حنانه جانمحمدی: برای همه ما انسانها دنیای پس از مرگ دنیای پیچیدهای است که شاید هیچ درک خاصی از آن نداشته باشیم. «روح» انیمیشنی است که سال گذشته پخش شد و با یک ایده مناسب، توانست مخاطبان زیادی را در سراسر دنیا، داشته باشد. آدمی را از مرگ چاره نیست. عجیبترین و غیرمنتظرهترین اتفاق خلقت که گریزی از آن نیست. میل به جاودانگی باعث شده متخصصان بهدنبال راهی برای به تعویق انداختن زمان مرگ در انسانها باشند؛ باوجود این، دلمان چه بخواهد چه نخواهد، زندگی تمامی ساکنان زمین با این سرنوشت گره خورده است. آدمها تنها موجوداتی هستند که میدانند در انتها میمیرند. شاید ترس از واقعهای که یقین پیش آمدنش را در هر لحظه داریم، ما را به بهتر زندگی کردن وادار میکند. عدهای کوتاهی و زوال زندگی در این دنیا را تاب نمیآورند و پیش از موعد از آن دست میکشند؛ ولی چه چیزی مرگ را تا این حد برایمان مرموز و تا مقداری ترسناک جلوه میدهد؟ شاید اینکه با تکیه به اعتقادات دینی، میدانیم که چیزی در انتظار ماست. یا ممکن است از تنهایی شبهای سرد قبرستان هراس داشته باشیم. به قول خیام: «چون عمر به سر رسد، چه بغداد و چه بلخ!» از قدیمالایام شنیدهایم که مرگ شتری است که درِ هر خانهای میخوابد. پس راهی و جانی برای فرار نیست و بعد از بالا و پایینهای متوالی به دل خاک فرو خواهیم شد.
خاصیت داستان به این است که با یک روایت منحصربهفرد از هر رویدادی، اتفاقات را برایمان از پیش تعریف کند؛ اتفاقاتی که ممکن است برای هرکسی رخ بدهد و حالا گریبان شخصیت اصلی رمان را گرفته و ما را به خواندنش دعوت کرده است. مرگ هم یکی از اتفاقات مطلق زندگی است که هر انسانی دستکم یکمرتبه به آن دچار میشود. باور کنیم یا خیر، مرگ هر روز صبح با ما یک لیوان چای مینوشد و شبها به خواب رفتنمان را تماشا میکند. کتابهای متعددی با محوریت این موضوع نوشته شدهاند. در این گزارش به معرفی و بررسی برخی داستانهای ایرانی و خارجی که از مرگ میگویند، میپردازیم.
3 دقیقه در قیامت
«بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: مریض از دست رفت. دیگه فایده نداره... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه. یکی دیگه از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارین... نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم. همه از حرکت ایستاده بودند! عجیب بود که دکتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من میتوانستم صورتش را ببینم! حتی میفهمیدم که در فکرش چه میگذرد! من افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم میفهمیدم. همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. من پشت درب اتاق را میدیدم. برادرم با یک تسبیح به دست، نشسته بود کنار درب اتاق عمل و ذکر میگفت. خوب به یاد دارم که چه ذکری میگفت. اما از آن عجیبتر اینکه ذهن او را میتوانستم بخوانم. او با خودش میگفت: خدا کند که برادرم برگرده. او دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد، ما با بچههایش چه کنیم؟ یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچههای من چه کند؟! کمی آنطرفتر، داخل یکی از اتاقهای بخش، یک نفر درمورد من با خدا حرف میزد... .» این سالها زیاد شنیدهایم از خاطرات کسانی که رفتن به آن دنیا را تجربه کرده و دوباره برگشتهاند. کتاب «سه دقیقه در قیامت» دقیقا به همین موضوع پرداخته است. این اثر روایتگر خاطرات افرادی است که تجربهای نزدیک به مرگ را در زندگی خود داشتهاند. بخش عمده و اصلی اثر به روایت تجربه یکی از جانبازان در این زمینه اختصاص دارد.
