امیر فرشباف، کارشناس ارشد فلسفه: «این اسمیت آدم فوقالعادهای است!... ما هیچکس را که قابل مقایسه با او باشد، نداریم، و از این جهت، من برای هموطنان عزیزم متأسفم.»
عبارات فوق را ولتر، نویسنده روشنفکر و تجارتمسلک فرانسوی معاصر اسمیت درباره او گفته است؛ از توصیف ولتر نباید بهخاطر برخی میانمایگیهای فکری بهسادگی عبور کرد؛ چراکه درهرصورت، ولتر و دایرهالمعارفنویسان فرانسوی سده هجدهم، حداقل در زمان خود، دارای نوعی اتوریته فرهنگی بودند و ایشان را باید نمایندگان طرز فکر رسمی روشنگری دانست، و ثانیا، از سوی دیگر، لاک، اسمیت، هیوم و سایر متفکران بریتانیایی برای نویسندگان فرانسوی جنبه مثالی و آرمانی داشتند و فرانسویها نسبت به آنان دچار نوعی ازخودبیگانگی و خودباختگی بودند و ظهور این امر را از همین دو جمله ولتر هم میتوان تشخیص داد.
با این اشاره تاریخی، با سهولت بیشتری میتوان سراغ تحلیل خطوط کلی افکار آدام اسمیت -متفکر برجسته اسکاتلندی که آثار او را از سرنوشتسازترین آثار در حوزه اقتصاد سیاسی و فلسفه اخلاق در اروپای دوره تجدد باید دانست- رفت.
با گسترش سیاستهای استعماری دولتهای غربی و بسط افکار و سیاستهای غربی به شرق، منطقا نوعی تحمیل ایدئولوژیک هم در حوزه اعتقادات و افکار نسبت به جوامع شرقی صورت گرفت و حوزه اقتصاد هم یکی از همان عرصهها بود. پژوهش درباره ورود اقتصاد کلاسیک و افکار اسمیت بهطور خاص به ایران و مقایسه آن با ورود سایر رشتههای جدید علمی، ماجرایی مفصل اما مغفول است که کمتر موردتوجه قرار گرفته که در این متن نیز چنین هدفی دنبال نمیشود و فقط از باب تنبیه و اشاره به همین مقدار اکتفا میشود که ورود افکار آدام اسمیت به ایران نیز مانند برخی رشتههای علمی جدید دیگر بهدلیل اینکه توسط جریان منورالفکری و در فضای ژورنالیستی و با اغراض غیرعلمی صورت گرفت، ثمره چندانی جز کجاندیشی و سوءتفاهم و سطحینگری بهدنبال نداشته است. برای نمونه بنگرید به این مواجهه میرزا ملکمخان بهعنوان یکی از پرچمداران تجددطلبی در ایران:
«از هر علم، شمهای در ایران بوده است؛ اما از علوم اکونومی پولیتیک که همه تازه و همه محصول این عهد است، در ایران هرگز نبوده است. در تمام کتب ایرانی لفظی که دایر بر اکونومی پولیتیک باشد، نیست و هیچ حکیم ایرانی بدون چندین درس فرنگی هرگز نخواهد فهمید پول کاغذی یعنی چه و استقراض ملی به چه تدبیر ممکن است؟ جای انکار نیست که ما در دوایر دولت آدم خیلی کم داریم، ولیکن این را هم باید ملاحظه کرد که طلب ترقی علوم، تکالیف وزرای ما را آسان کرده است، از برای ما هیچ لازم نیست که تکالیف و چرخ راهآهن و قاعده بانک و اصول نظام اختراع بکنیم؛ راه جمیع این کارها و دوای جمیع این دردهای ما را مثل قواعد صرف و نحو، نقطهبهنقطه، معیّن و در پیشروی ما گذاشتهاند.» این نمونه فقط یکی از مجموع خشتهایی بود که دیوار افکار و باورهای ایرانیان نسبت به غرب و تجدد را کج ساخته و پرداخته است. وقتی به تاریخ مواجهه ایرانیان با غرب جدید مینگریم، با انبوهی از بدفهمی، جهل، انفعال و عناد یا دلباختگی و ازخودبیگانگی روبهرو میشویم؛ منطقی است که وقتی مجاری ارتباطی ما با غرب معیوب است، تقدیر بهتری برای تفکر معاصر متصور نیست و اگر نبود، مساعی فکری اجتهادی و انتقادی برخی استادان متعهد و صاحب اصالت در معرفی دقیق و بیآلایش غرب و تجدد به ایرانیان، بنای تفکر ایرانیان در عالم غرب، تا ثریا کج میرفت.
