سیدمهدی فخرنبی، روزنامهنگار: شاید در ابتدا با شنیدن نام هزارچهره، یاد سریال مهران مدیری با عنوان مرد هزارچهره بیفتید. سریالی که در وادی طنز به شخصیتی خیالی به اسم مسعود شصتچی میپردازد. او کسی است که بهطور اتفاقی جای افراد مشهور دیگری را که شباهت زیادی به آنها دارد، میگیرد. اما با نگاهی دقیق به تاریخ انقلاب اسلامی ایران، میتوان ردپای فردی را یافت که در واقعیت به او لقب مرد هزارچهره داده بودند. فردی که نه از روی اتفاق بلکه از روی ابتکار برای ادامه فعالیتهای مبارزاتی دست به تغییر چهره و هویت خود میزد. شهید علی اندرزگو که در نوزدهم رمضان سال 1318 در تهران چشم به جهان گشود، یکی از مبارزان اصلی با رژیم پهلوی بود که قریب به 15 سال ساواک نتوانست او را شناسایی و بازداشت کند. او در نوجوانی به فراگیری دروس حوزوی روی میآورد و در ادامه با علمای مجاهدی همچون نوابصفوی آشنا شد و با الهام گرفتن از آنها به مبارزه علیه حکومت شاهنشاهی میپردازد. در قیام 15خرداد دستگیر و روانه زندان میشود. اما در شکنجهها تاب میآورد و آزاد میشود. از آن پس مبارزات چریکی سیدعلی اندرزگو شکل جدیتری به خود میگیرد و در سال 1343 بعد از ترور نخستوزیر وقت، ساواک شهید اندرزگو و دیگر عاملان ترور را تحت تعقیب قرار میدهد. اما شهید اندرزگو با سبکهای ویژهای دست به تغییر چهره و هویت خود میزند. طوریکه سازمان ساواک سالها در ردیابی او ناکام میماند. از همین جهت ساواکیان به او لقب شیخکارلوس را میدهند. سیدعلی اندرزگو گاهی هویتش را طوری تغییر میداد که عمامه سیاهش جای خود را به عمامهای سفید میداد و او دیگر همان سید سابق نبود و با شمایل و هویتی جدید در میان دوستان و آشنایان حاضر میشد. این شهید انقلابی، در نوزدهم رمضان سال 1357 به شهادت رسید. در رابطه با شخصیت این شهید مبارز تاکنون یک فیلم به نام «تیرباران» و یک مستند به نام «گزارش شنبه» ساخته شده است. البته مبارزان انقلابی تنها به ایران محدود نمیشوند بلکه در کشورهای دیگر هم از ایندست چریکهای ضد امپریالیستی و ضدسرمایهداری وجود داشته که برای مبارزه به پا خاسته و در این راه جان خود را از دست دادهاند. در آمریکای لاتین شخصیتهای مشهوری همچون فیدل کاسترو و چهگوارا، در هندوستان مهاتما گاندی، در آمریکا مارتین لوتر و مالکومایکس شخصیتهایی هستند که در راه آرمانهای خود جنگیدهاند و از آنجا که زندگی پرفراز و نشیب این شخصیتهای مبارز برای مردم جذابیت داشته، کارگردانانهای سینما هم برای زنده نگهداشتن یاد آنها، فیلمهای زیادی در رابطه با زندگی و مبارزاتشان ساختهاند که در ادامه به برخی از آنها در سینمای ایران و سینمای جهان اشاره میکنیم. البته درباره فیلم ایرانی «تشریفات» باید گفت، اگرچه ماجرای این فیلم باعث شد خیلیها فکر کنند درباره یک شخصیت واقعی ساخته شده، اما کارگردانش چنین چیزی را رد کرد و بااینحال، از آنجا که این فیلم بهدلیل پیوندی که میان تکنیک تغییر چهره و مبارزه انقلابی برقرار کرده بود، با فیلم تیرباران که درباره شهید اندرزگو ساخته شده، شباهت دارد، در این فهرست قرار گرفته است. بخش دیگری از پروندهای که به مناسبت دوم شهریور، سالروز شهادت اندرزگو تهیه شده، به معرفی فیلم تیرباران تعلق دارد؛ فیلم خوشساختی که به گفته رئیس فعلی صداوسیما، لااقل هفتاد بار از تلویزیون ایران پخش شده و با اینکه 35 سال از ساخت آن میگذرد، هنوز تماشایی است. همچنین در این پرونده پس از ۳۵ سال سراغ علیاصغر شادروان، کارگردان فیلم تیرباران هم رفتهایم و با او درباره این فیلم که اولین اثر سینمایی او بوده و همینطور باقی فعالیتهای سینمایی این کارگردان و حواشی مختلفی که فیلم تیرباران طی این سالها داشته، صحبت کردهایم؛ گفتوگوی شیرین و پر از جزئیاتی که بهنوعی مرور بخشی از تاریخ سینمای پس از انقلاب هم هست.