آنسوی مرگ
کتاب «آنسوی مرگ» که از سوی نشر معارف منتشر شده، دربردارنده سه روایت از تجربه افرادی است که در سه مرحله دنیای پس از مرگ را برای دقایقی تجربه کرده و آن را صادقانه برای مخاطب روایت کردهاند. کتاب نثری خوشخوان و ساده دارد. روایتها گاه باورنکردنی است و مخاطب را میخکوب میکند. شخصیتپردازی سه روایت نقلشده، بهگونهای صورت گرفته که مخاطب با آن همراه شده و گاه همزادپنداری کند. دنیای پس از مرگ و حوادث بعد از آن، همواره یکی از پرسشهایی است که ذهن بشر را به خود مشغول داشته است. آثاری مانند آنسوی مرگ به مخاطب این کمک را میکند تا بتواند تا حدی از دنیایی که پس از مرگ در انتظار انسان است، آگاهی یابد. برخی از این روایتها گاه مخاطب را تکان میدهد و سبب میشود پس از اتمام کتاب، مخاطب با خود بیندیشد که او برای دنیای پس از مرگ چه کرده است. آنسوی مرگ به قلم جمال صادقی و با همکاری محمدحسین حاجیدهآبادی در 350 صفحه منتشر شده است. این اثر با استقبال خوبی از سوی مخاطبان همراه شده، بهطوریکه در کمتر از دو سال، در 60 هزار نسخه در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است.
مرگ خوش
این کتاب سالها بعد از مرگ آلبر کامو منتشر شد و پیشنویسی برای خلق بیگانه بود. مورسو، شخصیت اصلی داستان کامو است؛ همان مورسوی بیگانه ولی همراه با کمی نقص. این داستان درباره زندگی شخصیتی است که در همان فصل اول مرد فلجی را با رضایت خود میکشد تا اموالش را تصاحب کند. او این قتل را منفعلانه انجام میدهد و براساس آنچه از کتاب برمیآید، عذاب وجدانی هم در شخصیت اول این کتاب بعد از جنایت رخ نمیدهد. این کتاب در دو فصل نوشته شده است: مرگ طبیعی و مرگ عمدی. در مقدمه این کتاب آمده است: بیشک کامو در این رمان تحتتاثیر نیچه بوده است. در 25سالگی، کامو رمان مرگ خوش را مینویسد و چهره دیونیزیوس و مقوله اراده معطوف به خوشبختی را نشان میدهد که عصیان قهرمان خود را با اندیشه خلاف زمانه نیچه تغذیه میکند. کامو بهدنبال خوشبختی است و خوشبختی در گرو داشتن پول و ثروت، و اینکه انسان فقیر نباشد.
بیگانه
اگر رمان بیگانه را خوانده باشید، میدانید داستان با چنین جملهای آغاز میشود: «مادرم امروز مرد، شاید هم دیروز، نمیدانم!» این کتاب هم شاهکار دیگری از آلبر کامو است. کامو سه کتاب دارد که از آن با عنوان سهگانه پوچی یاد میشود و بیگانه یکی از آنهاست. راوی رمان مرد جوان مجردی به نام مورسو است و داستان با شرح روزهای بعد از مراسم تدفین ادامه پیدا میکند. برای درک رمان بیگانه مهمترین فصل کتاب، فصل پایانی است. یعنی جایی که مورسو در زندان با کشیش صحبت میکند و بهطور مشخص به پوچ بودن زندگی اشاره میکند. البته باید درنظر داشت که مورسو هیچ اعتقادی به جهان پس از مرگ ندارد.
مرگ ایوان ایلیچ
رمان «مرگ ایوان ایلیچ» داستان قاضی صاحبمنصب روسی به همین نام است و کتاب با مرگ او آغاز میشود. لئو تولستوی این کتاب را با نگاهی به مرگ و فناپذیری انسان نوشته است. شخصیت اصلی داستان یک انسان متظاهر و ریاکار بوده که در زندگیاش تمامی افعال را با منطقی استوار به پیش برده است. ایلیچ هرقدر که به مرگ نزدیک میشود، مراحل انکار، ترس، خشم، انزجار و در آخر پذیرش را پشتسر میگذارد. ایوان در راه رسیدن به مرگ، مراحل معرفت و شناختش را طی میکند. و در آخر، انتهای همان چاه سیاهی که انتظارش را میکشید، روشنایی را مییابد. خواندن این کتاب خصوصا با ترجمه سروش حبیبی میتواند لحظات خوبی را برای کسانی که به ادبیات روسیه علاقهمندند، به یادگار بگذارد.
وقفه در مرگ
«وقفه در مرگ»، یک رمان خیالی نوشته ژوزه ساراماگو است. داستانی انتزاعی حول محور مرگ و یک زن که میتواند خود را نشان داده و یا تغییر شکل بدهد. همچنین نویسنده در این رمان به چگونگی ارتباط جامعه با مرگ و تعامل با مردی که قرار است بمیرد، میپردازد. داستان از این قرار است که در یک کشور ناشناخته در اول ژانویه سال میلادی جدید، اعلام میشود که مرگ مرده است و از این بهبعد در این کشور هیچکس نمیتواند بمیرد. حالا مرگی که همه از آمدنش هراس داشتند، نیامدنش کار را برای آدمی سخت میکند. حتی عدهای را به تکاپوی بازگردانی اوضاع به قبل میاندازد. وقفه در مرگ ماجرای پدیدهای نادیده به نام مرگ است که میتواند خوب هم باشد.
استخوانهای دوستداشتنی
«استخوانهای دوستداشتنی»، ماجرای نوجوانی به نام سوزی است که مورد تجاوز قرار گرفته و به قتل میرسد و درنهایت در زیرزمین خانه خود دفن میشود. این اتفاق داستانهای متعددی بهدنبال دارد و ما در این رمان شاهد تاثیر مرگ او بر خانواده و دوستانش هستیم. داستانی به نسبت غمگین که با توجه به ضعفهایی که دارد، تاکنون چهار میلیون نسخه از آن به فروش رسیده و یک فیلم سینمایی از آن به تصویر کشیده شده است. در خلال داستان سوزی که حالا مرده و از دیدها پنهان است، به نظاره خانواده، دوستان و همکلاسیهایش مینشیند. نویسنده با هوش و قدرت نگارش خود یک داستان دلخراش را به داستانی هیجانانگیز و پر از عشق تبدیل میکند. داستان خیالپردازانه آلیس سبالد، نویسنده این کتاب او را به یک نویسنده خاص تبدیل کرده است.
ژان باروا
روژه مارتندوگار نویسنده کتاب «ژان باروا»، چهره شناختهشده دنیای ادبیات فرانسه و برنده جایزه نوبل ادبیات است. آلبر کامو او را از اخلاف تولستوی برشمرده و معتقد است هر دو به سرنوشت انسان علاقهمندند و این هنر را دارند تا انسانها را با تمام تیرگی جسمانیشان ترسیم کنند. ژان باروا شخصیت اصلی کتابی به همین نام است و سه مشخصه بارز دارد: «شک، تنهایی و میل به برهمزدن قواعد اجتماعی و دینی و مذهبی حاکم.» این رمان، داستان زندگی مردی صاحباندیشه از ابتدای کودکی تا پیری و مرگ است. در جوانی به این نتیجه میرسد که ایمان به خداوند و حتی خدا زاییده توهمات و سوءتفاهمات بشر و کلیسا هستند اما در پیری مومن از دنیا میرود. مارتن با نگاهی فلسفی به مساله جبر و اختیار، شک و آزادی انسان، مرگ و زندگی پرداخته است. در بخش پایانی این کتاب آمده: «انسان هرگز نمیتواند از خداوند صرفنظر کند، زندگی مغلوب مرگ است و فقط دین است که انتظار مرگ و تسلیم به مرگ_حتی آرزوی مرگ را میآموزد.»
لیکن در باردو
جورج ساندرز، نویسنده آمریکایی، در سال ۲۰۱۷ میلادی رمان «لیکن در باردو» را به رشته تحریر درآورد و همان سال هم برنده جایز بوکر شد. رمان داستانی را روایت میکند که در آن آبراهام لینکلن از قبر پسر 11سالهاش که بر اثر تیفوس درگذشته، دیدار میکند. بیشتر اتفاقات این رمان در باردو رخ میدهد و این واژه در آیین بودایی به معنای سرزمین میانه یا همان برزخ است. در قسمتی از این کتاب میخوانیم: «زندگی نیرنگی بیش نیست. تلهای وحشتناک. انسان بهمحض تولد در این تله گرفتار میشود؛ و چیزی نمیگذرد که روز موعود فرا میرسد. روزی که آدم مجبور است جسمش را بگذارد و برود. خود این موضوع به اندازه کافی دردناک و سخت است؛ اما ما آدمها بچه به دنیا میآوریم. این تلهای که در آن گیر افتادهایم کوچک و بزرگ نمیشناسد. آن بچه نیز باید از این دنیا برود. او نیز باید بمیرد.»