این مقدمه هم گفته شد تا تمهیدی صورت بگیرد برای ورود به بحث و بررسی چند سوءتفاهم و برداشت اشتباه از افکار آدام اسمیت -متفکر و اقتصاددان اسکاتلندی- و زمینهها و علل آن سوءتفاهمها.
منابع و زمینههای افکار اسمیت
نگاه زمینهگرایانه در تحلیل و تفسیر اندیشهها میتواند پژوهشگر را نسبت به علل و اسباب تکوین افکار سوژه مورد پژوهش آگاه کند و این آگاهی از اسباب، به حکم قاعده «ذوات الاشیاء لاتعرف بالاسبابها» میتواند در فهم مضمون و مقصود تفکر اندیشمندان و جلوگیری از بروز سوءتفاهم بسیار موثر باشد. در این بخش، بهطور خیلی فشرده و مختصر به اسباب تکوین افکار اسمیت یعنی زمینههای رشد فکری او اشاره و پس از آن به ذکر و بررسی سوءتفاهمهای صورتگرفته در شناخت او در ایران پرداخت خواهد شد، قبل از آن، لازم به یادآوری است که در افکار اسمیت نوعی درهمتنیدگی وجود دارد و اجزای تفکر او-صرفنظر از انسجام منطقی یا عدم انسجام آن- به نحوی با هم تألیف شدهاند که توجه به هر وجه فکر او سریعا وجوه دیگر را تداعی و بازنمایی میکند.
در قرن هجدهم و عصر روشنگری بهطورکلی، و در انگلستان بهطور خاص، و در افکار اسمیت بهطور اخص، نوعی الهیات طبیعی سیطره داشت و در اقوال اسمیت به سهولت جنبههای مختلف این طبیعتگرایی -اعم از اعتقاد به نظم طبیعی و حق طبیعی تا خداشناسی طبیعی- قابل تشخیص است. یکی از زمینههای تحقق این امر را نیز باید در معرفتشناسی رایج انگلستان و اسکاتلند؛ یعنی اصالت عقل عرفی جست. گرایش به عقل عرفی و دوری از عقل محض نظری، موضوعی بود که انگار در باور ملی اسکاتلندیها به نحو ناخودآگاه وجود داشت و این را در تحلیل افکار هیوم یعنی دوست صمیمی اسمیت نیز میتوان تشخیص داد. بههیچوجه با قاطعیت نمیتوان گفت، اما میتوان بهعنوان فرضیهای قابل بررسی این نکته را هم مطرح کرد که شاید پرهیز کانت –بهعنوان همدوره و همسن و سال اسمیت- از عقل محض نظری و نقادی آن نیز ریشه در تبار اسکاتلندی او داشته باشد. گرایش به افکار جهان وطنی نیز امری بود که روشنفکران معاصر اسمیت در اسکاتلند به آن معتقد بودند و آثار آن را در نظرات اسمیت خاصه در فلسفه اقتصاد نیز میتوان یافت.
در تاریخ تفکر سیاسی غربی، به سه سنت تاریخی جاافتاده میتوان اشاره کرد که به لحاظی تبدیل بهصورت تفکر سیاسی در غرب درآمدهاند و باورهای سیاسی غرب را حتی در دوره معاصر میتوان براساس این صورت تحلیل کرد. این سه سنت کلاسیک عبارتند از: سنت جمعباورانه جمهوریخواهانه، سنت مسیحی و سنت فردباورانه لیبرال. سنت نخست، ریشه در دوره باستان دارد و تاکنون نیز اطوار متعددی را به خود دیده است، سنت مسیحی در یک دوره تقریبا هزارساله سنت غالب بوده و سنت فردباور لیبرال، هرچند از وجوهی ریشه در افکار یهودی و مسیحی دارد؛ اما این صورت فعلی آن، مربوط به دوره تجدد است. اسمیت را باید نماینده سنت سوم و یکی از پرچمداران آن دانست، بهطوریکه از نظر سیاسی، همانطورکه جان لاک را میتوان پرچمدار لیبرالیسم سیاسی دانست، اسمیت را باید ادامهدهنده راه لاک در عرصه اقتصاد دانست؛ با این همه، همانطورکه در ادامه نیز خواهد آمد، نمیتوان اسمیت را به تمامه متعلق به یک سنت دانست و افکار او را خالی از وجوه دیگر تلقی کرد، ولی واضح و مسلم است که اسمیت منحیثالمجموع، لیبرال است. لازم به ذکر است که در دو سنت جمهوریخواهی و مسیحیت، دیدگاهها نهتنها نسبت به تجارت و بازرگانی و مبادلهگری مثبت نیست؛ بلکه هرکدام از این سنن بنا به وجوه تاریخی، مذهبی و فلسفی، بازرگانان و سوداگران را در طبقات سافل جامعه جای میدهند، درحالیکه اسمیت با نظریهای انقلابی، اساسا ذات انسان را برمبنای مبادلهگری تعریف میکند.
