مبارزان بنیادگرای اسلامی دشمنان اسرائیل و دولت‌های غربی هستند، درست است؟ دوباره فکر کن
در طول دهه 90 میلادی، حمایت اطلاعاتی گزینش‌گرانه ایالات متحده از شبکه‌های افراطی اسلام‌گرا نه‌تنها با بی‌ثبات‌سازی نفوذ بالقوه روسیه و چین ارتباط داشت، بلکه بیشتر با تضمین کنترل غرب تحت رهبری ایالات متحده بر ذخایر استراتژیک انرژی مرتبط بود.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۰۶ - ۰۱:۱۸
  • 00
مبارزان بنیادگرای اسلامی دشمنان اسرائیل و دولت‌های غربی هستند، درست است؟ دوباره فکر کن
فرمول ساخت تروریست در رسانه‌های غربی
فرمول ساخت تروریست در رسانه‌های غربی

روزی روزگاری، سازمان سیا اسامه بن‌لادن و شبکه‌های مجاهدین او را در افغانستان آموزش می‌داد و تامین مالی و حمایت می‌کرد تا حمله شوروی به افغانستان را دفع کند. پس از پایان جنگ سرد، بن‌لادن علیه غرب چرخش کرد و ما دیگر هیچ استفاده‌ای از او نداشتیم. حملات تروریستی مداوم او علیه ما که بیش از یک دهه طول کشید و در 11 سپتامبر به اوج خود رسید و واکنش خود ما را در قالب «جنگ با تروریسم» برانگیخت. این روایت رسمی و دروغ است. نه‌تنها سرویس‌های اطلاعاتی غربی به تقویت گروه‌های افراط‌گرای تروریستی مرتبط با القاعده، پس از جنگ سرد هم ادامه دادند؛ بلکه آنها حتی پس از 11 سپتامبر نیز به این کار ادامه دادند.

جهاد سیا

داستان در تابستان 1979 آغاز می‌شود، 6 ماه قبل از حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، زمانی که سازمان سیا از قبل، تامین منابع برای عناصر یک نیروی مجاهد اسلامی که درحال ظهور بود را در داخل افغانستان آغاز کرده بود. این ایده، به گفته مشاور سابق امنیت ملی ایالات متحده، زبیگنیو برژینسکی و روبرت گیتس، مدیر سابق سیا، براساس افزایش احتمال حمله شوروی و برای به دام انداختن «شوروی در باتلاق ویتنام» بود.

اسامه بن‌لادن در اواخر همان سال وارد افغانستان شد. او توسط شاهزاده ترکی بن‌فیصل، رئیس اطلاعات وقت سعودی فرستاده شد تا در آنجا مکتب الخدمات (MAK) را تاسیس کند. جایی که به تامین مالی، جذب و آموزش جنگجویان مجاهد کمک می‌کرد. بن‌لادن، MAK و مجاهدین افغان، در مجموع سالانه حدود نیم میلیارد دلار از سیا دریافت می‌کردند و تقریبا همین مبلغ را از سعودی‌ها هم می‌گرفتند که از طریق سرویس‌های اطلاعاتی پاکستان (ISI) ارسال می‌شد.

در حدود سال 1988، بنابر گزارش روزنامه جینز دیفنس، «با اطلاع ایالات متحده، بن‌لادن، القاعده(به معنی پایگاه) را ایجاد کرد؛ مجموعه‌ای از سلول‌های تروریستی شبه‌مستقل اسلامی که حداقل در 26 کشور گسترش یافته است.» چهار آژانس اطلاعاتی ایالات متحده و غرب این روند را تسهیل کردند و جنبش‌های راستگرای اسلامی را وزنه‌ای مقابل جریانات سیاسی کمونیستی، چپ و ناسیونالیستی تلقی کردند. آنها از سعودی‌ها و دیگر کشورهای حاشیه خلیج‌فارس؛ پاکستان، ترکیه و آذربایجان و سایر کشورها در تکثیر نهادهای افراطی اسلام‌گرا در کشورهای دوردست مانند الجزایر، یمن، اندونزی و فیلیپین حمایت کردند. بودجه این فعالیت‌ها با ایجاد مراکز مالی سازمان‌یافته جنایی در مالزی، ماداگاسکار، آفریقای جنوبی، نیجریه، آمریکای لاتین، سوئیس، انگلستان، ترکمنستان و جاهای دیگر آمیخته شد.

