میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: سیزدهمین انتخابات ریاستجمهوری ایران درحالی برگزار شد که لابهلای مناظرات انتخاباتی، مستندهای تلویزیونی و حتی انبوه سخنان و میتینگهای نامزدها، کمترین صحبتی درباره مسائل فرهنگی به میان نیامد. مقداری از این وضع به غلبه بیسابقه دغدغههای اقتصادی و معیشتی بر سایر دغدغههای جامعه برمیگشت و اینکه یکسری بدیهیات بر زمین مانده، هوش از سر مردم برده بود. مسکن و آموزش و بهداشت و چیزهای دیگری از این دست، آنقدر در این برهه زمانی برای مردم مساله شده بودند که نامزدها هم بیشتر صلاح میدیدند درباره آنها صحبت کنند؛ اما با خارج شدن جامعه از بحرانهایی که مسائل اولیه زندگیشان را تحتالشعاع قرار داده، تازه به خلأ موجود درباره رویکردهای کلان فرهنگی پی خواهیم برد. جامعه اگر از سرپناه امن، آموزش و بهداشت آسان و رایگان و بدیهیات دیگری مثل این برخوردار شد، تازه به حالت قبل، یعنی قبل از بحران اخیر برگشته است؛ اما این برای بازسازی نشاط اجتماعی و ایجاد حس امید و همدلی عمومی، اگرچه شرط لازم است، اما شرط کافی نیست.
وادی فرهنگ و هنر طی سالهای اخیر به قدری دچار بحران شده که وضع آن در قیاس با اقتصاد و روابط بینالملل، حتی به مراتب بدتر است. سینما تبدیل شده به چیزی که تنها بازتابدهنده زندگی و علائق بخشی از طبقه متوسط شهرنشین است. یک بیعدالتی محض. حتی آثاری که درباره طبقات فرودست ساخته میشوند، برای تماشا توسط خود همان طبقات ساخته نشدهاند و از چشمانداز طبقه متوسط یا بالاتر از آن، سراغ موضوعات میروند. سالنهای سینما را در تهران، آن هم در شمال شهر متمرکز کردهاند و حتی در نامگذاری فیلمها میشود فهمید که طیف بهخصوصی از جامعه، مخاطب هدف هستند؛ لسآنجلس- تهران، تگزاس، میامی و... این سینما قبل از شیوع کرونا هم ورشکست شده بود و هیچکس، حتی یک کلمه پاسخ منطقی به این سوال اساسی نداد که وقتی یک تجارتی کاملا زیانده شده، چرا آنچه که بخش خصوصی نامیده میشود، در این بازار زیانده سرمایهگذاری میکند؟ دادگاههای بعضی از متهمان به فساد اقتصادی که سرمایهگذاران کلانی در سینما و شبکه نمایش خانگی هم بودند، تقریبا جواب این سوال را مشخص میکرد؛ اما بدیهی شدن فاجعهای که درحال رخ دادن بود، حتی ذرهای باعث عقبنشینی مدیران فرهنگی دولت از سیاستی که پیش گرفته بودند، نشد.
همین مدیران در دوران کرونا بیسابقهترین صدمات را به ساختار سینمای ایران زدند. اگر اهالی سینما پول روی هم میگذاشتند و به این مدیران سینمایی میدادند تا به خاطر دریافت بودجه فلان جشنواره، در ایام کرونا آن را برگزار نکنند و یکسری لطمات ساختاری جدی را به ابهت سینما وارد نیاورند، قطعا ضرر کمتری به آنها وارد میشد. از طرفی دولت چون نمیخواست بستههای حمایت مالی را به عوامل بیکار شده سینما در دوران کرونا پرداخت کند، به جنگ با منطق مسلم رفت و اجازه تعطیل شدن فیلمبرداریها و اکرانها را نداد و همین باعث شد که از اول نوروز ۱۴۰۰ تا به حال، چند مورد از مهمترین فیلمهای سینمای ایران روی پرده بمانند و فروششان از چندصد میلیون تومان فراتر نرود. ابتذال هم بحث دیگری است که خون به دل اکثریت اهالی سینما کرده؛ هرچند عده محدودی که به ملزومات این وادی تن دادهاند، تنها کسانی هستند که درحال حاضر راحت کار میکنند و فکر میکنند سینمای ایران در همین چند نفر که خودشان هستند خلاصه میشود.
