محسن تاجیک، روزنامهنگار: آیتالله سیدمحمود طالقانی، یکی از شخصیتهای مهم و تاثیرگذار در دوران مبارزات علیه رژیم پهلوی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. چهرهای محبوب که در طول مبارزات با گروههای مختلف سیاسی ازجمله فدائیان اسلام، جبهه ملی، نهضت آزادی، مجاهدین خلق و نهضت امامخمینی همراهی داشته است. در صفحه امروز حافظه به مناسبت نزدیکشدن به سالگرد فوت اولین امامجمعه تهران پس از انقلاب، دیدگاههای فکری این روحانی طراز اول انقلاب را در مواجهه با گروههای سیاسی مختلف بررسی کردهایم.
طالقانی و ملی - مذهبیها
سیدابوالحسن طالقانی پدر مرحوم سیدمحمود طالقانی از علمای تهران بود که با عباسقلی بازرگان پدر مهندس بازرگان رفاقت داشت و مربی و مرشد محفلی بود که پدر بازرگان برای تبلیغات دینی ایجاد کرده بود. شیخمهدی حکمیزاده، روحانی شهر قم و مدیر مدرسه رضویه، داماد مرحوم سیدابوالحسن طالقانی بود و وقتی سیدمحمود به قم رفت به این مدرسه وارد شد و مدتی با علیاکبر حکمیزاده، فرزند شیخمهدی حکمیزاده، مولف کتاب «اسرار هزارساله» که او هم طلبه بود، همحجره شد. آیتالله سیدحسین بدلا، از فقهای شیعه ایجاد افکار روشنفکری دینی را در محفل عباسقلی بازرگان با حضور پدر مرحوم طالقانی، طالقانی و حکمیزاده میداند. (رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی- سیاسی ایران)طالقانی در نهضت ملیشدن نفت، یکی از چهرههای مذهبی حامی مصدق بود و تلاش میکرد آیتالله کاشانی و مصدق را به هم نزدیک کند تا بین آنها اختلاف ایجاد نشود. پس از کودتای 28 مرداد و محاکمه و تبعید مصدق، نهضت مقاومت ملی را با تعدادی از اعضای جبهه ملی راه انداخت و پس از افول این جریان و تشکیل جبهه ملی دوم در سال 1339، در شرایطی که خلأ یک تشکل مذهبی برای ساماندهی نیروهای مذهبی و ارائه یک ایدئولوژی دینی احساس میشد، او و تعدادی از دوستانش مانند بازرگان مصمم برای ایجاد تشکلی شدند که هم از نظر ایدئولوژی بر مبنای مکتب اسلام حرکت کند و هم از نظر سیاسی مبارزهای عمیقتر با پهلوی داشته باشد. مهندس بازرگان درباره فقدان پایگاه عقیدتی جبهه ملی میگوید: «تا قبل از کودتای 28 مرداد، نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق توانسته بود در بعد سیاسی وسیعی رشد کند اما در این دوره از مبارزات نهضت ملی فاقد پایگاه عقیدتی و ماهیت ایدئولوژیکی بود.» درواقع نهضت آزادی تا حدودی خلأ ناشی از فقدان تشکیلات مذهبی را تا حدی جبران کرد و حضور آیتالله طالقانی بین اعضای نهضت آزادی موجب جذب مذهبیها و متدینان شد.
