مجتبی اردشیری، روزنامهنگار: نیمه نخست دهه 80 شمسی، «ارشا اقدسی» بالاخره موفق شد پس از سالها دوندگی، در رشته تربیتبدنی یکی از دانشگاههای ایتالیا پذیرش بگیرد. خوشحال از به نتیجه رسیدن این اتفاق بزرگ، ناگهان با «پیمان ابدی» آشنا میشود که به تازگی از آلمان به ایران آمده و درصدد تشکیل نخستین تیم مدون بدلکاری حرفهای بود.
ارشا در آن زمان و درحالی که تنها 24 سال داشت، یک تصمیم بزرگ گرفت و عطای تحصیل در ایتالیا را به لقایش بخشید و بهعنوان یکی از 15 عضو ثابت گروه «بدلکاران»، در کنار «پیمان ابدی» قرار گرفت. رخدادی که او در همان زمان و حتی سالها بعد، بهعنوان «یک تصمیم درست» تلقی کرد و هیچگاه از انجام آن اظهار پشیمانی نکرد.
پس از چندماه عضویت در گروه «بدلکاران»، ارشا تصمیم گرفت به شکلی مستقل، گروه حرفهای خود را تاسیس کند. از همین رو در اواخر سال 85، گروه خود را تحتعنوان «بدلکاران 13» تشکیل داد. علت نامگذاری این عنوان، احتمالا تاریخ تشکیل این گروه یعنی 13 بهمن بود. شاید هم در پسزمینه، قصد درافتادن با عدد 13 را داشت؛ مانند تاریخی که فوت کرد یعنی 13 مرداد. با فوت ابدی، «ارشا اقدسی» در سایه طراحیهای نوین خود و مهارتهای فردی شاگردانش، محبوبیت بسیاری میان اهالی سینما و حتی مردم پیدا کرد. ارشا فارغ از بدلکارانی که همواره مهرههای گمنام و ناشناخته تیم تولید برای مردم بودند، با مردم ارتباط گرفت و توانست نام و هنر خود را به مردم بشناساند. کمکم و در میانههای دهه 90، دیگر کمتر کسی بود که نام «ارشا اقدسی» و هنر وی به گوشش نخورده باشد. آن عدهای هم که علاقه چندانی به این قبیل کارها نداشتند، بهواسطه فعالیت اقدسی در برنامه «عصر جدید»، با او و هنرش آشنا شدند.
اقدسی البته محبوبیت و مقبولیت بسیاری در میان هنرمندان داشت. فارغ از انگیزههای بسیاری که برای بازیگری و کارگردانی از خود نشان داد، توانست یک رکورد خارقالعاده از همکاری با کارگردانان شاخص سینما، تلویزیون، شبکه نمایش خانگی و حتی تئاتر به جای بگذارد. بهعنوان مثال او در فیلمهایی چون به وقت شام، آرایش غلیط، رگ خواب، رخ دیوانه، نگار، زندگی با چشمان بسته، جرم، متروپل، راه آبی ابریشم، خوابزدهها، حوض نقاشی، سیزده، شبی که ماه کامل شد، به خاطر پونه، پله آخر، کیفر، بارکد و عصر یخبندان و سریالهایی چون شیدایی، شهرزاد، اشکها و لبخندها، سقوط آزاد، شوق پرواز، ساخت ایران، نشانی، بیمار استاندارد و آب پریا، مهارتهای خود را در بدلکاری به تصویر کشاند.
همچنان که در تئاتر هم در کارهایی چون آکواریوم هوا، سومین شنبه هفته که به اشتباه به اون میگن دوشنبه، متولد سال 1361، ویتسک و... نیز همکاری داشت و کارنامه خود را تا 39 سالگی، به یکی از پربارترین کارنامههای یک بدلکار ایرانی تبدیل کرد.
البته که ارشا از معدود بدلکاران ایرانی بود که در پروژههای بینالمللی نیز حضور داشت تا جایی که بعد از «پیمان ابدی» که پروژههایی مانند «هشدار برای کبری 11» را کار کرد، ارشا، برجستهترین بدلکار ایرانی بود که این مسیر را ادامه داد و برنامههای بزرگی برای تقویت این روند داشت. مثلا در فستیوال شوالیههای صربستان حاضر شد و توانست در حضور 80 هزار تماشاگر حسابی درخشیده و لقب «شوالیه» را از رئیسجمهور صربستان دریافت کند.
