میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: سازمان مجاهدین خلق ایران که خود ایرانیها آن را بهعنوان گروهک منافقین میشناسند و ای بسا که این عنوان از نامی که این گروهک برای خودش انتخاب کرده، پرکاربردتر باشد، گروهکی است که کم و بیش میتوان گفت لااقل برای ایرانیها نیاز به معرفی ندارد و همه آن را میشناسند. شاید هیچ دسته و گروهی در بین ایرانیان از منافقین منفورتر نباشد و این را میشود از آنجا فهمید که حتی سرسختترین دشمنان جمهوری اسلامی هم در مواقعی که به همدلی عمومیتری در بین هوادارانشان نیاز دارند، با این گروهک مرزبندی میکنند. منافقین فعالیت تبلیغاتی متمرکزی علیه ایران و حکومت آن انجام میدهند و غیر از پیمانکاری در انجام عملیات تروریستی، بخش عمدهای از فعالیتشان درحال حاضر روی فضای مجازی متمرکز است؛ اما تقریبا تمام این فعالیتها به صورت نقابدار انجام میشود. به عبارتی کارگزاران مجازی منافقین همه با اسم و تصویر جعلی در فضای مجازی حضور دارند و هویتی غیر از هویت یک فرد وابسته به این گروهک را از خودشان به نمایش میگذارند. میدانیم که حتی داعش به صورت علنی آنچه که بود را اعلام میکرد و ابایی از این نداشت که ارتجاعیترین افکارش را در فضای عمومی جار بزند؛ اما منافقین به سبب پرهیز از واکنشهای منفی، نمیتوانند خودشان را معرفی کنند. این نکته غیر از ماهیت خود گروهک منافقین، به تفاوتی که بین جوامع هدف برای این گروهک و گروهک داعش وجود دارد هم برمیگردد. مخاطبان هدف برای تبلیغات داعش مردمانی در منطقه غرب آسیا، شمال آفریقا و البته نسل دوم و سوم مهاجران این مناطق به اروپا و آمریکا بودند اما مخاطبان هدف برای گروهک منافقین بهطور خاص مردم ایران هستند. این نشاندهنده تفاوت ساختاری بین جامعه ایران و بعضی جوامع پیرامون آن هم هست. اینکه منافقین درنظر مردم ایران چه سیمایی دارند و این مردم چه چیزهایی از آنها را بهطور مطلق پس میزنند، با نگاه بهعنوانی که در سطح عمومی جامعه به این گروهک داده شده، قابل بررسی است. مردم ایران به آنها میگویند گروهک منافقین؛ یعنی اولا سازمان بودن این جریان را نپذیرفتهاند. این درحالی است که برخلاف داعش، منافقین ارتباطات ساختاری بسیار بالایی با رجال سیاسی بلوک غرب و کشورهای مرتجع منطقه دارند. از جان بولتون تا مایک پمپئو بهعنوان ردهبالاترین دیپلماتهای آمریکایی در اجلاسهای این گروهک شرکت کردهاند. ترکیالفیصل شیخ سعودی، مقام امنیتی عربستان و دیپلمات بلندپایه این کشور هم حضور گرمی در اجلاس این گروهک داشت و سه وزیر سابق از کانادا، یک وزیر سابق از فرانسه، یک وزیر سابق از انگلستان و یک وزیر سابق از استرالیا اخیرا ضمن حضور آنلاین در اجلاس منافقین، حمایتهای جانانهای از این گروهک به عمل آوردند. داعش حداقل بهطور علنی از این حمایتها محروم بود. منافقین در چند کشور اروپایی پایگاه رسمی دارند اما داعش چنین امکانی را نداشت و برای دائر نگه داشتن تشکیلات خودش ناگزیر از اشغال سرزمینها بود. تمام اینها اما باعث نشده که منافقین یک سازمان به نظر برسد. بروس کوئن در کتاب درآمدی به جامعهشناسی درباره تعریف سازمان مینویسد: «سازمانهای رسمی به گروههایی از افراد اطلاق میشوند (نه نظامهایی از هنجارها و ارزشها) که برای رسیدن به یک هدف بسیار مشخص کوششهایشان را هماهنگ میسازند.» این درحالی است که گروهک منافقین هیچ هدف مشخصی جز بقای خودش ندارد. آنها دیگر نه کمونیست هستند، نه مسلمان و نه ایرانی؛ و یک روز برای ماندن در اردوگاه اشرف دست در دست صدام حسین میگذارند و روز دیگر که آمریکا به عراق حمله کرد، با دشمن صدام همپیمان میشوند. اینکه خط قرمز فکری منافقین کجاست و از آنها همپیمانی با کدام تفکر و کدام دولت و فرقه بعید یا محال به نظر میرسد، به هیچوجه مشخص نیست چون چنین خط قرمزی وجود ندارد. برای همین آنها شکل سازمان پیدا نکردهاند و نهایتا یک گروهک هستند. در مورد