اسلام‌گرایی و دکترین بی‌ثبات‌سازی سیا

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به‌ویژه در سال 1991 هنگامی که سعودی‌ها استقرار 300 هزار سرباز آمریکایی در این کشور را به دلیل حمله عراق به کویت پذیرفتند، بنابر گزارش‌ها، اسامه بن‌لادن علیه اربابان سابق خود در ریاض و واشنگتن داد مخالفت سر داد. از آن زمان، بن‌لادن و شبکه تروریستی القاعده دشمن ما شدند و در دهه 90 میلادی شهروندان و منافع غربی را مورد هدف قرار دادند و در وحشیانه‌ترین حمله در قالب جنایات 11 سپتامبر در ایالات متحده بود که سطح خشونت را به اوج خود رساندند.

نکته تأسف‌برانگیز اینجاست که داستان رسمی شروع به شکستن می‌کند؛ زیرا بعد از سال 1991، اسلام‌گرایان وابسته به بن‌لادن و القاعده همچنان با خدمات گزینش‌گرانه اطلاعاتی از سوی غرب حمایت می‌شدند. گراهام فولر، معاون سابق شورای ملی اطلاعات سازمان سیا هم به این سیاست اشاره کرد و گفت: «سیاست هدایت برای تکامل اسلام و کمک به آنها در برابر دشمنان ما در افغانستان و در برابر ارتش سرخ به طرز شگفت‌انگیزی کار کرد. هنوز می‌توان از همین آموزه‌ها برای بی‌ثبات‌سازی آنچه از قدرت روسیه باقی مانده است و به‌ویژه برای مقابله با نفوذ چین در آسیای مرکزی، استفاده کرد.»

افغانستان، کمپانی بیگ‌اویل و طالبان

در طول دهه 90 میلادی، حمایت اطلاعاتی گزینش‌گرانه ایالات متحده از شبکه‌های افراطی اسلام‌گرا نه‌تنها با بی‌ثبات‌سازی نفوذ بالقوه روسیه و چین ارتباط داشت، بلکه بیشتر با تضمین کنترل غرب تحت رهبری ایالات متحده بر ذخایر استراتژیک انرژی مرتبط بود. هنگامی که بن‌لادن در ژوئن 1996 از سودان به افغانستان نقل مکان کرد، وزارت امور خارجه آمریکا هشدار داد که «این اقدام می‌تواند برای منافع آمریکا خطرناک‌تر باشد» و بن‌لادن این توانایی را دارد که از افراد و گروه‌هایی که در سراسر جهان ‌انگیزه و وسایل لازم برای حمله به منافع آمریکا را دارند، حمایت کند. پاکستان در ماه می میلادی به او پیشنهاد حفاظت داده بود به شرط آنکه نیروهای مجاهدین خود را با طالبان هماهنگ کند. گفته می‌شود که اتحاد جدید القاعده و طالبان توسط سعودی‌ها برکت یافته است.

اما همان‌طور که احمد رشید، خبرنگار پاکستانی گزارش داد، سازمان اطلاعات ایالات متحده دست‌کم بین سال‌های 1994 تا 1998 از طالبان به‌عنوان وسیله‌ای برای نفوذ منطقه‌ای حمایت کرد. این سیاست تا سال 2000، علی‌رغم افزایش احتیاط، ادامه یافت. بنابراین، هنگامی که طالبان کابل را در سال 1996 فتح کردند، سخنگوی وزارت خارجه توضیح داد که ایالات متحده در این رویداد «هیچ چیز قابل اعتراضی» ندارد. یک سال بعد، یک دیپلمات آمریکایی اظهار داشت: «طالبان احتمالا در ادامه مانند سعودی‌ها توسعه خواهند یافت... . آرامکو(کنسرسیوم شرکت‌های نفتی کنترل‌‌کننده نفت عربستان)، خطوط لوله و یک امیر وجود خواهند داشت و پارلمان و بسیاری از قوانین شرع وجود نخواهد داشت. ما می‌توانیم با آنها زندگی کنیم.»

