گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدرضا رضاپور، فعال فرهنگی و پژوهشگر رسانه
ما به تماس و تخاطب مداوم نیاز داریم؛ به هفته‌های فرهنگی و اقتصادی موثر میان دو کشور. کمااینکه این حساسیت فوق‌العاده دو، سه سال گذشته در محیط رسانه‌ای ایران به کشور بوسنی‌وهرزگوین - پس از سال‌ها سکوت و فراموشی - حاصل چند سفر فعالان فرهنگی-هنری و گروه‌های پزشکی ایرانی و حضورشان در راهپیمایی صلح (مارش‌میرا) در سال‌های 96 تا 98 است.
  • ۱۴۰۰-۰۴-۲۰ - ۰۱:۲۰
  • 10
گفت‌وگوی «فرهیختگان» با محمدرضا رضاپور، فعال فرهنگی و پژوهشگر رسانه
باید به سارایوو برگردیم
باید به سارایوو برگردیم
علی مزروعیخبرنگار

علی مزروعی: نسل‌کشی؛ واژه‌ای آشناست که هرچند وقت یک‌بار گریبانگیر جوامع مسلمانان نیز می‌شود اما درمورد بوسنی در اذهان مردم ایران، واژه جنگ با خاطرات زیادی از مجاهدت‌های ایرانی‌ها در عرصه‌های مختلف فرهنگی و نظامی همراه بوده است.

و شاید تصاویر کات‌شده از مستند «خنجر و شقایق» که مزین به صدای ماندگار شهید آوینی است، آشناترین تصویر برای هر ایرانی است که تا نام بوسنی را می‌شنود به یاد می‌آورد؛ اما جنگ بوسنی علاوه‌بر تمام قرابت‌های دینی و رزم‌های مشترک بین ایرانی‌ها و بوسنیایی‌ها یک اشتراک دیگر نیز حداقل در شکل با نماد‌های مبارزه در ایران دارد و آن راهپیمایی صلح مارش‌میراست که هرساله طی سه روز از هشت تا 10 جولای در مسیر 110 کیلومتری روستای نزوک تا گورستان پوتوچاری در شهر سربرنیتسا برگزار می‌شود و هدفش یاد‌آوری مظلومیت بیش از هشت‌هزار انسانی است که با چراغ‌سبز سازمان ملل پناه آوردند. اما تحویل صرب‌ها داده شدند و ناجوانمردانه به شهادت رسیدند. برای آشنایی بیشتر با این راهپیمایی نمادین گفت‌وگویی داشته‌ایم با محمدرضا رضاپور، پژوهشگر حوزه رسانه و کسی که خودش تجربه حضور در این راهپیمایی را داشته است. متن کامل این گفت‌وگو به شرح زیر است:

برای ما ایرانی‌ها راهپیمایی‌ها، بیش از اینکه یک حرکت نمادین باشد، می‌تواند در قالب یک رفتار اعتقادی و آیینی تعریف شود، مثل راهپیمایی بزرگ اربعین حسینی که برآمده از تاریخ شیعه است. این روزها مردم جهان در بوسنی و هرزگوین شاهد راهپیمایی مارش میرا هستند. آیا می‌توان شباهت‌هایی بین راهپیمایی مارش‌میرا و راهپیمایی اربعین پیدا کرد؟

مسلمانان مظلوم بوسنیایی، همچون کاروان اهل‌بیت(ع) و یاران و همراهانش که به دعوت اهالی کوفه پا در سفر نینوا گذاشتند، به دعوت سازمان ملل متحد و انتخاب و اعلام شهر «سربرنیتسا» به‌عنوان منطقه امن راهی این نقطه از بوسنی شدند. اما درنهایت، با خیانت سازمان‌ ملل‌متحد و نیروهای حافظ صلح هلندی، موافقت و سکوت اروپا و آمریکا و سبعیت «چتنیک»ها (صرب‌های ملی‌گرای افراطی)، «سربرنیتسا» به قتلگاه آنها تبدیل شد. سربرنیتسا همچون صبرا و شتیلا، روهینگیا و... از مصادیق بارز نسل‌کشی و پاک‌سازی قومی مسلمانان و به لحاظ حجم خشونت اعمال‌شده علیه نوع بشر، نماد حادثه کربلا در دوران معاصر است.

با همین مقدمه، راهپیمایی صلح یا به زبان بوسنیایی مارش‌میرا (Marš mira) تلاشی غیرخشونت‌بار و صلح‌آمیز است برای یادآوری یک حق پایمال‌شده و یک حقیقت فراموش‌شده. برای فراموش‌نشدن این واقعیت تلخ که انسان ادکلن‌زده غربی، مدت‌ها پس از سپری شدن عصر توحش و سلام انسان مدرن به تمدن، در قلب اروپای منادی حقوق بشر، می‌تواند در درجه‌ای از دنائت و رذالت، مرتکب اعمالی شود که تنها در فیلم‌های آخرالزمانی هالیوودی نمونه و مصداق تصویری داشته است؛ مجموعه‌ای از جنایت‌های سازمان‌یافته با هدف اجبار مسلمانان بومی به انتخاب میان «مرگ، مهاجرت یا مسخ عقیدتی.»

می‌توان شباهت‌های شکلی بین مارش میرا و پیاده‌روی اربعین پیدا کرد؟

در مارش‌میرا همانند پیاده‌روی اربعین ایستگاه‌های صلواتی وجود دارد اما نه متعدد بلکه محدود. برخی سازماندهی‌شده و برخی هم خودجوش که جلوی در خانه‌های خود اهالی بومی، براساس قاعده تقویمی همین چند روز، دایر می‌شود. یک ایستگاه صلواتی جالب هم وجود دارد که به همت سفارتخانه فخیمه آمریکا در مسافت طی‌شده روز اول سفر وجود دارد! جالب است اسناد از طبقه‌بندی خارج‌شده سال‌های اخیر آمریکا، نشان می‌دهد سازمان سیا از طریق هواپیماهای جاسوسی به‌صورت زنده شاهد جنایات رخ‌داده در سربرنیتسا بوده است. رجوع به کتاب «ماجرای سربرنیتسا: خون سیاست واقع‌گرا» اثر فلورانس هارتمَن روزنامه‌نگار تحقیقی فرانسوی و خبرنگار پیشین روزنامه لوموند که بیش از 10سال درباره جنایت سربرنیتسا تحقیق کرده هم در این زمینه راهگشاست.

کل راهپیمایی در سه روز انجام می‌شود؛ از هشتم جولای در روستای نِزوک آغاز می‌شود و در پایان روز 10 جولای به مزارستان پوتوچاری در بیرون شهر سربرنیتسا ختم می‌شود و ظهر روز چهارم، 11 جولای، سالگرد سقوط شهر سربرنیتسا، شهدای تازه تفحص‌شده تشییع و به خاک سپرده می‌شوند. مسافت کل مسیر حدود 100 کیلومتر است که از میان جنگل‌ها و روستاها عبور می‌کند.

همچنین راهپیمایان، برخلاف پیاده‌روی اربعین، آزاد نیستند تا در هر روز به هر مقدار که صلاح می‌دانند، طی مسیر کنند. بلکه باید در پایان هر روز به یک نقطه مشخص که کمپ اصلی استقرار توسط ارتش بوسنی در آن احداث شده، برسند و شب را در همان‌جا بگذرانند و نمی‌تواند جلوتر از آن نقطه برود. نکته دیگر اینکه یک گروه امدادی بوسنیایی، در انتهای کاروان حرکت می‌کند و موظف است تا سرعت خود را با آخرین نفر حاضر در پیاده‌روی تنظیم کند تا کسی در مسیر جا نماند.

ایرانی‌ها در دهه هفتاد، نقش مهمی برای یاری‌رسانی به مردم بوسنی داشتند اما آنچنان‌که باید و شاید نقش و اثرگذاری ایرانی‌ها به نمایش در نیامده است. کمک‌های ایران به بوسنی در جنگ شامل چه مواردی بود؟

جنگ بوسنی یکی از جدی‌ترین تجربه‌های حضور جمهوری اسلامی در فراتر از مرزها برای پاسخ به ندای الحاح و استغاثه مظلوم است. براساس آنچه از حضور ایران در جنگ بوسنی می‌دانیم تمامی ارگان‌های غیرنظامی درکنار نیروهای نظامی وارد عرصه میدانی می‌شوند تا توازن را به نفع مسلمانانی که حتی ابتدایی‌ترین وسایل نظامی را برای دفاع از خود ندارند به هم بزنند. ایران اولین کشوری در دنیاست که بعد از سازمان ملل استقلال بوسنی‌وهرزگوین را به رسمیت می‌شناسد، سفارتخانه‌اش را زیر آتش نیروهای صرب در سارایوو افتتاح می‌کند و در کمتر از چند ماه از آغاز جنگ، به درخواست مرحوم علی عزت‌بگوویج، رئیس‌جمهور فقید و مصطفی سِریچ رئیس‌العلمای بوسنی وارد معرکه نبرد می‌شود.