همچنان که از فیلمهای بارز بینالمللی او نیز میتوان به آثار مشهوری چون «اسکایفال» (سام مندس) در سال 2012 که بیستوسومین فیلم از سری فیلمهای جیمزباند است، «مرگ روشنایی» به کارگردانی «پل شریدر» در سال 2014 و «کونگفو یوگا» به کارگردانی «استنلی تانگ» در سال 2017 اشاره کرد.
البته ارشا 3 سال پیش موفق شد تا مدرک آکادمیک بدلکاری بینالمللی هالیوود را دریافت کند. این مدرک معادل مدرک دکتری برای تمام رشتههاست و آخرین مرحله و پلهای است که یک بدلکار میتواند طی کند و بالاتر از آن، دیگر مدرکی برای بدلکاری بینالمللی وجود ندارد. او این مدرک را گرفت تا بهمانند آرنولد شوارتزینگر، جکیچان و جت لی، از معدود بدلکارانی باشد که موفق به دریافت این مدرک شاخص میشود.
چرا ارشا در بدلکاری، سرشناس شد؟
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، بدلکاران بهواسطه اینکه در پروژهها دیده نشده و بهعنوان بدل بازیگران حضور دارند، چندان برای مردم شناخته شده نیستند. مردم ما، سالها پیش با «پیمان ابدی» آشنا شدند که این اتفاق هم بهدلیل حضور ابدی در ایران و البته حضور او در فیلم «هشدار برای کبری 11» که در میان ایرانیان، طرفداران بسیاری دارد، رقم خورد. موضوع معروفیت و محبوبیت ارشا البته تفاوتهای بسیاری با ابدی داشت.
ارشا، در گفتوگوهایی، از «خندوانه» و «رامبد جوان» گفت که سهم بسیاری در شناخته شدن وی برای مردم داشتند. در ادامه، ارشا، با تکیه بر روابطعمومی بسیار خوب و البته علاقهای که به بازیگری و کارگردانی داشت، توانست دایره مخاطبان خود را بیشتر کند. موفقیتهای بینالمللی ارشا و رسانهای شدن اخبار این موفقیتها که بیشتر مدیون خلاقیتهای فردی وی بود نیز سبب شد تا این بدلکار و طراح صحنههای اکشن، به معروفیت بسیاری برسد. هرچند حضور او در «عصر جدید» و دیگر برنامهها بهعنوان کارشناس و میهمان، پایگاههای مردمی وی را محکمتر از هر بدلکار ایرانی دیگری کرد.
در همین زمینه با «محمد سلیمانی»؛ از برجستهترین و بزرگترین رهبران تیم بدلکاری ایران گفتوگو کردیم. وی به «فرهیختگان» گفت: «این یک حقیقت است که تمامی بچههای بدلکار، بهنوعی مظلوم واقع میشوند. اما ارشا، توانست خودش و هنرش را به مردم بشناساند و بهنوعی آگاهی مردم را از این حرفه، بالاتر ببرد.»
سلیمانی، فقدان ارشا را یک ضایعه بزرگ برای بدلکاری ایران دانست و ادامه داد: «ارشا تلاشهای بسیاری انجام داد تا کارهای بدلکاری در جشنواره دیده و قضاوت شود. تقریبا بهصورت یکتنه وارد این مبارزه شد و توانست موفقیتهایی را هم در این زمینه به دست آورد. حالا که او فوت کرده، مشخص نیست تکلیف این اتفاق چه خواهد شد. فارغ از این تلاشها، او داشت کارهای خارقالعادهای در حوزه بدلکاری ایران و جهان انجام میداد که بسیاری از آنها هنوز رسانهای نشده است. به همین دلیل است که میگویم، فقدان او فارغ از مهارتها و ابتکارهایی که داشت، به دلیل کارهایی که قرار بود در ایران و خارج از ایران پیش ببرد، بسیار به حرفه و صنف ما لطمه وارد کرد.»
«محسن روزبهانی» از برترین و باتجربهترین هنرمندان حاضر در جلوههای ویژه میدانی کشور نیز در گفتوگویی، به «فرهیختگان» گفت: «ارشا، هنرمند بسیار خوبی بود. پرشهای بسیار خوب و بلندی داشت که برای ما حیرتانگیز بود. جوان بود و کوهی از انگیزه که رفتنش خیلی حیف شد. او با خدمات نوینی که در مجموع طراحیهایش انجام داد، میتوانست جلوههای ویژه را بهزعم خود، به جلو پیش ببرد. من همیشه موافق پیشرفت هستم و این پیشرفت حاصل نمیشود مگر با وجود نسل جوان مستعد که ارشا یکی از آن بااستعدادهایش بود که متاسفانه اینگونه از پیش ما رفت.»
