خسرو معتضد، مورخ: این نوع تاریخنگاری و کاری که آقای لاجوردی انجام داده، منحصر به ایشان نیست. بهطور کلی کسانی که خارج از کشور هستند معمولا در تاریخنگاری نگاه بیطرفانهای ندارند، درحالیکه تاریخنگاری باید بیطرفانه باشد. لاجوردی از خانوادهای بزرگ است که تاسیسات اقتصادی بزرگی در ایران داشتند. صاحب کارخانه بودند و ثروتمند بسیاری داشتند. مصادره اموال او و متضرر شدن او میتواند انگیزه او از این تاریخسازیها و مخالفتها باشد. باید بگویم مصاحبههای او و امثال او سطحی است و عمقی ندارد و از بیطرفی هم به دور است. آقای لاجوردی نسبتبه دیگرانی که در این حوزه کار میکنند باسوادتر بود و سعی میکرد خود را بیطرف نشان دهد، اما بیطرف نبود. شرط تاریخنگاری بیطرفی است.
اولین مشکل اینها این است که اطلاعات کافی ندارند و سالها از ایران دور بودهاند، تحولات دنیای امروز و ایران را نمیدانند. این آقایان جامعه ایران را نمیشناسند. ایران عوض شده و نسل جدیدی پیدا کرده است. اینهمه تغییرات اعماز ساختوسازها و... در ایران بهوجود آمده است، اما آنها این کارها را نمیبینند. اغراق میکنند که در این 42 سال هیچ کاری نشده و مردم همه فقیرتر شدهاند. وقتی غرضورزی به میان بیاید، انسان از حقیقت دور میشود. اغلب این مصاحبهها یکطرفه و هدف آنها محکوم کردن انقلاب ایران است. هیچگاه علل انقلاب ایران را بررسی نمیکنند. اینها نمیدانند که انقلاب علتی دارد. چرا مردم در زمان ناصرالدینشاه انقلاب نکردند؟ الان برخی میگویند ملت ایران ناسپاس بوده؛ چراکه شاه خیلی خدمت کرده بود، اما مردم ایران چون نادان بودند، تحتتاثیر آمریکا و انگلیس و شوری و آلمان و فرانسه قرار گرفتند و حکومت شاه را ساقط کردند. این حرفها را معلوم نیست از کجا میآورند. من سال 40 وارد دانشگاه تهران شدم و با هرکسی صحبت میکردم از آن وضع ناراضی بود. اینکه میگویند آمریکاییها یا کارتر انقلاب کردند حرفهایی بچگانه است.
کارهایی که دربار میکرد و جشنهایی که میگرفتند، همه اینها در زمانی بود که مردم ایران فقیر و گرسنه و بیچاره بودند و این تولید دشمنی میکرد. هر اعتراضی هم در دوران شاه سرکوب میشد.
مثلا صدقی که دوست لاجوردی است با سپهبدکیا، رئیس اداره دوم مصاحبه کرده است. کیا مظهر فساد و سوءاستفاده از دولت بود. هم صدقی و هم کیا در این مصاحبه اصلا نمیتوانند مسائل را تشخیص دهند و اسامی و اتفاقات را بهخاطر نمیآورند. این مصاحبه الان موجود است که درقالب کتاب تاریخ شفاهی با کیا منتشر شده و در چارچوب همین دانشگاه هاروارد تولید شده است. آنها در این مصاحبه اسامی را به یاد نمیآورند. اغلب کسانی که در آمریکا مصاحبه میکنند افراد را خوب نمیشناسند یا وقایع را بهخاطر نمیآورند. من کار مرتضی رشیدیپور را نسبتبه این کار لاجوردی ترجیح میدهم. او همین کار را در موسسه مطالعات تاریخ معاصر انجام داد و با 400-300 نفر مصاحبه کرد. مصاحبههای او بهمراتب از کار لاجوردی بهتر است، چون بر موضوعات تسلط دارد. از سپهبد و سرتیپ و سرلشکر گرفته تا وزیر و مهندس و تکنوکرات و... - از کسانی که در ایران بودند- مصاحبه شده است.
دالس، وزیر خارجه وقت آمریکا از شاه بدگویی میکرد و میگفت او جنم ندارد و مشکل خانوادگی دارد و... بعد خود را کوروش هم میخواند! این وزیر خارجهای است که با آیزنهاور جزء پشتیبانان شاه بودند، خب هیچکس اینها را نمیگوید.
کسانی که در آمریکا تاریخ مینویسند و فیلم تولید میکنند، کارهای بسیار احمقانهای تولید میکنند. اصلا نمیخواهند بگویند شاه چه اشکالاتی داشته است. او در همه کارها دخالت میکرد و همه از شاه دلخور بودند. اینها فکر میکنند خانواده پهلوی بازمیگردد، لذا درصدد هستند برای آینده خود ذخیرهسازی کنند. مثلا بگویند وقتی شما در خارج از کشور بودید و شغلی نداشتید، ما چقدر به شما خدمت کردیم! اینها میگویند ملت ایران هیچ نبود و این خانواده پهلوی ایران را ساخته است، به آنها خانواده ایرانساز میگویند!
لذا باید بگویم تلاش لاجوردی در گفتوگو با افراد زیادی از کمونیستها گرفته تا فراریهایی که از ایران رفتند، درخور تحسین است، ولی به آن انتقادات بسیاری وارد است. کار او و دیگرانی که در این حوزه کار میکنند اغراقآمیز است. کارهای دیگر هم ازقبیل کتابهایی مانند «زندگی فرح به قلم خودش» کتاب «دختر یتیم» درباره فرح، کتاب مادر فرح دیبا، کتاب خاطرات ملکه مادر، همه دروغ است و پر از خزعبلات و جفنگیات است.