ادامه حمایت آمریکا از ارتباط القاعده و طالبان در افغانستان تا سال 2000 در جلسات کنگره تایید شد. نماینده کنگره، دانا روهراباخر، دستیار ویژه سابق کاخ سفید در زمان رئیس‌جمهور ریگان و درحال حاضر(سال 2009) عضو ارشد کمیته روابط بین‌الملل مجلس نمایندگان آمریکا، در مقابل کمیته فرعی روابط خارجی سنا در امور آسیای جنوبی، شهادت داد و اظهار داشت که «این دولت دارای یک سیاست پنهان است که طالبان را قدرتمند کرده و این حرکت وحشیانه برای حفظ قدرت است.» فرض بر این است که طالبان ثبات را در افغانستان به ارمغان می‌آورد و اجازه ایجاد خط لوله انتقال نفت از آسیای مرکزی از طریق افغانستان به پاکستان را می‌دهد. 10 شرکت آمریکایی شاملUNOCAL و ENRONدر پروژه درگیر بودند. در ماه می 1996، UNOCAL رسما برنامه ساخت خط لوله انتقال گاز طبیعی از ترکمنستان به پاکستان و از طریق غرب افغانستان را اعلام کرده بود.

مقامات آمریکایی از سال 2000 تا تابستان 2001 جلسات متعددی را با طالبان برگزار کردند تا آنها را وادار به موافقت با دولت فدرال مشترک با دشمنان محلی خود، اتحاد شمالی کنند. آمریکایی‌ها وعده کمک مالی و مشروعیت بین‌المللی را در صورت حصول توافق به طالبان دادند. در آن زمان، سیاستگذاران ایالات متحده با تاخیر به این نتیجه رسیده بودند که طالبان هرگز ثبات موردنیاز برای پروژه خط لوله را به دست نخواهد آورد. به گفته نیاز نائیک، وزیر خارجه پاکستان(بین سال‌های 1982 تا 1986) که در این دیدارها حضور داشت، مقامات آمریکایی طالبان را تهدید کردند که در صورت عدم پیروی از طرح فدرالیزاسیون، اقدام نظامی خواهند کرد. حتی تاریخ حمله نظامی تهدید شده، اکتبر 2001 پیشنهاد شد. ناگفته نماند که طالبان این طرح را رد کردند. بنابراین ماه‌ها قبل از حملات تروریستی 11 سپتامبر، جنگ علیه افغانستان یگ گزینه روی میز بود. ژان‌شارل بریسارد، افسر اطلاعاتی سابق فرانسه، بنابر همین موضوع حدس می‌زند که 11 سپتامبر ممکن است یک حمله پیشگیرانه القاعده برای جلوگیری از حمله نظامی اعلام شده ایالات متحده به افغانستان باشد.

هنوز علاقه شدیدی به خط لوله نفت وجود دارد. فوربس در سال 2005 گزارش داد: «از زمان حمله به رهبری آمریکا که طالبان را از قدرت برکنار کرد»، این پروژه احیا شده و از حمایت ایالات متحده برخوردار شد، زیرا به جمهوری‌های آسیای مرکزی اجازه می‌داد بدون اتکا به مسیرهای روسیه، انرژی‌های خود را به بازارهای غربی صادر کنند. تریسی‌آن یاکوبسون، سفیر وقت آمریکا در ترکمنستان خاطرنشان کرد: «ما به‌طور جدی به این پروژه نگاه می‌کنیم و این امکان وجود دارد که شرکت‌های آمریکایی به آن بپیوندند.» باقی‌مانده مشکل این است که بخش جنوبی خط لوله پیشنهادی از طریق خاک، هنوز هم عملا تحت کنترل نیروهای طالبان بود.

مگا اویل و مجاهدین از بالکان تا قفقاز

متاسفانه، ما اکنون می‌دانیم که معاشقه‌های ایالات متحده با رابط القاعده و طالبان در افغانستان در طول دهه 90 میلادی، تنها یک بخش کوچ از ژئواستراتژی پنهان اما بسیار وسیع‌تر از ایالات متحده برای تامین کنترل بر منابع استراتژیک انرژی در سراسر قاره اوراسیا، با همکاری شبکه‌های اسلام‌گرای وابسته به بن‌لادن بود.

