دولت رئیسی برای پیشبرد پروژه وفاق باید نقد همدلانه شود، متاسفانه کمی کلیشه شده اما خب واقعیت این است که نقد با تخریب و سنگ‌اندازی فرق دارد. دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی از وجود منتقد اصولی و منصف محروم بودند، شاید هیچ‌کدام نخواسته‌اند که چنین منتقدانی داشته باشند، اما دولت رئیسی اولا باید بداند مسیر وفاق نادیده گرفتن منتقدان نیست، ثانیا در عمل سعه صدر خود را در مواجهه با نقد بالا ببرد.
  • ۱۴۰۰-۰۵-۱۶ - ۰۱:۳۰
  • 00
پروژه دولت ضعیف چگونه به پایان می‌رسد؟
محمد زعیم‌زادهسردبیر

محمد زعیم‌زاده، جانشین سردبیر: از میراث روحانی و دولتش در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و... روضه مکشوف زیاد خوانده شده اما اگر بخواهیم همه آنها را در یک چارچوب ببینیم باید بگوییم تلقی عمومی جامعه رسیدن به نقطه دولت ضعیف-ملت ضعیف است، ورای مفاهیم آکادمیک اگر می‌خواهید به لحاظ حسی این چارچوب مفهومی را درک کنید به وضعیت مدیریت دولت در همین موج پنجم کرونا خوب نگاه کنید حس بی‌پناهی مردم و کادر درمان در بیمارستان‌ها و صف داروخانه و... در مقابل غول کرونا و هم‌زمانی آن با تصاویر جلسه تقدیر و تشکر و شعرخوانی معاونان و وزرای دولت روحانی در وصف رئیس‌شان تکمیل‌کننده این قاب است.

اینچنین دولتی، ملت منفعل یا خشمگین می‌سازد که یا خود را برکنار از عرصه‌ سیاست و اجتماع می‌خواهد یا مسیر رادیکالیسم در پیش می‌گیرد، البته دیالکتیک ضعف و قوت دولت و ملت همدیگر را بازتولید می‌کند، یعنی یک دولت قوی می‌تواند به مرور ملتی قوی بسازد و برعکس.

مسیر دولت رئیسی هر چه باشد باید منتج به به‌هم زدن این بازی شود، رئیسی در شرایطی پیروز انتخابات شد که نکته اصلی در تحلیل فضای جامعه اعتراضی بودن آن است، اعتراض در بخش‌هایی از جامعه به حدی زیاد بود که عطای تغییر از مسیر صندوق را به لقایش بخشیدند و در طیف گسترده‌ای از مردم منجر به رای به نه به وضع موجود شد.

دولت او در شرایط ویژه اقتصادی، اجتماعی شکل گرفته است؛ کسری سنگین بودجه، وجود تحریم‌های گسترده، شرایط وحشتناک کرونا و... خیلی نیاز به توضیح ندارد اما مهم‌ترین مشکل دولت جدید به‌نظر می‌رسد اینها نیست، مساله اصلی بازگشت اعتماد به مردم است.  

جامعه ایرانی حداقل از خرداد 88 دچار دوگانه‌هایی شده است که نتیجه‌اش تشدید شکاف‌های اجتماعی است، دوگانه‌های مرکز-پیرامون، متدین-سکولار، نخبه-توده به درست یا غلط در این سال‌ها با پروژه‌های مختلف سیاسی داخلی و خارجی، اشتباه‌های فاحش در حکمرانی و البته بازنمایی رسانه‌ای پررنگ شده است، وقایع 88 با محوریت طبقه متوسط و 96 و 98 با محوریت طبقات پایین‌تر اقتصادی همه در این دوگانه‌ها تعریف می‌شوند.

در عین حال از همین جامعه به ظاهر متکثر پالس‌های امیدوار‌کننده متعدد ملی هم دیده می‌شود، تشییع تاریخی پیکر سردار دل‌ها، واکنش‌های مثبت و همدلانه به موفقیت‌های ورزشی و حتی شکست‌ها و... نشان می‌دهد این چینی ترک خورده با دست‌های هنرمند همه ملت ایران قابل بند زدن است.

