سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: سیامین ساخته سینمایی مسعود کیمیایی، برای اولین بار در سیوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر در سال 98 روی پرده رفت و در همان زمان هم واکنشهای مختلفی را برانگیخت. فیلمی با بازی سعید آقاخانی، سیامک صفری و نسرین مقانلو که به تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی ساخته شده بود. این فیلم شباهت بیشتری به فیلمهای سالهای قبل کیمیایی داشت و این بار «خانه» و «خانواده» محوریت بیشتری داشتند و قرار بود پررنگتر از رفاقت و طعنههای سیاسی «جرم» و «قاتل اهلی» باشند. این فیلم در اسفندماه سال گذشته در سینماها اکران شد و همراه با فیلمهای دیگر اکران شده مانند «خورشید» مجیدی، شکست مطلقی در گیشه خوردند و حالا به اکران آنلاین راه پیدا کردهاند. «خون شد» البته حاشیه هم کم نداشته است. سال 98 و پیش از شروع جشنواره بود که مسعود کیمیایی در اعتراض به مسائل سیاسی و اجتماعی از شرکت در جشنواره انصراف داد اما این فیلم به درخواست تهیهکنندهاش در جشنواره اکران شد. نشست خبری این فیلم به دلیل غیبت کارگردانش برگزار نشد و شهاب حسینی که برای فیلم دیگری به جشنواره آمده بود به این اقدام کیمیایی و عوامل فیلم کنایههایی زد و از آنها خواست تا «روغن ریخته را نذر امامزاده نکنند.» اسفند پارسال که به صورت مقطعی این فیلم به سینماها آمد، حتی این حاشیهها و اسم کیمیایی هم نتوانست مردم ترسیده از کرونا را ترغیب به حضور در سینما کند. البته سالهاست که اسم کیمیایی به تنهایی نمیتواند مخاطب جذب کند.
اشبه الفیلم به قیصر!
این اولین بار نیست که فیلمی از مسعود کیمیایی، مخاطب را به یاد فیلمهای قبلیاش میاندازد. سال 75 هم «سلطان» شباهت کاملی داشت به «رضاموتوری»اش و در زمان خودش و حتی بعدها مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و بارها از تلویزیون هم پخش شد. فیلمی که باعث شهرت و محبوبیت بازیگران اصلی آن، یعنی فریبرز عربنیا و هدیه تهرانی شد و البته نام «سعید امامی» هم در پشت این فیلم مطرح بود. مسعود کیمیایی پس از «متروپل» و «قاتل اهلی» و یک وقفه سه ساله پس از دومی، سراغ داستان موفقترین فیلم کارنامهاش رفت. «خون شد» نسخه دیگری از «قیصر» است. این بار به جای «قیصر» اما نوبت «فضلی» است که در تاریکی بیاید و شمایل یک مرد در سایه با پالتو را برای ما ترسیم کند. ترکیب مرد و سایه را پیش از این بارها در آثار قبلی کیمیایی دیدهایم و این بار هم چیز تازهای به آن اضافه نمیشود.
خانواده جمعوجور «فضلی» بههم ریخته است. «خانم جان» همسر دوم «آقاجان» است و اختلاف سن بالایی با او دارد. «مرتضی» و «فاطمه» بچههای آقاخان از خانه رفتهاند و هرکدام به جایی پناه بردهاند. شراره که دختر خانمجان است هم از خانه رفته است. بچههایی که از خانهشان رفتهاند قصه تازهای نیست و البته که این روزها به گوشمان آشناتر است. فضلی هم مثل قیصر از سفر آمده و قرار نیست فقط انتقام بگیرد. او از قیصر عاقلتر است. میداند که برای قدرتمند شدن باید اول خانه و خانواده محکمی تشکیل دهد. میداند تنهایی نمیتواند و زورش نمیرسد. او اول سراغ برادرش میرود. برادری که برای فرار از دست مردم به تیمارستان پناه برده است. فضلی برخلاف قیصر شاهد مرگ برادرش نیست. او برادرش را کنار خودش قرار میدهد. فضلی برخلاف قیصر، شطرنج میداند و مهرهچینی را بلد نیست. اگر قیصر، مارادونا بود و به تنهایی میخواست همه را جا بگذارد و برود و گل بزند، فضلی اما به تیکیتاکایی علاقهمند است که البته خودش باید گلش را بزند. فضلی هم مانند قیصر عاشق انتقام است. فضلی شلوغ نمیکند. انگار تجربه و بیحوصلگی کارگردان، به کاراکتر اصلیش هم سرایت کرده و حوصله دعوا ندارد. فضلی چاقو را فرو میکند و تمام. دیگر خبری از دعوا نیست و پلیس هم نهایتا تیر هوایی میزند. اگر قیصر فردگراست اینجا فضلی به کمک مرتضی و الهیار، یک گروه سه نفره تشکیل میدهند. هرچند در انتهای فیلم هرکدام راه خودشان را میروند اما انگار برای موفقیت و حداقل شکست نخوردن در روزگار کنونی، نیاز به یک جمع یا گروه است. ترجیح «جمع» به «فرد» احتمالا از پیرشدن کیمیایی میآید و تجربههایش. «خون شد» شبیهترین فیلم به قیصر است. البته خلوتتر و پرنمادتر و البته عاقلتر. اگر «فاطی» در قیصر از ترس برادرانش یا آبروی خانواده خودکشی میکند، «فاطمه» در «خون شد» به کمک برادرانش نجات پیدا میکند و به زندگی برمیگردد.
