عالمان نباید دربرابر انحرافات و مفاسد سکوت کنند، چون سکوت عالمان و نخبگان باعث قربانی شدن مردم می‌شود. وقتی اینها دربرابر ظلم حاکمان و رویه‌های ظالمانه و ناعادلانه سکوت می‌کنند، درحقیقت حیثیت دین خدا را در میان مردم می‌برند و باعث تشدید ظلم بر مردم و جری شدن ظالمان در جامعه می‌شوند. علامه حکیمی در الحیات، چندین فصل را به بحث وظایف عالمان خوب و ویژگی‌های عالمان بد اختصاص دادند و آن را بسط داده و تعریف کرده‌اند.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۰۲ - ۰۱:۵۰
انقلابی که شد، انقلابی که باید
انقلابی که شد، انقلابی که باید

سعید پروین، پژوهشگر: درباره اندیشه سیاسی و نظریه سیاسی استاد حکیمی، باید تاکید کنم که ایشان به نظریه حکومت مسانخ برای دوران غیبت عقیده داشتند و این هم به تاکید ایشان روی قرآن و سنت بازمی‌گشت که نظریه شیعی در عصر غیبت حتما باید ریشه در قرآن و سنت داشته باشد. حال منظور ایشان از حکومت مسانخ چیست؟ تعبیر حکومت مسانخ -همان‌طور که در جلد 9 الحیات مفصل درمورد آن بحث شده- به نامه حضرت امیرالمومنین به مالک اشتر باز می‌گردد. در این نامه حضرت امیر اصول اساسی حکمرانی و حکومت‌داری غیرمعصوم را مشخص کرده‌اند. این نامه چند نکته دارد؛ اول اینکه مخاطب مالک اشتر است و نه معصوم. یعنی ظرفیت حکومت غیرمعصوم این است که همه مواردی که حضرت امیر در این نامه بیان کرده‌اند را اجرایی کند و بتواند به منصه ظهور برساند. مواردی در عدالت قضایی، عدالت اجتماعی، عدالت سیاسی، روش برخورد با مردم، پذیرش حقوق مردم، رسیدگی به مردم و محرومان و از بین بردن فقر و... در این نامه آمده است که همه اینها نشان می‌دهد خطاب حضرت امیر به فرماندارشان این است که تو برو و این‌گونه حکومت کن، پس این امری شدنی است. لذا ما نمی‌توانیم بگوییم چون معصوم در عصر غیبت حضور ندارد، نمی‌توانیم به‌دنبال عدالت و رفاه زندگی مردم و مبارزه با فقر و... باشیم و باید صبر کنیم تا ظهور اتفاق بیفتد. چون مخاطب عهدنامه مالک اشتر یک غیرمعصوم است که به فرمانداری از یک بخش از سرزمین‌های اسلامی منصوب شده، پس می‌توان نتیجه گرفت دستوراتی شدنی و اجرایی است و خیلی آرمان‌خواهانه نیست و تصویر یک آرمانشهر نیست، بلکه یک شهر مطلوب از نگاه امیرالمومنین و امری شدنی و رسیدنی است.

