طهماسب صلحجو، منتقد سینمایی: با توجه به اینکه فیلمهای مهدویان به هرحال موضوعات متفاوتی دارند یعنی از نظر موضوعی نمیشود بگوییم در فیلمهایش یک حرف میزند اما من یک ویژگی در همه فیلمهای مهدویان میبینم. کاری هم به آن پیام و تیکهها و این چیزها فعلا ندارم. موضوع اینجاست که موفقیت مهدویان در سینمای ما این است که ژانر و قواعد ژانر را خیلی خوب پیش رفته و خیلی خوب از این ریزهکاریهای ژانری استفاده میکند و به همین دلیل است که فیلمهایش خوب جا میافتد و تماشاگر هم خوب با فیلمها ارتباط برقرار و آن را درک میکند. این مهمترین چیزی است که درباره مهدویان میتوانم بگویم.
هر فیلمی با هر موضوعی که ساخته شود خواهناخواه در یک ژانر سینمایی قرار میگیرد. ژانرهای سینمایی قواعد، فرمول و چارچوب مشخصی دارند. اگر یک فیلمسازی قشنگترین، مهمترین و جدیترین موضوعات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و... را انتخاب کند ولی اگر نداند که این موضوع را در چه ژانری و چگونه باید بیان کند فیلمش دچار مشکل ارتباط با مخاطب میشود. درک همه آن افکاری که فیلمساز باید به تماشاگر منتقل کند دچار سختی و نارسایی میشود. حرف من این است که آقای مهدویان در هر ژانری که فیلم ساخته فیلمش از نظر ارزشهای ژانری موفق بوده است و به همین دلیل هم فیلمسازی است که توانسته خیلی زود در فضای سینمای ایران جایگاهی باز کند. مثلا همین سریال «زخمکاری» که به نظر میآید تماشاگران زیادی هم دارد و خیلیها هم سراغش میروند و من خودم هم با علاقه نگاه میکنم. فارغ از اینکه این فیلم دارد به چه مسائل و موضوعاتی میپردازد، حالا طبعا شاید آن موضوع برای یک عده خوشایند و برای یک عده خوشایند نباشد و ما نباید موضوعی نگاه کنیم، به نظر من سریال زخمکاری یکی از نمونههای موفق در ژانر فیلمهای گنگستری و فیلمهای مافیایی است. یعنی چیزی که در این فیلم جذابیت ایجاد میکند این است که چگونه یک تشکیلات مافیایی دچار بحران و کشمکش و درگیری یکسری مسائل داخلی میشود. حالا شما نمونههای موفق همین فیلم را میتوانید در سینمای دنیا هم پیدا کنید. فرض کنید اگر ما بگوییم یکی از موفقترین فیلمهای تاریخ سینما که منتقدان جهانی هم به آن معترف هستند فیلم «پدرخوانده» اثر فورد کاپولاست که آن هم به خاطر نوع پرداختن به ژانر است. همین فیلم زخمکاری را به راحتی میتوانیم با فیلمی مثل «پدرخوانده» مقایسه کنیم. منظورم مقایسه است نمیخواهم بگویم که کدامش بهتر است. طبعا این قواعد درفیلم «پدرخوانده» هم وجود دارد. در آن فیلم هم یک پدرخواندهای است که قدرت در دستانش است و تواناست و آدمهایی پیرامونش هستند که برایش تلاش میکنند و بعد در همین سیستم اختلاف به وجود میآید. یک نفر میآید و میخواهد همهچیز را بههم بریزد. اهمیت ژانر در این است که اولا شخصیتها درست انتخاب شوند، یکی از ویژگیهای ژانر در فیلمهای مافیایی شخصیت است. ممکن است یک فیلمی در یک ژانر اکشن باشد که در آن حادثه است که اهمیت دارد ولی در این نوع کار این شخصیتها هستند که اهمیت دارند. در زخمکاری قطعا این شخصیت (مالک) را دارد خوب معرفی میکند. این شخصیت تواناییها و ناتواناییهایش را بروز میدهد، بهخصوص اینکه در این سریال از نمایشنامه معروف مکبث هم الگوبرداری میکند. قطعا از فیلمهای گنگستری - مافیایی تاریخ سینما هم الگوبرداری میکند. اصلا ارزش ژانر در همین است. ژانر زمانی به وجود میآید که یک فیلمی ساخته میشود، جذاب و تماشاگر میپسندد و دیگران از آن فیلم الگو میگیرند. یعنی اگر ما در یک فیلمی الگوهای