محمدسعید عبداللهی، دانشآموخته حوزه و کارشناسیارشد فلسفه دین: با مروری گذرا بر دهههای پیش از انقلاب و تجربه چهلساله پس از آن، میتوان دریافت که هرکجا روشنفکران و روحانیت، به دور از اختلافات فکری وسیاسی، برخوردی مسالمتآمیز و صمیمانه داشتهاند، پیامدهای مفیدی برای جامعه ایران بهبار آمده و موجب پالایش و ایجاد فضایی تازه در وضعیت فرهنگی و اجتماعی کشور شده است و هرکجا بیمهابا به یکدیگر تاختهاند، بهجز دلخوری و نا امیدی جامعه، رهاورد دیگری نداشته است. انتظار تحول و توسعه پایدار برای یک جامعه بدون تغییر و تحول در زیرساختهای فرهنگ و اجتماعی آن، انتظاری واهی است. تعامل سازنده روحانیت و روشنفکران را میتوان یکی از عناصر مهم در بهبود شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه دانست. در این یادداشت کوتاه، فارغ از نقدهای مهم شهیدمطهری به برخی جریانهای روشنفکری، به یادآوری برخی از نمونههای تعامل استاد مطهری و روشنفکران پرداخته و اینکه مطهری چگونه با شناختی دقیق از زمانه و جامعه خود، جلوتر از بسیاری روشنفکران و روحانیان زمان خود گام برمیداشت.
1 خانه خیابان بهار (محفلی با هویتی چهلتکه)
همه بودند، با هر گرایشی؛ از شهیدمطهری که مخالف حکومت و طاغوت زمانش بود، تا دکتر سیدحسین نصر که با حکومت وقت همکاری علمی داشت. داریوش شایگان خود را از غرب رسانده و شیفته سنت فکری ایرانی _ اسلامی گشته بود. هانری کربن هم حضور داشت. باری، همه گرد هم جمع شده بودند با محوریت علامه طباطبایی. مردِ آرام و سالخورده تبریزی آن اندازه جاذبه داشت که به قول شایگان، عدهای با هویت چهلتکه را گرد هم نگه دارد. سیدحسین نصر در وصف آن روزها مینویسد: «منزل آقای ذوالمجد طباطبایی، باغ زیبایی واقع در خیابان بهار در شمال خیابان شاهرضا بود که آقای عصار هفتهای سهجلسه در آنجا متون سنتی میگفت... چیزی نگذشت که آقای ذوالمجد طباطبایی به من گفت: میخواهم یکی از برجستگان ایران را که آخر هفتهها به اینجا میآید و ما با او جلسه درس داریم را به تو معرفی کنم. این شخص علامه طباطبایی بود. به این ترتیب اندک زمانی پس از بازگشتم به ایران با این انسان بزرگ آشنا شدم.»
شهیدمطهری و دکتر نصر در همین جمعها با یکدیگرآشنا شدند، هر دو شیفته حکمت اسلامی بودند و اسلام را نهتنها یک دین که فرهنگی با ابعاد و زوایای مختلف میدانستند و از ابعاد گوناگون آن غافل نبودند. هردو بهروز بودند و دغدغهمند. احترام دکتر نصر به استاد مطهری بهاندازهای بود که خود را شاگرد فکری مطهری میدانست و از همینرو مقاله مربوط به بخش فقه تاریخ کمبریج ایران را به شهیدمطهری سفارش داد و خود نیز آن را به انگلیسی ترجمه کرد. اهمیت جمعی با این تنوع زمانی بیشتر مشخص میشود که میبینیم امروزه افراد با سویههای یکسان و همجهت بازهم نمیتوانند با یکدیگر تعاملی سازنده داشته باشند. به هررو، میتوان گفت تعامل و همفکری روشنفکران و تحصیلکردگان غربی با روحانیت سنتی در این سطح و در آن زمان اتفاقی تازه و مبارک بود و زمینهساز ارتباط بیشتر نهاد روحانیت و روشنفکران.
جلسات و محافلی اینچنینی باعث آشنایی مطهری با بسیاری از روشنفکران و تحصیلکردگان غربی شد. استاد مطهری که در سنت حوزه پرورش یافته بود و در بهترین شکل ممکن، معارف دینی و فلسفی را فراگرفته و اسلامشناسی تمامعیار شده بود، با ورود به عرصه روشنفکری بهدنبال بیانی جدید و مواجهه و رویکردی عقلانی و مناسب با زمان، با مشکلات، شبهات و مسائل روز بود.