از این رو استفاده از لفظ «دولت وفاق ملی» در نطق روز تحلیف سیدابراهیم رئیسی را باید در راستای مطالبه «دولت همه مردم» فهم و از آن استقبال کرد.

  سه گام وفاق گفتمانی

وفاق اگر قرار است به مثابه یک پروژه جدی دنبال شود در فضای متکثر سیاسی فکری فعلی باید به گونه‌ای تفسیر و تبیین شود که هر اقدام و تصمیم دولت موجب افزایش سرمایه اجتماعی کشور شود.
این روند چند پیش‌نیاز مهم دارد:

اول: اینکه دولت باید بتواند با توجه به نیازها و اولویت‌های جامعه گفتمانی را به مثابه نخ تسبیح همه تصمیمات خود انتخاب کند، توامان دیدن عدالت و آزادی که در ادبیات جناب رئیسی هم کم و بیش دیده می‌شود به شرط پایبند بودن به لوازم آن می‌تواند این نخ تسبیح باشد. مسیری که کشور با ادبیات توسعه از سال‌های پس از جنگ طی کرده است مشحون از تصمیماتی بوده است که سرجمع موجب به حاشیه رفتن عدالت شده است. از سوی دیگر اقدامات کنترلی برای رفع صورت‌مساله انباشت ناکارآمدی‌ها سبب تحدید آزادی و حس آزادی شده است. دال مرکزی دولت وفاق باید مبتنی‌بر این دو مولفه باشد.

دوم: پروژه‌هایی برای اقدام و اجرا انتخاب شود که بتوان منطق آن را در یک بسته مشخص و چارچوب‌مند و همه فهم برای مردم توضیح داد. اصولا تصمیمات دولت سیزدهم اگر استدلال عمومی خوبی نداشته باشند از پیش شکست خورده هستند.

در مسائلی که اثربخشی بالایی دارند و در نحوه اجرای آنها بین مردم اختلاف دیدگاه جدی وجود دارد می‌توان از ابزار رفراندوم هم استفاده کرد، به‌طور مثال ماجرای حذف برخی یارانه‌ها و پرداخت مستقیم یارانه به مردم یا ادامه دادن یارانه به شکل فعلی می‌تواند از طریق رسانه‌های عمومی ارزیابی شود، همه فرصت‌ها و تهدیدهایش احصا و به اطلاع مردم رسانده شود و بعد به رای گذاشته شود و مردم هر تصمیمی گرفتند آن را انجام داد.
سوم: دولت باید بتواند بر مبنای آن پروژه‌ها تیم توانمند و باورمند به آنها را انتخاب کند، درواقع همکاران آقای رئیسی باید افرادی باشند که هم به درهم‌تنیدگی عدالت و آزادی باور داشته باشند هم در حوزه خودشان پروژه‌های اصلی را بشناسند و برای حل آنها ایده داشته باشند و هم هماهنگ باشند، فرآیند تشکیل کابینه باید از اولویت به ایده و از ایده به فرد باشد نه چون سنوات قبل از محفل و دورهمی به شخص.

اینکه برمبنای این روند چه پروژه‌هایی را می‌توان در دولت سیزدهم اجرایی کرد می‌تواند قابل بحث باشد، اما اینکه چه پروژه‌هایی را نباید اجرا کرد شاید قابل فهم‌تر باشد، مثال دم‌دستی ماجرای طرح به‌اصطلاح صیانت مجلس درخصوص فضای مجازی است؛ طرحی که هیچ‌کدام از سه ویژگی بالا را نداشت و ندارد.