در سال 1991، اولین دولت بوش پدر، خواستار یک خط لوله انتقال نفت آذربایجان از طریق قفقاز به ترکیه بود. در آن سال، سه افسر نیروی هوایی ایالات متحده به نام‌های ریچارد سکورد(معاون سابق وزیر دفاع در امور امنیت بین‌الملل)، هاینی آدرهولت و اد دیربورن، در باکو فرود آمدند و یک شرکت پیش رو با نام «MEGA Oil» تاسیس کردند. آنها جانبازان عملیات مخفی قبلی سیا در لائوس و بعدا جزء رسوایی کنترا همراه با سرهنگ دوم الیور نورث بودند. در آذربایجان، آنها یک شرکت هواپیمایی راه‌اندازی کردند تا صدها مجاهد القاعده را مخفیانه از افغانستان به آذربایجان پرواز دهند. تا سال 1993، کمپانی مگا اویل دو هزار نفر را جذب و مسلح کرده بود و باکو را به پایگاه عملیات جهادی منطقه تبدیل کرد.

این عملیات مخفیانه منجر به یک کودتای نظامی شد که در آن سال ابوالفضل ایلچی‌بیگ، رئیس‌جمهور منتخب آذربایجان را سرنگون کرد و حیدر علی‌اف، دست‌نشانده آمریکایی را نصب کرد. یک گزارش محرمانه اطلاعاتی ترکیه که برای ساندی تایمز فاش شد، تایید کرد که دو غول بنزینیBP وAmoco، به ترتیب انگلیسی و آمریکایی که با هم AIOC (کنسرسیوم بین‌المللی نفت آذربایجان) را تشکیل می‌دهند، پشت این کودتا هستند.

از سال 1992 تا 1995، پنتاگون هزاران مجاهد القاعده را از آسیای میانه به اروپا فرستاد تا در کنار مسلمانان بوسنیایی علیه صرب‌ها بجنگند. به گفته منابع اطلاعاتی، مجاهدین با نیروهای ویژه ایالات متحده مجهز به تجهیزات ارتباطی با تکنولوژی بالا همراه بودند. مزدوران بن‌لادن به‌عنوان نیروهای شوک توسط پنتاگون «برای هماهنگی و حمایت از حملات مسلمانان بوسنیایی» مورد استفاده قرار گرفتند.

این الگو در کوزوو ادامه یافت؛ جایی که خشونت‌های قومی بین آلبانیایی‌ها و صرب‌ها روی داد. در سال 1998، ارتش آزادیبخش کوزوو (KLA) توسط وزارت امور خارجه آمریکا در فهرست سازمان‌های تروریستی قرار گرفت که توسط بن‌لادن و تجارت هروئین تامین مالی می‌شد. بن‌لادن یک ستوان ارشد، محمد الظواهری(برادر ایمن الظواهری، معاون رهبر القاعده) را برای رهبری یک واحد نخبه ارتش KLA در جریان درگیری‌های کوزوو اعزام کرده بود. وی با رهبری ناتو ارتباط مستقیم رادیویی داشت. درواقع، مربیان SAS بریتانیا و نیروی دلتا آمریکایی در اوایل سال 1996 به آموزش رزمندگان KLA می‌پرداختند. سازمان جاسوسی سیا کمک‌های نظامی‌اش را تا قبل و در طول بمباران سال 1999، شامل راهنمای آموزش نظامی و مشاوره میدانی، تحت پوشش OSCE(سازمان امنیت و همکاری در اروپا) ارائه می‌داد.

پس از جنگ کوزوو، زمانی که UCK عملیات خود را به مقدونیه تحت پرچم ارتش آزادیبخش ملی (NLA) تغییر داد، براساس منابع اطلاعاتی ایالات متحده، مقدونیه، آلبانی و یوگسلاوی، پیوندهایشان با القاعده مانند همیشه قوی بود. با این حال، اسکات تیلور، خبرنگار نظامی کانادایی، سال 2001 پس از بازدید از تتوفو(شهری در مقدونیه شمالی) گزارش داد که نمی‌توان حجم عظیمی از مواد و تخصصی را که ناتو به چریک‌ها ارائه می‌دهد، انکار کرد.