از اینجا آقای حکیمی تاکید می‌کند که حکومتی که شیعه در عصر غیبت تشکیل می‌دهد باید هم‌سنخ حکومت معصوم باشد و اسم حکومتی که براساس عهدنامه مالک اشتر قوام و شکل گرفته باشد را حکومت مسانخ می‌گذارند؛ یعنی هم‌سنخ. یعنی این حکومت، عین حکومت معصوم نیست ولی هم‌سنخ است. هم‌سنخ به این معنی که حکومتی است که عهدنامه مالک اشتر و نمادها و سفارشات را در آن مشاهده کنیم. مساله دوم در اندیشه سیاسی استاد حکیمی مربوط به فضایی است که از جامعه مطلوب و آرمانی -که شدنی هم هست- ترسیم می‌کنند. این بحث به مطلبی از ایشان بازمی‌گردد که در سلب و ایجاب مطرح می‌کردند. یعنی ویژگی‌هایی که در یک جامعه نباید وجود داشته باشد و جامعه منهای اینها جامعه مشروع و مطلوب قلمداد می‌شود؛ مثلا ایشان از منهای فقر، منهای ظلم، منهای تحقیر، منهای استبداد، منهای استکبار، منهای بی‌عدالتی و... سخن می‌گفتند که همه ریشه در روایات و قرآن دارد. ایشان مفصلا در دایره‌المعارف الحیات درباره همه این موارد بحث کرده‌اند و ارجاعاتی به آیات و روایات داده‌ و توضیحاتی فرموده‌اند. در بخش ایجابی، جامعه‌ای که منهای فقر باشد، یعنی جامعه‌ای که در آن عدل وجود دارد، یعنی جامعه‌ای که در آن عدل گسترده شده باشد به تعبیر ائمه «لَوْ عُدِلَ فى‌الناس لاَضْ‏ستغنُوا». اگر عدالت برقرار شده باشد، همه به غنا می‌رسند؛ یعنی همه یک رفاه نسبی دارند و فقیر در جامعه وجود ندارد. جامعه منهای استبداد و تحقیر جامعه‌ای است که شهروندان و اعضای آن جامعه شجاعانه مطالبه‌گر هستند و حقوق خود را طلب می‌کنند و امر به‌معروف و نهی از منکر ازطرف مردم بر حاکمان جاری هست نه اینکه مردم تنها یکدیگر را امر به‌معروف کنند، بلکه مردم می‌توانند در اساسی‌ترین و مهم‌ترین تصمیمات حکومت و سیاستگذاری‌ها دخالت کنند و نظر دهند. مردم مثل گله گوسفندی نیستند که شبانی آنها را به این‌سو و آن‌سو ببرد، بلکه نظر دارند و حرف دارند و شجاعانه و بدون ترس و لرزش نظر خود را بیان می‌کنند و به گوش حاکمان می‌رسانند. اگر حاکمان توانستند مردم را قانع کنند که تصمیمات آنها به نفع زندگی دنیوی و اخروی مردم است که می‌پذیرند و اگرنه تا حد قیام هم پیش می‌روند و نظر حاکمان را تغییر می‌دهند. این آن آزادی‌ای است که علامه برای شهروندان قائل هستند. این امر ازطریق معارفی که در قرآن و روایات اهل‌بیت مطرح شده قابل‌احصا است که آقای حکیمی آن را در اندیشه سیاسی و اجتماعی خود، این‌گونه ترسیم می‌کنند. نکته بعد که دوست دارم به یادگار بماند این است که استاد حکیمی تعریف می‌کردند در جمعی از موافقان و مخالفان انقلاب اسلامی حضور داشتند که بحثی پیش می‌آید و افرادی که مخالف انقلاب بودند با کنایه به ایشان می‌گویند این‌هم از انقلاب شما! تعریض آنها به کمبودها و کاستی‌هایی بود که در انقلاب به‌وجود آمده و مردم در سختی و فشار هستند. لذا به استاد کنایه زدند که این‌هم انقلابی که شما رقم زدید و از آقای خمینی دفاع کردید، ببینید نتیجه آن چه شد! آقای حکیمی می‌گفتند من در آنجا گفتم حرف شماها این است که چرا انقلاب کردیم، ولی من حرفم این است که چرا هنوز انقلاب نکرده‌ایم. یعنی نگاه ایشان به انقلاب یک انقلاب سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود. لذا هرکدام از اضلاع انقلاب اگر ناقص می‌ماند، علامه آن انقلاب را کامل نمی‌دانستند و قائل بودند که انقلاب اسلامی ایران ازلحاظ سیاسی موافق شد و شاه سرنگون شد و امام پیروزمندانه با