به بیان دیگر، اگر انسان برحسب سنت یونانی به «حیوان ناطق» تحلیل و تعریف میشود، در مکتب اسمیت، اینکه انسان «حیوان مبادلهگر» است، یک اصل موضوع است. در این موقف، مفهوم «نفع شخصی» است که تعیینکننده و تمایزبخش است؛ چراکه در دو سنت نخستین، طلب نفع شخصی و ترجیح آن به نفع همگانی، مذموم است؛ درصورتیکه در انقلاب اخلاقی اسمیت، مساله برعکس است، ولی باز باید متوجه ظرایف بود و از صدور حکم کلی، مبهم و شتابزده خودداری کرد؛ زیرا همانطور که ذکرش خواهد آمد، اسمیت نیز در پی ترجیح مطلق یکی بر دیگری نیست؛ بلکه به نوعی در پی برقراری تعادل میان آنها و تعیین حدود آنها است. هر نوع تعیین حدود و تفکیک تخصصی، از ویژگیهای دوره تجدد است؛ اگر کانت در پی تعیین حدود فاهمه و حس و عقل محض در معرفتشناسی بود، اسمیت نیز بهدنبال تقسیم کار و تخصصی کردن آن بود که میتوان آن را از مقتضیات خرد عصر تجدد دانست. وی عبارتی دارد در «ثروت ملل» که گویای افکار او درباره تعادل نفع شخصی و جمعی و تقدم اقتصاد بر فرهنگ است، مینویسد: «ما شام شبمان را از نیکخواهی قصاب، آبجوفروش یا نانوا امید نداریم، ما شاممان را از توجه آنها به منفعت خودشان امید داریم. ما نه روی انسانیت آنها، بلکه روی حب نفسشان کار میکنیم و هیچگاه با آنان از نیاز خود سخن نمیگوییم، بلکه از سود ایشان حرف میزنیم. جز گدایان هیچکس وابستگی جدی به نیکخواهی همشهریانش را برنمیگزیند.» نکته مقدماتی دیگری که در انتهای این بخش به نظر میرسد ذکر آن ضروری باشد، توضیحی درباره مفهوم استعاری «دست نامرئی بازار» است که عقیده اسمیت درباره تحقق نفع جمعی براساس نفع شخصی را تبیین میکند، او میگوید:
«هر فرد، پیوسته همه توان خود را بهکار میگیرد تا هر میزان سرمایهای را که در اختیار دارد به سودمندترین شکل ممکن به کار بیندازد، بیشک آنچه وی درنظر دارد، سود و صرفه خودش است، نه سود و صرفه جامعه. اما پیگیری مجدانه سود و صرفه خود، او را بهطور طبیعی یا شاید بهطور ضروری به ترجیح آن نوع سرمایهگذاریای سوق میدهد که بیشترین سود و صرفه را برای جامعه دارد. ... درواقع، بهطورکلی، نه قصد آن را دارد که نفع عمومی را تقویت کند و نه میداند که چقدر درحال تقویت آن است. با ترجیح حمایت از صنایع داخلی بر حمایت از صنایع خارجی، او تنها به امنیت خود میاندیشد و با راه بردن آن صنایع، به نحوی که تولیدات آن بتواند بیشترین ارزش را داشته باشد، او تنها به سود و صرفه خودش میاندیشد، و در این مورد، همچون بسیاری موارد دیگر، دستی نامرئی است که او را راه میبرد تا به تقویت هدفی کمک کند که جزئی از نیت او نبوده است. حال، برای جامعه چه فرقی میکند که نیت او چه بوده؟ او با جستوجوی نفع خود، غالبا نفع جامعه را مؤثرتر از وقتی که واقعا قصد تقویت آن را دارد، تقویت میکند.»