تیرباران؛ بهترین فیلم چریکی و شهری در سینمای ایران
«تیرباران» فیلمی به نویسندگی و کارگردانی علیاصغر شادروان است که در سال 1365 ساخته شد و به فعالیتهای مبارزاتی شهید اندرزگو بین سالهای 43 تا 50 اشاره دارد. ماجرای فیلم با یک ترور در بهمن سال 1343 آغاز میشود. سیدعلی اندرزگو بههمراه چند تن دیگر از مبارزان که از قبل نقشه ترور نخستوزیر وقت را کشیدهاند، برای انجام عملیات به مقابل ساختمان مجلس میروند. با رسیدن ماشین حسنعلی منصور مقابل ساختمان مجلس، یکی از همراهان اندرزگو با شلیک گلوله او را ترور میکند. اما بلافاصله طی چند روز، تمام عاملان ترور به جز سیدعلی اندرزگو توسط ماموران ساواک شناسایی، بازداشت و درنهایت اعدام میشوند. در این میان، سیدعلی اندرزگو برای خداحافظی نزد برادر رفته و از آنجا عازم مشهد میشود. در ادامه، فیلم وارد دهه پنجاه میشود. جایی که ماموران عالیرتبه شاهنشاهی همچنان در تکاپوی شکار سیدعلی اندرزگو هستند. از صحبت ماموران مشخص میشود که اندرزگو طی این سالها به کشورهای مختلفی اعم از آلمان، عراق و سوریه سفر کرده. همچنین مدتی در جنوب لبنان آموزش نظامی دیده و در طول این سالها به مبارزات علیه رژیم ادامه داده است. اندرزگو بعد از مدتی از راه خاش وارد ایران میشود. او اینبار نقشه ترور شاه را در سر میپروراند. از همین جهت بههمراه دوستش جعفر در یک ساختمان مشرف به محل رفتوآمد شاه ساکن میشود. از سوی دیگر به ماموری که مسئول پرونده سیدعلی اندرزگو است (با بازی جعفر دهقان) وعده ترفیع درجه را میدهند. ساواک یکی دیگر از دوستان اندرزگو را دستگیر میکند. با این اتفاق اندرزگو به قم میگریزد. اما روز بعد با هویت جدید خود یعنی مهندس حسینی به تهران باز میگردد. او در طول فیلم بارها هویت و ظاهر خود را تغییر میدهد و با زن و خواهر زنش به سفر میرود تا ماموران ساواک نتوانند او را دستگیر کنند. در ادامه خواهر زن سیدعلی اندرزگو را حین ملاقات با پدرش دستگیر میکنند. بعد از شکنجه ماموران ساواک، دختر نوجوان از یک جاروفروشی حرف میزند. از روی همین سرنخ ماموران به جعفر، همان دوست اندرزگو که قرار بود شاه را به کمک یکدیگر ترور کنند، میرسند و او را بازداشت میکنند. ازهمینرو نقشه ترور شاه لو میرود. مجدد سیدعلی اندرزگو از کشور خارج میشود تا برای عملیات جدید سلاح تهیه کند. او اینبار قصد منفجر کردن ساختمان مرکزی ساواک را دارد. بعد از مدتی با شمایل جدید وارد کشور میشود و بههمراه زن و بچهاش بهسمت مشهد حرکت میکند. در ادامه فیلم، ماموران ساواک با شنود مکالمات اندرزگو متوجه مکان قرار او میشوند و قبل از حضور او در منطقه کمین میکنند. فرمانده عملیات تاکید میکند که بهسمت او شلیکی صورت نگیرد؛ چراکه او منبع اطلاعاتی تمام مخالفان شاه است و باید زنده دستگیر شود. سیدعلی اندرزگو وقتی خود را در محاصره میبیند، اسناد مهمی که بههمراه دارد، میخورد و درنهایت با شلیک ماموران ساواک به شهادت میرسد. یکی از نکات قابلتوجه فیلم تیرباران، انتخاب بازیگران این فیلم بوده است. مثلا برای یافتن شخصیتی شبیه حسنعلی منصور تعدادی راننده تاکسی اجیر میشوند تا هر کسی را که شبیه منصور است، پیدا و به کارگردان معرفی کنند. یا برای نقش شهید اندرزگو فرد دیگری را درنظر گرفته بودند اما به درخواست رئیس وقت حوزه هنری، مجید مجیدی که آن زمان از حوزه هنری حقوق ماهیانه دریافت میکرده، معرفی میشود. گریمور فیلم هم با دیدن مجیدی تاکید میکند که چهره او خیلی به شهید اندرزگو نزدیک است. از همین جهت این بازیگر برای این نقش انتخاب میشود.