روزبهانی در پایان گفت: «بهواسطه فاصله سنی که با هم داشتیم، یک جورهایی با من رودربایستی داشت و بسیار پسر مودبی بود. من طبق همان رسم همیشگی که همواره به بچهها میگویم از خودشان مراقبت کنند، به ارشا هم میگفتم که تا میتواند مراقب خودش باشد و با امینت بیشتری کار کند. اما در بدلکاری، همواره خطر، یکی از مولفههای اصلی کار است همچنان که در آخرین جیمزباندی که ساخته شد، یکی از بدلکاران کار فوت کرد و این مهم، در تمام جای دنیا قابل مشاهده است.»
البته که در ادامه صحبتهای روزبهانی راجعبه پرشهای حیرتانگیز ارشا، ذکر این خاطره نیز خالی از لطف نباشد که ارشا حدود 10 سال پیش در یک پروژه متعلق به کشور ترکیه حضور داشت. در آن پروژه، انتشار عکس پرش 35متری و حیرتآور از روی یک کامیون، سروصدای بسیاری در فضای مجازی آن سالها به راه انداخت. تا جاییکه «گری پاول» بهعنوان طراح صحنههای جیمزباند، به وی ایمیل داد و از ارشا خواست تا در تست رانندگی جیمزباند شرکت کند. ارشا با موفقیت در این تست، جواز حضور در پروژه «اسکایفال» را پیدا کرد و دیگر موفقیتهای بینالمللی شاخص او از این نقطه آغاز شد.
به سراغ «ایمان کرمیان»؛ یکی از باتجربهترین هنرمندان جلوههای ویژه میدانی رفتیم. کرمیان به «فرهیختگان» گفت: «بدلکاری، جایگاه مقدس و بالایی دارد که مانند دیگر صنوف هنری، نه به آن احترام گذاشته میشود و نه برای آن ارزش قائل هستند. ارشا، شاگرد پیمان بود و زمانی که توانست با «بدلکاران 13»، گروه مستقلی را تشکیل دهد، کارهای جدیدی در سینما انجام داد. در ادامه بهواسطه روابطی که داشت، اتفاقهای خوبی برایش رقم خورد و تمام اینها سبب شد که وی بیشتر به چشم آمد و شاید طبق باور عامیانه، چشم خورد.»
دارنده سیمرغ بلورین جشنواره سیوهفتم برای فیلم «ماجرای نیمروز: رد خون» در ادامه افزود: «تا آدمها زنده هستند قدرشان را نمیدانیم و وقتی میروند، عکسهای دو نفره را منتشر میکنیم. مثل الان که ارشا رفت و همه، تصاویرش را استوری میکنند. 12 سال پیش پیمان رفت و حالا هم ارشا، مگر ما چند بدلکار حرفهای مانند اینها داریم که مدام داریم از وجودشان بیبهره میشویم؟ آیا بعد از اتفاقی که حالا برای دومین بار افتاده، باید این روند را به همین ترتیب ادامه دهیم؟ ما باید به خودمان احترام بگذاریم. همان زمانی که برای «پیمان ابدی» افتاد، همان زمانی که برای «جواد شریفیراد» آن اتفاق افتاد باید
به فکر میبودیم که بعدها اتفاقی از این دست برای «ارشا» و دیگران رخ ندهد.»
آیا نبود تجهیزات، دلیل بروز سانحه برای «پیمان ابدی» و «ارشا اقدسی» شد؟
یکی از سوالات بسیاری که طی این روزها برای بسیاری از ما مطرح شده این است که چرا «پیمان ابدی» و «ارشا اقدسی» با وجود مهارت بالایی که در کارهایشان داشتند، اینچین در حین انجام ماموریت، دچار سانحه شده و از دنیا رفتند. اینکه تا چه بخشی از این جریان را میتوان به گردن «حادثه» انداخت و چه بخشی از آن را متوجه کمبود تجهیزات دانست. برای یافتن پاسخ این پرسش، به سراغ چند نفر از متخصصان این حوزه رفتیم. یکی از این افراد، «علیرضا فتحی» است که تجربه نزدیک به 40 سال حضور در طراحی بدلکاری و جلوههای ویژه میدانی سینما و تلویزیون را برعهده داشته و مدیر یکی از بزرگترین گروههای بدلکاری ایران است.
او به «فرهیختگان» گفت: «ارشا یکی از بهترین شاگردان «پیمان ابدی» بود که همواره به دنبال کارهای جدید میگشت. او اهل درجا زدن نبود و همیشه بهدنبال مسیر روبه جلو بود. من با ایشان از سال 84 آشنایی دارم و در تمام این سالها شاهد بودم که با چه ظرافتی به دنبال کارهای نو است. مثلا در مقولهای مانند چپ کردن ماشین، تلاش میکرد تا مدل چپ کردنهایش در دو فیلم، به یک شکل نباشد. حالا فکرش را بکنید در تمامی شاخههای بدلکاری، او تلاش میکرد تا همین بدعت را به کار بسته و به همین دلیل کارهایش توسط هنرمندان و مردم دیده شد و به این درجه از محبوبیت و شهرت دست یافت.» نایبرئیس انجمن بدلکاران سینما در مورد دلایل رخ دادن چنین اتفاقهایی برای بدلکاران حرفهای گفت: «مهارت «پیمان ابدی» و «ارشا اقدسی» طوری نبود که الان بخواهیم دلیل فوت آنها را به اشتباه ربط دهیم. بدلکاران در ابتدا ماشین را گاردکشی میکنند و زمانی که ماشین به حرکت درمیآید دیگر دست خود آدم نیست که بداند چه اتفاق غیرمنتظرهای قرار است رخ دهد. در آن معلق زدنهاست که هر لحظه ممکن است یکی از لولههای کار گذاشته شده بشکند یا صندلی کنده شود. ما تمام تلاش خودمان را میکنیم که درصد اینقبیل اتفاقها را به صفر برسانیم.» بدلکار سریال «سربداران» افزود: «خود پیمان یا ارشا در عمر حرفهایشان دهها و صدها ماشین را چپ کردند و دیدیم که اتفاقی برای آنها رخ نداد اما باید بررسی کنیم که چه دلایلی سبب شد تا در این مورد بهخصوص، چنین اتفاقهایی رقم بخورد. همه اهالی فن میدانند که پیمان و ارشا آدمهای سهلانگاری نبودند و بنابراین میتوان اینطور اطمینان داد که این دو اتفاق مهیب، ربطی به خود بدلکار نداشته و در نتیجه حادثهای غیرمترقبه به وقوع پیوسته است.»
طراح بدلکاری سریال «عملیات 125» در پاسخ به این پرسش که این دو اتفاق تا چه اندازه در نتیجه نبود تجهیزات کافی و استاندارد است، نیز گفت: «ما در تمام این سالها، به اندازهای که نیازمان بوده تجهیزات داشتهایم و نیازمان بیشتر از آنچه تاکنون انجام دادهایم، نبوده و به همین توانستم بدلکاری را به جایی که امروز هستیم، برسانیم. درنتیجه تمام کارها و تقاضایی که از سوی فیلم و سریالها بوده را پاسخ دادهایم و مشکلی در این زمینه نداشتهایم. من از همین جا اعلام میکنم که بدلکاران ایرانی، باوجودترین و شجاعترین بدلکاران در سراسر جهان هستند اما باید به این نکته هم توجه داشت که نباید همه چیز را از چشم بدلکار دید. مثلا برای انجام کاری، میروند و ارزانترین و داغانترین ماشین را برای ما میآورند و ما باید آن ماشین را گاردکشی کنیم و به زور آن را راه بیندازیم و پس از آنکه چندینبار خراب شد بتوانیم آنچه مدنظر کارگردان و تهیهکننده کار بوده را پاسخ دهیم. بنابراین بدلکاران ما با عشق فراوان و با همین تجهیزاتی که دارند، مهمترین و بزرگترین کارهای ممکن را انجام میدهند.»
در همین زمینه، «ایمان کرمیان»، نظر متفاوتی داشته و این اتفاقها را تاحدودی ناشی از کمبود تجهیزات عنوان میکند. کرمیان به «فرهیختگان» گفت: «باید ببینیم سیستم بدلکاری ما با چه ابزارهایی تجهیز شده است. ارشا آدمی بود که وسایل کارش را خودش تهیه میکرد و با هزینههای بالایی به ایران میآورد. یادم هست یکبار تجهیزاتش را به سرقت بردند و او مجبور شد با هزینه بالایی، دوباره آن وسایل را تهیه کند. تمام این اتفاقهای ناگوار در حوزه بدلکاری و جلوههای ویژه میدانی به دلیل عدمتجهیزات مطلوب و استاندارد است. ما از نظر تکنیک و علم از دنیا عقب نیستیم اما از نظر تجهیزات حرفهای، از دنیا عقبیم. وقتی هم که برای انجام کاری تجهیزات کافی وجود نداشته باشد، باید به خلاقیت فردی روی بیاوری. چیزی که در وجود ارشا بود. ارشا خیلی جنگید و مقاومت کرد تا بتواند به لحاظ ابزارها و علم این حرفه، بدلکاری ما را به این شاخه از رشد برساند.»
