عباس میلانی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
مصدق انسانی میهن‌پرست ولی خودرای بود. در کار شرافت و صداقت داشت. حتی دشمنانش هم او را به فساد مالی متهم نکردند. از جوانی ناراحتی عصبی داشت، همان‌طور که خود در خاطراتش نوشته. چند و چون این ناراحتی هرگز مورد تحقیق جدی قرار نگرفت.
  • ۱۴۰۰-۰۶-۰۱ - ۰۱:۱۷
  • 10
عباس میلانی در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:
مصدق، میهن‌پرست ولی خودرای بود
مصدق، میهن‌پرست ولی خودرای بود

عباس بنشاسته، روزنامه‌نگار: برای ورود به بحث درمورد اسنادی که توسط وزارت خارجه آمریکا درخصوص کودتای ۲۸مرداد منتشر شده، اشاره‌ای داشته باشید، ارزیابی شما از این اسناد چیست؟

 این اسناد به گمانم مهم‌ترین مجموعه اسناد آمریکایی‌ای هستند که تابه‌حال درمورد رابطه ایران و آمریکا بین ۱۹۵۲ تا ۱۹۵۴ و درباره نقش آمریکا در تحولات ۲۸مرداد چاپ شده است. هر سال مجموعه‌ای از اسناد پیش‌تر طبقه‌بندی‌شده آمریکا در زمینه روابط خارجی-چه اسناد وزارت امورخارجه و چه گزارش‌های کاخ سفید و...- به انتخاب دفتر تاریخ وزارت امورخارجه چاپ می‌شود. هر مجلد تحت‌عنوان روابط بین‌المللی ایالات‌متحده
(F.R.U. S.) نشر می‌یابد. معمولا این اسناد بعد از گذشت ۳۰ سال از طبقه‌بندی خارج می‌شود.  ۲۰ سال پیش مجموعه‌ای تحت‌عنوان «روابط بین‌المللی ایالات‌متحده-ایران: ۱۹۵4-۱۹۵2» چاپ شد. بسیاری از مهم‌ترین و حساس‌ترین اسناد مربوط به نقش آمریکا در این تحولات و تدارکات سیا برای براندازی مصدق در آن مجموعه نیامده بود. عده‌ای از محققان و نمایندگان کنگره به این قضیه اعتراض کردند و آن را نوعی سانسور تاریخی خواندند. کنگره بالاخره به وزارت امورخارجه دستور داد مجموعه جدیدی درمورد همان دوران به چاپ برساند و اسناد حذف و نادیده گرفته‌شده سیا و وزارت امورخارجه و کاخ سفید را منتشر کند.  مجموعه جدید نتیجه تلاشی طولانی برای جمع‌آوری و نشر این اسناد است. همان‌طور که از مقدمه ویراستار برمی‌آید، سازمان سیا به‌ویژه در مقابل چاپ اسناد عملیاتی خود مقاومت می‌کرد. به هرحال مفصل‌ترین مجموعه مربوط به آن دو سال پرحادثه‌اند. طبعا قدرت سیاسی در هر کشوری تمایل به چاپ اسنادی دارد که روایتش از تاریخ را تأیید و تقویت کند. تفاوت رژیم‌های استبدادی و حکومت‌های دموکراتیک در این است که در اولی، اسناد یکسره تابع خواست قدرت‌اند و این خواست چالش‌پذیر نیست. در یک نظام دموکراتیک، تمایل به تحریف و حذف گوشه‌های تاریخ را می‌توان از طریق مجاری قانونی به چالش کشید و تغییر داد، چنان‌که در این مورد شد.

به‌طورکلی طراحی این کودتا چه منافعی برای آمریکا و انگلیس داشت؟ گفته می‌شود اعتماد مصدق به آمریکایی‌ها نابجا بود و تا آخر چشم‌انتظار کمک آمریکایی‌ها ماند و در آخر هم توسط آمریکایی‌ها سرنگون شد. آیا این خوشبینی نسبت به آمریکا باعث سرنگونی مصدق شد؟

اولا به گمانم شکی نمی‌توان داشت که در چند و چون مخالفت با مصدق و طراحی کودتایی برای براندازی او، تفاوت‌های مهمی بین آمریکا و انگلیس وجود داشت. به‌محض روی کار آمدن مصدق، انگلیس قصد اول و اصلی‌اش، طرح کودتا بود اما آمریکا تا چندین ماه تلاش می‌کرد راه‌حلی دیپلماتیک سراغ کند. وقتی انگلیس سودای حمله به ایران را در سر می‌پخت، آمریکا با این طرح به‌جد مخالفت کرد. آمریکا از نفوذ خود در نهادهای بین‌المللی استفاده می‌کرد تا به مصدق کمک کند. در خود آمریکا هم اگر به اسناد جدید عنایت کنید، اتفاق‌نظر نبود. برخی خواهان حمایت آمریکا از مصدق بودند و بعضی چون دالس حتی پیش از آنکه ریاست سیا را به‌عهده بگیرد، طرفدار تلاش برای برانداختن مصدق بود.  مصدق مثل کاشانی می‌خواست از نگرانی آمریکا درمورد کمونیسم در ایران بهره بگیرد. تردیدی هم نداشت که در چند ماه آخر صدارتش آمریکا علیه‌اش وارد عمل شده است. پس «خوشبینی» مصدق نسبت به آمریکا به گمانم باعث سرنگونی او نشد. علت اصلی سرنگونی او ناتوانی در حل مشکلات مملکت و فروپاشی وحدت نیروهای ملی (که گاه نتیجه خودرأی بودن مصدق بود) و مخالفت صریح و قدرتمند روحانیون، به‌ویژه کاشانی، با مصدق بود.

به نظر می‌رسد مصدق فراز و نشیب زیادی در دوران زندگی خود داشته است؛ از سرکوب مبارزان تنگستانی در شیراز تا در برهه‌ای حمایت از رضاخان و... و از طرفی فعالیت‌های ملی‌گرایانه وی. درمورد ویژگی‌های شخصیتی و فردی دکتر مصدق و تعارضاتی که وی دارد به چه نکاتی می‌توان اشاره کرد؟

گمان من این است که شما «ویژگی‌ها»ی فردی و شخصی دکتر مصدق را از پیش در ذهن خود ترسیم کرده‌اید. مرادتان از طرح این سوال جانبدارانه و متأسفانه مغلوط دریافت پاسخی در انتقاد از مصدق است. انتقاد جدی از مصدق تنها زمانی شدنی است که این نوع پیش‌داوری‌ها و اتهامات دست‌کم مغلوط -اگرنه یکسره نادرست- را وابگذاریم و با خضوع و تواضعی که شرط اصلی کار تحقیق و حتی شرط لازم کار جدی روزنامه‌نگاری است، سراغ مساله برویم.  برای مثال مصدق بیش‌وکم همه دوران سلطنت رضاشاه را در تبعید گذراند. لحن پرسش شما و ادعای نادقیق شما اجازه بحث جدی و آزاد را نمی‌دهد.

بالاخره می‌توان گفت افراد بزرگ در تاریخ با فراز و فرودهای زیادی مواجه بوده‌اند که قضاوت درمورد ویژگی‌های شخصیتی آنها را دشوار می‌کند، به این ترتیب و با توجه به این مساله از نظر شما مصدق چه نوع فردی است و چه ویژگی‌هایی دارد؟

نه‌تنها افراد بزرگ، بلکه همه انسان‌ها فراز و فرودهای فراوان در زندگی دارند. به‌علاوه برخلاف نگاه جزمی و ایدئولوژیک به جهان که انسان را فرشته یا شیطان، و جهان را سیاه یا سفید می‌بیند، هستی و شخصیت واقعی انسان‌ها خاکستری است و پرابهام و پرتناقض.  مصدق انسانی میهن‌پرست ولی خودرای بود. در کار شرافت و صداقت داشت. حتی دشمنانش هم او را به فساد مالی متهم نکردند. از جوانی ناراحتی عصبی داشت، همان‌طور که خود در خاطراتش نوشته. چند و چون این ناراحتی هرگز مورد تحقیق جدی قرار نگرفت.  معاند استبداد و منادی حکومت قانون بود ولی گاه در سلوک سیاسی خود جنبه‌هایی از قانون را فدای مصلحت سیاسی می‌کرد (مثل تصمیمش درمورد انجام رفراندوم). اعتقادات مذهبی‌اش محکم بود ولی اجازه نمی‌داد این اعتقادات لنگر یا هادی تصمیماتش بشوند. گاه به افراط افسرده می‌شد. گاه رمق کار نداشت. وجاهت ملی خود را قدر می‌دانست؛ شاید حتی بیش از اندازه. برای زنان احترامی ویژه داشت، و به مادرش دلبستگی تمام. استقلال ایران را دوست می‌داشت و در تحققش عمری تلاش کرد.