اینکه آنها مجاهد باشند هم هیچکس اتفاق نظری ندارد؛ چه مجاهد به معنای انقلابی آن که در فرهنگ شیعه آمده و چه حتی مجاهد به معنای تحریفشدهاش در گفتمان گروهکهای تکفیری. آنها به واقع توانستند بارزترین مصداق عنوان نفاق باشند و این را حتی میشود از نوع حضور کاربرانشان در فضای مجازی هم دید. در مورد واژه خلق که اشاره به ادبیات مارکسیستی دارد هم چنین وضعی را میشود دید. همپیمانان شیوخ مرتجع منطقه و کسانی که با فاشیستترین دولتمردان جهان همنشین میشوند، امروزه حتی بین تندروترین باقیماندههای جریانهای چپ خارجنشین هم منفور هستند و نهایتا در مورد واژه ایران که در انتهای این عنوان قرار دارد؛ سازمان مجاهدین خلق ایران؛ فقط تجربه همپیمانی آنها با صدام هنگامی که ایران و عراق در جنگ بودند، کافی است که این گروهک تا ابد نتواند با هیچ توجیهی خودش را پیگیر اهداف و آرمانهایی درخصوص خیر جمعی مردم ایران معرفی کند. جنایتهای این گروهک در حق شهروندان عادی ایران در روزهای آغازین انقلاب و خیانتهایشان به شهروندان عادی ایران در دوران اخیر، علتهای واضح دیگری در این زمینه هستند.
ناقض حقوق بشر توی جیب خودت وول میخورد آقای اروپا!
منافقین به لحاظ حمایت علنی و همهجانبهای که توانسته از سمت دولتهای بلوک غرب پیدا کند، یک مورد استثنایی در تاریخ سیاسی دوران مدرن است. گروهکی که ۱۷ هزار شهروند عادی ایران را در سطح شهرها ترور کرده بود، با همان روسا و با همان اعضا امروز در آلبانی و فرانسه پایگاه دارد و اعضایش در سایر کشورهای اروپایی هم پراکنده هستند. همین امروز مرور جو خوفناکی که در اردوی منافقین وجود دارد، هر ناظر بیطرفی را شوکه خواهد کرد. اخیرا عدهای از اعضای سابق منافقین که موفق به فرار از اردوگاههای آن شده بودند، در ایران از این گروه شکایت کردند و دادگاهی برای آن تشکیل شد که قاضیاش عنوان میکرد اولین دادگاه تا به حال در این زمینه بوده است. قبل از هر چیز میشود توجه کرد که این افراد در خود کشورهای غربی، حتی براساس مورد تاکیدترین معیارهای غربی، نمیتوانستند از سرکردگان منافقین شکایت کنند و به جایی برسند. خواندگان این پرونده افرادی از سرکردگان گروهک منافقین مثل مسعود رجوی، مریم رجوی، مهدی ابریشمچی و... بودند؛ درحالی که مشخص است در ایران به این افراد دسترسی وجود ندارد و در اروپا به راحتی وجود دارد و شکایت اصلی را دادگاههای اروپا باید رسیدگی میکردند. به هر حال بررسی ادعاهای شکات این پرونده به قدری تکاندهنده است که نمیشود به راحتی از کنارش گذشت. این مسائل البته برای اولین بار نیست که مطرح میشوند و تا به حال بارها با اسناد و مدارک متعددی از قول افراد مختلف عنوان شده بودند که با این حال کشورهای غربی بدون کوچکترین توجهی به این مسائل، چنین هیولای خوفناکی را در قلب این قاره پناه دادهاند. وکیل شکات این پرونده در دادخواستش عنوان میکرد که به گزارش دیدهبان حقوق بشر، این گروهک از سه نوع زندان استفاده میکند. نوع نخست واحدهای کوچک هستند که به میهمانسرا مشهورند. نوع دوم حبس در داخل کمپ به نام حبس بنگال و نوع سوم آن حبسهایی بود که زنان شکنجههای فیزیکی میشدند. او در ادامه گفت: «زدن با کابل، داغ کردن با هوویه، کتک زدن و... ازجمله شکنجههایی است که قربانیان این گروهک که از شکات پرونده هستند متحمل شدند. یکی از اعضا که کلمه مادر را روی بازوی خود خالکوبی کرده بود مجبور شده با هوویه داغ این کلمه را از روی دست خود پاک کند. به علاوه اجبار به همخوابی با مسعود رجوی، بریدن اعضای بدن، کتک زدن شدید و پرت کردن فرد روی خرده شیشه داغ، بخشی از شکنجههایی است که قربانیان این گروهک و شکات متحمل شدند و سبب خسارات روحی و معنوی به خواهان شده است.» این وکیل با اشاره به اینکه طلاق اجباری یکی از مکانیسمهای گروهک منافقین بوده است، گفت: «تمام اعضای گروهک به جز سرکرده آن مجبور به طلاق از همسران خود شدهاند و حق فکر