اما چرا بالکان؟ ژنرال سر مایک جکسون، فرمانده وقت نیروهای ناتو در منطقه، در سال 1999 خلاصه کرد: «ما مطمئنا برای مدت طولانی در اینجا خواهیم ماند تا ایمنی کریدورهای انرژی را که از مقدونیه عبور می‌کنند، تضمین کنیم.» ژنرال در مورد خط لوله ترانس بالکان که از بلغارستان، مقدونیه و آلبانی عبور می‌‌کند صحبت می‌کرد که برنامه‌ریزی شده بود تا مسیر اصلی نفت و گاز آسیای مرکزی به غرب باشد.

در همان زمان، اطلاعات ایالات متحده، حمایت از مجاهدین القاعده در چچن را افزایش داد. چچن به‌طور سنتی یک جامعه عمدتا صوفی است، اما تجاوز روزافزون عوامل مجاهدین تحت حمایت ایالات متحده و مرتبط با اسامه بن‌لادن، شخصیت جنبش مقاومت چچن را دگرگون کرد و ایدئولوژی اسلام‌گرای تندرو القاعده تقویت شد. روابط اطلاعاتی ایالات متحده در اوایل دهه 90 در باکو تحت عملیات دیک سکورد ایجاد شد؛ جایی که فعالیت‌های مجاهدین به سرعت به داغستان و چچن کشیده شد و باکو را به نقطه حمل هروئین افغانی برای مافیای چچن تبدیل کرد.

از اواسط دهه 90، بن‌لادن به شمیل باسیایف و عمر بن‌الخطاب رهبران چریک چچنی مبلغ چند میلیون دلار در ماه کمک کرد و اکثریت معتدل چچنی را به حاشیه راند. سازمان اطلاعات ایالات متحده تا پایان دهه عمیقا درگیر بود. به گفته یوسف بودانکسی، مدیر وقت گروه ویژه کنگره آمریکا در زمینه تروریسم و ​​جنگ‌های غیرمتعارف، واشنگتن به‌طور جدی در «یک جهاد ضدروسی دیگر» مشارکت داشت که به دنبال حمایت و توانمندسازی شدیدترین نیروهای ضداسلامی غرب بود. مقامات دولت ایالات متحده در جلسه‌ای رسمی در آذربایجان در دسامبر 1999 شرکت کردند که در آن برنامه‌های خاصی برای آموزش و تجهیز مجاهدین از قفقاز، آسیای مرکزی/جنوبی و جهان عرب مورد بحث و توافق قرار گرفت و اوج آن تشویق ضمنی واشنگتن از متحدان مسلمان(عمدتا ترکیه، اردن و عربستان سعودی) و شرکت‌های خصوصی امنیتی آمریکا... برای کمک به چچن‌ها و متحدان اسلام‌گرای آنها بود که در بهار سال 2000 افزایش یافت و حریق جهاد بعدی را برای مدت طولانی حفظ کرد. ایالات متحده حمایت از جهاد اسلام‌گرایان در قفقاز را راهی برای محروم کردن روسیه از مسیر خط لوله مناسب از طریق خشونت مارپیچ و تروریسم می‌دانست.

الجزایر؛ تروریسم دولتی در لباس مبدل

عملیات مخفیانه موازی در همان دوره در الجزایر مستقر شد؛ جایی که ارتش، انتخابات دموکراتیک ملی در سال 1992 را لغو کرد، انتخاباتی که می‌توانست جبهه نجات اسلامی(FIS) را در یک پیروزی قاطع به قدرت برساند. ده‌ها هزار نفر از رای‌دهندگان به FIS در اردوگاه‌های بازداشت صحرایی جمع‌آوری شدند و فعالیت FIS و دیگر احزاب سیاسی اسلام‌گرا ممنوع شد. مدت کوتاهی پس از کودتا، صدها غیرنظامی توسط یک گروه تروریستی ناشناخته به طرز مرموزی کشتار می‌شدند؛ گروهی که توسط رژیم صهیونیستی به‌عنوان شاخه‌ای افراطی از FIS شناخته می‌شد؛ شاخه‌ای که خود را گروه اسلامی مسلح(GIA) می‌نامید. GIA عمدتا از جان‌فدایان الجزایری نیروهای مجاهدین بن‌لادن در افغانستان تشکیل شده بود که در اواخر دهه 80 میلادی به کشورشان بازگشتند. تا به امروز، مجموع قربانیان کشتارهای صورت‌گرفته توسط GIA حدود 150هزار غیرنظامی تخمین زده می‌شود.

