سهیل سیدجمالی، روزنامهنگار: دونالد رامسفلد یکی از جنجالیترین چهرههای دهه اول قرن بیستویکم در دولت جورج دبلیوبوش، 30 ژوئن 2021 (9 تیر 1400) در ملک شخصیاش در شهر تایوس در ایالت نیومکزیکو بر اثر بیماری «مولتیپل میلوما» ( نوعی سرطان) در 88 سالگی مرد.
دونالد رامسفلد در تاریخ 9 ژوئیه 1932 در شهر شیکاگو در ایالت ایلینوی از مناطق معروف به غرب میانه در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. رامسفلد در دوران رکود بزرگ اقتصادی دهه 1930 میلادی در جهان غرب و پس از آن جنگ دوم جهانی دوران کودکی خود را سپری کرد. بعد از پایان دوران مدرسه به دانشگاه معروف و پرآوازه پرینستون در نیوجرسی رفت و در رشته علوم سیاسی مشغول تحصیل شد. همچنین او نماینده ایالاتمتحده در ناتو بوده است و بین سالهای 1954 تا 1957 در نیروی دریایی بهعنوان خلبان و هوانورد فعالیت داشت.
رامسفلد از 30 سالگی چهار دوره نماینده مجلس نمایندگان آمریکا بوده است. او در اواخر دهه 1960 و ابتدای دهه 1970میلادی توانست در دولت ریچارد نیکسون سمتهای بالایی را تجربه کند. بعد از رسوایی واترگیت، نیکسون، رئیسجمهور آمریکا استعفا کرد. با استعفای او، جرالد فورد، معاون رئیسجمهور طبق قانون به جای نیکسون سوگند ریاستجمهوری یاد کرد اما این جابهجایی باعث تغییر چندانی در سیاست خارجی آمریکا نشد؛ چراکه واشنگتن باید سیاستهای مغز متفکر غربیها «هنری کیسینجر» را در جنگ سرد پیش میبرد.
پای رامسفلد به بالاترین سطح نظامی در کابینه جرالد فورد باز شد؛ او در 43سالگی، جوانترین وزیر دفاع آمریکا شد و از 1975 تا 1977 این سمت را برعهده داشت. رامسفلد با سمت «وزیر دفاع ایالاتمتحده آمریکا» در دولت جرالد فورد و جورج بوش پسر بیش از همه مناصب سیاسیاش شناخته میشود. بوش پسر او را بین سالهای 2001 تا 2006 در کابینهاش جا داد تا رامسفلد یکبار دیگر در ساختمان پنتاگون مشغول کار شود و علاوهبر رکورد سابق خود یعنی جوانترین، رکورد مسنترین وزیر دفاع آمریکا را نیز بزند. او در دوره دومی که به این سمت رسید، 74 سال داشت.
دونالد رامسفلد مانند «کالین پاول» در دوران جنگ سرد مخصوصا در دهه 80 میلادی بهعنوان نماینده ایالاتمتحده به مناطق مختلف جهان سفر میکرد و برای افزایش نفوذ سیاسی، اقتصادی و امنیتی غرب در سطح جهان بسیار کوشا بود. این مساله را میتوان در سفر وی به عراق بهعنوان نماینده ویژه رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا برای دیدار با صدام حسین، دیکتاتور سابق و رهبر رژیم بعث عراق، بهخوبی مشاهده کرد. شاید به همین دلیل بود که هنری کیسینجر او را «پدیده ویژه واشنگتن» توصیف میکرد و دربارهاش میگفت: «سیاستمدار بروکرات تمام وقت ماهر که در او جاهطلبی، محتوا و کارآیی درهم آمیخته شدهاند.»
جنگ ایران و عراق
دونالد رامسفلد کتابی تحتعنوان «دانستهها و ندانستهها» در هشتم فوریه 2011 منتشر کرد که در آن به خاطرات و فعالیتهای بیش از نیمقرن خود در سیاست و ارتش ایالاتمتحده پرداخته است. در این کتاب وی درباره یکی از دیدارهایش با صدام نوشته است: «در بیستم دسامبر سال 1983 بهعنوان نماینده ویژه رئیسجمهور رونالد ریگان به عراق سفر کردم. من شخصا رئیسجمهور دیکتاتور عراق، صدام حسین را ملاقات کردم. در آن زمان جنگ میان ایران و عراق بهشدت بالا گرفته بود و تقریبا 3 سال از حمله و تعرض ارتش عراق به خاک ایران میگذشت. صدام مانند تمام دیکتاتورهای تاریخ یک اسلحه نیمهاتومات به کمر داشت و با حالتی متکبرانه با اطرافیان خود رفتار میکرد. او [صدام حسین] بیش از حد قدبلند و درشتاندام بود و آنقدر رنگ سیبیل و موهای او تیره و مشکی بود که مشخص بود همیشه آنها را رنگ میکند تا مشکی باقی بمانند.» او در ادامه در کتاب خود مینویسد: «من بهخوبی میدانستم که صدام شخصی بیمار و روانپریش است اما سیاست اینگونه ایجاب میکند که بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. در آن دوران دولت ایران و سوریه به دشمن درجه اول ما در منطقه تبدیل شده بودند و خطری بزرگ برای منافع ما و متحد شماره یک ما یعنی اسرائیل [رژیم صهیونیستی] محسوب میشدند. در این بین هیچ گزینه دیگری بین رهبران و سیاستمداران در منطقه خاورمیانه وجود نداشت که به اندازه صدام حسین برای ما مناسب باشد. بنابراین در سال 1983 ما تصمیمی منطقی گرفتیم تا روابط خود را با حکومت بعثی صدام حسین افزایش دهیم. موج ایجادشده در آن جنگ شرایط را به ضرر عراق کرده بود. در آن سالها علاوهبر مسمومیت شهروندان ایرانی و حتی عراقی بهموجب بمبارانهای شیمیایی ارتش عراق، بسیاری از کودکان و زنان ایرانی و عراقی جان خود را بهخاطر مین از دست میدادند. باوجود این، رونالد ریگان متوجه شده بود که احتمال پیروزی صدام و تسلط او بر خاورمیانه بیشتر از ایران است. به همین دلیل تماسهای دیپلماتیک خودمان را بهصورت مخفیانه از چندین ماه قبل با بغداد آغاز کرده بودیم.»
او ادامه میدهد: «دیدار غیرمعمول من از عراق در شرایطی کاملا غیرعادی آغاز شد. در ساعات پایانی عصر روز نوزدهم دسامبر 1983 (28 آذر 1362) به عراق سفر کردم تا در ساختمان وزارت خارجه بغداد همراه با گروه کوچکی که مرا در این ماموریت همراهی میکردند، با طارق عزیز، معاون نخستوزیر عراق ملاقاتی داشته باشیم. گروه همراه من شامل «بیل ایگلتون»، مدیر مجرب دفتر منافع ایالاتمتحده در بغداد و «رابرت پترائوس»، مقام ارشد وزارت خارجه بودند. اما بهمحض اینکه ما از آسانسور ساختمان وزارت خارجه عراق بیرون آمدیم، دو مرد مسلح گارد محافظتی عراق مرا از گروه همراهم جدا کردند و درحالیکه همراهان من وحشتزده مستقیم بهسمت سالن اصلی هدایت میشدند، من بهسمت راهرویی در سمت راست سالن راهنمایی شدم. هیچ کاری نمیتوانستم انجام دهم. اما در همان مختصر ثانیهها به این موضوع میاندیشیدم که چه تعداد شهروند عراقی بههمراه چنین مردان مسلحی وارد اینگونه راهروها و سالنها شدهاند و اینکه چه حادثهای در انتظار من خواهد بود؟
من بهسمت اتاق سفیدرنگی که هیچ پنجرهای نداشت، راهنمایی شدم. دیوارهای اتاق با چرم سفید پوشیده شده بود. در کنار یک مرد با جثهای عادی، عینکی و موهای خاکستری که لباس نظامی و یک هفتتیر در دست داشت، ایستاده بودم. او که بسیار خوب و مسلط به زبان انگلیسی صحبت میکرد، گفت: سلام آقای رامسفلد، من طارق عزیز هستم. او درحالیکه روبهروی هم ایستاده بودیم، از گارد امنیتی خواست ما را تنها بگذارند. طارق عزیز همان کسی بود که بعدها به عنصر آشنایی در حکومت صدام حسین تبدیل شد. او اغلب در تلویزیون ظاهر میشد و از حکومت صدام حمایت میکرد. اما طارق عزیز حقیقتا یک مقام رسمی خاورمیانهای به نظر نمیآمد، رفتارهای او کاملا هوشمندانه و پرداخته شده بود. او در دانشگاه هنرهای زیبای بغداد تحصیل کرده بود. او در دو پست معاون نخستوزیر و وزارت خارجه خدمت میکرد.
بعدها هرگز برای من مشخص نشد که چرا مرا از هیات همراهم جدا کردند. حس خود من این بود که طارق عزیز تصور میکرد که بدون حضور دیگران، راحتتر و مستقیمتر میتوانست با من صحبت کند. دو ساعت بعد از دیدار اول، ما مذاکرات فشرده و تندی را در رابطه با ماموریت من در بغداد و روابط دوجانبه داشتیم. عزیز کاملا از شرایط دولت ریگان و ماموریت من بهعنوان فرستاده ویژه رئیسجمهور مطلع بود. من کاملا تحتتاثیر دانش او در دنیایی فراتر از دنیای عرب قرار گرفته بودم. گفتوگوی طولانیمدت ما درمورد مسائل و موضوعات بسیار زیادی بود. مهمترین بخش گفتوگوی ما مربوط به ایران و سوریه و دغدغهها و منافع مشترکمان در رابطه با این دو کشور بود. ایران برای طارق عزیز از اهمیت ویژهای برخوردار بود. اهمیت ایران بیشتر بهدلیل جنگی بود که میان ایران و عراق در جریان بود. عزیز از ما کمک میخواست تا دوستان و متحدان ایالاتمتحده را از فروش سلاح به ایران منصرف کنیم.
فردای آن روز، من صبح با صدام حسین جلسه داشتم. جلسه با پرداختن به مسائلی چون شایعهها و تئوریهای توطئه درباره عراق و او گذشت. مسائلی که بعدها با گذشت یکچهارم قرن در سال ۲۰۰۳ منجر به سقوط حکومت او شد. من از طرف رئیسجمهور ریگان به عراق فرستاده شده بودم تا مذاکرات محرمانهای را در رابطه با معاملات نفتی میان دو کشور و درعینحال کمک نظامی به عراق، با حکومت این کشور داشته باشم. درحقیقت اهداف ما از این دیدار کاملا روشن و مستقیم بود و دیدارمان کمتر حالت نمایشی به خود گرفته بود. در زمان ملاقات با رهبر عراق، هر دوی ما روبهروی هم روی کاناپهای مخملی و طلایی نشسته بودیم. در اتاق بزرگی بودیم که درهای چوبی آن به طرز جالبی تراشیده و دیوارها مرمر و میناکاری شده بودند. برای من این موضوع در کشوری که مردمش حتی از امکانات رفاهی چون آب و برق هم برخوردار نبودند، تا حد زیادی متناقض جلوه میکرد و خودنمایی و تظاهر صدام را نشان میداد. جلسهای که با صدام حسین داشتم بسیار رسمیتر از دیدار طولانیمدت من با طارق عزیز بود. اینبار من حتی با صدام تنها هم نبودم. بیل ایگلتون و رابرت پترائوس، دو نفر از افرادی که در این ماموریت با من بودند بههمراه طارق عزیز و یک مترجم عراقی نیز در جلسه حضور داشتند. موضوع ایران بیش از هر چیز دیگری ذهن صدام حسین را به خود مشغول کرده بود. بغداد، پایتخت عراق، کمتر از صد مایل با مرز ایران فاصله داشت و مدام تحتتاثیر حملات موشکی و گلوله بود. حتی مجتمع ریاستجمهوری هم که نشست ما در آنجا برگزار شد با کیسههای شنی و موانع محافظت شده بود. صدام در موقعیت دشواری قرار گرفته بود، اما علیرغم این موضوع مستقیما از آمریکا درخواست کمک نظامی نمیکرد. صدام هم مثل طارق عزیز، مدام از بابت کشورهایی که به ایران کمک مالی و نظامی میکردند شدیدا ابراز نگرانی میکرد و کاملا امیدوار بود که ایالاتمتحده با استفاده از تاثیر و نفوذ خود مانع از انجام چنین کمکهایی شود. در این جلسه صدام بهگونهای تعجببرانگیز، علاقه زیادی برای همکاری با غرب نشان میداد. او درادامه سخنان خود در رابطه با تمایل برای همکاری با غرب تاکید کرد: «بهویژه فرانسه.» طی سالهای بعد این تاکید و اشاره خاص صدام به فرانسه را بارها برای خود تفسیر کردم و هرگز کوچکترین شکی به صحت و حقیقت آن نکردم. در همان جلسه صدام یک لحظه بهسمت پنجره اشاره کرد و ساختمان افقی و بلندی در شهر را به من نشان داد. سپس درحالیکه هر دو به آن آسمانخراش نگاه میکردیم، از من سوال کرد: این ساختمان را میبینی؟ من سرم را به نشانه تایید تکان دادم. او دوباره سوال کرد: اگر زمانی یکی از این آسانسورها در این ساختمان از کار بیفتد، ما آن را کجا باید تعمیر کنیم؟ او ادامه داد: ما روی کمک غرب حساب میکنیم. منظور صدام کاملا روشن بود: عراق به غرب برای تبدیل کشورش به بخشی از دنیای مدرن احتیاج داشت. حالا که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که اگر این دید و اشتهای صدام نسبت به تمامی اهدافش تعمیم پیدا میکرد، چطور مسیر تاریخ معاصر نیز تغییر مییافت.»
خاطرات رامسفلد از این سفر خود گواه این موضوع است که ایالاتمتحده برای حفظ منافع خود با دیکتاتورهایی مانند صدام حسین همکاری میکند.
معمار مشعل دموکراسی در خاورمیانه بزرگ
سال 2001 با حملات تروریستی به برجهای دوقلو مرکز تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون در واشنگتندیسی، فصل جدیدی از زندگی سیاسی رامسفلد ورق خورد.
حملات تروریستی به قلب مراکز اقتصادی و سیاسی ایالاتمتحده باعث شد منطقه خاورمیانه آبستن درگیریها و تحولاتی بشود که تا امروز آثار و پیامدهای آن گریبانگیر منطقه شده است. بعد از حملات 11 سپتامبر، جورج دبلیوبوش اعلام وضعیت فوقالعاده کرد و جهان را به دو قسمت «خیر» و «شر» تقسیم کرد. کابینه نئوکان بوش متشکل از افرادی مانند دیک چینی معاوناول رئیسجمهور، کاندولیزا رایس مشاور امنیت ملی، کالین پاول وزیر امورخارجه و دونالد رامسفلد وزیر دفاع بود. آنچه امروز در غرب آسیا درحال وقوع است، حاصل عملکرد مستقیم یکبهیک این افراد است. در این بین، دیک چینی و رامسفلد از معماران اصلی حمله به افغانستان در 7 اکتبر 2001 و اشغال عراق در 19 مارس 2003 بودند. رامسفلد و دیک چینی بهشدت بر این موضوع اصرار داشتند که در عراق سلاحهای کشتار جمعی انبار شده و صدام حسین درتلاش است از این سلاحها برای حمله به کشورهای خاورمیانه و متحدان غرب و حتی طراحی حملهای مجدد مانند 11 سپتامبر به خاک آمریکا، استفاده کند. تبلیغ چنین ادعاهایی در جهان باعث شد تعداد زیادی از کشورها با آمریکا و بریتانیا همراه شوند تا جنگ دوم خلیجفارس آغاز شود. بهدلیل همین تلاشها، رامسفلد، منتقدان بسیاری در آمریکا داشت. او تلاش داشت با ادعای نادرستش ایده «ایجاد مشعل دموکراسی برای خاورمیانه بزرگ» را محقق کند اما عراق برای آمریکا تبدیل به باتلاقی بزرگ شد. ارتش آمریکا به اندازهای در عراق زیر ضربات گروههای مختلف رفت که این کشور ناچار شد در همان دولتی که ایران را «محور شرارت» خوانده بود، وارد مذاکره درباره عراق شود. رامسفلد در عراق، ارتش چند صدمیلیاردی آمریکا را زمینگیر و فرسوده کرد و هیمنه آن را شکست. او با این کار علاوهبر پایان دادن به پروژه رهبری جهانی آمریکا، به رقبای واشنگتن این فرصت را داد تا مسیر رشد خود را تصاعدی دنبال کنند.
در سالهای 2005 تا 2006 اعتراضات جهانی به اشغال عراق به بهانه نابودی سلاحهای کشتار جمعی صدام حسین بالا گرفت و هر روز مردم ایالاتمتحده، بریتانیا و جهان شاهد کشته شدن سربازان و افراد غیرنظامی بیشتری در شهرهای عراق بودند. دولت بوش متهم به دروغگویی درباره وجود زرادخانه سلاحهای کشتار جمعی در عراق شده بود. فشار افکار عمومی بهقدری کابینه را تحتفشار قرار داد که آمریکا ناچار به اعتراف درباره نبود زرادخانه تسلیحات کشتار جمعی در عراق شد. جورج بوش بعدها تقصیر را به گردن دیک چینی و دونالد رامسفلد انداخت. او سالها بعد در مصاحبهای اذعان کرد که من تمام این تصمیمات را براساس نظرات و گزارشهای دونالد و دیک اتخاذ کردم.
زندان گوانتانامو
این بازداشتگاه یکی از بدنامترین و مخوفترین زندانهای جهان به شمار میرود که سالهاست حتی در داخل آمریکا به دستآویز تبلیغات انتخاباتی سیاستمداران تبدیل شده است. باراک اوباما و دونالد ترامپ برای اخذ رای بیشتر در تبلیغات انتخاباتی، همواره به موضوع شکنجهها و روشهای غیرانسانی بازجویی در این زندان اشاره میکردند و به طرفدارانشان وعده میدادند درصورت پیروزی در انتخابات این زندان را تعطیل خواهند کرد. این زندان در دوران جورج دبلیوبوش به یک دغدغه برای نهادهای حقوق بشری تبدیل شد. بیشتر افرادی که در افغانستان و عراق دستگیر میشدند به این بازداشتگاه فرستاده شده و در آنجا به بهانه بازجویی و اعترافگیری درباره فعالیت گروههای تروریستی القاعده و طالبان تحت وحشتناکترین متدهای بازجویی مانند: غرق مصنوعی(القای حس خفگی با آب)، خشونت جنسی؛ روشهای تحقیر، محرومیت از خواب، زندان انفرادی، اعدامهای ساختگی و... قرار میگرفتند. دیک چینی و دونالد رامسفلد هر دو از طرفداران این روش از بازجوییها در این بازداشتگاه بودند. حتی معتقد بودند که آیندگان از آنها برای اعمال این روشها تشکر خواهند کرد. بااینحال جان مککین، سناتور درگذشته آمریکایی و از اعضای سرشناس حزب جمهوریخواه، همحزبی خود، دونالد رامسفلد را دارای کارنامهای میدانست که نامش را بهعنوان بدترین وزیر دفاع آمریکا در تاریخ ثبت خواهد کرد.
زندان ابوغریب، (گوانتاناموِ عراق)
در زمان اشغال عراق از سال 2003 میلادی تا 2006 اخبار و گزارشهایی در جهان منتشر شد که نشان میداد نظامیان آمریکایی و بریتانیایی رفتاری وحشیانه و غیراخلاقی با زندانیان عراقی در این بازداشتگاه دارند. در آن دوره زندان ابوغریب به یک صفحه سیاه در تاریخ ایالاتمتحده تبدیل شده بود. جنایاتی که سربازان آمریکایی در این زندان مرتکب شده بودند به فرماندهان ارتش و درنهایت وزیر دفاع، دونالد رامسفلد گزارش شده بود اما او هیچگونه مخالفتی با این اقدامات نداشت و به همین دلیل دستوری برای پیگیری چنین اقداماتی نیز صادر نکرد. درنهایت در سال 2006 در انتخابات میاندورهای کنگره، جمهوریخواهان بهدلیل رویکردهای نظامی دولت بوش شکست سختی خوردند. همزمان افشای بدرفتاری با زندانیان متهم به تروریسم در زندان ابوغریب باعث بالا گرفتن انتقادها از او شد تا جایی که سهبار از مقام خود استعفا کرد. جرج بوش که دوبار با استعفای رامسفلد مخالفت کرده بود درنهایت در نوامبر ۲۰۰۶ با تکریم فراوان از رامسفلد گفت که هر دو به این نتیجه رسیدهاند وزارت دفاع نیاز به تغییر دارد. این تصمیم تنها یک روز پس از شکست جمهوریخواهان در انتخابات آن زمان کنگره آمریکا رخ داد. در پی پیروزیهای دموکراتها در سیستم سیاسی آمریکا، فشار افکار عمومی علیه ادامه حضور نظامی آمریکا در عراق و رسواییهای بازداشتگاههای گوانتانامو و ابوغریب، ادامه پیدا کرد. دو سال بعد کمیته تحقیق سنای آمریکا به ریاست جان راکفلر، سناتور دموکرات در گزارشی اعلام کرد دولت جرج بوش، براساس «اطلاعات نادرست» به عراق حمله کرده است. سنا همچنین رامسفلد را بهدلیل نقض حقوق بشر در زندانها و بازداشتگاههای آمریکا در خارج از این کشور مسئول دانست. رسوایی شکنجههای درون زندان ابوغریب بغداد که تصاویر آن موجی از انزجار در جهان برانگیخت جزئی از اتهامات علیه رامسفلد بود. او همچنین متهم بود که در صدور مجوز استفاده از شیوههای بحثانگیز و شکنجهگونه برای اعترافگیری از متهمان بازداشتی در زندان گوانتانامو نقش داشته است.
اسناد ویکیلیکس
سالها بعد با افشای اسناد مکتوب و تصاویر دوربینهای مداربسته و ماهوارهای ارتش آمریکا و بریتانیا توسط جولین آسانژ، بنیانگذار وبسایت افشاگری ویکیلیکس مشخص شد که جنایات نظامیان آمریکایی در عراق و افغانستان در دوران تصدیگری دونالد رامسفلد در این کشورها بسیار وسیعتر از چیزی بوده که در گذشته تصور میشده است. این افشاگری آنقدر برای غرب افتضاح هویتی به بار آورد که جولین آسانژ توسط آمریکا تحت پیگرد قانونی قرار گرفت و حکم دشمن منافع ملی ایالاتمتحده را برای وی بهصورت غیابی صادر کردند. جولین آسانژ به سفارت اکوادور در لندن پناهنده شد و از سال 2012 تا 2019 در سفارت اکوادور به زندگی خود ادامه داد. در سال 2019 سفارت اکوادور درخواست پناهندگی او را لغو کرد و پلیس بریتانیا به جرم تجاوز جنسی در سوئد و استرداد او به آن کشور، وی را بازداشت کرد که البته آسانژ این اتهام را فقط بهانهای برای تصفیهحساب درباره افشای اسناد جنایات جنگی آمریکاییها و بریتانیاییها در عراق و افغانستان توصیف میکند.
پایان یک عمر جنجال
دونالد رامسفلد و افرادی مانند او هیچگاه در دادگاهی بهدلیل نقششان در جنایت علیه مردم عراق و افغانستان محکوم نشدند و همیشه از سیاستهای خود در جهت حفظ جان و منافع شهروندان آمریکایی دفاع کردند. رامسفلد با رازهای مگوی بیشماری چشم از این جهان فرو بست و شاید اگر لب به سخن میگشود، حقایق زیادی درباره حوادث 11 سپتامبر، دلایل لشکرکشی به افغانستان و عراق و تصمیمات جنجالی که او در آنها سهم بسزایی داشته، برای بازگو کردن در سینه داشت. به هر حال دفتر 60 سال زندگی سیاسی و نظامی «دونالد رامسفلد» برای همیشه بسته شد.