طراح جلوههای ویژه میدانی «تکتیرانداز» و «یدو» به عامل دیگری در زمینه بروز این اتفاقهای ناگوار پرداخت و ادامه داد: «در این زمینه، کمبود تجهیزات، بخشی از این اتفاق است. وقتی شما وسیلهای را میآوری، باید علم استفاده از آن را هم بیاوری. الان اکثر بدلکاران، در قالب تیم کار میکنند و تقریبا کسی به صورت انفرادی کار نمیکند. باید برای تیمها دورههایی گذاشته شود چون ما بسیاری از کارها را سر صحنه تجربه میکنیم. حال آنکه ما چنین رخدادی را در کجای جهان مشاهده میکنیم؟! شما وقتی به کاری دعوت میشوی، باید امکان تجربه آن کار را داشته باشی. حالا با علم به این مهم، قرار است پس از درگذشت ارشا، چه قدمهایی در این حوزه برداشته شود؟ وقتی یک بدلکار میداند که فلان تجربه تازه، صددرصد خطرناک است و تجهیزات موردنظر هم فراهم نیست، چرا باید دست به انجام آن کار بزند؟ من بارها دیدهام که 10 تا کارتون میچینند و سپس به بدلکار میگویند از یک ارتفاعی بپر پایین. کلی اعتراض کردهام که این دیگر چه مدلش است اما متاسفانه گوش شنوایی وجود ندارد. ارشا خیلی حیف شد، او یک بدلکار خیلی حرفهای بود.»
آیا آخر و عاقبت بدلکاری، مرگ در هنگام کار است؟
همان زمان که «پیمان ابدی» بر اثر سانحهای حین انجام پروژه به دیار باقی شتافت و چه امروز که «ارشا اقدسی» بر سر فیلمبرداری درگذشته است، برخی زمزمههای مردم بر این اصل تکیه دارد که آخر و عاقبت کارهایی از این دست، مرگ است و به اصطلاح بدلکاران، ناگزیر از پذیرش این واقعیت هستند که پایان کارشان با مرگ رقم خواهد خورد.
این پرسش پرکاربرد این روزها که کمکم دارد به یک باور عمومی تبدیل میشود را از متخصصان این حوزه پرسیدهایم. «محمد سلیمانی»؛ یکی از بدلکاران شناخته شده که در فصل دوم «شهرزاد» حضور داشته به «فرهیختگان» میگوید: «قطعا این ادعا درست نیست. گرچه این اتفاق نمیتواند برای پیمان و ارشا، در نتیجه عدم تجربه کافی روی داده باشد اما این گزاره هم درست نیست که آخر و عاقبت این قبیل کارها مرگ است. خود ارشا همیشه میگفت هر کسی که وارد این حوزه میشود ابتدا باید 2 سال دوره آموزشی بگذراند تا بتواند وارد کار شود. من هماکنون حدود 18 سال در این حوزه هستم و کلی کارهای خطرناک انجام دادهام و هیچ اتفاقی هم برای من و دیگر بچهها رخ نداده است.»
بدلکار «خفهگی» ادامه میدهد: «شاید بسیاری از مردم، با این حقیقت آشنا نباشند که بدلکاری، تنها یک کار نیست و ترکیبی از 14- 13 رشته ورزشی است. کما اینکه ارشا هم در چندین رشته رزمی و ورزشی، مهارتهای بالایی داشت. یک بدلکار کارهای متفاوتی انجام میدهد مانند چپ کردن ماشین، افتادن از ارتفاع، عبور از شیشه، آتش گرفتن و... که در هر یک از این کارها، تخصص و مهارتهای مربوط به چند ورزش نیاز است که اگر بدلکار در آن شاخههای ورزشی و رزمی تبحر نداشته باشد، نمیتواند وارد این حوزه شود. بنابراین نه منطقی است و نه عاقلانه که بپذیریم کسی بدون مهارت در این شاخهها وارد این عرصه شود و به موفقیت دست بیابد. کسی هم که مهارت دارد، تمام ابعاد کارش را زیرنظر میگیرد بنابراین نمیشود پذیرفت که آخر و عاقبت این کار با مرگ رقم خواهد خورد.»