با این حال، در اواخر دهه 90، شواهدی از منابع مخالف دولت و اطلاعات الجزایر ظاهر شد که درواقع جنایات GIA توسط دولت انجام شده است. یوسف جوزف، یک مامور مخفی حرفه‌ای در نیروهای مسلح الجزایر که به مدت 14 سال فعالیت کرده بود، در سال 1997 به بریتانیا گریخت و به گاردین گفت کشتار غیرنظامیان در الجزایر که GIA مقصر آن است، «کار پلیس مخفی و گروه‌های مرگ ارتش بود... نه افراط‌گرایان اسلامی.» تروریسم GIA توسط «محمد مدین، رئیس سرویس مخفی الجزایر و ژنرال اسماعیل العمری، رئیس سازمان ضداطلاعات سازماندهی شد. به گفته جوزف، GIA محصول خالص سرویس مخفی العماری است. او می‌گفت من همه تلکس‌های مخفی را می‌خواندم. من می‌دانم که GIAتوسط دولت مورد نفوذ قرار گرفته و دستکاری شده است.GIA  به‌طور کامل توسط دولت تغییر شکل داده شده است... در سال 1992 العماری گروه ویژه‌ای ایجاد کرد به نام L’Escadron de la Mort (اسکادران مرگ) گروه‌های مرگ کشتارها را سازماندهی می‌کنند... و FIS این کشتارها را انجام نمی‌دهد.»

 جوزف همچنین تایید کرد که عوامل اطلاعاتی الجزایر حداقل انفجار دو بمب را در تابستان 1995 در پاریس سازماندهی کردند. این عملیات توسط سرهنگ سوامس محمود، ملقب به حبیب، رئیس سرویس مخفی در سفارت الجزایر که در پاریس اداره می‌شد، صورت گرفته است. شهادت یوزف توسط بسیاری از نیروهای مخفی سرویس‌های مخفی الجزایر تایید شده است.

سازمان‌های اطلاعاتی غربی در این زمینه نقش دارند. اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا که طی یک محاکمه تروریستی در سال 2000 فاش شد، نشان داد که «اطلاعات انگلیس معتقد بود دولت الجزایر در جنایات دست داشته است و این برخلاف دیدگاه دولت در ملاعام است.» این اسناد به «مهندسی GIA برای تبدیل شدن به پوششی برای انجام عملیات خود» اشاره می‌کند و نتیجه می‌گیرد که «هیچ مدرکی مبنی‌بر ارتباط بمب‌گذاری‌های پاریس 1995 با شبه‌نظامیان الجزایری وجود ندارد.»

الجزایر دارای پنجمین ذخایر بزرگ گاز طبیعی در جهان و دومین صادرکننده گاز با 130 تریلیون ذخیره گاز طبیعی ثابت شده است. این کشور از نظر ذخایر نفتی رتبه چهاردهم را دارد و برآورد رسمی آن 9.2 میلیارد بشکه است. تقریبا 90 درصد صادرات نفت خام الجزایر به اروپای غربی شامل انگلیس، فرانسه، ایتالیا، آلمان، هلند و اسپانیا انجام می‌شود. شرکای تجاری اصلی الجزایر ایتالیا، فرانسه، ایالات متحده، آلمان و اسپانیا هستند.

