سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: میگویند عصر حاضر، عصر سلطه ارتباطات است و درباره همه مسائل جهان اعم از بزرگ و کوچک، بزرگترین رسالت اطلاعرسانی را بر دوش رسانههای جمعی قرار دادهاند. فارغ از موافقان و مخالفان این فرضیه اما چیزی که غیرقابل انکار است اینکه امروزه رسانهها با گسترش مرزهای جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی، هویت انسان معاصر را تحتتأثیر قرار دادهاند و این تاثیر نسبت مستقیمی با هویت رسانهای انسان مدرن دارد. انسان از صبحگاهی که از خواب بیدار میشود تا شبانه و قبل از خوابش با وسایل ارتباطات جمعی چنان الفت نزدیکی دارد که گویی پیش از این و بدون این رسانهها، زندگی ممکن نبوده است. در کتابهای مرتبط با رسانه، کارکردهای مختلفی مانند آگاهیبخشی و اطلاعرسانی، ایجاد انسجام و تعلق اجتماعی، نظارت بر عملکرد ساختار قدرت و فراهم آوردن زمینههای مشارکت عمومی و نظارت همگانی در نظام اجتماعی، تکوین، تکامل و نهادینهسازی شاخصها و عناصر بنیادین ساختار سیاسی برای رسانه قائل شدهاند. در اهمیت رسانه شکی نیست اما مهمتر از آن میزان تاثیر و نقش رسانه در جامعه کنونی ماست. احتمالا یا شما یا یکی از نزدیکانتان تجربه ایستادن در صف خرید روزنامه کیهان و اطلاعات را داشتهاند. این ایستادن در صف، نشاندهنده جایگاه و اعتبار این روزنامهها در زمانه خودشان بوده است. رسانه در زمان انقلاب و بعد از آن، در دوره دفاع مقدس، نقش بسزایی را ایفا کرد. مردم به رسانه اعتماد داشتند و حرفش را مانند وحی منزل میدانستند. جمله «اخبار گفت» یا «تو روزنامه نوشته بود» بهعنوان سند و مدرک نقلقول ارائه میشد. حالا و با وجود پیشرفتهای چشمگیر و ورود تجهیزات تازه و قوی به ساختار رسانهها، اما رسانههای رسمی در بزنگاههای مهم تاریخی و اجتماعی از مردم و فضای مجازی عقب افتادهاند. دیگر صحبت از مرگ روزنامه یا خبر نیست. مساله اصلی کیفیت، سرعت و اعتبار رسانه نزد مخاطبان و مردم است. در بررسی وضعیت فعلی، متخصصان حوزه ارتباطات و رسانه دلایل مختلفی را برشمردهاند. دلایلی که هرکدام معلول علل دیگری است. در سالهای اخیر اتفاقات مختلفی در حوزههای متفاوت افتاده است که رسانهها در انعکاس و نمایش آنها واکنش دقیق، بهموقع و جامعی نداشتند. حوادثی که بهمرور زمان، مرجعیت رسانه را از دوش رسانههای رسمی به گُرده فضای مجازی برد و عجیب اینکه عملکرد رسانههای رسمی، بزرگترین کمک را به این انتقال قدرت آرام کرد. مخاطب، معطل هیچ رسانهای نمانده و نمیماند و این را در دهه اخیر بهخوبی و صریح نشان داده است. مخاطبی که دیگر حوصله رمان بلند را ندارد، قطعات موسیقی که گوش میکند باید زیر سه دقیقه باشد و مینیسریالها را بیشتر از سریالهای طولانی دوست دارد. حالا و در چنین شرایطی و همزمان با 17مرداد، «روز خبرنگار» بررسی میکنیم وضعیت رسانه را در جامعه خودمان و همچنین دلایل عقبافتادگی رسانه در شرایط کنونی. بدیهی است با توجه به اینکه بار اصلی رسانه در کشور ما روی دوش سازمان صداوسیماست، اکثر مصادیق گفتهشده در این گزارش متوجه عملکرد این سازمان است. همچنین، استادان رسانه، سردبیران و یا فعالان مطبوعاتی در گفتوگو با «فرهیختگان» یا با در اختیار گذاشتن یادداشت، نظرات خودشان را درباره وضعیت فعلی رسانه اعلام کردند.
