کتاب‌ها را می‌خواندم تا قهرمان‌های دین را بشناسم. ولی چیزی که به دستم می‌آمد، متن‌های پرطمطراق و احساسی بود. «ماه به روایت آه» اما شیوه‌ای متفاوت داشت. متن، روان و صمیمی و بدون هیچ تکلفی بود و لازم نبود تشبیه‌ها و استعارات را کنار بزنم که به هسته اصلی متن برسم.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۰۲ - ۰۰:۵۷
  • 00
مروری بر کتاب «ماه به روایت آه»
مروری بر کتاب «ماه به روایت آه»

مریم رحیمی‌پور، پژوهشگر حوزه نوجوان: از روزی که به‌طور رسمی معلم کتابخوانی شده‌ام تا امروز، همیشه «ماه به روایت آه» پای ثابت لیست کتابخوانی بچه‌هاست. من همیشه دوست داشتم داستان قهرمانان کربلا را پیش از وقوع عاشورا بدانم. در روضه‌ها آنچه ما از حضرت عباس(ع) می‌شنویم، محدود به کربلا می‌شود. نهایتا روضه‌خوان گریزی به روز تولد ایشان و گریه‌های امیرالمومنین می‌زند؛ اما کسی برایمان نگفته است که سی‌واندی سال زندگی حضرت‌عباس(ع) پیش از کربلا چطور طی شده که به آن تصویر پایانیِ عظیم و زیبا رسیده؛ تصویری که نسل به نسل تماشایش کرده‌اند و عزم تازه‌ای برای مبارزه به دست آوردند.

«ماه به روایت آه» چنین کتابی است. تصویر زندگی عباس‌بن‌علی(ع) پیش از رسیدن به عاشورا. از لحظه تولد تا لحظه شهادت و حتی پس از شهادت. البته داستان به زندگی حضرت عباس(ع) محدود نمی‌شود و گریزی به بخش‌های مختلف تاریخ می‌زند و به نظرم همین نکته هم برای خواننده مفید است. انگار که کربلا را در گستره‌ بزرگ‌تری تماشا کنی. دورتر بروی و پیشینه‌ خوب و بد آدم‌های قصه را کندوکاو کنی و تازه به نتیجه برسی که هرکدام‌شان چرا چنین سرنوشتی داشته‌اند. این را وقتی بهتر درک کردم که یکی از بچه‌های کلاس هفتم نوشته بود «من پیش از خواندن این کتاب نمی‌دانستم شمر قبلا آدم خوبی بوده است.»

یکی‌دیگر از جذابیت‌های کتاب را بچه‌های کلاس این‌طور گفته بودند: «کل داستان از زبان یک نفر روایت نشده بود بلکه راویان مختلفی داشت که هر‌کدام در زمان و مکان مختلفی حضور داشتند.» یکی از اصلی‌ترین دلایلی که کتاب را دوست دارم، دقیقا همین نکته است. حتی برایم جالب است که نویسنده به سپاه مقابل هم می‌رود و حضرت عباس(ع) را از نگاه دشمنان‌شان هم توصیف می‌کند و تنها محدود به حضرت زینب(س)، ام‌البنین(س) و امام‌حسین(ع) نمی‌شود. نویسنده در قسمتی از داستان از زبان «شبث‌بن‌ربعی» که در سپاه دشمنان است، حضرت عباس(ع) را این‌طور توصیف می‌کند: عباس به همراه 20‌سوار ازجمله حبیب‌بن‌مظاهر و زهیربن‌قین به ما نزدیک می‌شد. خدایا چقدر این جوان زیباست. سال‌هاست او را ندیده‌ام. یک لحظه فراموش می‌کنم اینجا کربلا و میدان جنگ است. می‌خواهم از اسب فرود بیایم و با آغوش گشاده به سویش پر بکشم و بگویم: «سلام عباس‌جان، مرا به خاطر داری؟ منم شبث، جنگ صفین؟ آن نقاب؟ آن روز که پدرت با لباس تو به میدان رفت، به یاد داری؟...»

همیشه احساس می‌کنم جای چنین کتابی تا چه اندازه در کودکی و نوجوانی خودم خالی بوده است. من از کتاب‌های مذهبی پر از تشبیه و توصیف و استعاره خوشم نمی‌آمد. کتاب‌ها را می‌خواندم تا قهرمان‌های دین را بشناسم. ولی چیزی که به دستم می‌آمد، متن‌های پرطمطراق و احساسی بود. «ماه به روایت آه» اما شیوه‌ای متفاوت داشت. متن، روان و صمیمی و بدون هیچ تکلفی بود و لازم نبود تشبیه‌ها و استعارات را کنار بزنم که به هسته اصلی متن برسم. همان‌طور که یکی از نوجوان‌های کلاس نوشته بود: «من بسیاری از کتاب‌هایی را که ادبی نوشته شده‌اند، خوانده‌ام ولی آنها را خیلی خوب درک نمی‌کردم؛ اما این کتاب کلمه به کلمه در ذهنم ماند و به تصویر کشیده شد.»

نکته بعدی همین به تصویر کشیدن است. صحنه‌های قصه در ذهن خواننده جان می‌گیرد. «صدای شمر نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود تا جایی که حتی بی‌فریاد هم قادر به شنیدن صدایش هستیم. تو گویی به قصد، تا این حد نزدیک شده تا با رساندن صدایش به گوش فرزندان زهرا و فرزندزادگان پیامبر، دل‌هایمان را با کلام نیشدار و زهرآگینش به آتش بکشد.» موقع خواندن این جملات صدای شمر را می‌شنوم. حتی نزدیک‌شدنش به خیمه و اضطراب راوی را احساس می‌کنم. «صدای اباعبدالله را از خیمه‌ مجاور می‌شنویم: عباس‌جان، برادرم، این مرد، تو و برادرانت را می‌طلبد. خواست او را اجابت کنید. بیرون روید و با او سخن بگویید.» همین توصیف‌های ساده تصویرها را در ذهن ما می‌سازد. شمر که با امان‌نامه مقابل خیمه‌ها آمده است، اضطراب همه از اینکه قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ و بعد صدای اباعبدالله(ع) که می‌گویند خواست او را اجابت کنید.

امسال هم مثل هرسال، برای روزهای محرم به نوجوان‌ها «ماه به روایت آه» را پیشنهاد دادم. احتمالا بعد از عاشورا یادداشت‌هایشان به دستم می‌رسد که هرکدام به یک دلیلی کتاب را دوست داشتند. دلم می‌خواهد قبل از اینکه خیلی از نوجوانی‌ام دور شوم کتاب‌های بیشتری از این جنس بخوانم؛ کتاب‌هایی که قهرمان‌ها را پیش از رسیدن به معرکه جنگ به تصویر می‌کشند.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