سینمای مقاومت ایران؛ مهجور و مظلوم
سینمای مقاومت ایران و بهطور خاصتر گونهای از فیلمسازی که به وقایع سیاسی پیش از انقلاب ایران و مبارزات منتهی به سقوط رژیم پهلوی بپردازد، سالهاست که در کشور ما مهجور مانده و چند نمونه ناموفق و شعارزده در سالهای اخیر هم مزید بر علت شدهاند تا توجهات کافی به ظرفیتهای این نوع از فیلمسازی کمرنگ شوند. اما اگر به دهه شصت برگردیم و نگاهی بیندازیم، فهرستی از بهترین فیلمهای سینمای ایران را در همین ژانر و گونه خواهیم یافت. «خونبارش» که اولین فیلم مرحوم قویدل در سینمای پس از انقلاب بود، یک نمونه از این فیلمهاست و «تشریفات» که مهدی فخیمزاده آن را ساخت و فروش فوقالعادهای هم در گیشه داشت، یک نمونه دیگر است. در سالهای اخیر شاید تنها یک نمونه قابل اشاره، فیلم «سیانور» باشد که به مسائل سازمان مجاهدین خلق و تسویه خونین نیروهای اسلامگرا از این گروهک میپردازد.
خـــونبارش 1359 امیر قویدل
علاوهبر فیلم تیرباران فیلمهای دیگری با مضمون مقاومت در اواخر دهه 50 و دهه 60 ساخته شدند. یکی از این فیلمها «خونبارش» است که به واقعه 17 شهریور و فرار سه سرباز ارتشی اشاره دارد. این فیلم که به کارگردانی امیر قویدل و تهیهکنندگی رسول صدرعاملی تهیه شده است، در سال 1359 ساخته شد. ماجرای فیلم از یک پادگان نظامی آغاز میشود. پادگانی که سربازها را برای مقابله با تظاهرکنندگان آماده میکند. فرمانده مکرر به سربازان گوشزد میکند که هنگام درگیری حتما باید مردم را به گلوله بست. در این میان سه سرباز که با تیراندازی بهسمت مردم مخالف هستند، مُدام با هم وارد مشورت میشوند تا راهحلی پیدا کنند. آنها درنهایت تصمیم میگیرند فرار کنند. روز 17 شهریور فرا میرسد. مردمی که به خیابانها آمدهاند یکبهیک توسط نیروهای شاهنشاهی شهید میشوند. در این میان آن سه سرباز پا به فرار میگذارند. درنهایت نیروهای شاهنشاهی آنها را پیدا میکنند و کار به درگیری میکشد. یکی از سربازها شهید میشود. دو نفر دیگر هم که زخمی شدهاند، ابتدا به بیمارستان انتقال پیدا کرده و سپس روانه زندان میشوند. اما در روز 22بهمن با پیروزی انقلاب آن دو سرباز هم بههمراه باقی زندانیان آزاد میشوند. یکی از نکات قابلتوجه فیلم خونبارش این است که به گفته رسول صدرعاملی تمام بازیگران این فیلم، اشخاصی هستند که در واقعیت، این اتفاقها برایشان رخ داده است. تهیهکننده خونبارش در رابطه با ساخت این فیلم گفته است: «به قویدل گفتم به یک شرط حاضرم این فیلم ساخته شود که همه شخصیتهای فیلم خودشان باشند و حتی کسی که باعث لو دادن سربازها شده بود هم حاضر شد نقش خودش را بازی کند... . همچنین هیچ مقامی خونبارش را توصیه نکرد و براساس شوق فردی قویدل بود. او برای این کار از هیچچیز فروگذار نکرد. بااینحال با این فیلم مثل نذری برخورد شد و تلویزیون 2000 نسخه این فیلم را کپی و در مساجد آن را پخش کرد. »
تشـــریفات 1364 مهدی فخیـمزاده
