میراحمدرضا مشرف، روزنامهنگار: تحولات افغانستان و سلطه طالبان بر اکثر نواحی افغانستان بهقدری سریع و غیرمترقبه انجام گرفته که بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی را درحالتی از بهت و سردرگمی فرو برده است. بهنظر میرسد جامعه جهانی بر سر ایستادن به پای دولت از هم پاشیده کابل و چگونگی تعامل با طالبان گرفتار شده است. از یکسو واقعیتهای میدانی نشان میدهد که تداوم حمایت از دولت با شکل و شمایل فعلی، به هیچ عنوان منطقی نیست و از سوی دیگر پذیرش بیچون و چرای سلطهطالبان هم با توجه به پیشینه و حتی برخی عملکردهای فعلی آنان، نوعی ناکامی و عقبنشینی جامعه بینالمللی تلقی خواهد شد. ظاهرا کشورهای تروئیکای افغانستان در نشست اخیر قطر راهحل سومی را درنظر گرفتهاند که بر اساس آن بر دستیابی به یک راهحل سیاسی و عدممشروعیت هر گونه حکومتی که از راه زور بر این کشور مسلط شود، تاکید شده است. البته این کشورها شرایط دیگری همچون رعایت حقوق زنان و اقلیتها، استفاده نشدن از خاک افغانستان بر ضد کشورهای دیگر و رعایت حقوق بینالملل و حقوق بشر را هم مطرح کردهاند که تحقق اغلب آنها در نظام امارت اسلامی طالبان و حتی در نظامی با مشارکت طالبان تقریبا غیرممکن است. اما در سمت دیگر ماجرا، طالبان هم بر اسب مراد سوارند و یکهتازی میکنند؛ بنابراین دلیلی نمیبینند که بخواهند گروه و یا جناحی را در قدرت با خود سهیم کنند. حتی اگر رهبران طالبان هم بخواهند نسبت به قبول این مساله روی خوش نشان دهند، چگونه میتوانند جلودار نیروهایی شوند که خود را در یکقدمی پیروزی کامل میبینند؟ بدین ترتیب بعید بهنظر میرسد که آنها روند فتوحات خود را متوقف کرده بخواهند در هرگونه سهمگیری مشارکت کنند؛ حتی اگر به قول خلیلزاد اینبار سهم شیر هم برایشان درنظر گرفته شود. در این شرایط و درصورت قبضه کامل قدرت توسط طالبان، شاید بتوان سه گزینه برای آینده تعامل میان جامعه جهانی و طالبان متصور شد: در گزینه اول طالبان در موقعیت قبضه کامل قدرت، در راستای جلب نظر جامعه جهانی در مقایسه با گذشته رفتارها و عملکرد کاملا متفاوتی را در پیش میگیرند. با توجه به خطمشی و عملکرد طالبان در بیش از دو دهه اخیر امکان تحقق چنین گزینهای بسیار کمرنگ خواهد بود.گزینه دوم فرو رفتن طالبان در انزوای سیاسی و بینالمللی است، همانند آنچه در دوران پیشین سلطه آنها بر افغانستان تجربه شد. به طور قطع این موضوع در بلندمدت زیان زیادی به طالبان میرساند و پتانسیل نارضایتی و حتی حرکتهای داخلی بر ضد آنها را بالا میبرد. اقدامات طالبان در دعوت از سازمانها و نهادهای بینالمللی برای تداوم کمک به افغانستان و تلاش برای جلب نظر سرمایهگذاران خارجی نشان میدهد که آنها به شدت از وقوع چنین رخدادی پرهیز میکنند. اما درنهایت حالت سومی هم قابل تصور است؛ اینکه دوطرف و بهویژه جامعه جهانی معیارها و خواستههای خود را تعدیل کنند. این احتمال قوت دارد که جامعه جهانی و بهخصوص کشورهای ذینفع در قضیه افغانستان، به انجام حداقلی از تغییرات و اصلاحات در رفتار و عملکرد طالبان رضایت داده و باب مراوده با امارت اسلامی طالبان را باز کنند، البته با درنظر گرفتن این احتمال که در سایه گسترش مراودات و تعاملات جهانی طالبان با دنیای خارج، تغییرات بیشتر و عمیقتری در دیدگاههای آنها شکل گیرد. در این میان نکته مهم این است که چه کشوری پیشگام این کار باشد. در این راستا بر خلاف دوران قبل که به رسمیت شناختن طالبان از سوی آمریکا و جهانغرب نقشی تعیینکننده در دنبالهروی سایر کشورها ایفا میکرد، اینبار بهنظر میرسد چینیها و تا حدی روسها در چنین جایگاهی قرار گرفتهاند. شاید به همین دلیل است که اخبار و شایعاتی درمورد چراغ سبز چین به طالبان و دلگرمی آنها به پکن به گوش میرسد.