نهضت ملی بدون حمایت جریان مذهبی (به‌خصوص درمورد ملی شدن نفت) نمی‌توانست به ثمر بنشیند و در این بین وزن جریان مذهبی با وزن جبهه ملی قابل‌قیاس نیست. ارزیابی شما از هریک از این جریان‌ها چیست؟

گمان می‌کنم از لحن این اظهارات باید نتیجه گرفت که در پس ظاهر یک پرسش، «پاسخ‌هایی» نهفته است که شما از پیش به‌درستی و دقت آنها ایمان دارید. کار تحقیق به گمانم کنجکاوی در واقعیت است و پذیرش پیچیدگی‌های آن. در لحن این «پرسش» گمان داشتن «پاسخ»‌هایی یقینی است. اگر مراد استناد به اسناد تازه‌منتشرشده است. به گمانم شکی نیست «جریان مذهبی» یکدست و یکپارچه نبود.  روایت آیت‌الله بروجردی و کاشانی با بهبهانی و نواب‌صفوی تفاوت داشت. میزان همدلی و همراهی آنها با نهضت ملی هم متفاوت بود. حتی اگر «جریان مذهبی» را به شخص آیت‌الله کاشانی تقلیل دهیم که به گمانم کار نادرستی است، باز هم می‌بینیم که او تا زمانی معین با نهضت ملی همدلی داشت و پس از آن در پی همراه شدن با طرفداران شاه و زاهدی بود. با سفارت آمریکا تماس می‌گرفت. با سفیر آمریکا در پسله دیدار می‌کرد و به زبان بی‌زبانی از او برای مقابله با نهضت ملی کمک می‌خواست. دلیلش هم دست‌کم به گمان من این نبود که از آمریکایی‌ها پول گرفته بود. تا زمانی نهضت ملی را مطابق باورهای خود در باب مصلحت ایران می‌دانست و زمانی به این نتیجه رسید که باید با مصدق و نهضت ملی معارضه و با مخالفان او همدلی کند.  بالاخره اینکه در اسناد به‌کرات آمده که خیابان‌ها بیش از هرکس در اختیار طرفداران آیت‌الله کاشانی و حزب توده است. در همان اسناد آمده که کاشانی بیش از همه با کسانی که به «جاهل» و «قداره‌بند» شهرت داشتند، پیوند دارد. همین «خیابان» در کنترل کاشانی در ۲۸مرداد نقش مهم در تعیین سرنوشت مصدق داشت.

به نظر می‌رسد مصدق در ادامه مسیرش از مردم فاصله گرفت. چون مردم ما یکسری اعتقادات و حساسیت‌ها داشتند که مصدق باید به این مسائل احترام بیشتری می‌گذاشت ولی به این قضایا بی‌توجهی کرد. به همین دلیل هم مردم را از دست داد و روزی که علیه وی کودتا می‌شود این سوال مطرح است که پشتیبانان او در روز سی‌تیر کجا بودند؟ آن جمعیت انبوه صدها هزار نفری کجا بودند؟ مصدق در یک دوره‌ای به‌شدت با مردم همراه است و از حمایت‌های آنها بهره‌مند و در مسیر موردنظر خود پیش می‌رود اما در یک دوره‌ای احساس می‌کند خیلی نیاز به توده‌های مردم ندارد. نظر شما در این‌باره چیست؟

دوباره در نفس و لحن پرسش‌های شما «پاسخ»‌هایی است و لاجرم کار بحث جدی و آزاد را دشوارتر می‌کند. حتی اگر با برخی نتیجه‌گیری‌های شما موافق هم باشم، نمی‌توانم قبل از مرزبندی با لحن سوال به تلاش برای ارائه پاسخ بپردازم. به گمان من بی‌شک در فاصله ۳۰تیر تا ۲۸مرداد، مصدق بخش مهم طرفداران خود را از دست داد ولی برای من اصلا روشن نیست که این نتیجه یک‌سری اعتقادات و حساسیت‌های مردم بود. حدس می‌زنم مراد شما از این «اعتقادات و حساسیت‌ها» باورهای مذهبی مردم است. من تابه‌حال سند و نشان مهمی از علت فاصله گرفتن مردم از مصدق ندیده‌ام.

دقیق‌تر بگویم؛ سندی که نشان بدهد این فاصله گرفتن ریشه مذهبی داشت، ندیده‌ام. مردم فاصله گرفتند چون مسائل معیشتی آنها هر روز حادتر می‌شد. افق نجاتی در کار نبود. متحدان مصدق در نهضت که از او فاصله گرفتند هم اغلب به این خاطر بود که می‌گفتند مصدق مشورت نمی‌کند. می‌گفتند برخی اقدامات او مثل تعطیلی مجلس و رفراندوم در شأن رهبر قانون‌گرا نبود و وجاهت قانونی نداشت. در ۳۰تیر ترکیبی از طرفداران مصدق، کاشانی و حزب توده به خیابان آمدند. خود شاه هم براساس اسناد فراوان موجود با قوام همدلی نداشت.  اگر بعد از ۲۸مرداد کسی به خیابان نیامد، به گمانم به این خاطر بود که وضع اقتصادی و سیاسی بحرانی بود. برخورد دائمی طرفداران مصدق به‌ویژه توده‌ای‌ها با مخالفان او مردم را به ستوه آورده بود. حتی خود مصدق هم در روز ۲۸مرداد چندان تلاشی برای بسیج نیروهایش نکرد و علت امتناعش سستی یا محکمی باورهای مذهبی‌اش نبود.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