زوج نورالدین خانزاده و فیروز مشتاق
از زمان پخش «ساعت خوش» تاکنون سالهاست که اکثرا میگویند سعید آقاخانی شباهت زیادی به بهروز وثوقی دارد. این شباهت البته تنها دلیل موفقیت آقاخانی نبوده و کارنامه کاریاش نشان میدهد که در کارهای طنز و جدی موفق بوده و در سالهای اخیر هم کارگردانی را به تواناییهایش اضافه کرده است. بازی آقاخانی در «خداحافظی طولانی» و «قسم» درخشان بود و جایگاه او را بهعنوان یک بازیگر جدی تثبیت کرد. اما مخاطبان تلویزیونی او را بیشتر و تازهتر با سریال «نون.خ» و شخصیت«نورالدین خانزاده» میشناسند. البته که آقاخانی یکی از بهترین بازیهایش را در «خون شد» ارائه داده است اما بیتوجهی کیمیایی به پیشزمینه ذهنی مخاطب سابقه قبلی هم دارد. در همین «خون شد» هومن برقنورد هم حضور دارد که این شبها با «دودکش2» او را میبینیم. یعنی ستارههای اصلی فیلم کیمیایی دو بازیگر محبوب طنز برای عموم مردم هستند. کیمیایی بارها گفته که تلویزیون نمیبیند. او در کار جدیدش یعنی «خائنکشی» سراغ مدیری و سام درخشانی هم رفته است. چهرههایی که بیشتر با طنز و تلویزیون مشهورند و البته در تیرزهای تبلیغاتی تلویزیون هم دیده میشوند. کیمیایی در زمانی که سیامک انصاری و بهاره رهنما در اوج شهرت تلویزیونی آثار طنز بودند آنها را برای «جرم» انتخاب کرد. کیمیایی انگار دیگر به پسزمینه ذهنی مخاطب اعتقاد ندارد و همین باعث میشود که بعضی شخصیتهایش به جای اثرگذاری، خندهدار شوند. به حضور سیامک انصاری در همین «خون شد» دقت کنید. در «خون شد» خبری از پولاد کیمیایی و فروتن هم نیست و انگار سعی شده با یک هزینه اندک، ترکیب تازهای چیده شوند تا موضوع تکراری دیگر بازیگران تکراری نداشته باشد. به هر حال «خون شد» فیلمی است با حضور بازیگرانی که ستارههای این سالها و روزهای تلویزیون هستند و این به خودیخود نه میتواند منفی باشد و نه مثبت. اما این اتفاق از طرف مسعود کیمیایی که علاقهای به تلویزیون ندارد عجیب است.
کیمیایی در قامت یک مربی
زنهای فیلمهای کیمیایی شبیه بههم هستند. حتی ظاهر و نوع پوششان. در «خون شد» هم انگار «خانمجان» و «فاطمه» و «شراره» از همان جایی آمدهاند که مریلا زارعی «سربازان جمعه» و بیتا فرهی «اعتراض» آمدند. زنهایی که درد کشیدهاند اما همچنان قوی هستند و اگر کسی از آنها حمایت کند دوست دارند زندگی کنند و خوب هم زندگی کنند. در «خون شد» هم زنها به کمک برادران و «خانواده» جان میگیرند و حامی پیدا میکنند و دوام میآورند. اجبار و بیکسی آنها را به وضعیت بد کشانده و «اختیار» و «پشتیبان» به آنها زندگی میدهد. کیمیایی این بار مرثیهخوان زنها نیست. او یک مربی است که راه نشان میدهد. برای زنهای فیلمش(جامعه) فقط گریه نمیکند و آنها را چشم بسته به جلو هول نمیدهد. او راهکار نشان میدهد. کیمیایی در «خون شد» همانقدر که نگاه حسرتباری به گذشته دارد امیدوار است و میخواهد امید بدهد. بهعنوان یک بزرگتر، راه را از بیراهه نشان میدهد و البته که شناخت درستی هم از نسل جدید ندارد. اما میداند که خانواده نقش مهمی دارد و همین را برای رهایی نجاتبخش و کافی میداند. «خون شد» برخلاف کارهای قبلی کیمیایی، نگاه دارد. این کارگردان 79 ساله یک «نگاه اجتماعی» واقعی و بیواسطه دارد. از زشتیهایی میگوید که یقه اصیلها و اصالتها را گرفته است. مانند فیلم سلطان از سایه سنگین بسازبفروشی رایجی که بهسرعت خانههای قدیمی را با تمام روح زندگی و آرامش و سبزیشان مبدل به خوابگاههایی بیکیفیت و زشت میکند میگوید. از اعتیادهای گوناگون میگوید که در تاروپود بسیاری از زندگیها رخنه کرده و با دعوت به بیتفاوتی و