«تشریفات» فیلم دیگری است که در سال 1364 به کارگردانی مهدی فخیمزاده و نویسندگی رضا میرلوحی و خود مهدی فخیمزاده ساخته شد. ماجرای این فیلم راجعبه جوانی مشهور به نام حسن مطرب است که برای دزدی وارد خانهای میشود. از قضا در خانه مجاور یک روحانی به نام توحید با موعظههای خود گروهی از اهالی محل را بر ضد نظام سلطنتی میشوراند. پلیس امنیتی برای دستگیری توحید به محله هجوم میآورد. در این میان حسن نیز بازداشت میشود و در زندان بهدلیل شباهت به روحانی شکنجه میشود. بازجو پی میبرد که او توحید نیست، اما با اجبار و شکنجه و تهدید به مرگ او را به هیات توحید درمیآورند و در یک مصاحبه تلویزیونی شرکت میدهند. حسن مطرب که نقش خود را بهخوبی بازی کرده است از زندگی مرفهی برخوردار میشود، اما بهدنبال برخوردهای مردم کوچه و بازار و پدر توحید، که در زندان با او آشنا شده، از کرده خود پشیمان میشود و علیه نظام سلطنتی سخنرانی میکند. پلیس او را دستگیر و اعدام میکند. یکی از نکات مهم فیلم تشریفات فروش خوب در گیشه است. این فیلم با آنکه در دهه شصت مورد هجمه منتقدان بود، توانست فروش قابلتوجهی داشته باشد. منتقدان به شباهت این فیلم با فیلمی از ویسکونتی اشاره داشتند. برخی نیز نظرشان این بود که ما به ازای شخصیت توحید در خارج از فیلم وجود دارد و مثلا شخصیت اصلی فیلم را شبیه شیخ جعفر شجونی میدانستند که البته کارگردان فیلم تشریفات این موضوع را رد کرده است.
سیانور 1394 بهروز شعیبی
فیلم «سیانور» یکی دیگر از آثاری است که به یک شخصیت چریکی میپردازد. شخصیتی که از سازمان مجاهدین جدا شده است. این فیلم برخلاف دیگر فیلمهای یادشده در دهه 90 ساخته شده است. ماجرای فیلم از این قرار است که مجید شریفواقفی، یکی از سرکردههای گروهک مجاهدین، بعد از انحراف این گروهک بهسمت ایدئولوژی مارکسیسم، قصد جدایی و انشعاب از این گروه را دارد. اما به دستور سران سازمان مجاهدین ترور شده و به شهادت میرسد. در ترور شریفواقفی بیش از دیگران، همسر سازمانی او یعنی لیلا زمردیان بود که نقش داشت. لیلا زمردیان به مرکزیت سازمان خبر میدهد که مجید قصد تاسیس شاخه اسلامی مجاهدین خلق را دارد و درحال عضوگیری از اعضایی است که هنوز به اسلام وفادارند. ازهمینرو با ابلاغ سازمان، یکی از اعضای سازمان به نام وحید افراخته با شریفواقفی قرار میگذارد و بههمراه محسن سیدخاموشی او را به شهادت میرسانند. فیلمنامه سیانور ازجمله سناریوهایی است که بنا بود به مناسبت سیاُمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با حمایت فارابی تولید شود. نگارنده اصلی سناریو یعنی مسعود احمدیان هم ازجمله چهرههای مدیریتی فارابی بوده است. البته تولید فیلمنامه به چند تن از کارگردانان سینمای ایران و بهخصوص آنها که تجربیاتی در ساخت سریالهای تاریخی-مذهبی در تلویزیون دارند، پیشنهاد شد اما هیچیک این پیشنهاد را قبول نکردند تا اینکه بالاخره قرعه به نام بهروز شعیبی افتاد تا او این فیلم را در سال 1394 بسازد. یکی از نکات جالب در رابطه با شهید مجید شریفواقفی این است که بعد از انقلاب نام دانشگاه آریامهر، به پاس مبارزات این شهید به دانشگاه شریف تغییر یافت.
