میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: عمدتا وقتی در سینمای ایران بحث از عدالت اکران میشود، به یاد اظهارات فیلمسازان و تهیهکنندگان همیشهشاکی که شاید تاحدودی هم حق داشته باشند میافتیم که از سهمدهی به فیلمهای مختلف در اکران گلهمندند. همه ادعا میکنند اگر فیلمشان با تعداد سالنهای بیشتری نمایش داده شود و مدتزمان بیشتری روی پرده بماند، به میزان بالاتری از فروش دست پیدا خواهند کرد. البته مساله حتی از فروش گیشه و کسب سود اقتصادی هم فراتر میرود. اکران باعث دیدهشدن فیلمها و مطرح شدنشان میشود، وگرنه اکثر فیلمهای سینمای ایران در سالهای اخیر حتی هزینه اولیه تولیدشان را از فروش در سالن سینما بازنگرداندهاند؛ چه رسد به اینکه بر سر سود مالی رقابت داشته باشند. بهعبارتی فیلمسازان و تهیهکنندگان بر سر دیده شدن و جدی شدن توسط آیین اکران دعوا دارند و همه مفهومی که از عبارت عدالت اکران در ذهن آنها وجود دارد، همین است.
اما این عبارت متضمن معنای محجور و برزمینمانده دیگری هم هست که میتواند مهمتر و تعیینکنندهتر باشد. اگر اکران قرار است به سینمای ایران، مثل هر کشور دیگری، جهت کلی بدهد و اقبال مخاطبان یا عدم اقبالشان به فیلمها، برآیندی از ذائقه کلی اجتماع باشد، چرا باید تمام سالنهای خوب و بزرگ در گرانترین بخشهای شهر تهران و چند کلانشهر دیگر ساخته شوند و بهعبارتی چرا فقط به طبقه بخصوصی از اجتماع، امکاناتی جهت عرضاندام و اعلام حضور در فضای عمومی داده شده است. این درست به آن میماند که در یک انتخابات، اکثر شعب اخذ رأی را در مناطق اعیاننشین تهران و چند کلانشهر بزرگ قرار بدهند و بعد نتیجه آرا را نظر و سلیقه کل مردم ایران در نظر بگیرند. شاید خیلی از مخاطبان جدی اخبار و تحلیلها شنیده باشند که یکی از سیاسیون ایران، وابسته به یک جناح خاص میگفت باید تلاش کنیم تا کل ایران تهرانیزه شود. چرا یک جناح سیاسی بخصوص میخواهد فرهنگ تمام ایران شبیه تهران شود؟ بهطور قطع چون حس میکند جناح سیاسی متبوع او در این بستر فرهنگی توفیق بهتری در هر دوره از انتخابات دارد و البته منظور او از تهران هم بخش بخصوصی از بافت این شهر و طیفهای اجتماعی بخصوصی بود. قدرت اجرایی در سه دهه گذشته عمدتا دراختیار همین جناح سیاسی بود و میشود از همین طریق بهتر فهمید که چرا سینمای ایران تا این اندازه تهرانیزه شده است. در سال 1376، تنها 27 درصد از مخاطبان سینمای ایران را تهرانیها تشکیل میدادند، اما حالا این نسبت به بالای 70درصد رسیده است. بهعلاوه اگر یکسری امکانات آمایشی برای این منظور وجود داشت که در همان تهران هم مشخص شود این مخاطبان به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارند، میشد به عمق شکافها پی برد، اما حالا که چنین امکاناتی فراهم نیست، لااقل میتوان بهلحاظ تحلیلی این را کاملا درک و لمس کرد. این روند البته در دولت اخیر شتاب بیشتری گرفت و اقتصاد سیاسی که بهصورت غیرواقعی خودش را پشت عناوینی مثل اقتصاد آزاد و بخش خصوصی مخفی میکرد، صدمات قابلتوجهی به کلیت چرخه اقتصادی در سینمای ایران زد. در این دوره به کسانی که با اهداف غایی این رویکرد سیاسی همخوان بودند، این امکان داده شد که بهصورت حبابی تمام جو عمومی و فرهنگی جامعه را به خودشان اختصاص بدهند و همین گروه برای اینکه در آمارهای گیشه، رتبههای اول را داشته باشند، سقف آمارها را تا قواره خودشان پایین کشیدند و محصولات دیگر را بایکوت و از دستورکار تولید خارج کردند. در دورههای تاریخی قبل هم جریان فیلمفارسی به همین شکل سینمای ایران را کاملا در مرداب ورشکستگی فروبرد و باعث شد تمام اکران داخلی بهدست فیلمهای خارجی بیفتد. تهیهکنندگان فیلمفارسی اجازه نمیدادند سطح فیلمسازی ایران، از سطحی که خودشان در آن اول بودند بالاتر برود و نهایتا شد همانچه که در تاریخ سینما خواندهایم... .
سینما طفیلی پاساژها
حالا موضوع با اولویتهای سیاسی و جناحی به هم پیوند خورده و همین اجازه نمیدهد حتی ورشکستگی سینمای ایران بر اثر این سیاستها، بر سر راه ادامهشان مانعی ایجاد کند. این روند را دو دولت اخیر مثل تمام روندهای دیگری که با افراط و عجله تمام پیش برد، به حد انفجار رساند. در این سالها سینما هویت مستقل خودش را از دست داد و به یک طفیلی در دل پاساژها و مالهای بزرگ تبدیل شد. مخفی شدن سیاستهای جناحی پشت عنوان بخش خصوصی در دو دولت گذشته به این شکل بود که بهازای هر صندلی سینما که در یک پاساژ و مجتمع تجاری ساخته میشد، چند متر فضای تجاری به پیمانکاران میدادند و جانمایی ساخت سالنها براساس اولویتهای تجاری فروشندگان تعیین میشد نه اولویتهایی که با مصرف محصولات فرهنگی در ارتباط باشد. بهعبارتی علیرغم تاکیدی که روی تعلق داشتن این تصمیم به بخش خصوصی میشود، این انتخاب بخش خصوصی در حوزه فرهنگ نبوده که سالنها را در این نقاط بسازد و دولت تصمیمگیری را به بخشی از بازار آزاد سپرد که با اولویتها و اهداف خودش همخوانی داشت و بخش اصلیتر و ذیحق را کنار نهاد.