١. اسمیت مرکانتیلیست نیست
اسمیت در عصری میزیست که دو گرایش اقتصادی عمده رواج داشت؛ مکتب سوداگری یا مرکانتیلیسم که مرکزیت آن در بریتانیا بود و دیگری مکتب فیزیوکراسی که متفکران آن عمدتا فرانسوی بودند. برای فهم دقیق آرای اسمیت بایسته است که به تاریخ عقاید اقتصادی مراجعه کرد و گرایشهای مذکور را مطالعه و بررسی کرد، کاری که در این نوشتار جز در حد اشارات و ضرورت نمیتوان به آن پرداخت.
یکی از مسائل تعجببرانگیز در نظام آموزشی و دانشگاهی ما این است که در رشتههای علوم انسانی مانند علوم سیاسی توجه چندانی به اسمیت و آرای او نمیشود. علاوهبر این، باید به سیاسی شدن و روزنامهای شدن مباحث اندیشهای بهعنوان آسیب دیگری اشاره کرد که تبدیل به سرچشمه بروز سوءتفاهمها و رسوب آنها در اذهان شدهاند. یکی از برداشتهای نابجا درباره افکار اسمیت که بعضا در میان اهل اندیشه نیز دیده میشود، مرکانتیلیست یا سوداگر دانستن او است. مقدمتا باید گفت مرکانتیلیسم، گرایشی در اقتصاد سیاسی است که غایت بنیادی آن افزایش تراز تجاری یک کشور از طریق میل حداکثری به افزایش صادرات و کاهش حداکثری واردات است و دوره رواج آن به سدههای شانزدهم تا هجدهم بازمیگردد. البته در دوره معاصر نیز جنبههای مرکانتیلیستی برخی دولتها در سیاست خارجی را نمیتوان نادیده گرفت، ولی حدوث و رواج این سیاست را در همان دوران مذکور باید جست که بهدلیل خصلت استیلاجویانه و تهاجمی آن، چند جنگ بزرگ نیز در اروپا رخ داد، ازجمله جنگ میان انگلستان و هلند در قرن هفدهم و یا جنگ اسپانیا و پرتغال. این گرایش اقتصادی از چند وجه با آموزههای اسمیت در تعارض و تضاد است و همین باعث تعجب مخاطب آثار اسمیت میشود که با وجود نقدهای صریح اسمیت به مرکانتیلیسم، چگونه برخی در ایران، وجوه بارز مرکانتیلیسم را به نظریه بازار آزاد اسمیت نسبت میدهند؟! اسمیت در «ثروت ملل» رسما و علنا به سوداگران و شیوههای ایشان میتازد و آن را یکجانبهگرایانه، خلاف تقسیم کار تخصصی و مانعی برای تجارت آزاد بینالمللی و عاملی در جهت بروز درگیری میداند، حتی هیوم نیز از شیوه ایشان انتقاد کرده و سوداگری را عامل بهبود وضعیت تجاری در کوتاهمدت و زیانبخش در بلندمدت میدانست.
