معین احمدیان، دبیرگروه فرهنگ: شاید شما هم بدانید یکی از منابع مهم پژوهشی محمدحسین مهدویان در ساخت مجموعه مستند «آخرین روزهای زمستان» صداهای ضبط شده فرماندهان بود. زمان جنگ، هر فرمانده یک همراه ویژه داشت که اسمش را گذاشته بودند «راوی». به قول مهدویان راوی کارش ثبت زندگی فرمانده بود برای تاریخ؛ ثبت همه گفتوگوها، روزمرهگیها، مخاطرات، تردیدها، تصمیمها و خلاصه هر چیزی که از صدای آدم قابل درک بود. این آقای راوی نزدیک 30 یا 40 سال قبل کارش را کرده بود و این نوارها را هم یکجایی تلنبار کرده بود و این مهدویان بود که نوارهای کاست را از دل غبارها بیرون کشید و با «پرداخت خلاقه واقعیت» یک اثر ماندگار و پیشرو را برای تلویزیون ساخت. خودش تعبیر جالبی دارد در مورد همین مسیر طی شده برای ساخت مستندی مثل «آخرین روزهای زمستان.» او این فرآیند تکوینی از نوار کاست تا خلق تصاویر «آخرین روزهای زمستان» را مدیون معجزه ایماژها میداند. مهدویان معتقد است که ایماژها یا همان تصاویر ذهنی خیلی قویتر از تصاویر عینی هستند و وقتی به معجزه ایماژها ایمان بیاوری دیگر کار سختی برای فیلم کردنشان نداری. اما مگر نه این است که این تصاویر ذهنی هم متاثر از تجارب و ارتباطاتی است که فرد از محیط بیرونی خود دریافت میکند؟ بهطور طبیعی مهدویان هم مثل هر فیلمساز دیگری متاثر از وقایع و تجربههای پیرامونی خودش، هر آنچه که فهم میکند را در متن اثرش بازتولید میکند و در چنین فرآیندی است که تصاویر در ذهنش سروشکل میگیرند. وقتی از این زاویه به فیلمساز و کارهایی که ساخته، نگاه کنید، دیگر او را محصور کلیتی واحد و غیرقابل تغییر، تفسیر نخواهیم کرد. فیلمساز و تصاویر ذهنی او متاثر از چیزهایی از بیرونش تغییر میکند. حرف عجیبی نیست اگر بگوییم که کارگردان «آخرین روزهای زمستان» هم تغییر کرده و نیازی هم نیست برای اثبات این ادعا مخاطب را به آثار متاخرش ارجاع بدهیم. البته که این تغییرات میتوانست طی یک فرآیند طبیعی یک فیلمساز خلاق را در سینمای ایران ماندگار کند. اما اینگونه نشد و فیلمسازی که از بطن جریان مستند بیرون آمده بود و متکی بر همان پرداخت خلاقه واقعیت میتوانست فیلمهایی بسازد که دنیای خیال را با عنصر شکننده واقعیت تلفیق دهد؛ به راحتی واقعیتهای پیرامونی خودش را به مسلخ خیالهای موهوم برد. انگار باید باور کنیم که مهدویان پلههای دالان تاریک حذف واقعیت را به سرعت طی میکند اما چه شد که مهدویان شهرت یافته با «آخرین روزهای زمستان» دست به انتحاری اینچنینی زد. درخت گردویی را به بار آورد که نگاه اولش فتح جشنوارههای خارجی است و شیشلیکی درست کرد که خودپسندانه دست به تحقیر و تمسخر مردم میزد. شاید طی این طریق حاصل یک تصمیم جمعی باشد که از بیرون سینما به جان مهدویان افتاد همان جریانهایی که فقط میتوان در مختصات سینمای ایران ردشان را پیدا کرد و حاصل دوقطبیهای سیاسی است و با توهین و تحقیر، او و کارهایش را طرد کردند و شاید هم از جانب جریانهایی باشد که بیجهت او را در قامت یک فیلمساز مولف، سردست گرفتند و هر آنچه که بد کرد و ساخت پوشاندند.