جمهوری اسلامی-که ابداع کردند- عرصه قدرت را به‌دست گرفتند، اما در عرصه اقتصادی و فرهنگی ما همچنان اسیر طاغوت‌هایی بودیم که بعدها سربرآوردند و لباس عوض کردند. دیدیم که این سرمایه‌داری افسارگسیخته چه بر سر آرمان‌های انقلاب آورد. لذا ایشان نگاه جامعی به انقلاب داشتند و همین نگاه را هم از قرآن گرفته بودند. قرآن به انقلاب سه‌گانه حضرت موسی علیه طاغوت سیاسی یعنی فرعون، طاغوت فرهنگی یعنی هامان و طاغوت اقتصادی یعنی قارون اشاره دارد که هرکدام از این اضلاع یکدیگر را پرورش می‌دهد و حمایت می‌کند. شما نمی‌توانید سر یک طاغوت را بزنید و دلخوش باشید که همه‌چیز تمام شده است. طاغوت اقتصادی و سرمایه‌داری اخلاق سرمایه‌داری را به‌همراه می‌آورد و سبک زندگی سرمایه‌داری و سیاست سرمایه‌داری دوباره بازسازی می‌شود و به اسم انقلاب خود را سردمدار انقلاب هم معرفی می‌کند. یکی از مطالبی که علامه حکیمی در عرصه اجتماع مهم می‌دانستند و بسیار بر آن تاکید داشتند رابطه عالمان در جامعه با سیاستمداران و سیاستگذاران بود؛ یعنی به‌تعبیری ایشان عالمان را به‌عنوان نخبگان جامعه، مسئول اصلاح جامعه و نظارت بر اعمال حاکمان می‌دانستند. این تعبیر را ما در خطبه منای امام‌حسین(ع) که یک سال قبل از عاشورا قرائت کردند هم داریم. امام در آنجا علما و نخبگان جامعه را خطاب می‌کنند که شما به وظایف خود عمل نمی‌کنید و این مداهنه شما و این زدوبند شما با حکام و سیاستمداران باعث شده جامعه به این اوضاع برسد و فقرا و محرومان بسیار تحت فشار و ظلم باشند و فضای اجتماعی و سیاسی منحصربه قدرت یزیدیان باشد که به‌صورت علنی برخلاف سنت و رویه پیامبر سیاست‌ورزی کنند. آقای حکیمی این وظیفه را بر عالمان واجب می‌دانستند، طبق فرمایش امیرالمومنین، خدا از عالمان در این‌باره پیمان گرفته است. حضرت می‌فرمایند «لَولا... ما اَخَذَ اللهُ عَلَى الْعُلَماءِ اَلاّ یقارّوا عَلى کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلومٍ لاَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غارِبـِها» اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که با پرخورى ظالم و گرسنگى مظلوم آرام نگیرند، زمام خلافت را به حال خود رها مى‌کردم. یعنی اگر علما در جایی فقر می‌بینند نباید سکوت کنند، چون فقر یعنی ظلم وجود دارد. وجود فقر در جامعه مساوی با وجود ظلم است. هر مقدار در جامعه فقر وجود دارد به همان مقدار بی‌عدالتی و ظلم در جامعه هست. ایشان یکی از بزرگ‌ترین وظایف عالمان را امر به معروف حاکمان می‌دانستند و بزرگ‌ترین مصداق امر به‌معروف حاکمان هم امر به عدل بوده، کما اینکه در قرآن هم داریم: «لیقوم الناس بالقسط». بزرگ‌ترین هدف جامعه‌سازی هم این است که جامعه به قسط و عدل برسد و وظیفه عالمان نظارت بر این سیاستگذاری‌هاست. عالمان نباید دربرابر انحرافات و مفاسد سکوت کنند، چون سکوت عالمان و نخبگان باعث قربانی شدن مردم می‌شود. وقتی اینها دربرابر ظلم حاکمان و رویه‌های ظالمانه و ناعادلانه سکوت می‌کنند، درحقیقت حیثیت دین خدا را در میان مردم می‌برند و باعث تشدید ظلم بر مردم و جری شدن ظالمان در جامعه می‌شوند. علامه حکیمی در الحیات، چندین فصل را به بحث وظایف عالمان خوب و ویژگی‌های عالمان بد اختصاص دادند و آن را بسط داده و تعریف کرده‌اند. تعبیری که ایشان به‌کار می‌برند این است که عالم در عینیت جامعه باید چگونه باشد.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران :