میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: متن طرح و برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی از همان چند روز پیش که به کمیسیون فرهنگی مجلس ارائه شد و از آن طریق در اختیار رسانهها هم قرار گرفت، غلغلهای در سقف تحمل و طاقت اهالی فرهنگ انداخت. در اصل همین فرآیند انتشار اخبار بود که خودش مسألهساز شد. اولین برخورد عمومی جامعه با گزینه پیشنهادی وزارت فرهنگ در دولت سیزدهم بهطور طبیعی شکلدهنده قالب اصلی ذهنیتها درباره رویکردهای فرهنگی این دولت هم هست. اما مهدی اسماعیلی اولین گام را در چارچوبی مدیریتنشده و خارج از اراده خود برداشت و برای جامعه، بهخصوص جامعه هنری، طوری معرفی شد که مدتی بعد همه فهمیدند این چیزی نبوده که خود او و بهطورکل دولتمردان جدید میخواستند از خودشان بازتاب بدهند. بدون تعارف، با توجه به وضعیت بد اجتماعی در ایران، کسی توقع هر نوع موضعگیری تند و متعصبانهای را از سمت مقامات حکومتی نداشت. اکثر تحلیلگران، بازگشت اهالی سیاست به عقلانیت فرهنگی را ناگزیر و حتمی میدیدند و ایجاد یک نوع گشایش در فضای اجتماعی کشور را جزئی از اتفاقات آینده میدانستند. آنها فکر میکردند سیاسیون چارهای ندارند جز اینکه سر عقل بیایند و دست از حساسیتهای قابل چشمپوشی خودشان و حساس کردن مردم و اهل هنر و اندیشه بردارند. دغدغهها و نومیدیها هنوز سرجایش بود اما بابت فضای بسته و تندروی متعصبانه و اینجور مسائل، نگرانی کمتری وجود داشت، چون عقل سلیم در این شرایط جامعه، ریسک تندروی و دامن زدن بیشتر به شکافها را نمیپذیرد. آنچه انتظار میرفت، گشایشی بود که دیگر پس از آن کسی نتواند با ایجاد دوقطبیهای فرهنگی، موجسازی کند و اهداف ثانویهاش را که عمدتا سیاسی هستند، پیش ببرد.
زمان زیادی از آن روز نگذشته که جامعه ایران درحال فرار از دست گشت ارشاد، در چاله برجام افتاد و حالا بنابر استدلالهای عقلی مسلم، خیلیها امید داشتند که تجربههای گوناگون گذشته، یک بلوغ و پختگی را در نگرش سیاسیون ما به مسائلی ازقبیل آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان ایجاد کرده باشد تا هزینهتراشی بیجا نکنند و جامعه از این ناحیه دوباره صدمه نخورد؛ اما لحن بهکاررفته در برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ، بهشدت ناامیدکننده بود. چیزی که در این لحن آزاردهنده بود، غیر از تمام مواردی که هرکدامشان میتوانست افراد مختلف را با توجه به موقعیتها و منافع مختلفشان، به اتخاذ مواضع مختلف وا بدارد، این بود که در آن حتی ذرهای تلاش نشده بود احترام جریانهای متنوع فرهنگی نگه داشته شود و این متن بیشتر از اینکه برای بهدستآوردن دل اهالی هنر و فرهنگ تدوین شده باشد، برای راضی کردن افراد موثر در لابیهای سیاسی نگارش شده بود. به هرحال بحث رای اعتماد از مجلس هم مطرح است اما این شیوه کار به هیچوجه هوشمندانه نبود و با توجه به وضعیت موجود در فضای فرهنگی کشور، میشد گفت حتی خطرناک هم هست.
