سعید مهاجر، نویسنده: تا بهحال خواستید فرزند یا پدرتان را بکشید؟! حتما با خودتان میگویید، جای این سوالهای احمقانه در معرفی کتاب نیست، بله درست میگویید. پس بیایید به این سوال پاسخ دهیم. برای چه چیزی حاضرید پدر یا پسرتان را بکشید؟! قدرت، شهوت، وطن، ثروت یا اعتقاد و... ؟! داستان رستم و سهراب به همین سوال پاسخ میدهد و حالا کتاب «هادی» جواب منتصر فرزند متوکل عباسی به این سوال است.
منتصر ولیعهد زودجوش متوکل در قصر، کنار دست پدر نشسته و حکومتداری را تمرین میکند که پای امامهادی(ع) به سامرا باز میشود. متوکل اعتقاد دارد اگر دشمن را تنگ در آغوش بگیرد فرصت تفکر و حرکت اضافه را به او نخواهد داد و این اولین نقطه اختلاف او با منتصر است. فتحبن خاقان وزیر مکار دربار هم که هر وقت متوکل را مست گیر میآورد؛ حرفهایش را در دهان متوکل میگذارد و در واقع او حکمرانی میکند. خلاصه با تحریک فتح کار بالا میگیرد و منتصر خودش دست به کار میشود تا نور هدایت را خاموش کند ولی هربار تیرش به خطا میخورد؛ گاهی عشق حواسش را پرت میکند، گاهی تردید.
درنهایت همین تردید به کمکش میآید. فتح که از منتصر و سرکشیهایش خسته میشود به معتز پسر کوچک خلیفه دل میبندد و مستقیم وظیفه پرورش یک سیاستمدار خونخوار را به عهده میگیرد و در این راه اولین قدم کنارگذاشتن منتصر است. ولی ناگهان سر و کله ابنسکّیت پیدا میشود و دست تردیدهای منتصر را میگیرد و گام به گام آنها را به حقیقت ولی و به حقانیت علی(ع) نزدیک میکند. حتما میدانید که برای بیداری باید بهایی پرداخت کرد؛ ابنسکیّت میمیرد و منتصر ولیعهدی را از دست میدهد؛ یکی به جرم حمایت از رافضیها و دیگری بهخاطر سرپیچی از فرمان پدر. درنهایت رابطه پدر و پسری خوب پیش نمیرود و عشق کار خودش را میکند. چگونه؟ بگذارید برایتان بگویم.
کنیزی به نام رباب دل از پدر و پسر برده است که هیچکدام چیزی بروز نمیدهند ولی خود رباب عاشق کس دیگری است. این علاقه، از جنس عشقهای بیمزه امروزی نیست. عشقش بوی عطش و خون میدهد، بهخاطرش خوشیهای قصر و ساز و آواز را رها میکند و سر به بیابان میگذارد تا به کربلا و زیارت امامحسین(ع) برسد. سرنوشت رباب معلوم است حبس تا همیشه و این اولین و آخرین شکست عشقی منتصر است. بار دوم جنس عشق فرق میکند، منتصر، عاشقِ معشوقِ معشوقش میشود. او به امام هادی(ع) و حقانیتش اعتراف میکند و همانطور که گفتم بیداری هزینه دارد. میخواهند او را بکشند اما ناکام میمانند و همینجاست که خبر نقشه قتل امامهادی(ع) به او میرسد، در این شرایط باید برای مراقبت از امام هادی(ع) کاری بکند. به نظر میرسد شمشیر کشیدن روی پدری که مستی شراب عقلش را برده درحالی که معشوقهات را مسخره میکند و قصد کشتن او را دارد، کار سختی نیست. تازه حواستان باشد این پدر، همین تازگیها رباب را در چنگ تعصبات و قدرتش خفه کرده است.
نمیدانم آیا شما هم مثل من به غربت برخی ائمه مثل امامصادق(ع)، امامباقر(ع) و... میان شیعیان فکر کردهاید یا نه؟! کتاب هادی قصد دارد این خلأ را در قالب داستانی تاریخی درباره یکی از ائمه هدی پر کند و تصویری روشن از زمانه و زندگی امام هادی(ع) ارائه دهد.
محمدرضا هوری به دربار متوکل وارد شده و سعی کرده چون تاریخنگاری صادق، وقایع تاریخی را با زبانی روایی برای ما تعریف کند. او سعی کرده جای خالیهای تاریخ را با حقیقت پر کند و تا جایی که خیال در آسمان تاریخ مجال پرواز دارد به شخصیتها پروبال بدهد و موقعیتهای دراماتیک ایجاد کند. تقابلهای پنهان و آشکار پدر و پسری بر سر عشق و قدرت، مکرهای درباریان و جستوجوی شخصیت اصلی داستان یعنی منتصر بهدنبال حقیقت، پایانی تراژیک برای داستان میسازد. ساختار درست علّی و معلولی در فرآیند قصهگویی نیز از نکات شاخص این کتاب است.
شخصیت اصلی داستان؛ منتصر، یوسفی است که در چاه تعصب و جهل گیر افتاده و با عبور کاروان عشق، بوی دلبر به مشامش میخورد. او در این مسیر آزمون و خطا میکند، خودش را به دادگاه حقیقت میبرد و گوش جان به آواز حقیقت میسپارد و در هوای عود و رباب، با آهنگ تحول، ضرب میگیرد. روند تغییر در روش و منش منتصر به خوبی در این کتاب به نمایش درآمده است.
نوشتار کتاب، دست خواننده ناآشنا به متون تاریخی را در پوست گردو نمیگذارد، زیرا سعی شده لغاتی گلچین شود که معنا را به روشنی و پوستکنده در اختیار مخاطب امروز قرار دهد. البته برای درک بهتر از معنای برخی واژهها بینیاز از فرهنگ لغت نخواهید بود.
موضوع کتاب یعنی؛ شخصیت امام دهم شیعیان، شائبه تبدیل شدن این داستان بلند به یک حکایت دینی را در دل خود دارد. بعد از خواندن کتاب متوجه خواهید شد جایگذاری احادیث و حتی خرقهعادتهای معصوم(ع) بسیار دقیق و لطیف صورت گرفته و در اکثر مواقع، دین بهعنوان عنصری داستانی به کار گرفته شده است. بهصورتی که حتی آوردن بخشهایی از «زیارت غدیریه» امام هادی(ع) در قالب نامهای پنهانی به جذابیتهای داستان افزوده است. مسائلی مانند شفاعت، توسل و در رأس آنها ولایت ازجمله مباحث دینی مطرحشده در این کتاب است که نقل و نقد آنها از زبان داستان و دوستان به دل مینشیند.
در کتاب، دو گرایش و آرمان متفاوت در تعلیم و تربیت به موازات هم در داستان به تصویر کشیده شده است. ابنسکّیت و منتصر در برابر فتحبن خاقان و معتز، دو نهال از یک ریشه ولی با دو باغبان مختلف، نتیجهای کاملا متفاوت رقم میزند؛ مکتب علی و معاویه، مکتب، نور و ظلمت، مکتب فعل و انفعال، مکتب قیام و تسلیم. که این تقابلها جانمایه تغییر در شخصیت اصلی داستان را فراهم میآورد.
کتاب هادی، قصه خونین عشق به حقیقت است که عاشقانش برای قدم گذاشتن در وادی طلب، باید بیدار و هوشیار در کمین دشمن غدار بنشینند و در دوراهیها رسا و رها شوقشان را فریاد بزنند:
از دست دادن سر از روی مردانگی بهتر از آن است که به تملق و ریا بر بدن باقی بماند.