محافظهکاری مدیـران
«دنبال دردسر نباش»؛ انگار اکثر مدیران رسانه این شعار را باور کردهاند و با تمام وجود به آن ایمان دارند. و همین ریسک نکردن و به تعبیری دنبال دردسر نبودن، پشت نقاب حفظ جایگاه سازمان صداوسیما و بالاتر از آن حفظ مصلحت نظام قرار گرفته است. انگار مدیران رسانهها دلشان نمیخواهد با مسئولی دربیفتند و همان درافتادن با خارجیها کفایت میکند و دردسر هم ندارد. اصلا چه ایرادی دارد که راجر واترز، خواننده و ترانهسرا و نوازنده سرشناس انگلیسی بهعنوان تحلیلگر سیاسی در صفحه تلویزیون ظاهر شود. مدیر یا سردبیر یا حتی خبرنگار در رسانه رسمی کشور، فهمیده است که اگر کاری نکند، احتمال ماندنش بیشتر است تا اینکه کاری بکند و بخواهد چوبش را بخورد. راه دور نرویم؛ به عملکرد رسانه رسمی کشور در قبال رد صلاحیتهای انتخابات ریاستجمهوری و همچنین اعتراضات خوزستان توجه کنید. شما بهعنوان مخاطب این روزنامه، کدام خبر و تحلیل دقیق را از تلویزیون کشورتان دیدید؟ مدیر رسانه فهمیده است که نباید دنبال دردسر باشد و حفظ صندلیاش ارجح به هر چیز دیگری است و این معامله را اساسا پرسود میداند. اما این مدیر محترم نمیداند که این محافظهکاری منجر به سلب مرجعیت از رسانه او میشود و اصطلاحا «مشتری را میپراند». به نوع پوشش رسانهای صداوسیما در روزهای المپیک دقت کنید. ترس و دلهره مدیران به مجریانی که روی آنتن زنده هستند هم سرایت کرده است. نمونه دیگر از این محافظهکاری به سال 98 برمیگردد و جایی که برنامههای تلویزیونی «جهانآرا»، «عصرانه» و «ثریا» که بهصورت زنده و در قالب گفتوگوهایی صریح و چالشی به مسائل روز جامعه میپرداختند در پی تذکرهای پیاپی به مدیران رسانه ملی، از حالت زنده خارج شدند و پس از ضبط استودیویی و بازبینی روی آنتن رفتند. به این نمونهها، واکنش مدیران رسانه ملی به اشتباه برنامه «زاویه» از شبکه چهار را هم اضافه کنید.
دوری از واقعیت میدانـی
در ماجرای ماهشهر، خوزستان و اعتراضات آبان 98 شما ردی از رسانه را داخل میدان و محل این اعتراضات دیدید؟ کدام برنامه بهصورت زنده از مشکلات مهم مردم میگوید؟ در اعتراضات 96، رسانه تشخیص داد که در روزهای ابتدایی اصلا آن را منعکس نکند چه برسد به حضور در میدان. بودن در میدان انگار برای مدیران رسانهها نماد هزینهتراشی است؛ هزینههای مالی، سیاسی و جایگاهی زیادی دارد. وقتی رسانه در میدان نباشد آنوقت گوشیهای همراه باید نقش آن را بازی کنند و وقتی هم زور گوشیها به آن رسانههای بزرگ و پرهزینه برسد آنوقت بهترین راه، قطع کردن اینترنت است. درحالیکه اگر رسانه همراه با مردم و جلوتر از رسانههای دیگر و فضای مجازی باشد دیگر کار به قدرت گرفتن آنها نمیرسد. در ماجرای ترور شهید فخریزاده چه رسانههایی ابتدا در میدان بودند؟ رسانه رسمی و ملی کی آمد و با تاخیر چند ساعتهای خبرش را منتشر کرد؟ وقتی رسانه در میدان نباشد آنوقت یک فیلم دو دقیقهای از ماهشهر میتواند به جای چندین ساعت برنامه کار کند و دیده شود. وقتی رسانه وسط معرکه نباشد آنوقت ماجرای اخیر خوزستان پیش میآید و آنهایی که گفته شده بود کشته شدهاند، خودشان فیلم گرفتند و از زنده بودنشان خبر دادند و خبری از رسانه هم نبود و تنها به نشان دادن آن فیلمها بسنده کردند. رسانه خارج از گود و عافیتطلب نباید از مردم توقع اعتماد و مراجعه داشته باشد. رسانه در ماجرایی مانند پلاسکو، دوربینش را زنده روبهروی حادثه قرار داد و نتیجهاش را هم دید. انگار واقعیت میدانی باید آتشسوزی یا حادثه فردی و البته کمهزینه باشد که مدیران از عوارض و عواقب آن نترسند و به آن بپردازند.
پشـت به اقناع و استدلال عمومی
وقتی انتخاب یک مقاله ایرانی توسط فلان دانشگاه یا کسب عنوان بهترین گل هفته یا بهترین بازیکن هفته در جریان مسابقات فوتبال آسیایی آنچنان اهمیت دارد که از اخبار سراسری پخش میشود برای مخاطب سوال پیش میآید که چرا نباید تصویر یا خبری از انتخاب برخی از فیلمها در جشنوارههای سینمایی در رسانه سراسری پخش شود؟ رسانه ملی که مثلا در اواخر دهه 80 موضعی دربرابر اصغر فرهادی یا برخی کارگردانهای دیگر میگرفت، نمیتواند در سال 1400 از موضع خود دفاع یا آن را اصلاح یا حتی بیان و مخاطب را نیز با این موضعگیری همراه کند، مخاطب در هر سن و سال و با هر میزان از تحصیلات، استدلال میخواهد. دوران «این هست و غیر از این نیست» در رسانه حداقل تمام شده است، مخاطب باید درباره اصغر فرهادی، گلشیفته فراهانی، کیمیا علیزاده، مهناز افشار و... اقناع شود. او برای هر تصمیم و گفته رسانه دلیل میخواهد، صرفا شنونده و بیننده نیست و در انتها هم از رسانه تشکر نمیکند که او را آگاه کرده است. رسانهای که اقناع افکار عمومی برایش مهم نباشد بهسرعت زمین میخورد و مخاطبانش را از دست میدهد. مخاطب امروز رسانه ملی، از آمریکا و اسرائیل گرفته تا ماجرای بنزین و آب خوزستان و جایزه فرهادی باید قانع شود. این انتظار استدلال هم ربطی به نسبتش با نظام و کشورش ندارد. اتفاقا هرقدر این نسبت دورتر، بنیان استدلال باید قویتر باشد و این استدلال قویتر ممکن است اثر بیشتری داشته باشد، شاید آنکه علاقهمند سیستم و نظام است اصلا نیازی به ادله و مدرک هم نداشته باشد. رسانه مستدل، اهل گفتوگو، مخاطبشناس، باسلیقه و اهل زیباییهای بصری و همچنین سهیم در انتشار نظرات مردم نه عقب میماند و نه مرجعیت خودش را از دست میدهد. اگر رسانه رسمی امروز، چنین شرایطی را ندارد، میتواند یکبار دیگر و از ابتدا این گزارش را بخواند.
بایکوتوسانسور نسخه شکستخورده
دیگر این عبارت از گزارههای بدیهی عصر ماست که رسانههای نوین، شکل تازهای از فضای عمومی را در جامعه جهانی به وجود آوردهاند و دیگر برای چنین فضایی، روشهای سنتی رسانه در مواجهه با پدیدههای اجتماعی، کارکردی ندارند. طبیعتا مدیران رسانه هم بر این امر واقفند که در عصر جدید اطلاعات، سطوح ارتباطی و تعاملی رسانه با مخاطب تغییر کرده است و انحصار رسانه دیگر معنایی ندارد؛ اما چه میشود که مدیران آگاه نسبت به همین موضوع، در برخورد با رویدادهای حساس، گرفتار رعشه میشوند و راهی جز بایکوت و سانسور انتخاب نمیکنند. مگر نه اینکه در دنیای رسانه، جنگ بر سر روایتهاست و مگر نه این است که اگر رسانههای داخلی نسبت به پدیدههای پیرامونی نتوانند روایت اصیل و دقیقی ارائه کنند، در این میدان باختهاند. پس ایراد کار کجاست و چرا در اولین برخورد با رویداد، ترجیحشان به نادیدن و نگفتن آن است؟ تاسفبار اینکه چنین گرفتاری هم فقط مختص رویدادهای سیاسی یا امنیتی نیست که معمولا در آن گیر کار را بر فشار و برخورد نهادهای امنیتی بگذراند و این مورد نادیده گرفتنها درمورد خیلی از رویدادهای ورزشی، فرهنگی و اجتماعی هم درحال وقوع است. انتخاب چنین رویه عقبافتاده در مدیریت و هدایت اخبار، نه تنها سودی نداشته است که در بیشتر مواقع سانسور و بایکوت، کارکردی وارونه پیدا کرده و همگان را متوجه آنچه نمیخواستند ببینند، بشنوند و بخوانند، کرده است. نمونههای زیادی را شاید بتوانید در ذهن مرور کنید که بهعنوان یکی از تکنیکهای مورد استفاده برای تبلیغ حول یک فیلم سینمایی یا کتاب، اشاره به ممنوعیت این آثار بوده است. فیلمهایی که توقیفی کوتاهمدت را پشتسر میگذاشتند یا کتابهای افراد ممنوعه که با اقبال بیشتری مواجه میشدند.