ژانری را نبینیم و استفاده نشود و طرف بگوید من دارم همین کار خودم را میکنم این طبعا کار موفقی نیست مگر اینکه بخواهد ژانر جدیدی را به وجود بیاورد. خود همین اتفاقی که دارد میافتد و خود این شخصیتهایی که هر کدامشان فردیتی و یک رمز و رازی دارند، بهنوعی در واقع دارند با افکار خودشان با دیگران و آدمهای پیرامونشان بازی میکنند، معلوم نیست، چه کسی یا چیزی دارد حرف دلش را میزند. شاید مثلا در سریال «زخم کاری» تا آنجایی که ما دیدیم تنها شخصیتهایی که روراست هستند و خیلی صمیمانه و صادقانه با هم برخورد میکنند آن دختر و پسری هستند که عاشق هم هستند. آن دختر و پسر از دو جریان و جناح مافیایی کاملا متفاوت هستند. اینها آن چیزهایی است که به فیلم جذابیت میدهد. مثلا شخصیت زن این سریال سمیرا زن مالک (رعنا آزادیور) به برداشتی از شخصیت لیدی مکبث میپردازد که به نظر من خوب استفاده میکند. بیایید به بخش اقتباس بپردازیم. بخشی از نمایشنامه مکبث به جادوگرها مربوط میشود و کسانی که به نوعی دارند آینده مکبث را پیشبینی میکنند و یک جوری به او گزارش میدهند و انگار این آدمها زیرنظر این شیاطین پیش میروند و از این اتفاق، خیلی خوب استفاده میکند. به جای اینکه مثلا حالا از یک شخصیت مرموز و عجیب و غریبی که در نمایشنامه شکسپیر است استفاده کند این شخصیت ماورایی و شیطانی و جادوگری را میدهد به یک دختربچه کوچک که این دختر میآید سرچهارراهی این را میبیند و در واقع این جاهطلبی این دختربچه را تهییج میکند. یا جاهای دیگر هم این دختر ظاهر میشود و از جلوی چشمش رد میشود. شخصیت مالک که هم اسیر وسوسههاست و هم گرفتار فردیت خودش است به نظر میآید آنطوری که سریال نشان میدهد آدمی است که یک وجدان آگاهی دارد. این آگاهی وجدانش را با واکنشهایی که دارد نشان میدهد و از یک طرف هم او اسیر وسوسههای زنش است که در واقع نمادی از شیطان است که دارد او را به گمراهی و تباهی میکشاند و از یک طرف هم انگار یک شخصیت جادو شدهای است. این توانایی به نظر من در ژانر است یعنی باید کسی که میآید و از مکبث اقتباس و الگوبرداری میکند اول مکبث را بشناسد و ریزهکاریهای نمایشنامه را بشناسد. اینکه من تاکیدم در ژانر است یعنی به جای اینکه ما بگوییم این فیلم سیاسی است درحالی که ما ژانر سیاسی به آن معنا نداریم و به جای اینکه بگوییم این فیلم دارد رانت میگیرد، چه درست و چه غلط، باید ببینیم این فیلم آیا میتواند حرف را منتقل کند و تماشاگر را درگیر این درام کند. این برمیگردد به توانایی فیلمساز در ژانر. در فیلمهای دیگرش هم همینطور است. مهدویان یک فیلم سینمایی دارد به نام «شیشلیک» که یک کمدی سیاه است اما آن فیلم را ندیدم. مثلا فیلم «ماجرای نیمروز» ژانر فیلم جنایی پلیسی است، یعنی یک طرف، آدمهای جنایتکار و تبهکار هستند و آن طرف دیگر هم یک عده هستند که دنبال کشف حقیقت و رازهای مرموز این ماجرای جنایتها هستند. این خودش یک ژانر است یعنی نمیتوانیم بگوییم فقط همین یک فیلم ساخته شده است. انواع مختلفی از این نوع فیلمها را در تاریخ سینمای جهان و حتی سینمای ایران میتوانیم ببینیم، منتها این فیلم در این کار موفق است. برای من خیلی جالب بود که در همین فیلم «ماجرای نیمروز» شما میتوانید شخصیت این آدمها را عوض کنید. یعنی آدمهای جنایتکار میشوند آدمهای خوب و آدمهای خوب میشوند جنایتکار. باز فرقی نمیکند و فیلم جذابیت خودش را حفظ میکند. یعنی میخواهم بگویم ارزش و اهمیت این فیلم در نگاه اول به این است که این ریزهکاریها و قواعد ژانر را میشناسد.