۲. نفع شخصی یا نفع جمعی؟
یکی دیگر از زمینههای بروز سوءتفاهم در خوانش آرای آدام اسمیت، نگاه تقلیلگرایانه به فلسفه اخلاق اوست. در مقدمه بحث گفته شد که در اقوال و آثار اسمیت نوعی درهمتنیدگی ملاحظه میشود که نمایانگر ارتباط معنایی مفاهیم و ایدههای او فارغ از انسجام یا صدق و کذب آنهاست. اصلیترین ظهور این درهمتنیدگی هم میان مفاهیم فلسفه اخلاق و مکتب اقتصادی اوست، بدینتوضیح که مباحث مربوط به یک گرایش در فلسفه اخلاق در خود همان رشته مطالعه و بررسی میشود؛ مثلا مسائل مربوط به سودگرایی فردی یا جمعی، ذیل همان شبکه معنایی و زبانی فلسفه اخلاق بحث میشود، درصورتیکه در آثار اسمیت مباحث فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه اقتصاد چنان به هم پیوند خوردهاند که خواننده بهراحتی نمیتواند استقلال ماهوی اثر را کشف کند؛ مثلا در ثروت ملل نیز وقتی درباره لزوم مبادله جمعی صحبت میکند، بحث نفع شخصی و جمعی را نیز پیش میکشد. همچنین ناگفته نماند که مفسران در آراء و بهطور خاص، در دو کتاب مهم یعنی نظریه عواطف اخلاقی و ثروت ملل، اضطراب قابلتوجهی تشخیص دادهاند؛ هرچند برخی نیز آن دو را در هماهنگی تفسیر کردهاند. اضطراب در آرا و ترجمه و انتقال ناقص همین آرا، از عوامل بروز نگاه فروکاستگرایانه به اقوال اسمیت در ایران است؛ به بیان دیگر، برخی هنوز درک روشنی از فلسفه اخلاق اسمیت ندارند و او را مطلقا خودگرا میپندارند، درحالیکه مفاهیمی همچون نفع شخصی و نفع جمعی در آثار او نه معنای فینفسه و مطلق؛ بلکه معنای نسبی دارند و در ارتباط با یکدیگر معنا مییابند. این صحیح است که اسمیت لیبرال است، اما نمیتوان نظرات او را بدون نوعی گرایش به خیر عمومی فهم کرد. فراموش نکنیم که یکی از مفاهیم بنیادی و مورد تأکید او مفهوم «مکنت فراگیر» است که برحسب نظر او، نفع شخصی درصورت هدایت شدن در بازار به تقسیم کار میانجامد و تقسیم کار و تخصصی شدن آن نیز به «مکنت فراگیر» منجر میشود، بنابراین، نمیتوان بحث منفعت را به نفع فردی فروکاست و او را مطلقا خودگرا دانست، باید التفات داشت اسمیت از طریق تفکیک نیّات و مقاصد از پیامدها و نتایج عمل، فضیلت نیکوکاری مسیحی را تبدیل به نیکخواهی عرفی کرد؛ اما درهرصورت جنبهای از خیرخواهی جمعی سنت جمهوریخواهانه را نیز حفظ کرد. لازم به ذکر است که به نظر میرسد این تفکیک نیات از نتایج و آن عدم تفکیک مباحث اخلاق و حقوق و اقتصاد، از جلوههای خرد تخصصی روشنگری از یکسو و خرد عرفی اسکاتلندی از سوی دیگر باشند.
3. دست مرئی دولت
از برداشتهای اشتباه دیگر در مورد آدام اسمیت میتوان به مساله حدود و میزان اعمال قدرت دولت اشاره کرد که چون او معتقد به بازار آزاد و عدم دخالت دولت در اقتصاد است، برخی میپندارند قائل به یک دولت حداقلی ضعیف است که صرفا مامور به تامین امنیت داخلی و تامین برخی مخارج و مراسم تشریفاتی است. به باور اسمیت، این درست است که دولت باید از ایفای نقش مستقیم در اقتصاد یعنی در تحمیل تعرفهها و قیمتگذاری و اعمال محدودیت بر داد و ستد پرهیز کند؛ اما «همو بر این گمان بود که با توسعه جامعه تجاری، اندازه و کارکردهای دولت نیز عملا رشد خواهد کرد. اسمیت خطاب به دانشجویان گفته بود: حکومت در یک کشور متمدن بهمراتب پرهزینهتر از یک جامعه غیرمتمدن است؛ زیرا هر کشور متمدنی به قوای زمینی و دریایی برای دفاع جمعی، به تسهیلات عمومی، به نظام قضایی برای جلوگیری از آشوب داخلی و به نظام مالیاتی برای تامین بودجه برای همه اینها نیازمند است. برخورداری از مزایای جامعه تجاری، وجود دولتی بزرگتر را نیز اقتضا میکند، اما ثروتی که بهمدد یک بازار قدرتمند و کارآمد گردآمده باشد، هزینه اقتصادی چنیندولتی را قابل تحمل خواهد کرد. بهنظر اسمیت