محمدسعید عبداللهی، دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناسیارشد فلسفه دین: عنوان این یادداشت را از آنتونی کنی وام گرفتهام1، کسی که هم آنسکوم و فلسفهاش را بهخوبی میشناخت و هم با پیتر گیچ، دوستیِ دیرینه و همفکری بسیار داشت. آنتونی کنی و گیچ، با آنکه هر دو در تاسیس مکتب «توماسگرایی تحلیلی» نقش داشتند، اما کنی در تاریخ فلسفهاش گیچ را بنیانگذار این مکتب جدید فکری میداند و میگوید:
«گیچ شاگرد حواسجمع نوشتههای توماس آکویناس بود و بینشهای او را بهنحوی ارائه میکرد که فاقد بینظمی نومدرسیان باشد. او معروف به بنیاگذار مکتب فکری جدیدی به نام توماسگرایی تحلیلی شد.»
گیچ و آنسکوم در سال 1941 ازدواج کردند. ماجرای دیدار آنها اینگونه رقم خورد که گیچ در آغاز تحصیل دانشگاهیاش در سال 1938 به کلیسای کاتولیک پیوست و در همان زمان بود که با الیزابت آنسکوم، که پیش از او به کلیسای کاتولیک پیوسته بود، آشنا شد. حاصل این آشنایی و ازدواج، چهار دختر و سه پسر است.
گیچ در 29 مارس 1916 در لندن به دنیا آمد. پدرش جرج هِندر گیچ، دانشآموخته کالج ترینیتی در کمبریج و استاد فلسفه در لاهور بود و بعدها به مدیریت موسسهای آموزشی به نام «خدمات آموزشی هند» در پیشاور (در هند آن زمان و پاکستان امروز) درآمد. مادرش الیونورا ازگونیا نیز فرزند پدر و مادری مهاجر از لهستان بود و هنگامی که پیتر تنها چهار سال داشت از پدر او جدا شد. به همین دلیل پیتر بیشتر کودکی خود را با پدربزرگ و مادربزرگ لهستانی خود در کاردیف انگلستان گذراند.
پدر پیتر گیچ پس از بازنشستگی، پسرش را به خواندن کتابهای راسل، وایتهد، کینز، جانسون، مور و مکتگرت که در دوران تحصیل در کمبریج با آنها آشنا شده بود، تشویق و ترغیب کرد. او همچنین با روحیه دانشاندوزی و شاداب علمی خود، به مباحثه این کتابها با فرزند خود میپرداخت و شاید خواندن همین کتابها و گفتوشنودها بود که باعث شد پیتر تا مدتها تحتتاثیر مکتگرت و قدرت استدلالی او قرار بگیرد و علاقه به منطق و استدلال در وجودش نهادینه شود. پیتر گیچ پس از این در سالهای 1938 تا 1944 تحصیلات دانشگاهیاش را در کالج بالیول در شهر آکسفورد گذراند و از سال 1945 تا 1951 در کمبریج به پژوهشهای فلسفی پرداخت و از سالهای 1966–1951 در دانشگاه بیرمنگام به تدریس پرداخت تا جایی که بهعنوان نخستین «استاد منطق» در گروه فلسفه دانشگاه لیدز استخدام و در سال 1981 بازنشسته شد.
گیچ فیلسوفی است که در منطق، فلسفه تحلیلی زبان و مابعدالطبیعه و فلسفه اخلاق زحمت بسیار زیادی کشیده است. از نوشتههای مشهور او میتوان به دفاع از نظریه زنجیره تاریخی (historical chain) که درباره اسامی خاص است، اشاره کرد. او همچنین با نسبیسازی مفهوم اینهمانی و وحدت، نظریه نسبیت این همانی (the relativity of identity) تلاش میکند تناقض نهفته در اندیشه کلیسایی «تثلیث» را حل کند: خدا، پسر و روحالقدس یک خدا هستند اما یک فرد نیستند. از طرفی علاقه بسیار زیاد گیچ به توماس آکویناس بر کسی پوشیده نیست و اینکه در پرداختن به مسائل فلسفی معاصر سعی دارد با بازگشت به آرا و نظریات توماس به تقریر و تبیینی جدید از مسائل، دست یابد. اما نباید از یک نکته غافل شد و آن تاثیر عمیقِ ویتگنشتاین بر گیچ است. اگر به کتابها و مقالات گیچ با دقت نگاه کنیم، رد پای ویتگنشتاین را بهوضوح میتوانیم ببینیم. از نوشتههای مهم او میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
1. خیر و شر1966.
2. افعال ذهنی: محتوا و متعلق آنها 1957.
3. سه فیلسوف: ارسطو؛ آکویناس؛ فرگه 1961 (با همکاری آنسکوم).
4. ارجاع و کلیت: بررسی چند نظریه قرون وسطایی و جدید 1962.
5. تاریخ اشتباههای منطقی 1968.
6. منطق مهم است 1972.
7. خرد و استدلال1976.
8. گفتن و نشان دادن نزد فرگه و ویتگنشتاین1976.
9. صدق، عشق و فناناپذیری: درآمدی به فلسفه مکتگرت1979.
10. منطق و اخلاق 1999.
الیزابت آنسکوم نیز، بیشتر نوشتههایش با محوریت فلسفه ذهن و زبان است و فیلسوفی تحلیلی به شمار میآید. فعالیتهای علمی، کتابها و مقالاتش آنقدر تاثیرگذار بود که برخی اندیشمندان او را برجستهترین فیلسوف انگلیسی زبان سده بیستم بنامند. در همین زمینه، دونالد دیویدسون نوشتههای او در زمینه فلسفه عمل را مهمترین آثار از زمان ارسطو میداند. آنسکوم که در آکسفورد درس خواند و در آنجا نیز به مقام استادی رسید و بعد از آن به کمبریج رفت تا ویتگنشتاین را ببیند، در میان شاگردان ویتگنشتاین یکی از کسانی که بادقت به مباحث مرتبط با فلسفه ذهن ویتگنشتاین پرداخت، آنسکوم بود. او در همین زمینه کتاب قصد را منتشر کرد که بحثهای گوناگونی در میان فیلسوفان در باب عقلانیت علمی و نظریه کنش به راه انداخت. آنسکوم همچنین در زمینه فلسفه اخلاق نیز مقاله مهم و محوریِ «فلسفه اخلاق جدید» را نوشت تا توانایی تجزیه و تحلیل و قدرت قلم خود را در این قلمرو فلسفی نیز به رخ بکشد.
از ویژگیهای مشترک این زوج فلسفی، علاقه بسیار به ویتگنشتاین بود و هر دو تاثیر بسیاری از اندیشه و فلسفهورزی ویتگنشتاین گرفته بودند. الیزابت آنسکوم یکی از بهترین و مهمترین شارحان و شاگردان برجسته ویتگنشتاین بودکه همواره نام او را در کنار فیلسوفانی مثل گئورگ فونرایت و نرمان مالکلم میآورند و در شناساندن ویتگنشتاین به جهان انگلیسی زبان نقش بسیاری داشت. مجموعه پژوهشها، مقالات، کتابها، تلاشهای علمی و تاثیرگذاری این دو فیلسوف در فلسفه قرن بیستم، آنقدر ارزشمند است که با آنتونی کنی همداستان شویم و این دو اندیشمند را، پرابهتترین زوج فلسفی قرن بیستم بدانیم.
پینوشت:
1- کنی، آنتونی ، 1399، تاریخ فلسفه، ترجمه رضا یعقوبی، جلد چهارم، نشر پارسه، تهران.