بیانیهخوانی بهجای روایت خبر و توهم دانای کل بــودن
وقتی در میدان واقعه نباشی و اولویتت حفظ صندلیات باشد آنوقت مجبوری بهجای روایت صحیح و صریح از یک اتفاق، دست به دامن بیانیهنویسان بشوی و تحلیل خودت را بهجای آنچه اتفاق افتاده به گوش و چشم مردم بدهی. چرا راه دور برویم؟ همین ماجرای کیمیا علیزاده و سعید ملایی در المپیک 2020 توکیو. بهجای اینکه درباره عوامل و علل بهوجودآمدن چنین اتفاقی صحبت شود و سراغ همقطاران این دو ورزشکار بروند، مجبورند بیانیه بخوانند و فحش دهند و مخاطبان را در فضای واقعی و مجازی وادار به واکنش کنند. این روش رسانهای باعث میشود که رسانه به منبر یکطرفه تبدیل شود. مهمان و مخاطب نقشی در این رسانه ندارد و بازخوردها کوچکترین تاثیری در فرم یا محتوای اخبار ندارد. بازهم مجبوریم به ماجراهای دی 96 و آبان 98 مراجعه کنیم؛ جایی که هیچنمایندهای از اعتراضکنندگان راهی به رسانه نداشتند و حرفشان شنیده نمیشد اما بهجایش تا دلتان بخواهد به آنها فارغ از اینکه متعلق به کدام گروه یا جریان سیاسی داخلی یا خارجی باشند یا نباشند فحش داده میشد و نتیجهاش این میشد مردمی که بهدلیل کوچک شدن سفرهشان و تصمیم یکشبه بنزینی اعتراض داشتند، خودشان را در قاب رسانه رسمی کشور، عمال دشمن و فریبخورده میدیدند. رسانهای که خودش را متکلم وحده کند و دانای کل بداند اتوماتیکوار از چرخه ارتباطاتی مخاطب خارج میشود. بیتوجهی به مخاطبان و نظرات آنها و پافشاری روی بیانیه خواندن و گوینده محض بودن، باعث فاصله گرفتن بین مردم و رسانه خواهد شد. مردم نظراتشان را دیگر در رسانه رسمی نمیبینند و بعد از مدتی میتوانند تکتک آن جملات بیانیه را از حفظ بخوانند و به همین راحتی مرجعیت رسانه از بین میرود و چیزی میشود که الان شاهدش هستیم.
مخاطبی که بیننده شبکههای خارجی است و بهواسطه گوشی همراهش بهسرعت از اخبار همهجای جهان آگاه میشود، چرا باید پای منبر یکطرفه رسانه رسمی کشور بنشیند؟ همین یکسال و چندماه اخیر و ماجرای کرونا را مرور کنید. جایی که رسانه همراه با مردم بود و بهواسطه اطلاعرسانی بموقع و صحیح، تبدیل به مرجع رسانهای مخاطبان شد. به استناد آمار، در 6ماهه اول شیوع ویروس کرونا، یعنی نیمه اول سال 99 اعتماد مردم به اخبار رسانه ملی درباره کرونا بهمراتب بیشتر از اخبار فضای مجازی و سایتها و کانالهای تلگرامی بود. این مرجعیت آرامآرام و متاسفانه بهدلیل رفتارهای سیاسی و بازهم محافظهکارانه از دست رفت و حالا دیگر خبری از آن اعتماد سال گذشته نیست. رسانه در ماجرای کرونا تا جایی خوب عمل کرد که صرفا ناصح مردم نبود و گویای مشکلات آنها هم بود؛ با پزشکان و مسئولان مربوطه چالش و مطالبات مردم را از آنها پیگیری میکرد. مخاطب باهوش همین که حس کرد رسانه به هر دلیلی نمیخواهد خودش را شریک مشکلات مردم بکند و برای آنها هزینه بدهد، حسابش را جدا کرد و رفت سراغ رسانههای دیگر.