یک زمزمه فراگیر هم پس از واکنشهای گسترده به این طرح پیچیده که میگوید وزیر پیشنهادی طرحش را با این لحن تنظیم کرده تا بتواند از مجلس رای اعتماد بگیرد وگرنه قصد او مواجهه خشن با جامعه فرهنگی و هنری کشور نیست. این حتی اگر حقیقت داشته باشد، دفاع خوبی از آقای اسماعیلی نیست؛ چون اولا باید از وزیری که شهامت دفاع صریح از آزادیهای مشروع را ندارد، ترسید و ثانیا بهجد باید بابت مجلسی تاسف خورد که باید برای راضی کردنش لحنی انتخاب شود که اکثریت جامعه را ناراضی میکند. به هرحال پذیرفتن اینکه وزیر پیشنهادی فرهنگ به خواست و اراده خودش طرح را با این لحن نوشته، بهتر از باور کردن چنین توجیهی است. چون در فرض اول منتقدان و مصلحان دقیقا میدانند با چه کسی طرف هستند و انتقادات و پیشنهادهایشان را به چه کسی میتوانند بگویند و لحن چه کسی را میخواهند تغییر بدهند؟ اما اگر این لحن بنابر سیاستورزی انتخاب شده باشد، امید به هر نوع تاثیرگذاری در آن توسط اصحاب فرهنگ و هنر، بدل به یأس خواهد شد.
برنامهای که انتشارش، کار وزیر پیشنهادی را سختتر کرد
پس از انتشار متن برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ برای چهار سال آینده و حواشی مربوط به آن بود که اسماعیلی با ایسنا گفتوگویی کرد و به این حواشی چنین پاسخ داد که «من به دغدغههای تمامی اهالی فرهنگ و هنر احترام میگذارم و واکنشها را محترم میدانم. نکته اول این است که بخش پررنگشده در فضای مجازی، بخش (تشریح) وضع موجود و بهعبارتی پیشنویس برنامه است که در تدوین آن از منابع مختلف پژوهشی مربوط به خود وزارتخانه و برخی گزارشهای نهادها استفاده شده است. (پررنگ شدن این بخش خاص) موجب شده خود برنامه که تماما رویکرد مثبت به موضوعات بوده، دیده نشود.» او همچنین بهعنوان نکته دوم گفت: «بر خود وظیفه میدانستم در یک جلسه غیررسانهای که با چند نفر از رئوس صنوف داشتم، توضیحات لازم را بهمنظور رفع ذهنیات ایجادشده مطرح کنم و عنوان کنم که اینبخش برای توضیح شرایط بوده و برای اطلاع کمیسیون تخصصی داده شد.» اما نکته اینجاست که لحن بهکاررفته در همان بخش پیشنویس متن، پیام خود را به جامعه فرهنگی داد و کسی که یک متن را منتشر کرده، نمیتواند از مخاطبانش بخواهد که یک بخشی را نخوانند یا جدی نگیرند و بخشهای دیگر را بهطور برجستهتر موردتوجه قرار دهند تا قضاوتها درمورد آن متن، همانطوری باشد که نویسندهاش میخواهد. در ثانی، وزیر پیشنهادی فرهنگ در وجببهوجب برنامه پیشنهادیاش به سیستمهای بسته صنفی انتقاد میکند و حالا که انتشار این متن جامعه فرهنگی را برآشفته کرده، با رئوس همان صنوف دیدار میکند تا توجیهشان کرده باشد و این درحالی است که اقدام جدی و موثری برای توجیه یا راضی کردن دل توده اهالی فرهنگ نسبت به حواشی ارائه این برنامه صورت نگرفته است. این قضایا در ذهن ناظران چه برداشتی تولید میکند؟ این برداشت که ظاهرا اسماعیلی میخواهد دل بالادستیها را به دست بیاورد؛ مجلسیها، رئوس صنوف و احتمالا دانهدرشتها و آدمهای مطرح و موثر دیگر در مراحل بعد؛ اما دلخوریهای اصلی در پاییندست شکل گرفتهاند و گسلها از همان ناحیه شروع شدهاند. البته برای این افراد هم یک مصاحبه با یکی از خبرگزاریها ترتیب داده شد که چندان مرهمی نشد. حالا کار اسماعیلی و بهطورکل دولت رئیسی برای جلب اعتماد مجدد از جامعه ایران، بهخصوص جامعه فرهنگی و هنری آن، نسبت به هفته پیش از انتشار برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ، بسیار مشکلتر است.