حالا دیگر مثل سابق، سالنهای میدان انقلاب که در مجاورت کتابفروشیها هستند و به مراکز متعدد فرهنگی در مرکز شهر نزدیکند، رونق سابق را ندارند و درعوض کلی پاساژ و مال داریم که در طبقههای انتهاییشان چند سال نمایش فیلم دارند. این باعث شده است بخش اعظم فروش در سینمای ایران به شهر تهران و آنهم شمال شهر تعلق داشته باشد یا بهعبارت دقیقتر فقط همین طیف اجتماعی برای سینمای ایران باقی بمانند، درحالیکه میدانیم هنر سینما ذاتا برای طبقات عادیتر اجتماع است و این مثلا از آنجا مشخص میشود که حتی در اوج فقر و مسکنت، کشورهایی مثل هند سینمای پررونقی داشتند. وقتی با این توضیح گفته میشود که تمرکز سالنها در شهر تهران و آنهم در مناطق بخصوصی از شهر، باعث از بین رفتن عدالت اکران شده، از این گزاره چطور باید برای رفع این معضل نتیجهگیری کرد؟ آیا ادامه همین روند سالنسازی با همین سبک و سیاق در سایر شهرستانها، چیزی جز تهرانیزه کردن کل ایران است؟ اینکه روند مالسازی و پاساژسازی در سایر نقاط ایران هم ادامه پیدا کند، آیا بهمعنای برقراری عدالت در کشور است که ساخت سالنهای سینما در طبقات فوقانی این پاساژها و مالها، معنای عدالت فرهنگی و عدالت اکران را بدهد؟ مسلما تاسیس مرکز خرید در مناطق مختلف کشور، در ذات خودش له یا علیه موضوع عدالت نیست، اما مسائل مختلفی با این موضوع پیوند میخورند که بحث عدالت را در این زمینه مطرح کردهاند. ازجمله این مسائل، ساختن ویترینهای لوکس برای شهرها و ندیدن بخشهای محروم و نابرخوردار در این نمای تزیینی است که در این زمینه، سینما نقش مهم و بسیار موثری دارد. ساختن سالن در بخشهای بخصوصی از بافت اجتماعی شهر و نمایش فیلم مطابق با ذائقه مردم آن مناطق و درمقابل نساختن سالن در سایر نقاط کشور و فیلم نساختن برای لایههای دیگر اجتماع، بهمعنای جلوهبخشی حبابی به یک طبقه و حذف و نادیده انگاشتن باقی طیفها و طبقات اجتماع است. بدون درنظر گرفتن این موارد، با باقی ماندن در تله اقتصاد سیاسی که یک جناح بخصوص آن را کوک کرده و حتی ممکن است مدیران اجرایی جناحهای دیگر را مطابق خودش پیش ببرد، به آن سمت خواهیم رفت که حتی سالنسازی در شهرستانها هم بهجای اینکه وزن محذوفان را به چشم بیاورد و باعث صدادار شدن بیصداهای اجتماع شود، روند تهرانیزه شدن فرهنگ کشور را شتاب بدهد. این مساله ازلحاظ اقتصادی هم هیچ سودی برای سینمای ایران نخواهد داشت، بلکه فقط برای سوداگران بخش مسکن امکانات اقتصادی مناسبی فراهم میکند و درعوض، چرخه صنعتی سینمای ایران را هر روز معیوبتر خواهد کرد. فرض کنید یک جناح سیاسی بخصوص، بنابه دلایلی خاص، تصمیم بگیرد تمام مغازههای عطاری را در قسمتهای اعیاننشین شمال شهر متمرکز کند؛ حال آنکه تراکم جمعیتی آن مناطق و ذائقه مردم آنها، تعریف و ویژگیهای خاصی دارد. آیا به این شکل، اگرچه آن جناح سیاسی به اهداف خودش برسد، چرخه توزیع در صنف عطاری کشور صدمه جدی نخواهد خورد؟ حالا فرض کنید به هرکس که در آن مناطق شهر دکان عطاری بزند، چند متر فضای تجاری مجانی بدهند و بعد عنوان شود که بخش خصوصی به میل خودش در این منطقهها دکان زده است. آیا این توجیه را صنف عطاران خواهند پذیرفت که سینمای ایران بتواند چنین چیزی را درمورد خودش بپذیرد و مفید بداند؟ مسلما از این پس امکان اینکه در مناطق اعیاننشین شمال شهر تهران سالنهای سینمایی جدیدی ساخته شوند، کمتر خواهد بود؛ چون این مناطق کاملا اشباع شده است و حالا نوبت تهرانیزه کردن باقی ایران فرامیرسد یا بهعبارت درستتر، اعتباربخشی فرهنگی به جامعه مصرفگرا و سالنسازی در دل پاساژها و مالها. ما این را هیچوقت با مطالبهای تحت عنوان عدالت اکران که سالها پیگیر آن بودیم، اشتباه نخواهیم گرفت.