زبان عقبمانده رسـانه رسمی
برای توضیح این بخش اجازه بدهید استناد کنم به بخشی از گفتوگوی حسن شمشادی، خبرنگار بازنشسته صداوسیما با خبرگزاری دانشجو: «زمانی که از سوریه برای صداوسیما گزارش پخش میکردم تا صبح در فضای مجازی با مردم بحث میکردم؛ اکثر مردم میگفتند بی بیسی فارسی راست میگوید و شما دروغ میگویید. خب بله! ما هم داشتیم بخشی از واقعیت را میگفتیم که طبیعتا همه واقعیت نبود؛ بیبیسی فارسی هم داشت همان کار را میکرد، اما با ادبیات خاص خودش. مثلا میگفت ارتش اسد مردم بیگناه را اینجا و آنجا و فلانجا کشتند و حالا بخشی هم در آخر گزارش میگفت جمعی از هواداران بشار اسد امروز در دمشق تظاهرات کردند.» شاید این بخش را با گفتن یک جمله بتوانیم خلاصه کنیم؛ اهمیت «بستهبندی». دوران اطلاعرسانی صرف گذشته است و جلوههای بصری و موشنگرافیک و شبیه به اینها آمدهاند تا کیفیت بصری و صوتی خبرها هم ارتقا پیدا کند. احتمالا یادتان بیاید یا شاید در آرشیو فیلمها دیده باشید زمانی که اخبار هواشناسی روی یک نقشه کاغذی گفته میشد و اسامی استانها با ماژیک روی آنها نوشته شده بود و ماژیک قرمز و آبی، نشاندهنده هوای گرم و آبی بود. اطلاعات هواشناسی در سهدهه اخیر تغییری نکرده و دمای هوای استانها هم نهایتا چند درجه بالا و پایین آمدهاند اما تغییر فرم این اطلاعرسانی باعث افزایش جذابیت آن شده و استفاده از المانهای برف و باد و باران مثال کوچکی است از این تغییر در بستهبندی اطلاعرسانی.
اگر میخواهید بیشتر متوجه شوید که منظورمان از تاثیر زبان و فرم پیشرو و جذاب چیست، شکل بازتاب اخبار انتخابات ریاستجمهوری در رسانه ملی و سایر رسانههای قدرتمند خارجی را مرور کنید. اهمیت بستهبندی و فرم را سالهاست داروسازان هم فهمیدهاند و سعی میکنند شربت یا قرصشان را در قالب یک شکل جذاب به خورد مردم بدهند. اینکه اگر قرار است پیام یا خبری منتقل شود فرم روایت اهمیت بالایی دارد، امری بدیهی است اما گاهی این بدیهی بهدست فراموشی سپرده میشود. البته این تغییر در بعضی جاها با تغییر صدای گوینده نریشن و استفاده از تکنیکهای تصویری بهوجود آمده است اما این همه آن چیزی نیست که مخاطب انتظارش را دارد. مخاطب، هر ثانیه رسانه کشورش را با رسانههای دیگر مقایسه میکند و بعد از آن تصمیم میگیرد که کدام رسانه را انتخاب کند. فهمیدن اینکه دوران اطلاعرسانی صرف گذشته شاید بتوانند وضعیت فعلی را اصلاح کند، بخشی از این اصلاح به عدم استفاده از کارشناسان تکراری برمیگردد، کارشناسی که حرف مطلوب رسانه رسمی را بزند الزاما کارشناس خوب نیست و بخشی از این اصلاح باید در گزینش میهمانها و کارشناسان صورت بگیرد؛ کارشناسانی که همزمان میتوانند هم از جنگ سوریه بگویند و هم از بورس و احتمالا هم نتایج ورزشکاران المپیکی را بررسی کنند.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: