جانم! نقطه را آخر جمله بگذار
حالا عنوان «نشریه دانشجویی» شده یک لقب بی‌کیفیت. نوشتن افتاده توی دور باطلی که فقط به دست خودمان حل می‌شود. حالا این ما هستیم که می‌توانیم این چرخه را بشکنیم، دست نانویسنده‌ها را کوتاه کنیم و نشریات را نجات بدهیم.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۰۴ - ۰۳:۰۰
  • 00
جانم! نقطه را آخر جمله بگذار
بررسی یک علت اساسی افت کیفیت نشریات دانشجویی

فرزانه زینلی، فعال نشریات دانشگاه فردوسی مشهد: از نیمه‌شب گذشته بود و از نیمه‌ کار نه. قرار با طراح ۱۰ صبح است اما هنوز هیچ‌کدام از مطالب نهایی نشده. کمال‌گرایی خودم و سختگیری‌های شورا، با حکمیت امتیاز شماره بعدی معجون وحشتناکی شده بود که گرفتارم می‌کرد. هیچ‌کدام از مطالب، نه از نظر فنی و نه از نظر محتوایی، آن چیزی نبود که می‌خواستم. هرکدام را مرجوع می‌کردم نویسنده شانه‌ خالی می‌کرد و باز من می‌ماندم و کوه نوشته‌هایی که باید تا صبح خودم دست‌تنها، به حد مطلوب می‌رساندم‌شان. تازه، پیه غرغر و اعتراض تحریریه را هم به تنم می‌مالیدم که چرا دست بردم توی مطلب به قول خودشان «فاخر و شخصی»! شب از نیمه گذشته بود و جان من از لب.

بحث همین بود؛ همین پیام‌های بی‌پاسخ، همین لحظه آخر «ببخشید نرسیدم»ها، همین سرچ نکردن و دنباله مسیر یادگیری را نگرفتن. درد آن‌جایی بود که هر رفرنسی، هر دوره آموزشی و تولید محتوا که به دستم می‌رسید، با هر بیست و چند نفرشان سهیم می‌شدم و درنهایت، حتی در جایگاه ویرگول و نقطه برایشان سوال می‌ماند. بحث سر همین لقمه‌های جویده و آماده بود.

یک‌بار برای تحریریه جلسه گذاشتیم و گفتیم شما بگویید چه دوره‌ای و چه استادی را هماهنگ کنیم. همه از یک کنار، استادهای ترازاولی را می‌خواستند که خودم با هزینه‌های آنچنانی پای کارگاه‌هایشان حاضر شده بودم و می‌دانستم اگر صفر کیلومتر بروی سر کلاس‌شان، ترمز بریده برمی‌گردی سر جایت. برای دوره طنز یکی از استادهای سرشناس را می‌خواستند که می‌توانستم با کمی آبرو گروگذاشتن، برایشان کلاسی جور کنم. ریسک بزرگی بود، خصوصا که تجربه کارگاه‌های قبلی نشان داده بود پیگیر خواسته‌های خودشان هم نیستند. گفتم بروید و یک هفته همه مکتوبات و نوشته‌های همین استاد را بررسی کنید، چند نمونه از طنزهایش را بگذارید توی گروه و باهم درباره راز طنز مطالبش صحبت کنیم. تا هفته بعد هیچ‌کس توی گروه حرفی نزد. دانشگاه کارگاه طنزنویسی گذاشت و یکی‌یکی بهشان تلفن زدم تا بروند سر کلاس. فقط یک نفر رفت و بعدش هم غیب شد‌.

از سیستم پاداش و تشویق استفاده کردیم، تنبیه و توبیخ کردیم، بی‌اعتنایی کردیم، از اهمیت جشنواره‌ها گفتیم؛ هیچ‌کدام مطلقا تغییری در وضعیت‌شان ایجاد نکرد. نسل جدید ورودی‌ها عجیب‌وغریب بودند. ما که وارد دانشگاه شدیم، خودمان را به هر دری زدیم تا وارد تحریریه یک نشریه شویم. بعد از آن، حداقل 10 مطلب نوشتیم و برگشت خورد، تا راضی شدند به کیفیت یک مطلب و با کلی ویرایش از جانب سردبیر، رفت توی نشریه. چاپ آن مطلب خودش دنیایی بود، چه برسد به مسئولیت کامل یک شماره در قالب دستیاری! وقتی هم که سردبیری را دادند دست‌مان، همه زمین و زمان و شهر و فضای مجازی را زیرورو کردیم برای دوره‌های مطبوعات‌نویسی. کسی به ما نگفته بود، اما انگار همه از ما انتظار داشتند بهترین باشیم. شبانه‌روز، توی خواب و بیداری، سر کلاس و توی سلف، فکر و ذکرمان شده بود نهال نوپای نشریه. فکر رساندنش به قله مطبوعات کشور، شده بود رویای هر شب. هر جزوه و کتاب و فیلم و فایل آموزشی که برای نوشتن مفید بود، هزار بار مرور و نکاتش برای تحریریه، رمزگشایی می‌شد. آن موقعی که اینترنت را یک‌هفته‌ای قطع کردند، برای گرفتن مطلب دست‌نویس اعضا نصف دانشگاه را دور می‌زدیم و بعد، با خودکار قرمز روی غلط‌ها علامت می‌گذاشتیم و باز دانشگاه‌پیمایی شروع می‌شد تا برسد به نویسنده و باز... .

حالا اما، نوقلمان نشریات دانشجویی نه دنبال آموزشند و نه حوصله جست‌وجو درباره مطلب خودشان را دارند. همه از همان اول، عالم دهر حوزه نوشتن‌اند و دستی هم بر آتش تحلیل موضوعی دارند. برای ما که هزاربار یک پاراگراف را بازبینی می‌کردیم تا خدای‌نکرده، یک اشتباه محتوایی نداشته باشد، دیدن مطالب پانصدکلمه‌ای که با اینتر به دو صفحه رسیدند و در هر خط غلط ‌املایی دارند، شوک بزرگی‌ است. برای ما که توی هر مصاحبه دست و دل‌مان می‌لرزید که نکند سرفه‌ای خارج از موضوع قید نشود، تحلیل‌های یکجانبه‌ و یادداشت‌های تند و تیز با زیرتیتر «جنجالی» یک خودکشی دسته‌جمعی می‌طلبد. برای ما که روزنامه‌ها و مطبوعات اطراف‌مان را جویده بودیم و دنبال یادگرفتن نکات فنی هر بخش یادداشت، هزاران مطلب آموزشی را زیر و رو کرده بودیم، ندانستن تفاوت بین تیتر و زیرتیتر و اصلا نشناختن تیتر، درد بزرگی بود؛ خصوصا که طرف خودش را هم «نویسنده، یادداشت‌نویس، رسانه‌ای» معرفی کند.

بحث نشریات دانشجویی اینهاست. شاید کم‌اهمیت شدن نقش نشریه‌ها در نظر مسئولان و توجه کمتر به آنها، علت این فضای مسموم باشد و شاید برعکس. اما هرچه هست، حالا عنوان «نشریه دانشجویی» شده یک لقب بی‌کیفیت. نوشتن افتاده توی دور باطلی که فقط به دست خودمان حل می‌شود. حالا این ما هستیم که می‌توانیم این چرخه را بشکنیم، دست نانویسنده‌ها را کوتاه کنیم و نشریات را نجات بدهیم. این ما هستیم که باید ثابت کنیم صرف آوردن لفظ دانشجویی و حق‌الزحمه نداشتنش، نباید باعث شود هرکسی آن را محل آزمون و خطا بداند؛ که کاش حداقل آزمونی بود و خطایی، نه محل انتشار نوشته‌های سطحی. این حرف‌ها نه سیاه‌نمایی است و نه بدبینی؛ هستند کسانی که از ما هم بیشتر و بهتر پیگیر یادگرفتن‌اند، دنبال پیشرفتند و مسیرشان را دقیق و با جزئیات می‌سازند. آدم‌هایی که اهل کارند و خودشان را درگیر عناوین درشت و غلط نمی‌کنند.

بحث اینهاست، زیاد هم هست؛ ریشه‌هایش می‌رسد به نزول کیفیت کتاب‌های چاپ‌شده سال‌های اخیر، می‌رسد به «زردنویسی»، می‌رسد به کارگاه‌های قارچ‌گونه دوروبرمان. به‌قول شاعر، «درد ناگفته زیاد است، ولی محرم نیست»!

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