نهضت آزادی در سال 1340 تاسیس شد. آیتالله طالقانی ابتدا از اینکه نامش در ردیف موسسان این نهضت بیاید، مخالفت کرد اما به اصرار و خواهش دوستانش جواب مثبت داد. بعد از اعلام موجودیت نهضت آزادی، آیتالله طالقانی در بیانیهای نوشت: «برادران و هموطنان عزیز. شما به چشم خویشتن وضع نکبتبار این سرزمین تاریخی و این کشور اسلامی را مینگرید و میبینید که در اثر سلطه غارتگران چگونه بر سر این مملکت سایه گسترده... اینجانب اگرچه از کوتاهی و انجام وظیفه خود نزد خدا و اولیای اسلام و نیاکان بزرگوار شرمسارم ولی پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدان باقی مانده و به این سبب دعوت همکاری با بنیادگذاران نهضت آزادی را پذیرفتم.»مرامنامه نهضت آزادی در چهار فصل خلاصه میشد: مسلمان، ایرانی، تابع قانون اساسی و مصدقیبودن. هرچند آیتالله طالقانی بهعنوان یک روحانی سیاستمدار با انگیزههای دینی و ملی به عضویت نهضت آزادی درآمد ولی مرامنامه نهضت آزادی تمامیت یک اندیشه کاملا دینی و اسلامی را نداشت و در همان زمان نیز متفکران اسلامی ازجمله شهید بهشتی این مرامنامه را نپذیرفتند و به منزله یک کانون دینی و اسلامی با آن کنار نیامدند و به آن منتقد بودند و صرفا به دلیل جنبههای ضداستعماری و ضداستبدادی آن سکوت کردند. پس از بازداشت سران نهضت آزادی در بهمن41، آیتالله طالقانی در بازجوییهای خود درباره چرایی پذیرش و عضویت در نهضت آزادی میگوید: «چون اساسنامه جمعیت نهضت آزادی را مطابق با اصول اسلامی و قانون اساسی تشخیص دادم، وارد جمعیت مذکور شدم و برحسب وظیفه دینی که دارم و سهمی و نقشی در همین مورد به عهدهام محول شده است، ادامه میدهیم و در تمامی سخنرانیهای مذهبی خود بر حسب وظیفه اسلامی و طرفداری از قانون اساسی به کسانی که از اصول اسلامی و قانون اساسی منحرف شوند، انتقاد میکنم و بیشتر حکومتها را مسئول میدانم.» با وجود این و با توجه به در دست داشتن ابزار قدرت توسط پهلوی، اعتراضاتی به سبک و نحوه مبارزه نهضت آزادی وارد و آن اینکه به راحتی این نوع مبارزه قابلکنترل بود و چنین برداشت میشد که اقلیت نهضت آزادی آثاری بر عمومیشدن مبارزات ندارد. درحالی که همان زمان، مبارزات و فعالیتهای جدیتری وجود داشت و جامعه مذهبی ایران نسبت به آثار و پدیدهها قصد واکنش نشاندادن داشت. مسائلی بود که مستقیما مربوط به دین و مذهب میشد اما تاکید نهضت آزادی بر قانون اساسی رژیم سلطنتی، رویکردی محافظهکارانه در این زمینه بود که تفاوت این جریان با جریان نهضت امامخمینی را نشان میداد. آیتالله طالقانی خود درباره اینکه چرا تا این حد نسبت به قانون اساسی حساسیت دارد، میگوید: «اعضای جبهه ملی و نهضت آزادی که تا این حد از قانون اساسی جانبداری مینمایند، همگان را سعی بر آن است که خود را طرفدار قانون نشان داده و هیاتحاکمه را قانونشکن، مستبد، قلدر و زورگو خطاب کنند.» با وجود این آیتالله طالقانی خود را در بند ادبیات نهضت آزادی محصور نکرد و در فرآیند مبارزات خود را از آن رهانید و به مبارزات جدیتر، عمیقتر و براندازانهتر روی آورد که با شخصیت ایشان سنخیت بیشتری داشت. در همین زمینه و در جلسه تجدیدنظر دادگاه بدوی، ایشان سخن نگفت؛ چراکه آنها را قبول نداشت و برای آنها صلاحیتی قائل نبود. آیتالله طالقانی در هیبت یک عالم دینی با حرکتهای آرام و کمنوسان نهضت آزادی هماهنگ نبود. نهضتیها نیز به این جنبههای