سینمای مقاومت در دنیا
در سینمای جهان فیلمهای مختلفی براساس زندگی واقعی شخصیتهای انقلابی ساخته شده است که بهطورکلی این نوع فیلمها را تحتعنوان «سینمای مقاومت» دستهبندی میکنند. استقبال مخاطبان عام سینما از این نوع فیلمها نشان میدهد که نمیتوان این گونه خاص از فیلمسازی را صرفا یک گونه سفارشی دانست که برای خوشامد سیستمهای دولتی ساخته میشود و همین که در مراسم اسکار امسال هم از این نوع فیلمها به چشم میخورد، نشان میدهد که نمیتوان گفت دوره چنین فیلمهایی گذشته است. در ادامه به سه مورد از فیلمهای سینمای جهان که هرکدام را به نوعی میشود ذیل عنوان سینمای مقاومت تعریف کرد، اشاره شده است.
سلما 2014 ایوا دوورنی
یکی از فیلمهای مهمی که به شخصیتهای انقلابی کشور آمریکا میپردازد؛ فیلم «سلما» است. این فیلم که در سال 2014 به کارگردانی ایوا دوورنی در سینمای هالیوود ساخته شده، به شخصیت معروف مارتین لوترکینگ که یکی از مبارزان علیه نژادپرستی در آمریکاست، میپردازد. در این فیلم سه ماه مهم از زندگی مارتین لوترکینگ با بازی دیوید اویلو روایت میشود. ماجرای فیلم از آنجا آغاز میشود که چهار دختر سیاهپوست حین عبور از پلههای کلیسای خیابان شانزدهم در بیرمنگام آلاباما با بُمبی که توسط کوکلاکسکلان جاسازی شده است، کشته میشوند. آنی لیکوپر برای رای دادن به سلما آلاباما میرود، اما مأمور ثبت رای، که سفیدپوست است، مانع رای دادن او میشود. در ادامه مارتین لوترکینگ با لیندن بی.جانسون، سیوششمین رئیسجمهور آمریکا ملاقات میکند تا یک قانون فدرال برای حق رای شهروندان سیاهپوست وضع شود. اما رئیسجمهور میگوید که پروژههای مهمتری دارد. از طرف دیگر فرماندار ایالت آلاباما برای به ثمر ننشستن تلاشهای لوترکینگ هر اقدامی انجام میدهد. بااینحال لوترکینگ به برپایی تظاهرات مسالمتآمیز اقدام میکند که باعث جلبتوجه افکار عمومی میشود. راهپیمایی از سلما تا مونتگومری است. در ابتدا مخالفتهایی صورت میگیرد اما درنهایت جانسون مجوز راهپیمایی را صادر میکند. رئیسجمهور قبل از جلسه مشترک کنگره درخواست لایحهای برای حذف محدودیت رایگیری را اعلام میدارد و شجاعت فعالان را تحسین میکند. راهپیمایی در بزرگراه مونتگومری برگزار میشود و زمانی که معترضان به مونتگومری میرسند، کینگ روی پلههای کاپیتول ایالت سخنرانیای ایراد میکند.