کردن به زن یا مردی را نیز نداشتند و اگر فرزند داشتند فرزندشان را از آنها جدا میکردند و برای تربیت به افرادی میسپردند و امکان ملاقات نیز وجود نداشت؛ موکلان بعد از آزادی از زندان خسارات روحی و روانی جبرانناپذیری را متحمل شدند.» وکیل شاکیان در ادامه بهعنوان نمونهای در این زمینه بیان کرد: «بتول سلطانی در خاطرات خود گفته است که مسعود رجوی چگونه او و چند زن دیگر را مجبور میکند که به عقد او درآیند و با او همخوابگی کنند. چنین جنایاتی همین امروز در اروپا درحال رخ دادن هستند و این کشورها بیتوجه به آنها درگیر گزارشهای حقوق بشری از داخل ایران بهعنوان بهانهای برای فشار و تحریم هستند و با وجود چنین چهره خوفناکی که گروهک منافقین دارد، سناتور و وزیر و دیپلماتهای مختلفی از بلوک غرب، هر ساله در اجلاسهای آن شرکت میکنند. نزدیک به ۸۰ سال است که از جنگ جهانی دوم میگذرد اما اروپای شرقی و اروپای غربی هر سال دهها فیلم درباره جنایتهای حزب نازی میسازند درحالی که گروهکی فاشیستیتر و خوفناکتر از آن در داخل مرزهای همین کشورها پناه داده شده است. کارگردان ژاپنی مراسم المپیک به خاطر یک شوخی دوپهلو و یک جملهای که سال ۱۹۹۸ با هولوکاست کرده بود، از کار در این رویداد اخراج شد اما این همه نفرتپراکنی و ترویج خشونت توسط منافقین تا به حال حتی کوچکترین تذکری هم دریافت نکرده است. جلوه فرهنگی و اجتماعی این گروه با وجود تمام خصوصیات توجیهناپذیر و وحشتناکی که دارد، هیچگاه حتی از جانب کشورهای غربی نقد هم نشده است.»
عاقبت جمود فکری و اپورتونیسم بهطور همزمان
سازمان منافقین تصویر بیهمتایی از اپورتونیسم و منفعتطلبی از یکسو و دگماتیسم و جمود فکری از سمت دیگر است. آنها یک روز خودشان را مسلمان مینامند، روز دیگر مارکسیست. یک روز خودشان را از پدیدآورندگان انقلاب اسلامی میدانند و روز بعد در جنگ با ایران به دشمن ملت میپیوندند و حتی یک روز در پناه صدام هستند و روز بعد، وقتی آمریکا به عراق حمله کرد، با دشمن او همپیمان میشوند. اینها همه اما از جهت ساختاری و سیاسی اتفاق میافتد و گروهک منافقین به لحاظ فرهنگی دقیقا برعکس عمل کرده و خشکی و جمود ۵۰ سالهاش را به هیچ عنوان تغییر نداده است. همین امروز اگر سری به سایت این گروهک بزنید و ذیل عنوان ادبیات و کتابخانه آن به جستوجو بپردازید، به کریهترین تولیدات شبهفرهنگی برمیخورید که احتمالا حتی سرسختترین دشمنان جمهوری اسلامی هم علاقهای به دنبال کردن آنها ندارند. خیلی رو و واضح همه چیز را به صورت مخاطب پرتاپ کردهاند و انگار کوچکترین زحمتی به خودشان ندادهاند تا کسی را قانع کنند. فحش و ناسزاهای سفارشی از سر و روی این مطالب میبارد. یک طرف درباره امام حسین و ویژگیهای قیام او از چشمانداز گروهک منافقین صحبت شده و طرف دیگر شعر سرودهاند و کاریکاتور کشیدهاند که از نبود دموکراسی در ایران شکوه کرده باشند؛ درحالی که این حرفها نهتنها به گروهک مجاهدین نمیآید، بلکه با وجود مقبول بودنشان در فضای عمومی، نوع بیان شدنشان چهره زشتی که التقاط میتواند داشته باشد را به خوبی نشان میدهند. بیریشگی و نه این و نه آن بودن، چیزی است که حداقل پنج دهه سرکردگان منافقین روی آن تاکید کردهاند و از کوچکترین تغییری در این روند سر باز نزدهاند. حالاست که میبینیم با وجود حمایتهای بیسابقهای که از این گروهک توسط کشورهای غربی میشود، آنها نتوانستهاند راهی به قلب مردم ایران باز کنند و دلیل اصلی این اتفاق جمود فکری، خشکمغزی و نپذیرفتن رأی و نظر دیگران است که جزء خصوصیات اصلی این جریان به حساب میآید. شاید این گروه اگر جای این دو رویکرد را عوض میکرد و در یکی نرمش نشان میداد و در دیگری ثبات، امروز وضع خیلی بهتری داشت. یعنی آنها میتوانستند به لحاظ ساختاری و پیوندهای سیاسی، مقداری ثبات نشان بدهند اما به لحاظ فرهنگی کمی تغییر کنند و با نظر دیگران راه بیایند که البته کاملا برعکس عمل کردند.
