق با شرایط امروزی جامعه بحث پلورالیسم دینی و معرفتی را مطرح می‌کنند و یک تشابهی را بین آنچه امروز به اسم پلورالیسم و قرائت‌های مختلف با آنچه در آن زمان، یزید و معاویه و بنی‌امیه درصدد آن بودند، بیان می‌کنند. این تشابه را آیت‌الله مصباح بین این دو شرایط مشاهده و سعی می‌کنند این مساله را باز کنند و تذکر دهند قرائت‌های مختلف از اسلام موجب می‌شود جامعه به رخوت کشیده شود. آن‌چیزی که سیدالشهداء(ع) به‌عنوان امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بیان کرد، پایه قیام سیدالشهداء(ع) بود. لذا پلورالیسم می‌تواند پایه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر را از بین ببرد، چون امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر مبتنی‌بر این است که یک حقی و یک باطلی وجود دارد و اگر به آن حق تعرض شود و سعادت بشر که یک حق و امر واقعی است، مورد خدشه واقع شود و درمعرض خطر قرار گیرد باید با آن مبارزه کرد و باید از آن نهی کرد و حتی این نهی‌ازمنکر می‌تواند در یک شرایطی به جایی برسد که منجر به شهادت شود و اولیای خدا و امام معصوم جان خود را فدا کند تا این حق باقی بماند.

یکی از بحث‌هایی که ذیل این موضوع ایجاد می‌شود این است که هرکسی در مواجهه با دیگران خود را در جانب حق قرار می‌دهد و دیگران را در جریان باطل قرار می‌دهد. آیا فکر آقای مصباح راهی را برای شرایط ما باز می‌کند که نهایتا گرفتار خودحق‌پنداری نشویم؟ آیا معیاری برای جبهه حق ارائه می‌کند؟

قطعا همین‌طور است. شاید عمده فعالیت علمی آیت‌الله مصباح مصروف بحث‌های عقلی شده است به‌دلیل اینکه معتقدند آنچه نهایتا می‌تواند حق را از باطل تشخیص دهد عقل است و اگر ما در زمینه مباحث عقلی ضعف داشته باشیم قطعا در راهبری جامعه به‌سمت هدایت الهی دچار مشکل خواهیم بود، البته این یک واقعیتی است که هرکسی خود را حق می‌داند و فکر می‌کند آنچه او فهمیده و آنچه او انجام می‌دهد، درست است. ولی درواقع حق یکی بیشتر نیست و راه رسیدن به حق متناسب با هر شرایطی مشخص می‌شود ولی چه کسی و تحت چه شرایطی می‌تواند این را تشخیص دهد؟ آنچه فرد می‌تواند براساس آن قانع شود و تشخیص خود را محک بزند، قوه عقل است، البته عقل به کمک‌هایی نیاز دارد، بدون‌شک استفاده از معارف الهی که در کتاب و سنت آمده یکی از بزرگ‌ترین منابع معرفتی بشر برای هدایت است.

اتفاقا دشمنان هم روی همین‌جا سرمایه‌گذاری کردند. آنها هم می‌گویند ما هم تابع کتاب و سنت هستیم، آنها هم قرآن می‌خوانند و روایات را به رخ ما می‌کشند. منتها با برداشت‌های انحرافی که خود دارند. از این طریق مردم را گمراه می‌کنند لذاست که شناخت صحیح کتاب و سنت به‌وسیله روش‌های متقن و روش‌شناسی و معرفت‌شناسی دقیق خیلی اهمیت و ضرورت پیدا می‌کند.

اتفاقا بحثی که آیت‌الله مصباح درباره پلورالیسم معرفتی و دینی و بحث تعدد قرائت‌ها مطرح می‌کنند، بر پایه همین مساله است که حقی داریم و یک واقعیتی در جهان وجود دارد و ما باید سعی کنیم آن واقعیت را بشناسیم و راه شناخت آن واقعیت این است که براساس روش‌های صحیح عقلانی و منطق صحیح و مبانی معرفت‌شناختی درست، مسائل را بسنجیم و محک بزنیم.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