آیا ارائهدهندگان طرح صیانت و مجریان دولت سیزدهم، یک نوع دیدگاه دارند؟
شاید کمترین سهم در گفتمان نامزدهای سیزدهمین دوره از انتخابات ریاستجمهوری، به مسائل فرهنگی تعلق داشت و این باعث شد کسی نداند چشمانداز فرهنگی رئیسجمهور منتخب دقیقا چیست اما رئیسی بهطور تلویحی یک قول به مردم ایران داد و آن هم این بود که دوران زمامداری او، دوران میدانداری تندروها و همچنین دوران سختگیری و تعصبورزی بیجا و از اینقبیل رفتارها نیست. حالا این متن که منتشر شده بود، متن برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ، اولین برخورد جامعه ایران با مواضع فرهنگی دولت سیزدهم بود؛ آن هم پس از ارائه طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی که خیلیها را در سراسر کشور عصبانی و بدبین کرد و در آن مورد هم بدترین بخش کار این بود که هیچ تمهیدی برای اقناع مردم مدنظر قرار نگرفته بود. اینکه مردم ایران حس کنند هیچکس برای راضی کردن آنها در هر موردی، حتی ذرهای تلاش نمیکند، پیام خیلی بدی به جامعه مخابره میکند. حجتالاسلام رئیسی هنگامی که این طرح به رأی گذاشته میشد، عملا هیچ مسئولیتی در کشور نداشت و نه رئیس قوه قضائیه بود و نه هنوز وارد ساختمان پاستور شده بود اما تمام مردم ایران لااقل آنقدری از طیفبندیهای سیاسی در ایران سر درمیآوردند که این طرح را به جناح سیاسی نزدیک به رئیسجمهور منتخب نسبت دهند. این درحالی است که خود رئیسی در مناظرات انتخابات ۱۴۰۰ علنا مواضعی برخلاف این گرفته بود و هیچ دلیل متقنی را نمیشد پیدا کرد که دولتش بخواهد اینگونه با فضای مجازی برخورد کند. پس امیدها به باز بودن فضای کشور در دوران دولت جدید از بین نرفت. بااینحال مدت زیادی نگذشته بود که طرح و برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ و ارشاد اسلامی برای سکانداری این وزارتخانه، در اختیار رسانهها قرار گرفت و لحن بهکاررفته در آن به جامعه اینطور پیام میداد که ارائهدهندگان طرح صیانت و مجریان دولت سیزدهم، یک نوع دیدگاه دارند و به لحاظ فرهنگی همسو هستند. سوالاتی که پاسخهای معینی در دنباله خودشان خلق میکردند، از همان لحظه بهبعد سرازیر شدند. آیا دولت رئیسی چنین دولتی است یا وزیر پیشنهادی آن برای اخذ رأی اعتماد از کمیسیون فرهنگی مجلس، یعنی همانجایی که طرح صیانت از آن صادر شده بود، با این لحن برنامهاش را ارائه داد؟ اگر فرض دوم صحیح باشد، آیا در فضای فرهنگی-اجتماعی حالحاضر ایران این انتخاب هوشمندانهای است که بین مردم ایران و کمیسیون فرهنگی مجلسی که طرح صیانت از آن صادر شده، کسب رضایت از آن کمیسیون در اولویت قرار بگیرد؟ آیا دولتمردان جدید فکر میکنند که بهدلیل مشکلات اقتصادی پیشآمده در چهار سال گذشته، مسائل فرهنگی بهطورکل از اولویتهای جامعه خارج شدهاند و میتوان در این نوع موارد با هر لحنی صحبت کرد، هر اقدامی را بدون درنظرگرفتن ظرافتهای لازم انجام داد و درنهایت نگران چیزی هم نبود؟ آیا وزیر پیشنهادی فرهنگ توقع دارد همه بهطور خودجوش درک کنند که لحن بهکاررفته در برنامه ارائهشده توسط او، صرفا برای کسب رای اعتماد از مجلس، اینطور تنظیم شده و باز هم بهطور خودجوش تندیهای آن را چندان به دل نگیرند؟ آیا اسماعیلی با این رفتار، یک وزیر شجاع به نظر میرسد که خواهد توانست مدافع حقوق اهالی فرهنگ در برابر هر نوع تندروی باشد؟ چنانکه به نظر میرسد، وزیر پیشنهادی فرهنگ از یک برج بلند بهطور ناگهانی پایین پریده بود، اما توقع داشت که طبقهبهطبقه فرود بیاید و صدمه نبیند. او میخواست دل مجلسیها را در یک مرحله به دست بیاورد و دل اهالی فرهنگ را در مرحله دیگر. این البته مطابق فرضی است که مدافعان او در این ایام که انتقادات نسبت به لحن برنامهاش بالا گرفته بود، جا انداختند. آنها گفتند از لحن این برنامه نترسید. این را برای عبور از فیلتر مجلس به این شکل تنظیم کردهاند و چنین لحنی برخاسته از ذهنیت خود ارائهدهندهاش نبوده است.
