سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: اسمش که در رسانهها مطرح شد، سینمادوستان ایرانی یاد اولین فیلم مرحوم ایرج قادری پس از تاراج افتادند و سینمادوستان خارجی قدیمی هم یادشان آمد که در سال 1958، فیلمی با همین نام توسط رابرت وایز ساخته شده بود. اولین تجربه کارگردانی سریال شبکه نمایش خانگی شهرام شاهحسینی با عنوان «میخواهم زنده بمانم» از اسفند سال گذشته در پلتفرم فیلیمو پخش شد. ترکیب دلنشین بازیگران، داستان آشنا و سرراست، فضای دوستداشتنی دهه شصت و بازیهای فوقالعاده و جذاب ازجمله دلایلی بودند که تماشاگر خیلی زود با این سریال 20 قسمتی ارتباط گرفت و آن را دنبال کرد.
درکنار اینها از مواردی مانند عدمتطابق تاریخی برخی وقایع یا نوع پوشش و استفاده از جملات امروزی نمیتوان گذشت و مهمتر از آنها از کشته و زنده شدن شخصیتی مانند مفتاح، که شباهت نزدیکی به برخی فیلمهای هندی داشت.
داستان سریال در دوره تاریخی پس از جنگ ایران و عراق میگذرد و از این نظر میتواند انتخاب جسورانهای باشد. اکثر سریالهای تاریخی که در سالهای اخیر ساخته شده یا مرتبط با دهه 40 و 50 هستند یا دوران دفاع مقدس. وقایع پس از جنگ و بهطور خاص اتفاقات مربوط به کمیته و تخلفات و فسادهای فردی آن زمان کمتر در سینما و تلویزیون گفته شده و شاید دیگر وقتش رسیده که به آن دوره هم بهصورت دقیق و بیطرفانه پرداخته شود.
درباره فساد در سیستم، سال گذشته، شاهد تولید و پخش سریال «آقازاده» در شبکه نمایش خانگی بودیم که البته واکنشهایی را هم برانگیخت. اینبار اما فردی از داخل سیستم علیه فساد فرد دیگری از درون سیستم قیام و مبارزه میکند. اگر در «آقازاده» شاهد یک فساد سیستماتیک و گسترده بودیم اینجا اما با یک فرد زیادهخواه و البته عاشق به نام امیر شایگان مواجهیم و نهایتا یک گروه چهار،پنج نفری از درون و بیرون سیستم. میخواهم زنده بمانم هرقدر که از عشق و خیانت هم بگوید نمیتواند از خیسی دریای سیاست فرار کند. انتخاب کمیته و نمایش مشکلات آن دوره، یعنی ورود به حیطه سیاست و احتمالا تحمل عواقب آن. شاید واکنش با تاخیر نیروی انتظامی به دلیل حساسیت روی همین موضوع و بیاطلاعی از پایان سریال بود. درحالی که درمجموع و با وجود نقدهای متعدد به قسمت آخر، این سیستم بود که بالاتر، آگاهانه و مسلطتر وارد داستان شد و ارادهاش برای برخورد با فساد را نشان داد؛ ارادهای که یکدفعه به وجود نیامد و از ابتدا هم شاهد تقابل سیاهها و سفیدها و خاکستریها بودیم. شاید باید این سوال را ابتدای پاراگراف میپرسیدیم. اما این توضیحات احتمالا میتواند به جواب کمک کند. سوال این است که آیا «میخواهم زنده بمانم» یک سریال سیاسی است؟ و پاسخش آری است.
نکته مثبت دیگر «میخواهم زنده بمانم» ترکیب بازیگرانش است؛ بازیهایی قوی و یکدست که نمونههای مشابهش را کمتر در سریالهای دیگر دیدهایم. حامد بهداد را در سریال «دل» دیده بودیم و سحر دولتشاهی و آزاده صمدی نیز در آثار مختلفی حضور داشتند و پدرام شریفی هم با «همگناه» خودش را مطرح کرد. حالا این مربع، درکنار هم یک ترکیب خوب و یکدست را به وجود آوردند و در این میان نمیتوان گفت کدام یک بازی بهتری کردهاند. از این مربع، امیدوارکنندهتر و شاید مهمتر و بهتر حضور مثلث بابک کریمی در نقش همایون حقی، امیر نوروزی در نقش یحیی فرخی و مهدی حسینینیا در نقش مفتاح است. شخصیتهای جذاب و تقریبا دقیق با بازیهای درخشان و بهاندازه. بازیهای علی شادمان در نقش کاوه و حتی آناهیتا درگاهی در نقش شیوا مستور هم خوب از آب درآمده است و اصطلاحا از نقش بیرون نمیزند.
