مهدی کاشفیفرد، فعال حوزه نوجوان: این روزها درباره پدیده نوجوانی زیاد سخن گفته میشود. اهمیت این دوره در رشد شخصیتی انسان در طول زندگی بر همه روشن است. به همین دلیل بحثها و دغدغههایی درباره این دوره از زندگی در میان دغدغهمندان حوزه تربیت مطرح میشود. مساله نوجوانی، مسالهای چندوجهی است و برای درک درست از این پدیده باید همه این ابعاد را در تعاملی روشن موردتوجه قرار داد. فارغ از اینکه کدام تعریف را از نوجوانی بپذیریم، نوجوانی بیش از هر متغیر دیگری بر ویژگیهای روانشناختی این نسل تمرکز دارد. این پدیده در جامعه ایرانی که در طول دهههای گذشته تحولات گستردهای را در زمینه سیاسی، چالشهای اقتصادی، جنبشهای اجتماعی و فرهنگی پشتسر گذاشته است، اهمیتی مضاعف دارد. این شرایط بهخودیخود، ماهیتا، با آنچه تحتعنوان هویت از آن یاد میشود، در تعارض است. هویتیابی را اصلیترین دغدغه و نیاز این نسل برشمردهاند. با این حال، هویت لحظه درنگی است که فرد خود را فارغ از هیاهوهای جهان اجتماعی پیرامونش و منفک از تحولات بنیادین، تعریف میکند. به همین منظور، درست است که ویژگی هویت انعطاف و سیالیت است، نیازمند مکث، درنگ و سکون است. جامعه ما و آنچه در اطراف ما رخ میدهد، سالهای سال است با این لحظه درنگ فاصله دارد. آشفتگی، وضعیتی است که ذهنیت افراد جامعه را شکل میدهد و نوجوانان نیز از این وضعیت جدا نیستند. نوجوان، فارغ از جهان اطرافش، همواره در وضعیت ابهامی قرار دارد زیرا مساله محوری نوجوانی مساله هویت است که با پرسش «من کیستم؟» همراه است. این پرسش، آنقدر پیچیدگیها و ظرافتهای موشکافانهای دارد که بر سختیاش بیفزاید. این وضعیت را درکنار تحولات روزافزونی که در بستر جهان اجتماعی رخ میدهد، قرار دهید. تکنولوژیهای جدید، دائما درحال صورتبندی فرم خاصی از تعاملات هستند؛ ویژگی تعاملیبودن شبکههای اجتماعی، دائم ارزشهای جدیدی را به افراد و خاصه نوجوانان معرفی و ارائه میکند، بحرانهای اقتصادی تکلیف آینده نوجوانان را نامشخص ساخته و ارزشهای سنتی قدرتمند جامعه ایرانی، ذهن نوجوان را دوپاره کرده است؛ از سویی، او با ارزشهای جدید و رضایتبخشی از سایر فرهنگها آشنا شده است و از سوی دیگر، نیروها و سپرهای تدافعی سنت، او را دائما در معرض قضاوتهای ارزشی قرار داده است؛ قضاوتهایی که اساسا، برای او، آزاردهنده محسوب میشود. این وضعیت، پدیده نوجوانی را با چنان ابهام و آشفتگیای روبهرو ساخته است که در سالهای اخیر این پدیده از مرزهای مطالعات نسلی صرف، به دیدگاههای امنیتی سیر کرده است. امروز دیگر سخن از وجود شکاف نسلی، سخن از بدیهیات است. مساله اصلی در دوره فعلی «مواجهه مسالهمند» با این نسل است.1 (صمیم، 1399) مواجهه اشاره به موقعیتی دارد که در آن سوژه در برابر دیگری قرار میگیرد. این رویارویی (و نه هماوردی)، موقعیتی اجتنابناپذیر است از لحظهای که زاده میشویم تا چالشهایی که در طول زندگی با آن روبهرو میشویم؛ چه در تعامل با پدیدههای انسانی و غیرانسانی، همه، موقعیتهای مواجهه را شکل میدهند. آنچه این مواجهه را به سوی تفاهم میکشاند، پایبندی به اصول مواجهه صحیح است و پافشاری مصرانه بر دیدگاهها و ارزشهای فردی و نفی ساختهشدن ارزشهای مشترک در دل مواجهه با موقعیتهای جدید، وضعیتی را شکل میدهد که در آن مواجهه به هماوردی و کشمکشهای عینی منجر میشود. آنچه در سالهای اخیر درباره پدیده نوجوانی با آن روبهرو هستیم، عدمتوافق بر ارزشهای سومی است که جامع ارزشهای گروههای ذینفع و متضاد در مواجهه با پدیده نوجوانی است و کشمکشهایی عینی را در کف جامعه دامن زده است. نمونه ملموس چنین عدمتوافقی، تعارضهایی است که در این سنین میان والدین و نوجوانان رخ میدهد. آنچه توافق را میسر میسازد، رویآوردن به گفتوگو و پایبندی به آداب آن است. اساسا، هدف از برقراری ارتباط با دیگری، ایجاد اشتراک و تفاهم است و ملموسترین راه برای رسیدن چنین تفاهمی برقراری گفتوگوهایی همعرض در مواجهه نسلها با یکدیگر است. گفتوگو دنبال هدف خاصی نیست. نباید فرض را بر این گذاشت که حقیقتی وجود دارد و باید گفتوگو، درنهایت، طرف خطاکار را (که معمولا نوجوانانند) متقاعد سازد که حرف طرف مقابل را بپذیرد. گفتوگو، خود، هدف است. آنچه در گفتوگوهای بیننسلی در دوره کنونی اهمیت دارد، ایجاد فرهنگ سومی است که در آن طرفین دارای اختلاف ارزشی، بر سر اصول جدیدی به توافق برسند.
1- صمیم، رضا. (1399). مواجهات نسلی و ثبات سیاسی در ایران معاصر؛ تفسیر پدیدارشناسانه موقعیتهای مواجهه نسلی از ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۸، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی: تهران.