2 اندیشه مطهری، فراتر از روشنفکران و روحانیان زمان خود
شهیدمطهری را میتوان نخستین فردی دانست که از جمع دانشآموختگان حوزه و از میان مجتهدان، به علومانسانی مدرن پرداخت و پا به عرصه عمومی روشنفکری نهاد. علاقه بسیاری به آنچه در فلسفه غرب روی داده بود و روی میداد، داشت و دانستن آن را برای اندیشمندان جهان اسلام ضروری میدانست، از اینرو با علاقه بسیار ترجمههای فارسی و عربی کتابهای فیلسوفان غربی را دنبال میکرد و حتی اواخر دههچهل به مجلسی میرفت که در آن منوچهر بزرگمهر یکی از متون درسی فلسفی را ترجمه میکرد و آنجا در باب مسائل فلسفی، گفتوشنود داشت. آگاه بود که برای پاسخ به مسالهای در جهان مدرن باید زبان تجدد و دوره مدرن را بشناسد و در همین زمینه نوشتههای متجددان و معاصران را میخواند. تلاش کرد تا مطالعهای تطبیقی میان فلسفه اسلامی که سالها در آن غور کرده بود و افکار هگل، کانت و بعضی دیگر از فیلسوفان عقلگرا داشته باشد و با حکمت متعالیه که در آن تبحر داشت به نقد یا تایید و تکمیل آن افکار برآید. علاوهبر این، جامعه برای او موضوعی اساسی بود. برای جامعه حقیقتی مستقل قائل بود و در باب دلایل عقلی و نقلی اصالت جامعه و احکام آن بحث میکرد. او برخلاف بسیاری از روشنفکران که تنها منتقد وضع موجود هستند و راهحلی ارائه نمیدهند، بهدنبال ارائه راه برونرفت از مشکلات بود. در زمینههای مختلف بهدنبال نوآوری بود؛ برای نمونه، ازطریق ارتباطی که با علامه طباطبایی داشت، تلاش کرد با تقریر و توضیح درسهای علامه، جانی دوباره به فلسفه اسلامی بدهد و در پاسخ به برخی نقدها که فلسفه اسلامی را ایدئالیستی میدانستند، آن را به رئالیسم فلسفی نزدیک کند.
استادمطهری تلاشهای فکری و اجتماعی خود را از سالهای آغازین دهه سی شروع کرد و با روشنفکران دینی مانند مهندس مهدی بازرگان (که بهنوعی پدرخوانده همه روشنفکران دینی پس از خود بهشمار میآمد و همواره دغدغه جمع سنت و تجدد را در سر میپروراند) ارتباط داشت. حضور استادمطهری در تهران همزمان بود با فعالیتهای نواندیشانه مهندس بازرگان و همکارانش و پایهگذاری نهضت و نهادی به نام «مکتب تربیت اجتماعی عملی» که در آن افرادی با گرایشهای مختلف مانند مهدی بازرگان، مرتضی مطهری، یدالله سحابی، عزتالله سحابی، مهدی حائرییزدی، احمد آرام، کاظم یزدی و... حضور داشتند. این نهاد در تاسیس انجمنهای اسلامی ( انجمن اسلامی مهندسین،پزشکان، معلمان، بانوان ) نقشی محوری داشت. هرچند شهیدمطهری در آن سالها و مخصوصا در رد و نقد مارکسیسم با مهندس بازرگان و همراهانش، همداستان شده بود، اما در جای خود به برخی از ایدهها و اعتقادات بازرگان نیز انتقاد فراوان داشت. باری، استادمطهری دل در گرو فلسفه و حکمت متعالیه داشت و بازرگان مسحور علم و بدگمان به فلسفه؛ یکی با عقل و استدلال نرد عشق میباخت و دیگری با حس و تجربه. به همین دلیل استادمطهری با بسیاری از نظرات بازرگان در زمینه توحید، معاد و نبوت مخالف بود و آنها را متاثر از ساینتیسم و علمگرایی بازرگان میدانست. در همین زمینه شهید با بیانهای مختلف، کتاب «راه طیشده» مرحوم بازرگان را نقد کرد. اما اینها همه باعث نشد که ارتباط و دوستی و همکاری میان آنها خدشهدار شود. آنگونه که همراهان ایشان میگویند، عنصر صداقت و حقجویی بازرگان، علتی بود که استادمطهری بهرغم انتقادهای فراوان، بازهم زمینه را برای ادامه همکاری فراهم میدید.
استادمطهری، نزدیک به سیسال از دوران پختگی خود را به ارتباط با نسل جوان، حضور در انجمنهای مختلف و سخنرانی برای آنها گذراند. بخشی از مجموعه آثار ایشان را هم همین سخنرانیها و ارتباطها تشکیل میدهند. برای نمونه، کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» حاصل سخنرانیهای استاد شهید در جلسات انجمن اسلامی مهندسان و «مساله حجاب» نیز ارائههای ایشان در انجمن اسلامی پزشکان بود. از آنرو که آغاز به فعالیت بسیاری از این انجمنها حاصل اقدامات افرادی مانند مهندس بازرگان و سحابی بوده است، حضور استادمطهری در این جلسات و رونق دادن به آنها را میتوان یکی دیگر از جلوههای تعاملهای سازنده روحانیت و روشنفکران و نواندیشان دانست؛ بهدلیل همین روابط، دوستی و تعامل سازنده بود که مهندس بازرگان پس از شهادت مطهری نوشت:
«مطهری همتش را بر جواب به ابهامها، ایرادها، اشکالات و حملات قرار داد؛ مسائلی که برای درسخواندههای مسلمان مطرح میشد، بنابراین باز استمداد به قرآن کرد، بهاضافه حدیث و روایات، ولی موضوع، طرز تفکر، علم و فلسفه و ارزیابی بود... مردی بود مومن، متفکر، مستقل، معتدل، خالی از تعصب و قشریت..... مطهری مرحوم و شهید شد، ولی به اعتبار: وَلَا تَحْسَبَنَّالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِاللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ﴿۱۶۹﴾ زنده است.» (متن دستنوشت سخنرانی مهندس بازرگان، مجموعه آثار مهندس بازرگان)
ازسویی، در میانه دههچهل بود که مرحوم دکتر شریعتی تازه از فرانسه بازگشته بود. در سال 46 بحث کتاب «محمد خاتم پیامبران» مطرح شد، به همین دلیل شهیدمطهری از عدهای خواستند که مقالهای بنویسند. دکتر شریعتی نیز که تازه دو تا سه سال بود از فرانسه برگشته بود، یکی از آن افراد بود. او مقاله مفصلی بهنام «از هجرت تا وفات پیغمبر» و همچنین بخشی از «سیمای محمد(ص)» را نوشت. مطهری زمانی که مقالات دکتر شریعتی را میبیند، قلم شیرین و شیوای آن را تحسین میکند و از شریعتی دعوت میکند که برای سخنرانی نیز بیاید و آمدورفت دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد آغاز میشود. فارغ از اختلافنظرهایی که بعدها میان استادمطهری و دکتر شریعتی پیش میآید و در این نوشتار بهدنبال پیگیری آن نیستیم، دوره همکاری میان این دو شخصیت نیز یکی دیگر از نمونههای موفق تعامل میان مطهری و روشنفکران و تحصیلکردگان غربی است.
3 پس ازانقلاب
بیشتر از دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود که استادمطهری را به شهادت رساندند. اما تلاشهای پیش از انقلاب او کافی بود که برای نسلهای آینده، نام او با انقلاب گره بخورد و از نمادهای اصلی انقلاب بهشمار آید. شهیدمطهری بهسبب ایمان و اعتمادی که امامخمینی(ره) به ایشان داشتند، نقش مهمی در جهتدهی و مدیریت انقلاب ایفا کردند. ازسویی سابقه چنددهه تعامل و همکاری با روشنفکران دینی، پایگاه مطهری را میان روشنفکران نیز تثبیت کرده بود. وقتی شورای انقلاب به دستور امام و با تلاشهای استادمطهری تاسیس شد، اعضای غیرروحانیای هم در آن حضور داشتند که عموما از روشنفکران دینی بهشمار میآمدند و با توصیه شهیدمطهری انتخاب شده بودند. انشای اولیه حکم ابلاغ نخستوزیری مهندس بازرگان توسط استادمطهری صورت گرفت و سپس توسط سایر اعضای شورای انقلاب تکمیل و نهایی شد. مجموعه «پیرامون انقلاب اسلامی» دربردارنده برخی از سخنرانیها و یادداشتهای استادمطهری در آستانه انقلاب و دوران پس از انقلاب تا شهادت ایشان و گویای مواضع و اندیشههای ایشان است و بیانگر اینکه چگونه آن شهید بزرگوار همزمان از دو بال «اندیشه حوزوی» و «اندیشه اصلاحگر و مترقی» خود درجهت پیشبرد اهداف فکری، سیاسی و اجتماعیاش بهره میبرده است.