مرگ بالای درخت سیب
کتاب کاترین شرر، داستانی در ستایش مرگ است. انسانها را بهدنبال رویای جاودانگی میاندازد و آرزوی زیستی بدون مرگ را در ذهن مخاطب زنده میکند. «مرگ بالای درخت سیب» داستان روباه پیری است که دیگر نمیتواند حیوانی را شکار کند. تنها خوراکی که برایش مانده، سیبهای روی درختانند. اما جانوران دیگر همیشه زودتر از او به سیبها رسیدهاند، پس حالا که راسوی جادوگر برای نجات جانش از روباه میخواهد تا آرزویی کند، تنها چیزی که روباه میخواهد، چسبیدن هر دزدی به درخت سیباش است. آرزو برآورده میشود و از آن روز دیگر کسی جرات نزدیک شدن به درخت افسونشده را ندارد. تا اینکه بالاخره مرگ از راه میرسد. درنهایت باید بگوییم این کتاب این سوال نهادینهشده در تمامی انسانها که چرا باید مرد و یا چرا میمیریم را در لفافه برای کودکان مطرح میکند.
اختراع انزوا
کتاب «اختراع انزوا» نوشته پل استر از نویسندگان نامآشنای آمریکایی است. این کتاب، سرگذشتنامه استر است که در بخش اول آن «پرتره مردی نامرئی» از پدرش میگوید که در طول زندگی به انزوایی خودخواسته فرو رفته و در بخش دوم (کتاب خاطرات) با روایت سومشخص، گوشههایی از زندگی شخصی خود را تشریح میکند که فرو رفتن در نوعی انزوا، از شاخصههای اصلی آن است. بهصورت کلی در این کتاب نشانههای بسیاری از تاثیر حوادث زندگی استر روی متن و داستان را میبینیم. در بخشی از این کتاب آمده: «وقتی که رفتم، فهمیدم هیچچیز آزاردهندهتر از اجبار روبهرو شدن با وسایل یک انسان مرده نیست. همهچیز راکد است: این وسایل تنها در خدمت آن حیاتی معنا دارند که از آنها استفاده میکند. وقتی آن حیات پایان یابد، چیزها تغییر میکنند، حتی اگر به همان شکل باقی مانده باشند، حضور دارند و بااینحال حاضر نیستند: ارواحی عینی، محکوم به بقا در جهانی که دیگر به آن تعلق ندارند.»
برادران شیردل
کتاب «برادران شیردل» به قلم آسترید لیندگرن، داستانی است درباره مبارزه برای آزادی و مرگ. این کتاب درحالی در اواخر قرن 20 میلادی منتشر شد که نوشتن درمورد مرگ برای کودکان متداول نبود. باوجود این، موردتوجه این گروه سنی قرار گرفت و بسیاری از خوانندگان کودک این کتاب با ارسال نامههایی از آسترید خواستند تا جلد دوم آن را هم روانه بازار کند. این کتاب داستان دو برادر به نامهای یوناتان و کارل است. یوناتان، برادر بزرگتر در یک آتشسوزی کشته میشود. کارل برادر کوچکتر که بیمار است مدتی پس از یوناتان میمیرد و در جایی به نام دره گیلاس، به برادرش میپیوندد و زندگی شادی را در کنار برادرش آغاز میکند. اما بهزودی متوجه میشود در سرزمین دره گل سرخ که در همسایگی آنها قرار دارد، تنگیل، پادشاه ستمگر و بیرحمی حکومت میکند که آرامش و آزادی را از مردم گرفته است. کارل و برادرش به یاری مردمان دره گل سرخ میروند و برای آزادی مردمان دره گل سرخ مبارزه میکنند.
مواجهه با مرگ
رمان «مواجهه با مرگ» نوشته برایان مگی، فیلسوف انگلیسی برای اولینبار در سال ۱۹۷۷ چاپ شد. برایان مگی نویسندهای است که همه او را با کتابهای فلسفیاش میشناسند و این کتاب از معدود رمانهای اوست. این رمان، یک اثر مهم فلسفی است که علاقهمندان ادبیات که تمایل چندانی به خواندن کتابهای فلسفی ندارند، میتوانند با مطالعه آن، با برخی دیدگاههای فلاسفه غرب درباره مرگ و زندگی آشنا شوند. داستان «مواجهه با مرگ» درباره روزهای ۲ سال پایانی زندگی مرد جوانی به نام جان اسمیت است که در ۳۰سالگی و اوج شکوفایی شغلی و زندگیاش مبتلا به بیماری هاجکین (نوعی سرطان خون) میشود. مردی که بهدلیل شرایط شغلیاش در لبنان زندگی میکند و وقتی از شرایط حاد جسمانیاش مطلع میشود به لندن بازمیگردد. حتی جدا از شخصیتپردازی کاراکترهای انسانی داستان، مرگ هم در رمان «مواجهه با مرگ» دارای شخصیت است که گاهی خود را بهطور ضمنی و گاهی عینی و کاملا ملموس نشان میدهد. اگر کتاب را بخوانید متوجه حضور مرگ در تمام صحنهها خواهید شد.