دولت مهمترین نهادی بود که جامعه تجاری به آن اتکا داشت.» اسمیت در ثروت ملل بخشهای متعدد و مبسوطی را به بحث از دولت اختصاص داده است. وی سه وظیفه کلان برای دولت برمیشمارد: نخست، تامین امنیت عمومی و دفاع از مرزهای ملی، دوم تاسیس دستگاه قضا برای تحقق عدالت بهمعنای جلوگیری از نقض مالکیت خصوصی و سوم برپا و نگه داشتن نهادهای اجتماعی و خدمات عمومی. یکی از مظاهر این نهادهای اجتماعی، نهاد آموزش است که دولت وظیفه دارد به امور آن رسیدگی کند. ناگفته نماند که این دیدگاه اخیر اسمیت، خالی از جنبههای عوامستیزانه و ضدتوده نیز نیست و اصلا دولت از نظر او وظیفه دارد به آموزش طبقات پایین جامعه بپردازد؛ چراکه اعضای این طبقات بهزعم او فاقد برخی صلاحیتهای مدنی هستند. در این باره در فقراتی از ثروت ملل مینویسد: «در پیشرفت تقسیم کار، فعالیت بیشتر کسانی که از نیروی کار خود گذران میکنند، یعنی توده عظیم مردم، به عملیات محدود و سادهای محدود میشود. اما فهم و شعور اغلب مردم الزاما از نوع کاری که میکنند، شکل میگیرد. کسی که همه زندگی او مصروف عملیات سادهای میشود، فرصت استفاده از شعور خود را در حل مشکلاتی که با آن برخورد نمیکند ندارد و درنتیجه چنین شخصی تا نهایت درجهای که درمورد یک موجود انسانی ممکن است، گرفتار بیشعوری و نادانی میشود. به این ترتیب، بهنظر میرسد که مهارت چنین شخصی در کار ویژه خود، به قیمت مکارم علمی، اجتماعی و سلحشورانه او تمام میشود. این حالتی است که در هر اجتماع پیشرفته و متمدن، زحمتکشان فقیر، یعنی توده عظیم مردم به آن سقوط میکنند، مگر آنکه دولت در جلوگیری از آن اقداماتی بهعمل آورد. در یک جامعه متمدن و بازرگانی، آموزشوپرورش مردم عادی، بیش از تعلیم و تربیت طبقات عالی و ثروتمند به توجه دولت نیاز دارد.»
به هر ترتیب باید دانست که اسمیت آنگونه که برخی پنداشتهاند، قائل به دولتی حداقلی در تمام شئون نیست و به قول برخی «چهبسا دست مرئی دولت برای اصلاح اثرات بالقوه کرختکننده دست نامریی بازار نیاز باشد.»
۴. تجملطلبی و ثروتاندوزی
«گدایی که درکنار جاده زیر آفتاب دراز میکشد، از آن امنیتی برخوردار است که پادشاهان برای آن جنگ میکنند... .»
باور اینکه این جمله از اسمیت باشد، برای هر مخاطب ممکن است دشوار باشد و علت و مبدأ این دشواری را هم باید در همان مواجهه ناقص و غیرعلمی با افکار غربیان و اسمیت به طور خاص، جست. البته در این بخش، در پی این نیستیم که انکار کنیم که اسمیت نوعی تجملگرایی را برای پیشرفت جامعه ضروری میدانست، حتی در پی نقد اسمیت هم نیستیم، بلکه هدف این است که ابتدا این گزاره، تدقیق شود و از بروز سوءبرداشت و احیانا سوءاستفاده برخی جلوگیری شود که در این صورت است که تازه فضا برای نقادی و سنجش علمی باز میشود.
در روزگاری نهچندان دور، افرادی که هم شأن مذهبی داشتند و هم جایگاه ارشد سیاسی، تریبونهای رسمی دینی کشور را تبدیل به رسانههایی جناحی و خانوادگی برای تبلیغ منویات اقتصادی و سیاسی خود کرده بودند که کلیدواژه «توسعه» نیز مفهوم اصلی و بنیادی فرمایشهای ایشان بود. مفهومی که صرفنظر از نقادی ذات و نتایج آن، روی کاغذ، بسیار دلربا میکرد، ولی تحقق مصنوعی و صوری آن در عمل، آثار ناگوار زیادی برجای گذاشت. یکی از مفاهیمی که در آن روزها درکمال تعجب از تریبون مذهبی-سیاسی نمازجمعه تبلیغ میشد، مفهوم «مانور تجمل» بود که بهزعم مبلغان آن، برگرفته از سرمایهداری کلاسیک بود. باز یادآور میشود که نگارنده در پی نقد سیاستهای لیبرالیستی و آمرانه دهه ۷۰ شمسی و یا سنجش تطابق شبهسیاستهایی همچون مانور تجمل با آموزههای دینی و ملی نیست، بلکه قصد دارد قدمی رو به عقبتر برداشته و نوع نگاهی که برخی در داخل به غرب دارند را بهچالش بکشد.