آیتالله طالقانی خیلی توجه نداشتند بلکه او را بهعنوان یک همکار سیاسی پذیرفته بودند. طالقانی ضمن اعتراض شدید به تمامی هویت رژیم پهلوی، معتقد بود: «قانون اساسی را باید کسانی وضع کنند که مردان خدا و حق و حقیقت باشند. نه اینکه انسانیت و وجدان را زیرپا بگذارند تا فقط مقام خودشان حفظ شود.» در روزهای نزدیک به پیروزی انقلاب ایشان نیز اعلامیهای را که برای چاپ و تکثیر دراختیار افراد نهضت آزادی گذاشت بود، نهضتیها سعی کردند تا آن را تعدیل کرده و متن آن را ملایمتر کنند.» آیتالله طالقانی به آنها گفت: «دست از این کارها بردارید! مردم خیلی از شما جلوتر هستند!.» (علی کردی، آیتالله طالقانی و گروههای سیاسی)
طالقانی و فدائیان اسلام
سیدمجتبی نوابصفوی، رهبر فدائیان اسلام از مستمعین و پامنبریهای درسهای تفسیر قرآن و نهجالبلاغه آیتالله طالقانی در مسجد هدایت در دهه 20 بود. این مسجد از سال 1327 به پایگاه مبارزه با رژیم پهلوی تبدیل شده و دوران فعالیت فدائیان اسلام از مراکز آنان بود. در جریان اوجگیری مبارزات فدائیان اسلام، آیتالله طالقانی از نزدیکان نواب و به لحاظ مبارزاتی متاثر از وی بود. (رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی_سیاسی ایران) زمانی در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی)، نواب صفوی را تکفیر کردند و در برخی مجامع مذهبی سنتی از وی انتقادات شدیدی شد اما آیتالله طالقانی بر مقام علمی و معنوی نواب صحه گذاشت و در نامهای نوشت: «مدارج کمالات و مقالات علمی فاضل محترم آقای نواب صفوی از تصدیق بنده بینیاز است. متن درخواست و سوابق تحصیلی ایشان بهترین گواه است.» پس از ماجرای ترور عبدالحسین هژیر، وزیر دربار پهلوی (که نقش مهمی در تقلب در انتخابات مجلس شورای ملی و کنار گذاشته شدن دکتر مصدق و یارانش داشت) توسط فدائیان اسلام، با پیشنهاد آیتالله طالقانی، نواب و تعدادی از یارانش در روستای «ورکش» در حوالی طالقان مخفی شدند. سیدمحمدحسین میرابوالقاسمی، از نزدیکان آیتالله طالقانی که خود همراه ایشان به استقبال نواب رفته بود، میگوید: «در ۲۱ رمضان به اتفاق جمع زیادی از اهالی«گلیرد» در معیت آیتالله طالقانی با شور و علاقه خاصی به بادامستان رفتیم. نوابصفوی و واحدی هم در جلوی جمع کثیری از اهالی«ورکش» و «وشته» با فریاد شعار «اللهاکبر» به این امامزاده آمدند. ابتدا نمازظهر و عصر در میان انبوه جمعیت به امامت آیتالله طالقانی اقامه شد. سپس نواب دستور داد تا منبر را از زیر سایه درخت به وسط حیاط و میان آفتاب بردند. وی نزدیک به یک ساعتونیم با شور و هیجان همیشگیاش سخنرانی کرد. در پایان نواب و طالقانی و جمعی از مردم قدمزنان به طرف «گلیرد» رفتند. شب اهالی در مسجد ده اجتماع کردند و با اصرار طالقانی، نوابصفوی امامت جماعت جمع را برعهده گرفت و آقا (آیتالله طالقانی) پشتسر ایشان اقامه جماعت کردند.» (سیدمحمدحسین میرابوالقاسمی، آیتالله طالقانی و فدائیان اسلام)پس از اختلاف فدائیان و مصدق که به دلیل عدمپایبندی جبهه ملی به وعدههایشان به فدائیان اسلام پیش از ترور رزمآرا بود، آیتالله طالقانی سعی میکرد نقش میانجی را میان این دو گروه ایفا کند. او میگوید: «من نزد نوابصفوی رفتم و گفتم که چرا با دکتر مصدق اختلاف دارید؟ ایشان گفتند اگر دکتر مصدق به وعدهای که داده است عمل کند و احکام اسلام را اجرا کند، ما هیچ اختلافی با هم نداریم. من حتی رفتگر حکومت اسلامی هم میشوم. پیش دکتر مصدق رفتم، گفت درخواست حکومت اسلامی را بگذار برای دولتهای پس از من. من دولت ابدی نخواهم بود.» حتی در دورهای که نواب و تعدادی از یارانش به دستور مصدق به زندان افتادند، طالقانی از فدائیان اسلام در مقابل جبهه ملی و مصدق حمایت میکند. عزتالله سحابی نقل میکند مرحوم طالقانی به مهندس حسیبی (از اعضای هیاتموسس جبهه ملی) اعتراض شدید کرد که چرا با فدائیان اسلام در زندان اینگونه رفتار میشود. کار به داد و فریاد کشید. مهندس بازرگان واسطه شد و به حسیبی گفت چرا دستور میدهید اینقدر اینها اذیت شوند. (علی کردی، آیتالله طالقانی و گروههای سیاسی) 14 اسفند 57 آیتالله طالقانی در سخنرانی خود به مناسبت سالگرد فوت دکتر مصدق، نقش فدائیان اسلام در نهضت ملی شدن صنعت نفت را بزرگ میشمارد و میگوید: «فدائیان اسلام، جوانان پرشور و مومن؛ آنها راه را باز و موانع را برطرف میکردند. مانع اول را برداشتند، انتخاب آزاد شروع شد. مانع بعدی را برداشتند، صنعت نفت در مجلس ملی شد.» (رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی_سیاسی ایران)
آیتالله طالقانی در سال 34 و در آخرین روزهای قبل از دستگیری و اعدام نواب و یارانش و پس از ماجرای ترور نافرجام حسین علاء آنها را چند شب در خانهاش مخفی کرد: «نوابصفوی، خلیل طهماسبی، سیدمحمد واحدی و محمدمهدی عبدخدایی شبانه به منزل طالقانی رفتند. در آن شب سرد طالقانی منقلی آماده کرد تا میهمانانش گرم شوند.» مهدی طالقانی یکی از فرزندان طالقانی از آن روزها چنین میگوید: «در خانه یک حمام داشتیم که با زغال سنگ گرم میشد. پدرم خودش حمام را برایشان گرم کرد و آنها غسل شهادت کردند و از منزل خارج شدند.» عبدخدایی میگوید: «وقتی از منزل بیرون آمدیم، طالقانی پرسید پول دارید؟ نواب گفت بله 10 تومان داریم. بعد طالقانی 20 تومان از جیبش درآورد و گفت من همین 20 تومان را دارم. 10 تومان برای خودم و 10 تومان برای شما و یک عدد عینک دودی به نواب داد و گفت سواره برو و پیاده نرو که مورد شناسایی قرار میگیری.» (علی کردی، آیتالله طالقانی و گروههای سیاسی)
طالقانی و مجاهدین خلق
بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق از جوانان نهضت آزادی بودند و خود را از طرفداران مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی معرفی میکردند. درمجموع رابطه بین آیتالله طالقانی و مجاهدین خلق را میتوان به سه دوره مشخص تقسیم کرد:
دوره اول که از آشنایی طالقانی با بنیانگذاران این سازمان بهخصوص حنیفنژاد و سعید محسن قبل از تاسیس سازمان شروع شده و تا زمان حیات حنیفنژاد و یارانش ادامه دارد. در این دوره طالقانی از حامیان جدی مجاهدین است. آغاز آشنایی حنیفنژاد و سعید محسن با آیتالله طالقانی به دوران دانشجویی این دو و رفتوآمد آنها به مسجد هدایت برمیگردد. این دو در آن روزها مانند اغلب جوانان پرشور و روشنفکر از شاگردان و مستمعین مشتاق تفسیر قرآن طالقانی بودند. طالقانی بنیانگذاران سازمان مجاهدین را بهعنوان «مسلمانان راستین» میدانست. در شهریور 1350بهدنبال لورفتن سازمان و دستگیری کادر رهبری و اعضای فعال سازمان و اعتراف یکی از اعضای سازمان به ارتباط طالقانی با مجاهدین، طالقانی نیز بازداشت شده و به زابل تبعید شد. طالقانی در زابل در تبعید بود که خبر اعدام حنیفنژاد و سعید محسن و سران مجاهدین خلق را به او دادند.