درحال حاضر، گروه شبه‌نظامی الجزایر، سازمان القاعده در مغرب اسلامی - که قبلا به‌عنوان گروه سلفی برای تبلیغ و مبارزه (GSPC) شناخته می‌شد- نقش عمده‌ای در خشونت‌های تروریستی منطقه ایفا می‌کند. با این حال در یک‌سری تجزیه و تحلیل‌های گسترده برای بررسی اقتصاد سیاسی آفریقا، دکتر جرمی کینان، انسان‌شناس اجتماعی - مدیر مطالعات صحرای بزرگ در دانشگاه شرق انگلستان- شواهد فزاینده‌ای را مستند می‌کند که نشان می‌دهد گسترش ادعا شده فعالیت‌های تروریستی در اکثر مناطق صحرایی عربستان واقعا یک فریب مفصل از جانب سرویس‌های اطلاعاتی ارتش آمریکا و الجزایر بوده است. او شواهدی را در مورد گروگانگیری القاعده از گردشگران اروپایی در اوایل سال 2003 تنظیم کرد که نشان می‌داد این عملیات توسط عناصر تشکیلات نظامی الجزایر و با موافقت ایالات متحده و عمار سیفی، رهبر القاعده (که همچنین به‌عنوان عبدالرزاق ال‌پارا یا بن‌لادن مغرب شناخته می‌شود) انجام شده است.

هژمونی انرژی اولویت اصلی است. فعالیت‌های القاعده در شمال آفریقا بر کشورهای نفت‌خیز، به‌ویژه دلتای نیجر، نیجریه و چاد متمرکز شده است. بنابراین، طبق گفته کینان، در ماه جولای 2003، تحت حمایت ایالات متحده، کشورهای الجزایر، چاد، نیجر و نیجریه یک توافقنامه همکاری در زمینه مبارزه با تروریسم را امضا کردند که عملا دو طرف نفت‌خیز صحرا را در مجموعه‌ای از ترتیبات امنیتی به‌هم پیوست. معماری این توافقنامه آمریکایی است. این امر درحال حاضر به 500 میلیون دلار ابتکار مبارزه با تروریسم برای تجارت صحراگذر(به بازرگانی میان دو سوی صحرای بزرگ آفریقا یعنی میان کشورهای ساحل مدیترانه با کشورهای جنوب صحرا گفته می‌شود. زمان اوج این تجارت، میان سده‌های ۸ تا ۱۶ میلادی بود) تبدیل شده است که در آن الجزایر نقش محوری در برنامه‌های ایالات متحده برای استقرار نظامی آینده در منطقه را ایفا می‌کند. ترتیب امنیت منطقه‌ای همزمان با افتتاح پروژه 6 میلیارد دلاری بانک جهانی، خط لوله نفت چاد-کامرون است.

گره خوردن به وحشت

تروریسم اسلام‌گرایانه را بدون اذعان به میزان استفاده از شبکه‌های آن توسط سرویس‌های اطلاعاتی ارتش غربی، هم برای کنترل منابع استراتژیک انرژی و هم برای مقابله با رقبای ژئوپلیتیک آنها نمی‌توان درک کرد. حتی اکنون تقریبا یک دهه پس از 11 سپتامبر، حمایت مخفی از شبکه‌های القاعده ادامه دارد. سیمور هرش، روزنامه‌نگار تحقیقی اخیرا در نشریه نیویورکر، از تایید دولت و مقامات اطلاعاتی ایالات متحده استفاده می‌کند تا عنوان کند که سیا و پنتاگون میلیون‌ها دلار از طریق عربستان سعودی به گروه‌های افراطی سنی وابسته به القاعده در سراسر خاورمیانه و آسیای مرکزی واریز کرده‌اند. این سیاست که هرش می‌گوید در سال 2003 آغاز شده است، به مناطقی مانند عراق و لبنان سرایت کرده و باعث درگیری‌های فرقه‌ای سنی و شیعه شده است. این برنامه، بخشی از تلاش برای مقابله با نفوذ شیعیان ایران در منطقه است. در اوایل سال 2008، یافته‌های ریاست‌جمهوری ایالات متحده در کنگره، گزارش هرش را تایید کرد و این را هم تایید کرد که یک اعتبار 400 میلیون دلاری سازمان سیا برای گروه‌های مختلف افراطی شیعه و ضدشیعه تامین شده است. این مورد توسط هیچ یک از اعضای دموکرات مجلس مورد اعتراض قرار نگرفت. اکنون پرزیدنت اوباما، وزیر دفاع بوش، رابرت گیتس را به‌عنوان وزیر خود حفظ کرده است. با این حال گیتس معمار استراتژی پنهان علیه ایران بود. تا به امروز اوباما هیچ نشانه‌ای مبنی‌بر تغییر این استراتژی نداده است. تاریخچه‌ای که در اینجا شرح داده شده است، کل درک ما از «جنگ علیه تروریسم» را زیر سوال می‌برد. چگونه می‌توانیم با دشمنی که دولت‌های خود ما به‌طور مخفیانه برای منافع ژئوپلیتیک کوته‌بینانه، آن را تامین مالی می‌کنند، جنگ کنیم؟