بهجز بازیها که نقطهقوت این سریال است، دیالوگها نیز منطبق با شخصیت، غیرشعاری و کمککننده به روند قصه نوشته شده است. میخواهم زنده بمانم برخلاف برخی سریالهای این روزها، صوتی نیست و اگر چشممان را ببندیم حتما تصاویر، اکتها و بدهبستانهای مهمی را از دست خواهیم داد اما دیالوگها نقش محوری در فیلمنامه دارند. دیالوگهایی که نه قرار است شعر باشند و نه میخواهند مخاطب را با آنها نصیحت یا آگاه کنند. دیالوگها خوشسلیقه نوشته شدهاند و برای دهان بازیگرش کوچکتر یا بزرگتر نیستند. فیلمنامه حتما ضعفهایی دارد که پیش از این به آنها اشاره شد اما شباهتش به شهرزاد حسن فتحی بهواسطه حضور یک مثلث عشقی از آن وصلههایی است که نمیچسبد. اگر یک نفر حوصله داشته باشد میتواند تعداد سریالها و فیلمهایی را که در آنها مثلث عشقی بوده است، بشمارد و آن وقت معلوم میشود که چندصد فیلم از این دست قبل از شهرزاد ساخته و پخش شدهاند.
شاهحسینی؛ عبور از «کلاغپر»
اگر فیلمهای سینمایی و سریالهای شهرام شاهحسینی را دیده باشید شاید حتی اسمشان را شنیده باشید، تصدیق میکنید که بهترین اثر او تا به حال، همین «میخواهم زنده بمانم» باشد. شاهحسینی، کارگردانی در سینما را با «کلاغ پر» و گلزار و مهناز افشار شروع کرد و در تلویزیون هم با «تاوان» و «مثل یک کابوس». مهمترین و جنجالیترین اثر سینمایی او «خانه دختر» است و پربینندهترین سریالش هم «همهچیز آنجاست» بوده. شاهحسینی تاکنون هفت اثر در سینما ساخته و همین تعداد را هم در تلویزیون جلوی دوربین برده است. پانزدهمین اثرش در مقام کارگردانی، چند گام از آثار دیگرش جلوتر است و این را نمیتوان انکار کرد. شاهحسینی نشان داده درام و ملودرام را خوب میشناسد و رگ خواب بیننده در دستانش است.
گفته میشود فصل دوم «میخواهم زنده بمانم» قرار است از بهار 1401 پخش شود و زمان مناسبی است برای نوشتن یک داستان جذاب که بخشهایی از آن بهواسطه قسمت آخر قابل حدس است و کارگردانی بهتر و گافهای تاریخی یا سینمایی کمتر.
بارها در همین «فرهیختگان» گفتهایم و نوشتهایم که باید از دوران معاصر و مشکلات و مسائل روز گفت و آنها را بررسی کرد. بارها نقد کردیم که مخاطب، دیگر حوصله سریالهای آپارتمانی با خانههای لوکس را ندارد. بارها از لزوم ساخت آثار جذاب تاریخی بهمنظور ثبت وقایع با جزئیات و صحت بالا گفتیم و همه اینها اتفاق نمیافتد مگر با انعطاف و سعهصدر دستگاههای نظارتی، مرتبط و ذینفع. باید تحمل بیشتری کرد و از آنسو هم نباید اجازه ورود تحریف و دروغ به دل تاریخ را داد.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:
سجاد بلوکات، روزنامهنگار:
یک داستان سیاسی با کمک ماجرای عاشقانه (لینک)