یهودا و مسیح سیاه 2021 شــاکا کینگ
«یهودا و مسیح سیاه» فیلم دیگری از سینمای هالیوود است که به کارگردانی شاکا کینگ به یک سیاهپوست انقلابی دیگر میپردازد. این فیلم که محصول سال 2021 است در چندین بخش نامزد دریافت جایزه اسکار شد، از این منظر میتوان دریافت که فیلمهای ایدئولوژیک و قهرمانمحور برای مخاطبان همچنان جذاب و مهیج است. ماجرای این فیلم در رابطه با زندگینامه فِرِد همپتون، رهبر جوان و کاریزماتیک جریان پلنگهای سیاه ایلینوی است. پلنگهای سیاه یکی از سازمانهای متعددی بود که برای حقوق سیاهان در ایالاتمتحده مبارزه میکرد. رویکرد سوسیالیستی پلنگهای سیاه به مسائل اجتماعی و تفکر انقلابیشان آنها را از سازمانهای دیگر متمایز میکرد. در این فیلم به خیانت و جاسوسی توسط یکی از اعضای نفوذی (بیل اونیل) افبیای پرداخته میشود. اونیل، که قبلا به جرم سرقت اتومبیل و جعل هویت یک افسر فدرال دستگیر شده است، با این کار (جاسوسی) موافقت میکند. از آنسو آژانس فدرال قول میدهد تا اتهامات جنایی علیه او را لغو کند. با تبدیل شدن اونیل هم بهعنوان محافظ همپتون و هم بهعنوان مدیر امنیتی در قسمت حزب پلنگ سیاه، به سرعت به همپتون دسترسی پیدا میکند. فیلم با نگاه به اونیل روایت میشود، به همین خاطر در عنوان فیلم، نام یهودا (که مقصود همین اونیل است) قبل از مسیح سیاهپوست (یعنی همپتون) آمده است. یهودا فردی بود که بهعنوان یک نفوذی وارد حلقه حواریون حضرت عیسی(ع) شد و به اعتقاد مسیحیان مقدمات مصلوب کردن حضرت مسیح را فراهم کرد. اونیل بعد از در اختیار قرار دادن نقشه دقیق خانه همپتون به اف.بی.آی، مخفیانه همپتون را با قرار دادن قرص خواب در نوشیدنیاش بیهوش میکند. اندکی بعد، ماموران اجرای قانون صبح زود به آپارتمان همپتون حمله میکنند. آنها با شلیک اسلحه وارد آپارتمان میشوند و درنهایت با شلیک گلوله همپتون را به قتل میرسانند.
بـاج 2001 آشتـوش گواریکر
در کنار سینمای هالیوود، سینمای هندوستان هم با پرداختن به شخصیتهای انقلابی سعی کرده است از پتانسیل ایندست فیلمهای ایدئولوژیک و درعینحال سرگرمکننده بهرهمند شود. یکی از این فیلمهای مشهور سینمای بالیوود «باج» نام دارد. این فیلم که به ماجرای استعمار کشور هندوستان توسط بریتانیای کبیر اشاره دارد، تلاش کرده است با ارائه یک شخصیت بااراده و متعصب که نقش آن را عامرخان ایفا میکند، نگاهی اعتراضی به حضور طولانی بریتانیا در هندوستان داشته باشد. باج یک درام حماسی- ورزشی به کارگردانی و نویسندگی آشتوش گواریکر است. عامرخان بازیگر نقش اصلی فیلم و تهیهکننده آن است. داستان فیلم در دوران حکومت بریتانیا بر هند میگذرد و زندگی مردم یک روستا را نشان میدهد که به خراج سنگینی که حکومت بریتانیا بر آنها بسته، معترض هستند. در این میان یکی از کشاورزان که عمرانخان نقش او را بازی میکند، با انگلیسیها سر بازی کریکت شرطبندی میکند. در ادامه کشاورزان با مشکلی مواجه میشوند. آنها با بازی کریکت آشنایی لازم را ندارند. الیزابت خواهر افسر بریتانیایی بهطور پنهانی میآید و به کشاورزان قوانین کریکت را آموزش میدهد. در ادامه کشاورزان با تلاش خود هر روز در بازی کریکت بهتر میشوند و درنهایت در مسابقه با بریتانیا پیروز میشوند و از دادن مالیات معاف میشوند. تصویربرداری فیلم در روستای تاریخی بوج در ایالت گجرات هند انجام شده است. همچنین این فیلم نامزد اسکار بهترین فیلم خارجی سال ۲۰۰۱ شد.