فرصتی برای رساتر کردن ندای حقانیت ما
دشمن خشن و نفرتپراکن، ممکن است برای هر جامعهای پر از لطمات ساختاری باشد. چنین دشمنی حتی اگر پیروز نشود، بسیاری از پیوندهای اجتماعی را دچار اختلال میکند و از حل مسائل جلوگیری خواهد کرد. شاید کسی تردیدی نداشته باشد که در سالهای اخیر ایران آماج شدیدترین و بیسابقهترین حملات جنگ روانی در طول تاریخ جهان بوده است. ذهن شهروندان ایرانی مرتب بمباران شده تا آنها را از ایرانی بودن خودشان شرمگین کند و از زندگی سیر شوند. اینها به مدد بعضی از رسانههای خارج از کشور که عمده آنها در لندن مستقر هستند پیش میرود و خیلی از این رسانهها از آبشخورهایی تغذیه میشوند که با گروهک منافقین پیوند و همکاری دارند. مثلا مستند «ملکه و من» که از بیبیسی فارسی پخش شد، شرح رفاقت یک عضو سابق سازمان منافقین با فرح دیبا بود یا کانال تلویزیونی ایراناینترنشنال اجلاس سالانه منافقین را به صورت زنده پوشش میداد. با این حال این شبکهها هنوز چندان جرات این را نداشتند که بهطور علنی از منافقین حمایت کنند چون چهره و سابقه این گروه منفورتر از این حرفهاست که شهروندان ایرانی آن را بپذیرند. برای ایجاد یک انسجام ساختاری در جامعه ایران شاید ناگزیر باشیم که از همین دشمن خشن و نفرتپراکن استفاده کنیم؛ هرچند نبود آن از بودنش میتواند فواید بیشتری داشته باشد. به عبارتی گروهک منافقین انتهای خطی است که میتوان آن را نشان داد و ذهنها را از گسستگی ساختار اجتماعی پرهیز داد. ۸۰ سال از جنگ جهانی دوم گذشته است و سالانه دهها فیلم در اروپا و آمریکا علیه حزب نازی ساخته میشوند حال آنکه گروهک منافقین خشنتر و هولناکتر از نازیهای آلمان هستند، اما چنین تاکیدی روی این موضوعات نشده است. ساخت فیلم علیه نازیها به نوعی یک هشدار دائمی برای احراز از فاشیسم است. لیبرالها که جریان چپ را در صحنه بینالملل حذف شده میدانند، فکر میکنند که در حال حاضر تنها جایگزینشان فاشیسم است و با این تاکید مرتب روی حزب نازی، میخواهند جامعه را از بازگشت چنین آلترناتیوی بترسانند؛ اما از موجودیت خشن و هولناکی مثل گروهک منافقین هیچوقت چنین استفادهای توسط ایران نشده است و این خلأ فرهنگی بزرگی به نظر میرسد. اینکه همه ساله در مطبوعات و رسانهها علیه گروهک منافقین مقالات و مستنداتی منتشر شود، دیگر کارکرد ویژه و روبه جلویی نخواهد داشت. این را همه مردم ایران میدانند که آنها چقدر بد هستند و درحال حاضر کاری که لازم داریم انجامش بدهیم، تولید محصولات فرهنگی بر بستر موضوعاتی است که با این گروهک مرتبط باشند. از کمدی تا ژانرهای وحشت و اکشن، کار در این حوزه امکانپذیر است و میتوان توسط کار روی این موضوع، هم ندای حقانیت ایران را بلند کرد و هم جامعه خودمان را روی یک دشمن واحد که البته ضعیف هم هست و لازم نیست از آن بیش از حد بترسیم، متحد کرد.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید: