علی مزروعی: جنگ بوسنی و تصویر مظلومیت مسلمانان این کشور در ذهن مردم ایران عجین شده است با صدای سیدمرتضی آوینی که بیش از قلمش، تفسیرگری زیبایش از روحیات عرفانی، فضای جنگ را بهخاطر دارند. مستند «خنجر و شقایق» در اوایل شروع جنگ بوسنی به کوشش تیمی از بچههای حوزه هنری همچون نادر طالبزاده، حسین بهزاد و رضا برجی تولید شد که برای پاسخ به اشتیاق مردم ایران از فضای جنگ در همان ماههای ابتدایی جنگ بوسنی بههمراه کاروان کمکهای بشردوستانه ایران عازم بوسنی شدند. مستند ابتدا با حواشی مواجه شده و در صداوسیما پخش نمیشود. برای پرداختن به دلایل عدم پخش مستند و حواشی آن گفتوگویی داشتهایم با رضا برجی، عکاس مستند که علاوهبر عکسهایش حضور خود او نیز در قسمتهای مختلف فیلم تصویری از یک راوی را از او به نمایش میگذارد؛ در ادامه مشروح این گفتوگو را از نظر میگذرانید.
شاید بتوان گفت یکی از راههای شناخت تفکرات مدیریتی مدیران صداوسیما در اواخر دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد، بازخوانی عدم پخش مستندی همچون خنجر و شقایق در آن سالها باشد. به نظر شما دلایل صداوسیما برای عدم پخش مستند خنجر و شقایق چه بود؟ تا چه اندازه این دلایل را منطقی میبینید؟
آن روزها به این دلیل پخش نمیشد که صدا و تصویر آقای آوینی در صداوسیما ممنوع بود، به خاطر همین قسمتهایی از فیلم را که نریشن نداشت بهعنوان گزارش خبرنگاران اعزامی صداوسیما به بوسنی پخش کردند. این دعوا از قبل بود؛ مثلا من خودم در یک حادثه در کردستان قاطرم افتاد داخل آب و عکاسهای همراه من با تصور اینکه من در آب افتادم و کشته شدهام، فاتحه خواندند و رفتند و من سه روز بعد درحالیکه باتری دوربین را گم کرده بودم، زنده برگشتم و به من میگفتند تو باید پول باتری را بدهی.
با توجه به اینکه مستند خنجر و شقایق حاصل همراهی تیم رسانهای حوزه هنری با آیتالله جنتی در سفر به بوسنی بود و از صداوسیما تیم رسانهای اعزام نشده بود؛ اولین سوالی که به ذهن میرسد اینکه چرا تیمی از صداوسیما در این سفر حضور نداشت و آیا دلیل عدم پخش مستند از جانب صداوسیما را میتوان به این مورد نسبت داد؟
متاسفانه این اتفاق افتاد و یک رقابت کاذبی شکل گرفت و بعضی پیغام میگذاشتند و در آن با خطاب قرار دادن آقامرتضی با لقب «کامی» به ایشان اهانت میکردند. الان هم همچنان برخی فیلمهایی میسازند در معرفی آقامرتضی که واقعا فاجعه است.
نهایتا چه بر سر مستند آمد، آیا بالاخره از صداوسیما پخش شد یا خیر؟
نهایتا یک ماه بعد مستند بهطور کامل از تلویزیون پخش شد.
در مصاحبهای آقای نصیری، سردبیر وقت کیهان گفته بودند که آقای هاشمی، رئیس وقت صداوسیما به دفتر رهبری رفتند و نزد ایشان نسبت به مقاله شهید آوینی که با عنوان «وقتی که خنجر بر پشت شقایق نشست» در روزنامه کیهان منتشر شد، گلایه کردند و دفتر آقای نصیری را دعوت کرد و گفته شد که مقاله تند بوده است؟ آیا این انتقاد را وارد میدانید و اگر انتقاد درستی هست، لطفا توضیح بدهید چرا فضا بهسمتی رفت که چنین واکنشی را شهید آوینی نشان دادند؟
خب ما برای تولید مستند خیلی سختی کشیدیم و صداوسیما چهار قسمت از ده قسمتی را که به آنها داده شد، کات زدند و به اسم خودشان منتشر کردند که این منجر به عصبانیت ما شده بود و بعد مسائل و مشکلاتی که در زمان جنگ گاهی عامدانه از طرف سازمان برای بچهها پیش آمده بود، تلنبار شده بود و این اتفاقی که برای مستند رقم خورد مثل یک جرقهای بود که باعث ترکیدن آن عصبانیتها و ناراحتیهای تلنبارشده، شد.
در پاسخ به این مقاله، جوابیهای در هفتهنامه سروش که ارگان رسمی صداوسیما محسوب میشد، منتشر شد که نویسندگان آن گروهی از سازندههای مجموعه روایت فتح معرفی شده بودند. در این جوابیه سازندگان مستند خنجر و شقایق را سوای از سازندگان روایت فتح معرفی کرده و مدعی بودند که سازندگان مستندی که آقای آوینی هم جزء آنها محسوب میشد، نقشی در تولید روایت فتح نداشتند. ممکن است بفرمایید افراد نویسنده جوابیه چه کسانی بودند؟ ارتباطشان با روایت فتح و شهید آوینی چه بود؟ و آیا واقعا جزئی از کادر تولید مجموعه روایت فتح محسوب میشدند یا خیر؟
اصلا اینها ارتباطی با روایت فتح ندارند و من همیشه میگفتم بچههای اورجینال روایت فتح کسانی بودند که در جنگ حضور داشتند، بعد از آن دیگر، کسانی آمدند که جنگ را ندیده بودند. اما مرتضی بود و در جنگ حضور داشت. و مثلا یک نفر از نویسندههای جوابیه یاسر هشترودی بود که بچههای دفتر مقاومت بود نه روایت فتح که بعد تیتر زده بودند خدا را هم درنظر بگیرید. و حملات اینچنینی به آقامرتضی.
این مخالفتها با شهید آوینی دلیلش چه چیزی بود؟
خود آقای مهدی نصیری چند سال بعد از شهادت آقامرتضی به من گفت آن زمان که من در مخالفت با آقامرتضی مطلب مینوشتم، نمیدانستم شهید آوینی بیست سال جلوتر از زمان خود فکر میکند و بعدها فهمیدم و خب مرتضی هم عارف بود و هم به تاثیر مخرب غرب آگاه و آدم خاصی بود که این خاص بودن میتوانست موافقان و مخالفان را به یک افراطگرایی در مواجهه با او دچار کند و همین اتفاق هم الان افتاده است.
ویژگی شاخص مستند خنجر و شقایق نسبت به سایر تصاویری که آن زمان در صداوسیما درمورد اتفاقات بوسنی پخش میشد، چه بود که عدم پخش آن تا این حد مناقشهبرانگیز شد؟
ما اولین گروهی بودیم که به بوسنی رفتیم و اولین دوربینی بود که وارد شهر ویسوکو و موستار میشد. و صحنههایی مثل اذان گفتن و گریه شوق مردم برای ورود ایرانیها را توانستیم ضبط کنیم که در هیچ رسانه دیگری پخش نمیشد. بعد از خنجر و شقایق هم تیمهای دیگری رفتند و تصاویری گرفتند که البته از آن حالت تازگی و طبیعی بودن خارج شده بود، در خنجر و شقایق مردم خودشان بودند و یک انعکاس واقعی از رفتار و صحبتهای مردم نشان داده شد. یکجا در مستند هست که من داخل ماشین دارم یک آوازی را به زبان افغانستانی میخوانم و راننده که فارسی بلد نیست، سعی میکند با من همخوانی کند و اشک میریزد که دوربین روی آینه جلوی ماشین زوم میکند و چشمهای گریان راننده را نشان میدهد و آقامرتضی اینجا یک نریشن خوبی با این مضمون میگوید که آیا ما میتوانستیم کار دیگری جز این چیزی که الان داریم، انجام دهیم یا بهعنوان یک مثال دیگر وقتی ما رفتیم دیدیم قبل از ما عکس امام را خیلی از مردم داشتند، متعجب شدیم؛ چون هم ما و هم بچههای نظامی که اولینبار همراهمان بودند، به بوسنی رفته بودیم و بعدا با گروهی از ترکهای مقیم آلمان برخورد کردیم و آنها گفتند زمانی که ما آمدیم مردم با ما ارتباط برقرار نمیکردند، برای همین عکسهای امام را در آلمان چاپ کردیم و با خودمان آوردیم و وقتی مردم دیدند ما از طرفدارهای امام خمینی هستیم دیگر با ما همکاری میکردند.
همچنین حضور ایرانیها برای اولینبار سبب امیدبخشی به مردم و نظامیهای بوسنی شد و در خنجر و شقایق این مباحث ملموس بود. از طرفی نقش مرتضی آوینی را نمیشود نادیده گرفت که خودش بهطور جدی با خواندن نریشن در متن مستند قرار گرفته بود، بهطوریکه بعدها خیلیها فکر میکردند او هم با ما در سفر بوسنی بوده و برخی به ما میگفتند از خاطراتتان با شهید آوینی در سفر بوسنی هم بگویید، درحالیکه شهید آوینی در بوسنی حضور نداشت.
در بوسنی طرف را میکشتند صرفا بهخاطر اینکه اسمش عالیا(علی) بود و یا فردی را بهخاطر نماز هجده سال زندانی کرده بودند. ما آنجا برای اینکه ناراحتی برای مردم اهلسنت به وجود نیاید، از مهر استفاده نمیکردیم و صرفا جهت اینکه از محل سجدهمان مطمئن شویم دستمال کاغذی استفاده میکردیم و بوسنیاییها هم به تقلید از ما همین کار را انجام میدادند.
زمانی که وضو میگرفتیم، میدیدم که آنها هم مشابه ما وضو میگرفتند و وقتی میپرسیدیم مگر شما اهلسنت نیستید؟ میگفتند هرکاری که ایرانیها انجام میدهند همان درست است. یا بعضیها به تقلید از ما دست باز نماز میخواندند و دهها مورد اینطوری پیش آمده بود که نشاندهنده این بود که تا چه حد مردم بوسنی متاثر از ایرانیها هستند. و این را ما در هیچ کشور دیگری ندیدیم و اینها چیزهایی بود که تصاویر ضبطشده ما در بوسنی را خیلی خاص میکرد.
آیا این نگاه و اعتماد به مردم ایران همچنان در مردم بوسنی وجود دارد یا تقلیل پیدا کرده است؟
البته که خیلی کمتر شده و یکی از اتفاقات بدی که در این کاهش علاقه، موثر بوده است اینکه در سفر مردم دو کشور که مدتها بهصورت لغو روادید صورت میگرفت، ما ویزا را اجباری کردیم و این رفتوآمدها کاهش پیدا کرد که بالطبع این کاهش رفتوآمدها بهمرور زمان از آن شدت علاقه هم کم کرد. ولی همچنان این علاقه البته با شدت کمتر وجود دارد و مردم به این گزاره معتقد هستند که اگر ایران نبود کشوری به نام بوسنی نیز وجود نداشت و در مصاحبههایی که با مردم میشود از یک بستنیفروش تا شخص رئیسجمهور بوسنی به آن اذعان میکنند که البته دقیقا همینطور بود و ورود بچههای ایرانی در آنجا رزمندههای بوسنی را از حالت پدافندی به آفندی برد.
چگونه میتوان از ظرفیت رسانهای برای معرفی مردم دو کشور به یکدیگر بهره برد؟
خب این حوادث خیلی جای پرداختن و کار دارد. مثلا ما داریم الان از یک خانواده در بوسنی که 35 زن هستند و در کل طایفهشان یک مرد دارد که او هم در زمان جنگ دهساله بوده و توانسته زنده بماند و بقیه مردان این فامیل همه کشته شدهاند و مشابه این اتفاقات بسیار زیاد است و این موارد باید ثبت و ضبط بشود و باید تیمهای رسانهای دیگری هم با نگاههای مختلف بروند به بوسنی و این اتفاقات را ثبت کنند.
مثلا فردی بهعنوان عدنان جزء فرماندهان بوسنی بود که ما در سفر اول با او مصاحبه کردیم و بعدا در سفر سوم که رفتیم متوجه شدیم به شهادت رسیده و خود من یک عکس از عدنان گرفتم که بعدها آن عکس در بوسنی تبدیل به تمبر شد. در تمام این سالها باید تیمهای رسانهای میرفتند و به زندگی این افراد و سرگذشتشان میپرداختند.
از عکسهایی که من گرفتم، حمید شریفی همانموقعها پوستر گرافیکی درست کرده بود و میگفت من اینها را رایگان میدهم تا برود و در نمایشگاه دستاوردهای جنگ در بوسنی به نمایش دربیاید اما خب کسی دغدغه این را ندارد که موارد اینچنینی را پیگیری کند.