دوره دوم با کشتهشدن حنیفنژاد و سران اولیه سازمان شروع شد و تا تغییر ایدئولوژی توسط مجاهدین در سال 1354 - 1353 ادامه دارد. در این دوره طالقانی ضمن حفظ ارتباط خود با مجاهدین و تلاش در هدایت آنها به راه صحیح، نهایتا با آگاه شدن از تغییر موضع و ایدئولوژی مجاهدین با آنها قطع رابطه کرده و کاری با آنها ندارد. تقی شهرام و بهرام آرام عاملان تغییر ایدئولوژی مجاهدین در جلسهای آیتالله طالقانی را در جریان تغییر ایدئولوژی خود قرار دادند. شهرام درخصوص این ملاقات میگوید: «ظرف نیمساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم. در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد و حرف من تمام شد. با صدایی که آشکارا میلرزید، پرسید: حالا اسم خودتون و سازمان را چی گذاشتهاید؟ گفتم: هیچ! همان «سازمان مجاهدین خلق ایران» که برافروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید.» وحید افراخته که در این ملاقات حضور داشته، میگوید: درمقابل اعتراض شدید طالقانی به اینکه این سازمانی است با آرم مخصوص و مرامنامه خاص و شما به چه ضوابطی دست به چنین کاری زدهاید؟ صریحا به او گفتند: اگر صدایت درمورد تغییر ایدئولوژی دربیاید، تو را میکشیم و وانمود میکنیم که رژیم تو را کشته و شهیدنمایت میکنیم. طالقانی در جواب میگوید: من عمری از توپ و تانک رژیم آمریکایی شما نترسیدم، توقع دارید. اکنون از یک اسلحه قراضه شما بترسم. مدت کوتاهی پس از این ملاقات، آیتالله طالقانی به اتهام ارتباط با مجاهدین خلق بازداشت و به زندان اوین منتقل میشود. در آن هنگام بحث درباره نحوه تعامل با مجاهدین خلق که مارکسیست شده بودند، داغ بود. در چنین شرایطی گروهی از روحانیون مبارز با صدور فتوایی، مجاهدین خلق را نجس و تکفیر و نشست و برخاست با آنها را حرام اعلام کردند. عزتشاهی درمورد دلایل و چگونگی صدور و محتوای فتوای «نجس ـ پاکی» که در سال 55 صادر شد، میگوید: «پس از علنیشدن جریان تغییر ایدئولوژی و ارتداد بخشی از اعضای مجاهدین، روحانیون و علمایی که در این زمان از زندانهای مختلف به بند یک اوین آورده شده بودند، در ارزیابی خود از وضعیت سازمان مجاهدین و تغییرات پیشآمده به این نتیجه رسیدند که در حمایت مادی و معنوی، برخی از ایشان از سازمان مغبون شدهاند... لذا ایشان ازجمله: منتظری، ربانیشیرازی، طالقانی، هاشمیرفسنجانی، انواری و لاهوتی در اواخر 1354 به فکر چارهجویی افتادند و پس از بحث و تبادلنظر، درنهایت به فتوایی رسیدند. این فتوا که در خرداد 1355 صادر شد، حاوی دو نکته محوری بود: یکی تکفیر