کمک‌های ایران در زمان جنگ در حوزه غذا، دارو و تجهیزات و مشاوره نظامی است و پس از پایان جنگ، در عرصه بازسازی این کشور در قالب جهاد سازندگی صورت عملی به خود می‌گیرد.

و تا چه حد موثر واقع شد؟

برای پاسخ به این پرسش به جمله‌ای از حسن چنگیچ، وزیر دفاع در زمان جنگ و رئیس سابق مجلس جامع اسلامی بوسنی‌وهرزگوین استناد می‌کنم که در دیدار با بچه‌های ایرانی گفته شد (نقل به مضمون):
«این اذان بر سر ماذنه‌ها را مدیون جمهوری اسلامی هستیم؛‌ اینکه امروز کشوری به نام بوسنی موجودیت و حیات دارد.»

با توجه به اینکه ایران کمک موثری به بوسنی در جنگ کرد، آیا مردم این کشور به‌خصوص نسل جدید آنها نسبت به ایرانی‌ها نگاه متفاوت و دوستانه‌تری دارند؟

ما هنوز نتوانستیم نسل‌های جدید خودمان را نسبت به کار مهم و موثری که در بیش از 25 سال پیش در قلب اروپا انجام داده‌ایم آگاه کنیم چه برسد به جوانان بوسنیایی (خنده). اما علی‌رغم همه کم‌کاری‌ها، تجربه شخصی‌ام این نگاه دوستانه را تایید می‌کند و احترام نسل‌های مختلف مردم بوسنی به پرچم جمهوری اسلامی را. اما در مقام آسیب‌شناسی باید گفت یکی از بزرگ‌ترین کمبودها در منطقه بالکان –فراتر از بوسنی– عدم‌وجود تاریخ شفاهی و ادبیات جنگ است؛ شبیه به همانی که در ایران با عنوان «ادبیات مقاومت و پایداری» می‌شناسیم. به بیان دقیق‌تر صباح‌الدین شاریج، استاد حقوق بین‌الملل و محقق و پژوهشگر ارشد موسسه تحقیقات جنایات ضدبشریت سارایوو، جنگ بوسنی یک «مرتضی سرهنگی» کم دارد!

از همین منظر با یک انقطاع حافظه‌ای در میان نسل‌ها روبه‌رو هستیم که اشتباهات نسل‌های قبلی خود را تکرار می‌کند. شاید به همین دلیل که منطقه بالکان، منطقه تضادها و تخاصم‌های بی‌پایان است.
در موضوع آشنایی نسل جدید بوسنیایی با ایران و فعالیت‌هایش در جنگ، باید شرایط تحمیل‌شده به کشور بوسنی پس از امضای صلح دیتون را هم در نظر گرفت.

اجبار به خروج ایران از بوسنی؟

بله. به هر ترتیب یکی از شروط جدی غربی‌ها پس از صلح دیتون، پاک‌سازی نشانه‌های حضور ایران از همه عرصه‌ها و جایگزینی‌اش با آمریکا و سازمان ملل بود. گرچه ما هم تلاش و تدبیر موثری برای پیدا کردن راه‌های جایگزین و تداوم حضور فرهنگی نکردیم.

این را هم برای نسل جوانی عرض می‌کنم که ممکن است سوالات فراوانی درباره رابطه امروز ایران و بوسنی داشته باشد. وقتی صرب‌ها در سه سال جنگ، سوار بر جنگ بودند غربی‌ها در مقابل کشتار مسلمانان سکوت کردند اما زمانی که مسلمانان با حمایت جدی ایران، طرف قوی جنگ شدند پا وسط گذاشتند و با صلح دیتون داستان را به صورتی تمام کردند که در ساختار جدید بوسنی‌وهرزگوین مسلمانان برای همیشه یک اقلیت ضعیف باقی بمانند. این نکته مهمی است.

چقدر این راهپیمایی توانسته موثر عمل بکند در معرفی نسل‌کشی سربرنیتسا؟

انجام این راهپیمایی که شانزدهمین سالگردش را تجربه می‌کند باعث جلب‌توجه گروه‌های اجتماعی، فعالان صلح و اکتیویست‌های سیاسی در سراسر دنیا به این حادثه شده که خود، امید به عدم تکرار این فجایع با بالارفتن هزینه‌های آن در نزد افکارعمومی جهان را بیشتر می‌کند. گرچه در زمان‌هایی، این‌همانی میان فاجعه سربرنیتسا و افسانه هولوکاست و نوع میهمانانی که از آمریکا و رژیم صهیونیستی برای سلفی گرفتن با غم داغ‌دیدگان در آن شرکت کرده‌اند، اصل موضوع را به حاشیه برده است.

با توجه به اینکه بخش زیادی از جمعیت فعلی بوسنی را صرب‌ها تشکیل می‌دهند آیا مزاحمتی هم در برگزاری راهپیمایی ایجاد می‌کنند. یا برخوردی با افراد شرکت‌کننده در راهپیمایی دارند؟

تجربه شخصی بنده این موضوع را تایید نمی‌کند.

با توجه ‌به اینکه هنوز تضادهای قومیتی به‌صورت بالقوه در بوسنی وجود دارد آیا دولت این کشور از برگزاری راهپیمایی حمایت می‌کند؟

طبیعتا این مراسم مخالفان جدی در عرصه سیاسی کشور دارد. ساختار دولت پس از صلح دیتون شرایط سیاسی و حکمرانی در بوسنی را بسیار پیچیده کرده است. درحقیقت، آنچه ما از کشور بوسنی‌وهرزگوین به‌عنوان یک کشور واحد می‌شناسیم در سه بخش جداگانه است که تحت‌نظر یک شورای ریاست‌جمهوری متناقض‌تر، متشکل از سه نماینده نژادهای بوشنیاک، کروات و صرب اداره می‌شود که برای چهار سال، هریک به مدت دو دوره غیر‌متوالی هشت‌ماهه ریاست شورا را برعهده دارند. در این ساختار تقریبا همه‌چیز در یک تضاد و تنازع دائمی وجود دارد:

فدراسیون بوسنی‌وهرزگوین (FBiH) که از ترکیب میان بوشنیاک‌های مسلمان و کروات‌های کاتولیک شکل‌گرفته و پایتخت آن شهر سارایوو است.

جمهوری صِربِسکا (RS) که غلبه نژادی از آن صرب‌های ارتدوکس است و پایتخت آن شهر بانیالوکاست.

منطقه بِرِچکو (Brčko) که تحت‌حاکمیت سازمان‌ملل است و نماینده تام‌الاختیار جامعه جهانی با عنوان نماینده عالی جامعه بین‌الملل با حق وتوی تصمیمات سیاستمداران کشور در آن ساکن است. اگرچه وظیفه این نماینده نظارت است، ولی براساس اختیاراتی که تاکنون شورای اجرایی صلح (که نظارت بر اجرای مفاد موافقتنامه دیتون را برعهده دارد) به وی واگذار کرده می‌تواند در همه امور بوسنی‌و‌هرزگوین، حتی برکناری مقامات اجرایی و دولتی، اعضای قوه مقننه، تغییر در قانون اساسی و ابطال انتخابات مداخله کند. به‌عبارتی جایگاه نماینده عالی جامعه بین‌الملل در بوسنی مافوق قوای سه‌گانه و حتی آرای مردم است.

با این ساختار، حمایت از مارش‌میرا با آنچه ما از یک راهپیمایی ملی در کشور خودمان فهم می‌کنیم متفاوت و متمایز است.

مستندسازان و فیلم‌سازان ایرانی تاکنون چه فعالیت‌هایی برای معرفی اتفاقات بوسنی انجام داده‌اند؟

خط‌شکن این عرصه سیدمرتضی آوینی است که خارج از سیستم رسمی رسانه‌ای یعنی صداوسیما دست‌به‌کار می‌شود و گروه طالب‌زاده، برجی و صدری را از حوزه هنری به بوسنی می‌فرستد؛ در سال 1371 و چند تنها ماه پس از آغاز جنگ. محصول این سفر مستند 10 قسمتی «خنجر و شقایق» است. «خاکستر سبز» در سال 1372 تنها آورده داستانی ما از این جنگ است. این همه کارنامه فضای هنری در زمان جنگ چهار ساله بوسنی حدفاصل آوریل ۱۹۹۲ تا دسامبر ۱۹۹۵ است. بعد از یک سکوت معنادار تقریبا دو دهه‌ای در اواسط دهه هشتاد شمسی، به همت سینمای مستند و آثاری چون «در امتداد ساوا» و «زنبق و خاکستر» به کارگردانی «محمدرضا عرب» و «سینکا و انس»، «فاطا» و «دختران» و «نِرمین تولیچ: بازیگر» به کارگردانی محمدرضا عباسیان روایت‌های دیگری از جنگ بوسنی و تبعات پس‌ از آن، به اندوخته داشته‌های تصویری ما اضافه می‌شود.

