حسین شکیبراد، کارشناس نوجوان: آنتن را هر چقدر بالا و پایین کند چیزی که دندانگیر باشد، پیدا نمیشود. دست خودش نیست، روحیهاش برنامههایی جذابتر میطلبد. اصلا انگار پشت دوربینهای این همه محصول متنوع که از شبکههای مختلف تلویزیونی پخش میشوند؛ یک نفر نیست که حرف دل او را بفهمد. او که یک دهه هشتادی است. نوجوان یا تازه جوان شدهای که بار عنوان یک نسل روی دوش اوست. ماجرای سهم نوجوانهای امروزی از آنتن صداوسیما درست مثل سایر اجزای زنجیره محصولات فرهنگی، با یک خلأ بزرگ روبهرو است.
اینکه یک شبکه اختصاصی برای آنها تاسیس کردهایم؛ اینکه چقدر برای تولید برنامههای نوجوانانه هزینه میکنیم یا اینکه اهل فن و باتجربهها چقدر پای ساخت این قبیل برنامهها بیایند؛ هیچکدام نمیتواند خلأ عدم شناخت درست این نسل را پوشش بدهد. بله زمانی فکر میکردیم اینکه نوجوانها برای خودشان شبکه تخصصی ندارند مشکل اصلی است. گرچه این قطعا از معایب بزرگ در این حوزه بود که هنوز هم البته در برخی حوزههای فرهنگی به چشم میخورد و ما نوجوان را در کنار کودک میبینیم و این بسیار غلط است. اما با تاسیس شبکه اختصاصی نوجوان نهتنها مشکل حل نشد بلکه تازه فهمیدیم چقدر با درک دقیق نسل جدید فاصله داریم. برنامهها نه هیجان، انرژی، رنگ و لعاب، مطالبهگری یا به روز بودن مورد نظر نوجوانان دهه هشتادی را داشته است و نه لااقل برای حضور پررنگ خود آنها بهعنوان بهترین ملاک در تعیین سلایق همنسلهایشان درست عمل کردهایم. به عبارتی ما ماندهایم و موجوداتی ناشناخته که البته خودمان فکر میکنیم آنها را میشناسیم. درحالی که در جهل مرکب هستیم. نسل جدید که در جهان با عنوان نسل زد شناخته میشوند و برای کشور ما همین دهه هشتادیهای عزیز هستند، به واسطه تفاوتهای نسلی، نوجوانی کاملا متفاوتی با نوجوانی در نسلهای گذشته دارند. مثلا آنها از تکرار بیزارند. برای همین است اگر نوجوان دهه هفتادی و دهه شصتی دنبال پاتوق بود، آنها میخواهند هر روز یک جای جدید را تجربه کنند و اگر تولیدکننده برنامه این را ندانست و از ویژگی تنوع، غافل بود؛ قطعا موفقیتی در جلب نظر مخاطبش پیدا نمیکند. یا مثلا ویژگی دیالوگر بودن این نسل؛ دهه هشتادیها از مونولوگ متنفر هستند. آن وقت چقدر تلخ است که کلی برنامه برای آنها بسازیم که هیچ جایی برای تبادل نظر و تعامل دو طرفه در آن تدارک ندیدهایم. درحالی که در جهان با توجه به همین ویژگی کار به جایی رسیده است که فیلمها و سریالها هم تعاملی شدهاند و این خود مخاطب است که ادامه داستان آن فیلم را تعیین میکند.
ویژگیهای نسل جدید زیادند؛ چراکه آنها در دنیای دیجیتال به دنیا آمدهاند و با شبکههای اجتماعی بزرگ شدهاند. انگار با یک شخصیت روبهرو نیستیم و این ویژگیها هستند که به ما نشان میدهند باید چه محصولی برای او تولید کنیم تا هم دوست داشته باشد و هم روی او اثر بگذارد. حالا با یک دوگانه طرفیم. اینکه هنوز مثل مسیری که تا امروز طی کردهایم؛ روی تولید با شناخت اندکمان از این نسل اصرار داشته باشیم یا نهایتا از تولیدکنندگان قدیمی بخواهیم چند جلسهای یا ساعاتی را صرف چکوچانه زدن با تعدادی از نوجوانهای دهه هشتادی صرف کنند که البته بعید است تحولی عظیم را شاهد باشیم. اما راه دوم ایجاد فرصت برای خود این افراد است. مثل تجربههای موفق اما معدودی چون «هشتادیا» و «اقیانوس آرام» یا «کلنجار»، که در این هر سه مورد، خود نوجوانها بیشترین نقش را داشتهاند و حتی روند تولید محتوا بر دوش چند دهه هشتادی بوده است. اتفاقی که نهتنها سهم نوجوانهای امروز را از آنتن بهبود میبخشد؛ بلکه زمینهساز تحولات اساسی در رسانه ملی خواهد بود که طبیعتا بدنهاش فرسوده شده و به نیروهایی نوین نیازمند است.