کمونیستها و نجس دانستن آنها، که براساس آن نشست و برخاست، همسفرگی و همغذا شدن با مارکسسیتها حرام میشد. در محور دوم راجع به منافقین به این نتیجه رسیده بودند، آنهایی که از این سازمان تا حالا در مبارزه کشته و اعدام شدهاند اگر آگاهانه به طرف مارکسیسم رفتهاند، شهید نیستند و نباید اسمشان بهعنوان شهید برده شود و اگر ناآگاهانه بهسوی کمونیسم رفتهاند و کشته شدهاند تاکنون درباره آنها نظری نمیتوانیم بدهیم، ولی کسانیکه الان ادامهدهنده مسیر گذشته هستند، جزء مسلمانها نیستند و اگر کشته هم شوند، شهید نیستند مگر اینکه ایدئولوژی خودشان را تغییر بدهند و باید تکلیف خودشان را معلوم کنند و از کمونیستها جدا شوند. قرار شد این نظر و فتوا از بندی به بندی دیگر و از زندانی به زندانی دیگر بهطور شفاهی نقل شود.» (تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی)
دوره سوم که به نوعی یک رابطه یکطرفه است، از زمان قطع رابطه طالقانی با این گروه آغاز شد و تا پس از پیروزی انقلاب ادامه داشت. در این دوره مجاهدین خلق سعی داشتند با مصادره نام طالقانی بهنفع خود از نفوذ و محبوبیت وی بهنفع حزب و تشکیلات خود جهت دست یافتن به قدرت سوءاستفاده کنند. رهبران مجاهدین خلق پس از قطع رابطه طالقانی با آنها همچنان او را به خود منتسب و با استفاده از عنوان «پدر طالقانی» از موقعیت وی سوءاستفاده میکردند. آیتالله طالقانی خطاب به رهبران سازمان مجاهدین خلق که پس از آزادی از زندان (1358) به دیدار ایشان رفته بودند، اینچنین میگوید: «اگر اشتباهاتی بوده جبران کنید. اگر نقصهایی بوده تکمیل کنید و اگر نارساییهایی بوده رساترش کنید... از گرایش به چپ و راست برحذر باشید و بدانید ایدئولوژی و مکتب تبشده مخرب میشود و ایدئولوژی واقعی آن است که براساس تعالیم قرآن و منطبق با آن باشد.» (پایگاه مرکز اسناد). مجاهدین خلق در دوران پس از پیروزی انقلاب درصدد بودند با انتشار اعلامیههای متفاوت تحت عناوینی ازجمله «رهبر خمینی، رئیسجمهور طالقانی» یا «پیشنهاد فرماندهی و نظارت عالیه آیتالله طالقانی بر نیروهای مسلح کلیه سازمانها و گروههای پاسدار انقلاب» طالقانی را در برابر امام قرار دهند. با این حال طالقانی پس از پیروزی انقلاب درباره مجاهدین خلق میگفت: «شما خیال میکنید که من طرفدار این گروهها هستم؟ من مطمئنم اگر این گروهها بفهمند که من حرفی بر خلافشان زدهام یا بزنم از من میبرند. ولی من غرضم از مدارا با اینها این است که اینها به اسلام جلب شوند تا بتوانیم اشتباهاتشان را رفع کنیم. کاری کنیم که به راه بیایند.»