چند سال بعد، در انتهای دهه هشتاد این مسیر با سه اثر مستند دیگر پیگیری می‌شود: «نسل‌کشی» در پنج قسمت به کارگردانی حسین محمودیان، «شهید رسول» در سه قسمت به کارگردانی احسان اصغرزاده و «مادران سربرنیتسا» به کارگردانی رضا برجی.

یک دهه بعد، در نیمه دوم دهه نود، روح‌الله رفیعی با مستند «پایداری»، «سلمان رضوانی» با مستند دوقسمتی «انقلاب دزدیده‌شده» و هادی نعمت‌اللهی با مستند سه‌گانه «مارش‌میرا»، «داماد بوسنی» و «در پناه آتش» این مسیر را ادامه می‌دهند.

جالب است درکنار کم‌کاری هنرمندان داستانی‌ساز وطنی، تنها اثر داستانی حمایت‌شده توسط ایران - فیلم «برف» به کارگردانی «آیدا بِگیچ» - هم از تحریف سینمای آمریکا جان سال به در نمی‌برد و بازیگر اصلی‌اش، زانا مارجاناویچ که پیش‌تر در قامت زنی مسلمان و مقاوم به تصویر کشیده شده بود، در فیلم «در سرزمین خون و عسل» به کارگردانی آنجلینا جولی آن‌چنان به تخدیش تصویر پیشینش دست می‌زند که موجب اعتراض انجمن زنان قربانی جنگ در بوسنی هم می‌شود.

و در حوزه ادبیات؟

مسیر خوبی شروع شده و نویسندگان و مترجم‌های جوانی چون معصومه صفایی، سیدمیثم میرهادی و عابده میرزایی پا به این عرصه گذاشته‌اند. انتشارات سوره مهر با آثاری چون «محاصره سارایوو»، «با من به بوسنی می‌آیی؟»، «گل‌های سرخ سارایوو»، «101خاطره جنگی» و «به‌صرف قهوه و پیتا» و انتشارات کتابستان معرفت با ترجمه کتاب‌های «کارت‌پستال‌هایی از گور»، «لبخند من انتقام من است» و «خداحافظ سارایوو» جلودار این عرصه هستند.

پیشنهادتان برای فعالیت رسانه‌ای موثر جهت شناخت مردم دو کشور از یکدیگر چیست؟

ما به تماس و تخاطب مداوم نیاز داریم؛ به هفته‌های فرهنگی و اقتصادی موثر میان دو کشور. کمااینکه این حساسیت فوق‌العاده دو، سه سال گذشته در محیط رسانه‌ای ایران به کشور بوسنی‌وهرزگوین - پس از سال‌ها سکوت و فراموشی - حاصل چند سفر فعالان فرهنگی-هنری و گروه‌های پزشکی ایرانی و حضورشان در راهپیمایی صلح (مارش‌میرا) در سال‌های 96 تا 98 است.

فعالیت نهادهای دولتی و غیردولتی، رایزنی‌های فرهنگی و اقتصادی ما لازم است تا مسیر رفت‌وآمد میان گروه‌های مرجع هردو ملت فعال و هموار نگه داشته شود. امروز به حضور جدی بازرگانان و فعالان اقتصادی ایرانی در کشور بوسنی‌وهرزگوین نیاز است. این رابطه، در کنار کمک به توسعه اقتصادی این دو کشور مسلمان باعث تالیف صمیمیت و مودت بیش‌ازپیش می‌شود. حضور برندها و محصولات معتبر ایرانی در بوسنی‌وهرزگوین، می‌تواند جاده دوطرفه تبادلات فرهنگی را تسطیح کند. این همبستگی و پیوستگی میان اقتصاد و فرهنگ که فرمول امتحان ‌پس‌داده کشورهایی چون ترکیه و کره جنوبی در سال‌های اخیر است را فراموش نکنیم.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