«علیرضا فتحی» که درحال حاضر مدیریت تیم بدلکاری خیبر؛ یکی از بهترین، قدیمیترین و معروفترین تیمهای بدلکاری کشور را برعهده دارد، در این ارتباط به «فرهیختگان» گفت: «اتفاقا من هم در تمامی این سالها با این سوال مردم مواجه میشوم و بارها گفتهام که عاقبت راه رفتن در خیابان هم میتواند به مرگ ختم شود. نمیشود گفت که چون یک نفر کارش رانندگی است بالاخره یک روز اتفاقی برایش میافتد و از دنیا میرود. هم پیمان و هم ارشا، سالهای سال در این حوزهها کار کردهاند اما این اتفاق ناگوار تنها یکبار برای آنها رقم خورد. همچنان که برای بدلکاران هالیوودی و بالیوودی هم رقم میخورد. اتفاقا عاقبت این کار، خوشبختی است چون کسی که وارد این حوزه میشود، با چشم باز به این کار روی میآورد و میداند که این حرفه، خطرات خاص خودش را دارد. من از سال 62 در این حوزه فعالیت مستمر داشتهام و خدا را شکر اتفاقی هم برایم رخ نداده است. برای دیگر بچهها هم به همین ترتیب. باید دوام آورد چون هم تمرینات سخت است و هم اجراها تفریحی نیست، فقط باید عاشق باشی.»
بدلکارانی که به دلیل حضور در پروژهای درگذشتند
زمانی که سینمای ایران، «پیمان ابدی» را در سال 88 از دست داد، همه میدانستند که وی آخرین مرحوم حوزه بدلکاری نخواهد بود. همچنان که امروز میدانیم، ارشا، آخرین آنها نخواهد بود. اتفاقی که چه بخواهیم آن را به عدمتجربه کافی ربط دهیم و چه به نبود تجهیزات کافی و عوامل دیگری چون اتفاق و بدشانسی و... حالا دیگر بخشی از احتمالهای بدلکاری در جهان تثبیت شده است. سالانه مواردی از فوت بدلکاران در سراسر جهان به گوش میرسد. بهطوریکه حداقل 15 مورد از موارد فوت بدلکاران بر سر پروژههایشان، رسانهای شده و به اطلاع مردم رسیده است.
بهعنوان مثال «آرت شول»، 36 سال پیش سر صحنه «تاپ گان» به اقیانوس آرام سقوط کرد و درگذشت و هنوز هم لاشه او پیدا نشده است.
«پائولو ریگون» برای بدلکاری در «فقط برای چشمان تو» در 23 سالگی از دنیا رفت.
«جوزف اسوچ»، 38 سال پیش برای بدلکاری در «مردان واقعی» جانش را از دست داد.
«کریس لمون» 21 سال پیش برای بدلکاری در «زخمهای کهنه» درگذشت.
«خوزه مارکو» هم برای بدلکاری در فیلم «کوسه»، 52 سال پیش کشته شد.
«کن لو» درحالی که تنها 25 سال داشت، برای بدلکاری در قسمت دوم «یکبار مصرفها» فوت کرد.
«سونیا دیویس» برای بدلکاری «خونآشام در بروکلین» دچار سانحه شد و درگذشت.
«جیم شپرد»، 43 سال پیش برای بازی در وسترن «سوارکاری میآید» از دنیا رفت.
«بنی دوبینس» 33 سال پیش برای بدلکاری «داغ سرخ» دچار سانحه شد و دارفانی را وداع گفت.
ایجی باکوناس هم در 27 سالگی و برای بدلکاری در فیلم «استیل»، پس از پرش از یک آسمانخراش درگذشت.
«جان برنکر» هم چند سال پیش برای بدلکاری برای پروژه معروف « مردگان متحرک» از بلندی سقوط کرد و از دنیا رفت.
«دار رابینستون» برای حضور در «راز میلیون دلاری» درگذشت.
مرگ «هری اوکانر» 45 ساله در پروژه «سندروم ایکس» (راب کوهن) سروصداهای بسیاری را به وجود آورد.
6 سال پیش، «آلن پوروین» برای بدلکاری در فیلم «ساخت آمریکا» از دنیا رفت.
4 سال پیش هم «جویی هریس» در نخستین تجربه بدلکاریاش برای فیلم «ددپول 2» فوت کرد.