ولیالله چهپور از نزدیکان آیتالله طالقانی در کتاب خاطرات خود میگوید: «آقای طالقانی درمورد انحرافات اعتقادی آنها خیلی حساسیت داشت. ایشان همواره در برابر انحرافاتی که با روشهای رئوفانه قابل اصلاح نبود، با قاطعیت موضعگیری میکرد... . مثلا آقای طالقانی به من گفته بود از هر 10 بار تقاضای ملاقات رجوی یکبار او را بپذیر، ما دامنه رفتوآمد آنها را به دفتر در حد امکان محدود کرده بودیم. خودم چندینبار به بهانههای مختلف مسعود رجوی را به دفتر راه ندادم.» مهدی طالقانی، فرزند آیتالله طالقانی شهریور 97 و در گفتوگو با «فرهیختگان» میگوید: «زمانی که دفتر مجاهدین در خیابان ولیعصر را گرفتند و تخلیه کردند، مسعود رجوی خیلی ناراحت شد و با یکی دو نفر از دوستانش آمدند منزل ما که به مرحوم پدرم شکایت کنند. مرحوم شانهچی که مسئول دفتر پدرم بود، به آنها گفت آقای طالقانی بهشدت از شما ناراحت است و بهتر است که پیش او نروید. اما آنها اصرار کردند که ما حتما باید ایشان را ببینیم و رفتند به اتاق مرحوم پدرم. پدرم بهشدت با آنها برخورد کرد و از منزل بیرونشان کرد. ایشان بعد از انقلاب به جوانان توصیه میکرد که به سمت مجاهدین نروند.» لطفالله میثمی در گفتوگو با ماهنامه «نسیم بیداری» میگوید: «در آخرین دیداری که با ایشان داشتم، آیتالله طالقانی تصریح کرد تنها دلیلی که من تاکنون رابطه دارم و برخی مواضع آنها را تایید میکنم این است که نمیخواهم آنها به خانه تیمی بروند و جنگ مسلحانه را شروع کنند. اواخر عمر ایشان مسعود رجوی در محفلی گفته بود آقای طالقانی دارد موی دماغ ما میشود، زیرا در سه مورد استراتژیک با ما اختلاف دارد. سه راهبرد اختلافی مجاهدین با آیتالله طالقانی عبارت بود از: موضع قاطع آیتالله طالقانی در مقابل مارکسیستها، موضع او در قبال بحران کردستان و موضع خالصانه و ارادتمندانه طالقانی نسبت به امام.»
منبرهای پرشور مسجد هدایت
آیتالله طالقانی سالها با مرکزیت مسجد هدایت از سال ۱۳۲۷ به تبلیغ و ترویج دین مشغول بود. جلسات آموزش تفسیر و سپس تدوین پرتوی از قرآن مورد استفاده دانشجویان و متدینین بوده است. طالقانی که بهعنوان چهرهای مبارز شناخته میشد، طی این سالها فرد مورد اعتماد مبارزان بود و آنان از محفل تفسیری او بهره میبردند. در جلسات پرسش و پاسخی که به مدت سی ماه به صورت ماهانه در مسجد هدایت تشکیل میشد، تعداد فراوانی جوان تحصیلکرده حضور مییافتند. مسجد هدایت در طول سالهای ۴۰ و ۴۱ نیز محل حضور صدها بلکه هزاران نفر از مشتاقان نهضت اسلامی جدید بود که از سخنرانیهای آیتالله طالقانی بهره میبردند. مروری بر گزیدهای از مطالبی که در سخنرانیهای آیتالله طالقانی مطرح شده، میتواند ما را با ادبیات مبارزه فکری وی در برابر رژیم پهلوی آشنا کند. در بیشتر این سخنرانیها که طی سال ۴۰ و ۴۱ صورت گرفته است، ایشان انتقادات صریحی نسبت به هیاتحاکمه پهلوی مطرح کرده و با تعابیر کنایی مانند «جایگزین کردن بتپرستی به جای خداپرستی»، از سلطنت نیز انتقاد میکند: «در قرآن کریم گفته است: جز خدا را نباید پرستش کرد، چه شاه باشد، چه ماه، چه بت» مباحث عمده ایشان پیرامون رواج فساد اخلاقی در جامعه و وجود ظلم و ستم و بگیر و ببند از طرف حکومت نسبت به افراد آزادیخواه است. آقای طالقانی درمورد دیگری، در برابر جدایی دین از سیاست موضع گرفته و میگوید: «قرآن میگوید که حکومت از آن خداوند است و حاکمیت نیز متعلق به روحانیون است؛ پس دین باید حکومت کند نه شهوت.» ایشان همچنین در برابر تبلیغاتی که ضدروحانیون صورت گرفته، آنان را مرتجع یا ارتجاع سیاه میدانند و به دفاع برخاسته و میگوید: «اینها آخوندها را مرتجع میخوانند، در حالی که خودشان به پنج هزار سال پیش برگشتهاند.» آقای طالقانی روحانیون کلاشی هم که وارد این لباس شده و با پشم و پنبه -ریش و عمامه_ شروع به کلاشی میکنند، سخت نکوهش کرده و در برابر، از آنانی هم که از روحانیون بدگویی میکنند تا شکافی بین روحانیون و فکلیها بهوجود آورند، سخت انتقاد میکنند. اشاره ایشان به روحانیون درباری بود که هیات حاکمه آنها را به لباس روحانیت درآورده تا مرتکب همه نوع جنایت و خیانت شوند: «روزی دو نفر نزد من آمدند و گفتند: ما چه کنیم تا بخشیده شویم؟ گفتم: مگر چه کردهاید؟ گفتند: روزی آمدند، لباس ما را تغییر دادند، یک عبا و عمامه و مقداری پول به ما دادند و گفتند بروید در مجالس مشروب بخورید و به عیش و نوش بپردازید. ما هم رفتیم و این کارها کردیم.» وی در جای دیگری با اشاره به تسلط عدهای مرتد و بهایی بر پستهای حساس مملکت و مناصب قانونگذاری تاکید میکند: «پیغمبر درباره اینها (مرتدها) فرموده است: هرجا دیده شدند باید کشته شوند و اموال آنها جزء بیتالمال مسلمین محسوب میشود. آقایان ببینید سرنوشت ما ملت مسلمان به دست این قبیل افراد افتاده است.» و با اشاره به قیام روحانیت در برابر لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تاکید میکند: «این استقلالی که امروز ما داریم روحانیت و اسلام حفظ کرده است.» و در جای دیگری میگوید: «یک مشت جاسوس اسرائیلی را به مملکت ما آوردند و به عناوین مختلف و به وسیله اماکن فساد و رقصهای مختلف جوانان اجتماع ما را منحرف میکنند.» (رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی_سیاسی ایران)
«راه طی شده» سبب انحراف جوانان شده است
سلسله سخنرانیهای مهندس بازرگان در مسجد سپهسالار در اواخر دهه 20 بعدها با تفصیل و توضیحی در کتابی تحتعنوان «راه طی شده» منتشر میشود. بازرگان در این کتاب معتقد است بشر روی دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند: «راه انبیا راه پرواز مستقیم است و راه بشر (دانش و تجربه) راه غیرمستقیم و به تعبیر دیگر پای پیاده... . در این کشورها [سوئد و نروژ] بشر روی دانش و کوشش و به پای خود راه سعادت در زندگی را یافته است و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند! روزی خواهد آمد که این دو جریان به هم خواهند پیوست.» بعدها و در دهه 40 تعدادی از جوانان نهضت آزادی که کاملا تحتتاثیر ایدههای فکری بازرگان بودند و سازمان مجاهدین خلق را تاسیس میکنند، کتاب «راه انبیاء، راه بشر» را نیز به تاسی از کتاب «راه طی شده» بازرگان بهعنوان منبع نظری و ایدئولوژیک خود مینویسند. آیتالله طالقانی سال 54 و به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق توسط ساواک بازداشت میشود. ساواک در گزارش خود مینویسد: «متهم (طالقانی) با وحید افراخته، صمدیه لباف و سیدمحسن سیدخاموشی دور هم جمع شده و کتابچهای تحتعنوان «بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق» را ملاحظه کردهاند. وی (طالقانی) پس از مطالعه و بررسی مندرجات بهطور کلی تغییر روحیه داده و پذیرفت «راه طیشده» نتیجهای دربرنداشته و برعکس سبب انحراف جوانان شده است.» (علی کردی، آیتالله طالقانی و گروههای سیاسی)