مهدیه نامداری، پژوهشگر حوزه نوجوان: والدگری، همواره با میزان قابلتوجهی کنترل و مراقبت از فرزندان همراه است؛ اما حدود و ثغور این مراقبت، از والدی به والد دیگر متفاوت است. علیرغم این تفاوتها اشتراکاتی در مراقبتهای والدین به چشم میخورد که عمدتا مربوط به دوران کودکی فرزندانشان است. برای مثال، همه والدین از اینکه کودکشان در سهسالگی برای پوست کندن خیار، چاقو دست بگیرد، اجتناب میکنند یا زمانی که تلویزیون، فیلم مثبت 15سال نشان میدهد، مراقبند که فرزند 10سالهشان این فیلم را نبیند. رفتهرفته با بزرگ شدن کودکان، این مراقبتها نامحسوستر شده و کمتر به چشم میخورد؛ چراکه نوجوانان بهدنبال اثبات استقلال خود هستند و در برابر مراقبتهای محسوس، عمدتا واکنشی مبنیبر نارضایتی نشان میدهند. نکته مهم اینجاست که والدگری شبیه بندبازی است، باید آهسته و با تمرکز روی این خط حرکت کرد و هر حرکت ناشیانهای، منجر به پرتشدن از طرفین بند میشود. برخی والدین، برای احترام به استقلال فرزندانشان، حرکت خود را روی بند، متوقف کرده و علیرغم مراقبت در دوره کودکی، نوجوانانشان را کاملا به حال خود رها میکنند؛ در کودکی مراقبند که اسباببازیهای بچه، قطعات ریز یا جویدنی نداشته باشد تا به سلامت کودکشان آسیب نزند یا حتی محدودیت در تماشای انیمیشنهای خشن و اضطرابآور را لحاظ میکنند، اما همین والدین در سنین نوجوانی و برای اینکه فرزندشان از همسالان خود عقب نماند، وسایل تکنولوژیک شخصی اعم از لپتاپ و گوشی تلفنهمراه را بدون آموزش یا شیوهنامه مصرفی خاصی در اختیار فرزندان خود قرار میدهند. این گزاره در پی سلب یا ایجاب استفاده نوجوانان از وسایل تکنولوژیک نیامده است، تنها به این معنی است که هر وسیلهای، راه و رسم استفاده ویژهای دارد و بیگدار به آب زدن، اساسا به دور از عقل و منطق است.
در طرف دیگر طیف، با والدینی روبهرو هستیم که به محض رسیدن سن فرزندانشان به بازه نوجوانی، حرکت خود را سریع و پرشتاب روی بند ادامه میدهند؛ کنترلها و مراقبتهایشان را محسوستر از دوره کودکی کرده و یک فضای ایزوله بهمراتب خطرآفرینتر برای فرزندانشان فراهم میکنند؛ خطر جدی این فضای ایزوله این است که ما بهعنوان والد، نمیتوانیم همه محیطهای زندگی فرزندانمان را پاکسازی کنیم و اگر توان مواجهه درست با مسائل را به آنها نیاموخته باشیم، باید منتظر عواقب دردناک زیست فرزندمان در جامعه هزار رنگ و هزار فرقه باشیم. مساله اصلی اینجاست که امروزه با نوجوانانی روبهرو هستیم که تکنولوژی و خصوصا شبکههای مجازیای مثل اینستاگرام را جایگزین کتاب کردهاند؛ و هیچکدام از این دو گروه والدین، نتوانستهاند مانع این جایگزینی شوند. روند این جایگزینی بسیار سریع اتفاق افتاده و بسیاری را از توصیف این موقعیت، عاجز کرده است. پیش از این، در مترو، در اتوبوس، در مطب پزشکان یا زمانی که افراد صبحها به محل کار خود میرفتند، درحال مطالعه کتاب و مجله و خریدن روزنامه بودند؛ اما حالا، افراد در همه این موقعیتها، گوشیهای همراه را به دست گرفته و مشغول گشتوگذار در فضای مجازی میشوند. این جایگزینی در نسل جوان و بیشتر از آن، در نسل نوجوان کنونی بسیار قابلمشاهده است. چهشد کتاب، جایگاه خود را به شبکههای مجازی سپرد؟ چرا همه نرمافزارهای توزیع کتاب آنلاین، علیرغم همه نوآوریهایشان مثل کتاب صوتی، بازهم درمقابل شبکههای اجتماعی در اقلیت هستند؟
شاید برای پاسخ به این سوال، لازم به نگاه آسیبشناسانهای متفاوت با نظریههای پیشین باشد؛ شاید نیاز باشد بهصورت جدی محتوای کتابهای منتشرشده برای نوجوانان مورد بررسی قرار بگیرد. واقعیت این است که نوجوانان در شبکههای مجازی مثل تیکتاک یا اینستاگرام دیده میشوند، متناسب با سلیقهشان تولید محتوا میکنند و محتوای موردعلاقهشان را دنبال میکنند، اما شاید همین نوجوانان در مواجهه با کتابهای منتشرشده برای سنشان، با تکروایتها و عدمخلاقیت در محتوا روبهرو شدهاند، به دنبال چیزی جدید میگردند و میخواهند دیده شده و به رسمیت شناخته شوند.
برای حل این معضل، باید فکری اساسی و زیربنایی برای محتوای کتابهای نوجوان کرد. باید این گروه سنی را به رسمیت شناخت، رمانهای موردعلاقهشان را تولید کرد و به آنها فضای ابراز وجود داد؛ با نادیده گرفتن این نسل در حوزه کتاب، آنها شبکههای مجازی را جایگزینی برای خود میکنند و برگزاری کارگاههای سواد رسانهای و اپلیکیشنهای محدودکننده استفاده از فضای مجازی، کارهایی سالبه به انتفاع موضوع به حساب خواهند آمد و عملا خالی از فایدهاند.