«هادی» رمانی در مکتب آیینی ست که در بستر تاریخی رقم می‌خورد. زندگی منتصر عباسی در قالب رمان که منظر درون‌دینی دارد و برای مخاطب آشنا با اهل‌بیت پیامبر نگارش شده است.
  • ۱۴۰۰-۰۴-۱۲ - ۰۲:۳۷
  • 00
پیرنگ دقیق داستانی
پیرنگ دقیق داستانی

لیلا مهدوی، نویسنده: کسی که در سیاهی غرق است، نور چشمانش را می‌زند. در روشنایی نمی‌تواند ببیند و بتازاند. پس دنیا را مانند خود تیره و تار می‌کند و آفتاب را به بند می‌کشد. آن وقت پهنه بی‌انتهای هستی برایش قفس می‌شود و دمی آرام ندارد. نه مسجد مخروطی شکلش و نه قصری که روی دست قصر خضرا معاویه بلند شود آرامش نمی‌کند. در مقابل اما، جان‌های آزاده حتی اگر به زندان تنگ و تاریک شهر «سر من رای» در بیایند بازهم پران خواهند بود و بخشندگی و سخاوت‌شان ساری و جاری‌ست.

«هادی» رمانی در مکتب آیینی ست که در بستر تاریخی رقم می‌خورد. زندگی منتصر عباسی در قالب رمان که منظر درون‌دینی دارد و برای مخاطب آشنا با اهل‌بیت پیامبر نگارش شده است.

داستان طی یک خط اصلی داستانی و در سه بخش نگارش شده است که هریک از این سه بخش پیامی در راستای هم و یکپارچه دارند. روایت از نگاه دانای کل است اما نفوذی به درونیات معصوم ندارد و در رعایت کامل تقوا نسبت به پیشگاه حجت دهم پیش می‌رود. واژگان و فرم روایی، ساده انتخاب شده‌اند تا مخاطب عام و خاص امکان بهره‌مندی از کتاب را داشته باشند، درعین‌حال شیوه روایی نیز گریزی به تاریخ دارد و سعی شده است بر فضای زبانی قصه، گرد تاریخ نشانده شود. نویسنده سعی دارد شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه متوکل و منتصر عباسی را تصویر کند.
شخصیت اصلی قصه منتصر است؛ پسر و جانشین متوکل، خلیفه عباسی.

مکان داستان سامرا مرکز حکومت متوکل است و بیشتر حوادث در قصر او و مقر حکومتی رقم می‌خورد.

منتصر جوانی متعصب است که سودای حکومت و عرق و حمیت عباسی دارد و آشکارا با امام‌هادی(ع) و علویان دشمنی و کینه می‌ورزد. نقطه شروع قصه از آنجاست که او در بند عشق کنیزی از کنیزان متوکل به نام «رباب» گرفتار می‌آید. رفته‌رفته روح و جانش غرق در عشق می‌شود و... .

در مرحله اول، منتصر «کمین زدن برای دشمن» را در پیش گرفته است. غبار نشسته بر چشمانش نمی‌گذارد نور را ببیند. اما در بر یک پاشنه نمی‌چرخد و عشق «رباب» لاجرم منتصر را به مرحله «ایقاظ» می‌برد. اینجا ابن‌سکیت معلم منتصر راهنمای او می‌شود تا او بیدار شود و دنیا را با دریافت تازه‌ای نگاه کند. اینک منتصر با رنج آشناست و درد را می‌فهمد. در مرحله آخر اما این خود منتصر است که در غیاب رباب و ابن‌سکیت باید خود به تنهایی راه خود را پیدا کند و آزموده شود.

داستان در روند روبه جلوی خود خرده‌روایت‌هایی از ماجرای فدک و نیز سیره امیرالمومنین(ع) و قیام فخ و کربلای دوم، مطرح می‌کند و این بر جذابیت‌های داستان می‌افزاید. اما نقطه‌عطفی بر ذکر این وقایع اندوهی است که از روایت اهانت و تخریب بقعه مبارک سیدالشهدا(ع) به دستور متوکل، بر جان مخاطب می‌افتد.

داستان برگرفته از احادیث متواتر و روایات معتبر، از کتب شیعی و همین‌طور آثار فاخر اهل‌سنت است که روایت‌ها را چون دانه‌های تسبیح درکنار هم می‌چیند و از آنها درام می‌سازد تا داستان منسجم و هدفداری پدید‌ آید. به همین سبب مرز میان تخیل و واقعیت دیواره نازکی است که سهم بیشتر، از آن واقعیت است.

ادبیات آیینی، خاصه نوع تاریخی آن نیازمند تحقیق همه‌جانبه و جامع و کامل است و برای خلق یک اثر گاهی زمان‌های طولانی مطالعه و پژوهش باید اتفاق بیفتد تا بتوان از دل تاریخ یک طرح داستانی بیرون کشید. نویسنده هادی هم از این قاعده مستثنی نیست و در این راه زحمات زیادی کشیده است. داستان هم چند نکته دارد که یک به یک به آن می‌پردازم.

ریتم ابتدایی داستان کمی کند و کشدار است. اما رفته‌رفته داستان خود را در ذهن مخاطب نهادینه می‌کند و جذاب‌تر از قبل پیش می‌رود. توصیفات و فضاسازی‌های داستان نمایان است اما گاهی این‌طور احساس می‌شود که نویسنده داستان را نگه می‌دارد تا توصیف کند. توصیفات گاهی از جریان داستان بیرون می‌زند. داستان به‌گونه‌ای پیش می‌رود که مخاطب را در پس تعلیق‌هایش تشنه ورود امام هادی(ع) به داستان می‌کند.
نویسنده مخاطبش را خوب می‌شناسد و سعی دارد با بهره‌گیری از حواس پنج‌گانه تصویر بسازد.

نکته مهمی که در داستان دیده می‌شود وجود پیرنگ دقیق است که تمام عنصر داستانی در حرکت داستان از پیرنگ تبعیت می‌کنند. خط اصلی داستان و حوادثی که در عرض آن اتفاق می‌افتد، همگی در خدمت پیرنگ هستند.

المان‌های داستان هیچ‌کدام بی‌هدف در قصه پرورانده نشده‌اند. نمونه‌اش «تل مخالی» که در پایان داستان تعبیر می‌شود.

با این همه از داستان انتظار می‌رفت کمی به زندگی امام هادی(ع) نزدیک‌تر می‌شد و به شیوه و مکان زندگی امام و شرایط ایشان بیشتر می‌پرداخت.

زیرا شخصیت اصلی و ظاهری داستان اگر منتصر است و سیر تعالی او اما شخصیت اصلی واقعی و باطنی داستان هادی، شخصیت عزیز علی‌ابن‌محمدابن‌الرضاست که مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند. تاثیری که ابن‌الرضا(ع) بر روند داستان دارد حائزاهمیت‌تر از منتصر است. پس مخاطب می‌خواهد بیشتر از امام بداند. خصوصا جای خالی نقل از زیارت شریف جامعه کبیره امام‌هادی(ع) در داستان احساس می‌شود.

توصیفات و فضاسازی‌های داستان درمورد مسجد متوکل، خان‌الصعالیک یا حتی قصر، تصویر ذهنی کمرنگی برای مخاطب ساخته است و او احوال مردم سامرا و معیشت آنها را خوب درک نمی‌کند.

عنصر زمان در داستان گنگ است و ما یک‌باره در می‌یابیم بستر زمانی داستان سال‌های طولانی بوده است و ما گذر این زمان را در قصه احساس نکرده‌ایم.

رمان هادی، عنوان بسیار خوبی دارد. از آن نام‌ها که مخاطب در طول داستان با خودش تکرار می‌کند و هر بار بیشتر در آن نام غرق می‌شود. اما طرح روی جلدش به جز تصویر مسجد متوکل، ارتباط معنی‌دار و خاصی با داستان ندارد و از طرح روی جلد چنان برمی‌آید که داستان مخاطب نوجوان دارد.

سخن آخرم درمورد هادی این است که داستان هادی از داستان‌های تاثیر‌گذار و قابل‌تامل در مکتب آیینی است که در سایه منابعی چون ارشاد شیخ مفید و منتهی‌آلامال و مذاهب، همین‌طور تاریخ طبری و تاریخ الکامل ابن‌اثیر رقم خورده و تحلیل‌های منابع متاخر معاصر همچون آثار استاد جعفریان و دیگر اساتید در تکمیل شدن فرآیند داستان نقش بسزایی داشته است و ما نیک می‌دانیم که جز با فضل الهی و اذن حضرات معصومین(ع) قلمی روی کاغذ در این‌باره نمی‌چرخد و بی‌شک هدف نویسنده نیز در این راه در وهله نخست کسب معرفت بیشتر بوده است.

 به امید اینکه مکتب نوظهور و فاخر ادبیات داستانی آیینی در جهت تکامل و تعالی همچنان پیش برود.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