اگر قرار باشد «جنگ علیه تروریسم» پایان یابد، با جنگ بعدی نفتی این امر محقق نمی‌شود. با محاکمه ساختارهای مخفی دولت و محاکمه مقامات به اتهام کمک و حمایت از تروریسم - اعم از آگاهانه یا سهل‌انگاری مجرمانه- در خانه به دست می‌آید. درنهایت این امر باعث مهار سازمان‌های امنیتی می‌شود که دشمن را تقویت می‌کنند وما باید با آن مبارزه کنیم.

1 اکتبر 2009
نافذ مصدق‌احمد
مجله نئواینترنشنالیست

درباره نویسنده مقاله و پروژه‌ای که حاصل عمر او بود

نافذ مصدق‌احمد، مدیر اجرایی موسسه تحقیق و توسعه سیاستگذاری و یک روزنامه‌نگار تحقیقی و پژوهشگر دانشگاهی است که به قلم او چندین کتاب هم به نگارش در آمده‌اند. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته مطالعات جنگ و صلح معاصر و دکتری خود را آوریل ۲۰۰۹ در رشته روابط بین‌الملل از دانشکده مطالعات جهانی در دانشگاه ساسکس دریافت کرد؛ جایی که مدتی در گروه روابط بین‌الملل آن به تدریس پرداخت. او مدرس گروه روابط بین‌الملل دانشگاه ساسکس بود و در واحد سیاست و تاریخ دانشگاه برونل در دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد در دوره‌های تئوری روابط بین‌الملل، تاریخ معاصر، امپراتوری و جهانی شدن برگزار کرده است. از سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۸، وی با پژوهشگران موسسه پایداری جهانی در دانشکده علم و فناوری دانشگاه آنگلیا روسکین نیز همکاری داشت. اولین کتاب احمد «جنگ علیه آزادی: چگونه و چرا آمریکا مورد حمله قرار گرفت؟ ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱» بود که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد و این کتاب در میان ۹۹ کتابی بود که توسط کمیسیون ۱۱سپتامبر برای تحقیق درمورد حملات تروریستی انتخاب شد و مورد استفاده قرار گرفت. کتاب بعدی او باعنوان «جنگ علیه حقیقت: ۱۱سپتامبر، اطلاعات نادرست و آناتومی تروریسم» در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و در پیوند با مطالب طرح شده در اولین کتاب وی و با ارزیابی انتقادی از یافته‌های کمیسیون ۱۱سپتامبر دنبال می‌شود. در جنگ علیه حقیقت، او استدلال می‌کند که حملات ۱۱سپتامبر به شهر نیویورک و واشنگتن به‌دلیل روابط دولت ایالات‌متحده با حامیان اصلی دولت القاعده در خاورمیانه و شمال آفریقا مانند عربستان سعودی، پاکستان، آذربایجان و بسیاری دیگر بوده است. مقاله‌ای که خواندید و در سال ۲۰۰۹ منتشر شده بود ادامه همین پروژه تحقیقی احمد است. او پس از انتشار این مقاله هم پروژه‌اش را ادامه داده و به‌عبارتی این مساله را که در مقاله فوق طرح شده، می‌توان حاصل عمر پژوهشی او دانست.

مقاله فوق از مجله New Internationalist در سال 2009 میلادی استخراج شده است. این مجله یک مجله چپگرای انگلیسی است که از 1978 منتشر می‌شود و در نوع خود بزرگ‌ترین مجله جهان به‌حساب می‌آید. توجه این نشریه به مسائل بین‌الملل قابل‌توجه است و هشت بار برنده جایزه مطبوعات مستقل یوتن برای بهترین پوشش بین‌المللی شده و همچنین از سازمان ملل به‌دلیل سهم برجسته‌اش در صلح و توسعه جهانی جایزه گرفته است.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