 اختلاف‌نظر در کارشناسی، هماهنگی در اجرا

وفاق در کار اجرایی مانند دولت لزوما به معنای چند جناحی بودن کابینه نیست، اتفاقا کابینه ایده‌دار و مساله‌محور باید هماهنگ و همگرا باشد، چنین کابینه‌ای است که می‌تواند مسائل را حل کند و کارآمدی را افزایش دهد، اما پشت صحنه این کابینه هماهنگ حتما باید استفاده از ظرفیت‌های کارشناسی دیدگاه‌های مختلف با علایق و سلایق مختلف و بعضا متضاد باشد، این نگاه اگر در دولت به شکل غیرنمایشی و جدی دنبال شود حتما نتایج خوبی خواهد داشت. دوستی که در گذشته نزدیک به یکی از مقامات ستادی در یک دبیرخانه بود در جلسه‌ای با افتخار تعریف می‌کرد با حضور ما تعداد کارشناسان دبیرخانه را جهت صرفه‌جویی از حدود 80 نفر به 15 نفر رساندیم -که آن 15 نفر هم عموما از یک دانشگاه بودند- البته آن دوستمان این بخش را نمی‌گفت. خروجی کار این شده بود که گزارش‌های این مرکز تصمیم‌ساز عموما جامعیت قبل را نداشت و نمی‌توانست مبنای تصمیم‌های قاطع و دقیقی باشد. یک تصمیم خوب از تقاطع‌گیری نظرات مختلف با جهت‌گیری‌های بعضا معارض بیرون می‌آید. دولت جدید اگر می‌خواهد ارتباطش با نخبگان در حد نمایش نباشد باید بتواند سطح کارشناسی خود را ارتقا دهد تا اساسا توان تحلیل و استفاده از نظرات نخبگان سیاسی و فکری را داشته باشد. در ارتباط با عامه مردم تجربه موفق دولت احمدی‌نژاد و در ارتباط با نخبگان تجربه دولت خاتمی پیش‌روی دولت نو است که می‌تواند از آنها استفاده کند و ارتقای‌شان بدهد.

دولت مردمی دولت قبیله‌ها نیست

دو جریان می‌توانند در پروژه دولت وفاق اخلال ایجاد کنند، اول حامیان دولت قبل و منتقدان سیاسی دولت جدید و دوم بخشی از بدنه ایدئولوژیک دولت رئیسی. جریان اصلاحات دو رفتار عبرت‌آموز با دولت‌های مختلف داشته است، جریانی که در دولت اصلاحات چماق «پیام دوم‌خرداد را دریافت نکرده‌اید» را همواره بالای سر منتقدان قرار داده بود، در دولت اول روحانی هم که اوضاع اجتماعی برایش نسبتا روبه‌راه بود ترجیح داد جامعه را به دو دسته «برجامیان و نابرجامیان» تقسیم کند.

البته آنها در دولت‌های ناهمسو روش دیگری دارند، به‌صورت پیش‌فرض تصمیمات را غلط می‌دانند و حتی مصاحبه انجام نشده رئیس‌جمهور را هم در روزنامه نقد می‌کنند.

ویروس مسری اولی که در هنگام سرخوشی و مستی حاصل از پیروزی سیاسی حاصل می‌شود، فرد مبتلا را به این نقطه می‌رساند که دولت فقط باید برای منویات ما کار کند، متاسفانه این ویروس ممکن است از جریان رادیکال اصلاح‌طلب به بدنه ایدئولوژیک حامی دولت رئیسی هم منتقل شود.

  لزوم وجود جریان منتقد دلسوز

دولت رئیسی برای پیشبرد پروژه وفاق باید نقد همدلانه شود، متاسفانه کمی کلیشه شده اما خب واقعیت این است که نقد با تخریب و سنگ‌اندازی فرق دارد. دولت‌های احمدی‌نژاد و روحانی از وجود منتقد اصولی و منصف محروم بودند، شاید هیچ‌کدام نخواسته‌اند که چنین منتقدانی داشته باشند، اما دولت رئیسی اولا باید بداند مسیر وفاق نادیده گرفتن منتقدان نیست، ثانیا در عمل سعه صدر خود را در مواجهه با نقد بالا ببرد.

دولت رئیسی منتقدانی می‌خواهد که مساله‌شان مصالح جناح‌ها و گروه‌ها نباشد بلکه دغدغه ایران و مردم و انقلاب را داشته باشند، مجهز به ادبیات تخصصی باشند، متخلق به انصاف و البته حر و صریح؛ منتقدان هم دولتی می‌خواهند که گوش شنوا داشته باشد و چشم نگران مطبوعات را ارج بنهد. اینکه این رابطه دوسویه چطور شکل می‌گیرد، قابل گفت‌وگو است و سعی می‌کنیم در آینده بیشتر از آن بگوییم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