تصویر تیپیکال دو جناح سیاسی ایران درمورد آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان را به هم بزنید
میشود برای سیاسیونی که فکر میکنند امروز برای مردم ایران اولویت و عقبی، اقتصاد است و اقتصاد، نه حوادث ۴۰ سال یا ۴۰۰ سال اخیر، رویدادهای همین چهار سال گذشته در پهنه سیاسی ایران را یادآوری کرد و نشان داد که مسائل فرهنگی چقدر در پیچشهای تاریخی ایران موثر بودهاند و به دست آوردن دل مردم یا بهعبارتی بدون تعارف، ناز خریدن از دل آنها چقدر بر هر جریان سیاسی که میخواهد در سطوح بالای قدرت باقی بماند، واجب است. نباید تصور شود که دیگر مشکل مردم ایران فقط نان، کار، مسکن و از اینجور مسائل است و به اینکه رویکردهای کلان فرهنگی در کشور به چه سویی میروند، کاری ندارند. درعوض باید باور کرد که مردم، لااقل مردم ایران چنین هستند که حاضرند از گرسنگی بمیرند اما جریانی را که به لحاظ فرهنگی مغایر با سبک زندگیشان میبینند، نپذیرند. برای این مساله میشود دهها مثال آورد که هرکدام بهتنهایی میتوانند این بحث را ببندند. بهعلاوه، اگر حوادث سیاسی همین چهار سال گذشته را بررسی کنیم، خواهیم دید که به وجود آمدن همین مسائل اقتصادی که ظاهرا توسط برخی سیاسیون تصور میشود تنها اولویت مردم و تنها دغدغه آینده آنهاست، چقدر متاثر از مسائل فرهنگی بودهاند و چنین اتفاقاتی باز هم میتواند رخ بدهد. سهم مسائل فرهنگی در روی کار آمدن جریانهایی که غیر از دارا بودن خصوصیاتی مثل فساد و ناکارآمدی، اقتصاد کشور را گروگان زدوبندهای سیاسیشان با دول بلوک غرب کردند و سیستم تولید و تجارت ایران را به وضعیت فشل امروز رساندند، بهقدری بالاست که نمیشود آن را انکار کرد. سیاست ایران کی میخواهد تا حدی قد بکشد که در آن دوگانه هواداران گشت خوشتیپستیزی و مخالفان آن، وجود نداشته باشد و نزاع این دو گروه میلیونها رای را جابهجا نکند و مسائلی از ایندست چنان بلاموضوع شوند که با سوار شدن بر موجشان بیستارهترین شخصیتهای سیاسی ناگهان چنان رأی بالایی بیاورند که خودشان را هم غافلگیر کند. توقع معقول از وزیر فرهنگ دولت جدید این بود که بدون خارج شدن از چارچوبها و هنجارهای جامعه، بتواند تصویر تیپیکال دو جناح سیاسی ایران درمورد آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان را به هم بزند تا لااقل کلاس سیاسی ایران قدری پیشرفت کند و سطح مطالبات مردمی و مبارزات انتخاباتی ما از پیشپاافتادهترین مسائل، قدری بالاتر بیاید.