عادت، هویت و ارزشهای فردی را نشانه رفته است. او حواسش به اقتصاد و زدوبندهای مالی هم هست و از سیطره پول و اقتصاد ناسالم و وجود دلالی که سلامت و معیارهای واقعی همه حوزهها را تحتالشعاع قرار داده هم میگوید. کیمیایی عاشق سینماست و نگاه سینماییاش را هم دارد. از لحن و ساختار و تمثیلهای سینمایی فیلم گرفته تا شباهتهای «فضلی» با سایر قهرمانهای پیشین فیلمساز و نیز سینمای شریف و همیشه جذاب قهرمانمحور کلاسیک در عین تفاوتهایشان. به قابهای فضلی دقت کنید. کیمیایی اینجا نگاه سینمایی هم دارد. ممکن است بگویید خب کارگردان باید نگاه سینمایی داشته باشد اما منظور از «سینما» همان سینمایی است که امثال کیمیایی را پرورش داده است. کیمیایی عاشق قهرمان است. قهرمانی که باید حتما کاری بکند. حتما موثر باشد. آدمهای کیمیایی منفعل نیستند. حتما یک کاری میکنند. انگار پیروان آن مصرع جناب سعدی هستند که میگوید: «کوشش بیخوده به از خفتگی.» این نگاه کیمیایی در «خون شد» هم وجود دارد. فضلی چاقو دارد و حتی وقتی آن را در آب رودخانه شستوشو میدهد هم دلش نمیآید آن را دور بیندازد. میخواهد کنشگر باشد. «کنشگری و آرمانگرایی» در قالب «فضلی» دیده میشود. آدمی معمولی که به واسطه تنندادنش به پلیدیها و معضلات پیرامونش و نیز تلاش برای تغییر در اتفاقات جاری و جمعکردن خانواده نابسامانش تبدیل به قهرمان فیلم میشود، نمود مییابد. نه در ابتدا کسی برای آمدنش گلریزان میکند و نه در پایان همراهی دارد و با زخم و خون و خیالِ عشق، دوباره خانه و خانواده احیا شده را تنها میگذارد و میرود.
خانه و خانواده و ردپای کیمیایی جوان
کیمیایی در «خون شد» خانه و خانواده را اساس جامعه میداند، برای جامعهاش نسخه میپیچد و محوریت یک «فضلی» را برای نجات سند خانه از دست دشمنان و همچنین تشکیل خانواده ضروری میداند. این فضلی حتما نباید بماند. میتواند بیاید، کارش را انجام بدهد و برود. اما فضلی به تنهایی نمیتواند. یک نفر دلسوز باید باشد که فاطمه و مرتضی و شراره دورش جمع شوند و حتی دست شکسته پدر را هم جا بیندازد. در «خون شد» چاقو و رفاقت حرف اول را نمیزنند، خانه و خانواده حرف اصلی هستند و این تفاوت کیمیایی دهه هشتاد و دهه پنجاه است. فضلی املت در خانه را ترجیح میدهد به غذای چرب بیرون از خانه. نان سنگک نماد است. سفره نماد است. اصلا با یک کیمیایی نمادزده در این فیلم طرف هستیم؛ از پسربچه که در املاکی دستشوییاش میگیرد و به اجازه مادرش همانجا کارش را میکند تا سقف املاکی که کوتاه است و مراجعان حتما باید خم بشوند و وارد شوند. قطار برای کیمیایی نماد است. از خانه کنار ریل تا فضلی که با قطار سفر میرود. گروه موسیقی و سازهایی که ناکوک هستند و خارج میزنند نماد هستند. آن «آرامسایشگاه» نمادی است از جامعه امروز ما. هرچند مرتضی از دست همین جامعه به آن آرامسایشگاه پناه برده است. با اینکه سن کیمیایی بالا رفته و باتجربه شده است اما ردپاهایی از جوانیاش همچنان وجود دارد که بدون آنها انگار کمیت زندگی و سینمایش میلنگد. رفاقت، چاقو، عشق، خون، نان و... از اولین فیلمهای کیمیایی تا الان همراهش بودهاند. در برخی آثارش کمرنگ بودهاند و در بعضی پررنگتر اما حضور داشتند.
«خون شد» برای کیمیایی نه قدمی رو به جلوست و نه تیشه به ریشه این کارگردان خسته. این فیلم یک خودارجاعی است از جناب کارگردان؛ ارجاعاتی به فیلمهای قبلیاش و مهمترین فیلمش یعنی قیصر. ارجاعاتی که قرار است مخاطب را هوشیار کند و نه سرگرم. میخواهد او را دلگرم کند به خانهای که دارد به خانوادهای که دارد.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: