جلیل اکبریصحت، منتقد سینمایی: هنوز مهدویان به سینمای مهدویان نرسیده است. وقتی ما میگوییم سینمای مهدویان در مقام تشابه منظورمان این است که مثلا سینمای مهرجویی، سینمای حاتمیکیا یا سینمای مجیدی. مهدویان هنوز در چالش شروع فیلمسازیاش است. فیلمساز تثبیتشدهای به مفهوم کلانش نیست. دارد تجربه میکند و باتوجه به دانش و تسلطی که روی سینما دارد، بدون شک انشاءالله سینماگر بزرگی خواهد شد، این یک نکته. نکته دوم موجی است که له یا علیه مهدویان راه افتاده و هردو به ضرر سینمای ایران خواهد شد. من سینما را از منظر یک فعال سینما میبینم، چه در حوزه تولید محتوا، چه نوشتار و چه فیلم. وقتی از این زاویه نگاه میکنیم، وقتی یک فیلمساز را که اتفاقا خاصیت فیلمساز مولف دارد از نقطهنظر تألیف و تولید محتوا موردتأیید کاذب یا تکذیب کاذب قرار میدهیم، او نسبتبه موقعیت کلانش در سینما دچار عقبماندگی میشود؛ یعنی آن راهی را که باید برود، نمیتواند برود و تنها کسی که از این اتفاق ضرر میکند بهجز سینماگر خود سینما است. آن کسانی هم که از سر حسودی چنین کاری را میکنند، آنها هم سود نخواهند برد. حسود هم برای خودش ضرر ایجاد میکند و هم برای کسی که مورد حسد واقع میشود. بهنظر من ما باید یاد بگیریم که نسبتبه وقایع اطراف و نسبتبه رشد دیگران در اطراف خود حس مثبتی داشته باشیم. این حجم از تکذیب رشد همکار، دوست یا غیردوست یا هر سینماگر یا هنرمند که در جامعه ما است بسیار بسیار از حیث جامعهشناختی برای جامعه آسیبزننده است. ازمنظر روانشناسی کسانی که این مقدار تکذیب همه را دارند، بهنظر من نیازمند مراقبتهای بهداشت روانی هستند. مثال سینماییاش میشود سکانسی از فیلم «بارکد» مصطفی کیایی که محسن کیایی به بهرام رادان میگوید رفتم صفحه یک نفری به فلانی و فلانی فحش دادم، رادان میگوید که خب چرا دیگر فرهادی را فحش دادی، میگوید این فرد هم زیادی موفق است. این به این دلیل درحال رخ دادن است که در جامعه ما تحمل موفقیت دیگران را نداریم. فیلمسازی مثل مهدویان که دارد ساحت جدیدی را در فیلمسازی سینمای ایران و ورود آگاهانه و خلاقانه سینمای مستند در بافت داستانی را تجربه میکند، با اینکه دیگران هم این کار را کردهاند مثلا «دایره نیما» مهرجویی نمونه بسیار شاخصی در این حوزه است یا کارهایی که خود ابراهیم حاتمیکیا کرده یا برخی کارهای تقوایی یا مستندهای سینایی، باید بگویم مهدویان یک گام از خیلی از سینماگران جلوتر است.
شما نمیتوانید حالا جدا از اینکه محتوا را دوست داشته یا نداشته باشید، بپذیرید یا نپذیرید، «ایستاده در غبار» را از حیث تولید و اجرا بهجا نیاورید و درحقیقت ارزش آن را بخواهید نفی بکنید. درست است که هنوز من معتقدم مهدویان به سینمای خودش نرسیده، اما بسیار بسیار به سینمایی که بگوییم این سینمای مهدویان است، از هر سینماگری نزدیکتر است. ممکن است عدهای برخی فیلمهای او که گفته میشود ایدئولوژیک است را دوست نداشته باشند، اما از حیث اجرا و تعهدبه سینما سینماگر شاخصی است. سینماگری است که آیندهدار است. حالا میبینیم که وقتی دارند قضاوت میکنند، اصل و اساس بینش سینمایی او را زیر سوال میبرند. درباره محتوا من حرفی ندارم. هرکس میتواند در هر محتوایی له یا علیه او اظهارنظر کند، چه محتوا را دوست داشته باشد یا نداشته باشد، اما در تعهد این آدم به ژانر، تعهد این آدم به خلاقیت در ژانر، تلفیق ژانرها، استفاده خلاقانه از دوربین بهمثابه یک خودکار، کاری که قبلا مخملباف کرده، ولی متعالی آن را ایشان توانسته انجام دهد و مجموعهای از اینها، مهدویان یک نمونه قابلمطالعه است و بهنظر من بزرگترین حسنی که این سینماگر برای ما و سینمای ایران داشته این بوده که یک نشانه و خطی گذاشته که این خط قابلتداوم و اتفاقا قابلاصلاح است.
مهدویان حداقل دو جین آدم حرفهای به سینمای ایران معرفی کرده، یک لحن و نگاه را تزریق کرده به سینما. باعث شده سینمای ایران فیلمبردارهای متفاوتی داشته باشد؛ مثل هادی بهروز و محمد فکوری که ترکیب این دوتا در «زخم کاری» چیز خوبی درآمده در کنار هومن بهمنش. درحقیقت میشود سینمای ایران از حیث آدمهای فنی و نیروهای فنی قویتر شود. در بازیگری هادی حجازیفر را معرفی کرده. کلا میخواهم بگویم مهدویان بیش از یک سینماگر مثلا معمولی به سینمای ایران خدمت کرده است. ما از یک سینماگر چه انتظاری داریم.