از دیوارکشی پیادهروها عبرت بگیریم
انتخابات سال ۱۳۹۶ را همه با جمله «دیوارکشی پیادهروها» به یاد میآورند. حتی وقتی در ایام انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم از دختر رئیسی در برنامه گفتوگوی ویژه خبری راجعبه بزرگترین اتهام یا توهینی که تابهحال شنیده است، پرسیده شد، او به همین عبارت دیوارکشی اشاره کرد. بهکار بردن این عبارت در آن فراز بهخصوص از مناظرات ریاستجمهوری که شخص مورد اشاره، دیگر فرصت پاسخگویی را هم نداشت، یک حرکت ناجوانمردانه اما موثر بود که برنامهریزی شده بود تا از ذهنیت منفی بخش قابلتوجهی از مردم کشور نسبت به رویکردهای فرهنگی در جریانهای سیاسی نزدیکتر به جبهه انقلاب بهرهبرداری کند. این ذهنیت منفی چرا به وجود آمده؟ آیا همه این ذهنیت منفی را تبلیغات منفی جناح سیاسی مقابل به وجود آورده است یا رفتارهای خودی هم در به وجود آمدنش موثر بودهاند؟ حقیقت این است که از ۲۰ سال پیش به این طرف، جریانهای سیاسی نزدیک به جبهه انقلاب، مرتب روی سابقه تندرویهای اصلاحطلبان و اعتدالیون در دهه شصت مانور میدهند تا نتیجه بگیرند که منادیان امروز آزادیهای اجتماعی و آزادی بیان، خودشان سابقهای دیگرگونه داشتهاند و این یعنی خودشان هم بهطور ضمنی غلط بودن چنین رفتارهایی را پذیرفتهاند؛ اما چرا باید یک مخاطب از قشر خاکستری جامعه، سابقه فلان چهره اصلاحطلب در چهار دهه پیش را که امروز هم در بخش رسمی حاکمیت هیچکاره است، با وضوح تمام به یاد بیاورد و مرتب جلوی چشمش بگذارد و گردش دیدگاه آن شخص را هیچرقمه نپذیرد و درعینحال، گفتارهای تند و تعجببرانگیزی را که از زبان چهرههای سیاسی جریان مقابل، همین امروز بیان میشوند، نادیده بگیرد؛ آن هم چهرههایی که درحالحاضر هیچکاره نیستند و هرکدام یک شخصیت حقوقی دارند. هر قدر که رفتارهای تند جریان موسوم به چپ اسلامی در دهه شصت روی فضای فرهنگی کشور موثر بود، همانقدر اظهارنظرهای شاذ جریان رقیب سیاسی آنها در دهه ۹۰ و پس از آن، روی ذهن مردم جامعه موثر است و البته در واقعیت امر تاثیر چندانی ندارد. دهه شصتیها میگفتند و عمل میکردند اما رقبایشان در دهه ۹۰ و پس از آن، میگویند حال آنکه قادر به عمل کردن نیستند؛ چون عقلانیت حاکم بر کلیت فضای سیاسی کشور چنین اجازهای را به آنها نمیدهد و نهایتا تنها هزینه این گفتن را میپردازند. همین مساله است که در بزنگاهی مثل انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۶، باعث میشود عبارت «دیوارکشی پیادهروها بین زنان و مردان» تا این اندازه روی بخش قابلتوجهی از جامعه موثر بیفتد و مردم از چیزی که محال است رخ بدهد، بهقدری بترسند که یک مردهریگ ته جوی سیاست، یعنی یک جریان سیاسی که از ۲۰ سال پیش به اینسو در چندین انتخابات، هرکس آن را نقد کرده، رأی آورده است، بتواند دوقطبی بد و بدتر بسازد و بهعنوان گزینه قابلتحملتر توسط چند میلیون نفر پذیرفته شود.
چرا به خالقان دوقطبیها مجال عرضاندام میدهید؟
عبارت دیوارکشی در پیادهروها ناظر به چیزی نیست جز مسائل فرهنگی و اگرچه کسانی که از این تعبیر در ۱۳۹۶ ضربه خوردند، ممکن است تصور کنند بعد از بحرانهای اقتصادی رخداده در چهار سال گذشته، سر مردم به سنگ خورده است و دیگر چنین تهمتهایی را باور نمیکنند، اما حقیقت آن است که همین اواخر در غوغای طرح صیانت از حقوق کاربران فضای مجازی، دوباره پای همان تعبیر به میان آمد و این طرح را به دیوارکشی مجازی تشبیه کردند. هنوز غوغای طرح صیانت فروکش نکرده بود که انتشار برنامههای وزیر ارشاد دولت سیزدهم پس از ارائه به کمیسیون فرهنگی مجلس دوباره به این فضای ترس و یأس دامن زد و به آن ضریب مجدد داد. اگر طرح وزیر پیشنهادی فرهنگ بهطور دقیق و منطقی بررسی شود، میتوان نکات خیلی خوب و حتی امیدبخشی هم در آن دید اما بدون تعارف لحن بهکاررفته در آن، هراس ایجاد میکرد و حق داشتند خیلیها که بترسند یا مأیوس شوند. جریانهای سیاسی رقیب که مترصد نفت پاشیدن بر حریقهای احتمالی در دولت جدید هستند، لابد از بهکار رفتن چنین لحنی ناراحت نخواهند شد و آن را فرصت میبینند اما ذهنهای باز و روشنی که هوادار رئیسجمهور جدید هستند یا لااقل دوست دارند او در کارش موفق باشد تا کشور سرانجام بهتری پیدا کند، مأیوسشدگان اصلی در این میان بهحساب میآیند و با پلکهای افتاده و لحنی عاجزانه میپرسند که چرا این لحن پس از این همه تجربه نباید تغییر کند؟ پدرخواندههای صنایع هنری و عرصههای گوناگون فرهنگی، تندی و تهور بهکاررفته در لحن این طرح را تندی و تهور علیه کلیت هنر و فرهنگ قلمداد کردند و چنانکه خودشان را بهطور پیشفرض، مساوی هنر و فرهنگ کشور حساب کرده بودند، لیدر اعتراض به لحنی شدند که بهواقع همه اصحاب هنر و فرهنگ را دلخور کرده بود، درحالیکه خود همین طرح میگفت حامی بخش آسیبپذیر و ضعیف جامعه هنری در برابر بخشهای متورم آن است، نه منتقد کلیت وجودی هنر و جامعه هنری.
مساله این است که جایگاه یک مدیر فرهنگی با جایگاه یک روزنامهنگار منتقد فرق میکند و لحن بهکاررفته در طرح وزیر پیشنهادی فرهنگ از نظر ژورنالیستی برای صراحت و برندگی و قاطعیت سنگتمام گذاشته بود؛ اما جنبه مدیریتی را لحاظ نمیکرد. این طرح برادرانه و همدلانه نبود؛ بلکه از آن بوی تهدید بلند میشد و به جای اینکه چشماندازی از اصلاح امور را نمایش بدهد، ندای انتقام سر میداد. اگر بدسابقهترین ورشکستههای فرهنگی-سیاسی کشور، پس از انتشار برنامه وزیر پیشنهادی فرهنگ به مجلس، دوباره نای و فرصت اظهارنظر پیدا کردند و حتی قضیه را به روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان ربط دادند، قبل از هر پاسخی به آنها باید کسانی که به چنین افرادی فرصت عرضاندام مجدد دادند، مورد پرسش و حتی مواخذه قرار داد که چرا این لحن را هنوز تغییر ندادهاید و چرا به خالقان اتهاماتی ازقبیل دیوارکشی پیادهروها مجال دوقطبیسازیهای جدید را میدهید؟