مبلغان مانور تجمل از لزوم استفاده از کالاهای لوکس و تجملی میگفتند و احتمالا از «انقلاب مصرفی» سده هجدهم در انگلستان هم باخبر میبودند، اما از نظریه «مکنت فراگیر» اسمیت و محوریت و اولویت تولید داخل و تقدم آن بر مبادلات خارجی یا چیزی نمیدانستند یا منافع خود را در سکوت میدیدند. مانور تجمل بهفرض انطباق با موازین شرعی و بهفرض تعیین حدود و نقادی آن، در صورتی معنا و موضوعیت داشت و دارد که مساله تولید اولویت اصلی بوده باشد و معضلاتی همچون تورم و بیکاری به پایینترین حد خود رسیده باشند و کشور بهلحاظ اقتصادی و رفاهی در شرایط مطلوب قرار گرفته باشد، نه اینکه در وضعیتی که فاصله اقتصادی طبقات فرودست و فرادست تبدیل به شکافهایی عمیق و غیرقابل جبران شده، آنگاه سیاستی را که انگلستان در قرن هجدهم در شرایط پس از انقلاب صنعتی و جهش تولید در پیش گرفت، در ایران جنگزده و تحریم شده، آن هم بهنحو دلخواه و آمرانه اجرا کنند. این بیتوجهی به زمینههای فرهنگی، اقتضائات تاریخی، ذوقزدگی و شتابزدگی انفعالی در مقام نظر بود که آن سیاستهای بیجا در مقام عمل را رقم زد و با کمال تاسف این در هنوز بر همان پاشنه میچرخد.
یک اصل بنیادی و ماتقدم در تفکر انتقادی مطرح است که میگوید نقد متوقف بر فهم است. علت اینکه در این یادداشت هم متعرض نقادی افکار اسمیت نشدیم، این بود عقیده نگارنده این است که تا نتوانیم به اندیشه اسمیت یا هر متفکر غربی دیگر راه پیدا کنیم، صحبت از نقد آرای ایشان، اتلاف وقت خود و دیگران است.
همچنین تا دو رویکرد سلبی و انفعالی در تفکر ما رواج دارد، دعوت به نقد، موضوعیت ندارد؛ رویکرد نخست طرز فکری است که در هر صورت دلباخته غرب و هر چیزی است که از آنجا وارد شده و رنگوبوی غربی دارد و در نگاهش اثری از خودآگاهی و خودباوری نیست و رویکرد دوم نیز هویت خود را به نحوی انفعالی و بهطور مطلق و چشمبسته در ستیز با غرب تعریف میکند. درباره اندیشه سیاسی اقتصادی و اخلاقی آدام اسمیت نیز در ایران وضع به همین ترتیب است و تا ابتدا نسبت به هویت و وضعیت تاریخی و فلسفی خود نوعی خودآگاهی نداشته باشیم و سپس نسبت به متعلق شناختمان آگاهی عمیق و دقیق کسب نکنیم و به اطلاعات عمومی و سطحی اکتفا کنیم، هرگونه نقدی بلاموضوع است، وگرنه نظام فکری اسمیت کم نقطه قابل نقد ندارد؛ از بنیادهای معرفتشناختی، انسانشناختی، مابعدالطبیعی و اخلاقی تا نظریات سیاسی و اقتصادی آن که قابل سنجش انتقادی است.
منابع
١. د.د، رافائل؛ آدام اسمیت. ترجمه عبدالله کوثری. طرح نو. تهران.
٢. کاتوزیان، محمدعلی. آدام اسمیت و ثروت ملل. انتشارات امیرکبیر و شرکت سهامی کتابهای جیبی. تهران.
٣. مولر، جری. ذهن و بازار؛ جایگاه سرمایهداری در تفکر اروپای مدرن. ترجمه مهدی نصرالهزاده. بیدگل. تهران.