یک مافیای حمایتشده اکران هم داریم که اجازه نمیدهد سینمای ایران وجبی پایش را از دایره کلیشه و ابتذال بیرون بگذارد. حتی اگر فیلمی بدون ستاره باشد، باید به هر ترتیب در گیشه شکست بخورد تا مبادا این الگو برای بقیه هم باب بشود. اگر میبینیم آنها میتوانند اجازه ندهند که تحت هر شرایطی، فیلم بدون ستاره در ایران بفروشد، برای این است که از مدتها پیش دولت ابزاری در اختیارشان گذاشته بود که بتوانند فضا را مهندسی کنند. گردانندگان این مافیا در رقابت کیفی با سایر اهالی سینما قطعا شکست سنگینی میخورند و برای همین اجازه نمیدهند بازی از زمین خودشان، یعنی کلیشه و ابتذال، خارج شود. تا به حال قدرت هم پشت آنها بوده و توانستهاند کارشان را پیش ببرند. رابطه سینمای ایران با دنیا هم تعریفی ندارد. همانطور که سینمای مبتذل ایران یک مافیای قدرتمند دارد، مافیای قدرتمندی که اجازه بالندگی نسخههای موجهتر سرگرمی را نمیدهد، یک مافیای جشنوارهای هم داریم که اجازه نمیدهد جهانی شدن سینمای ایران، معنایی جز جایزه گرفتن از جشنوارههای گلخانهای را پیدا کند.
اعتبار جهانی برای هر فیلمساز ایرانی تنها از یک منبع اجازه دارد حاصل شود و آن هم جشنوارههای خارجی است. مخاطبان منطقهای و سایر ظرفیتهای پولسازی که میتوانستند هم از لحاظ تجاری و هم تاثیرگذاری فرهنگی، جایگاه سینمای ایران را بالاتر ببرند، اجازه فعال شدن ندارند. اینها هم میدانند اگر بازی از زمین خودشان خارج شود، در بازارهای منطقه و جهان توان رقابت با همکاران ایرانی خودشان را ندارند. بازار واقعی سینمای جهان مثل فلان جشنواره خارجی نیست که تا دیروز با نمایش چند تصویر توسعه نیافته از ایران و امروز با نمایش یک جامعه سنتی ضدزن و یک سیستم قضایی ناعادلانه و ضدحقوق بشر، حتی بدون بلد بودن بدیهیات تکنیکی سینما، بشود در آن جایزه گرفت و مطرح شد. به همه اینها باید پدیده سلبریتیسم را هم اضافه کرد؛ چیزی که به غلط با هنر اشتباه گرفته شده و باعث لطمه خوردن به اعتبار هنر، بهخصوص هنر سینما در ایران شده است. مردم ما فاصله معناداری بین سبک زندگی خودشان و سلبریتیها احساس کردهاند و از آنجا که مفهوم سلبریتی با مفهوم هنرمند، به غلط همپوشانی پیدا کرده، بین مردم و هنرمندان یک گسل جدی ایجاد شده است.
اگر بخواهیم همینطور اشاره فهرستوار به معضلات سینمای ایران را ادامه بدهیم، این سیاهه تا ثریا میرود اما با این حال، زیرسایه فقر و فاصله طبقاتی و تورم و نقدینگی فزآینده و فساد اقتصادی و سایر دغدغههای فوری جامعه، اصولا کوچکترین توجهی به حل این مسائل فرهنگی در کارزارهای انتخاباتی نشد. آیا طبقات و طیفهای محذوف اجتماع، نباید صدای خودشان را از سینمای ایران بشنوند؟ آیا نباید جلوی فساد اقتصادی در صنعت فیلمسازی ایران گرفته شود و ساختارهای معیوب و مافیایی آن، بنا نیست دگرگون شوند؟ آیا شایستهسالاری نباید به سیستم گزینش عوامل سینما بیاید و همچنان به پارتیبازی و پولدارسالاری ادامه خواهیم داد؟ آیا نمیخواهیم لااقل از سوریه و ترکیه در همین منطقه خودمان عقب نمانیم؟ آیا قرار نیست به معیشت اهالی سینما، نه ستارههای معروف که مالیات هم نمیدهند، همان عوامل خردی که در خرج یومیهشان ماندهاند، رسیدگی شود؟ درباره توقعات هنرمندان سینما از دولت جدیدی که سر کار آمده، با چند نفر از هنرمندان سینما صحبت کردیم. اینها افرادی بودند که حاضر به صحبت دراینباره شدند و عده بیشتری هم بودند که از فرط ناامیدی حاضر نبودند حرف بزنند. همه میدانند که دولت جدید، راه سختی در پیش دارد و کاری که باید با مملکت بکند، مثل تعمیر یک هواپیمای درحال پرواز است؛ اما کاش آنها به مساله فرهنگ هم توجه کنند و نگذارند وقتی که دیر شد، یاد این بخش بیفتند. کاش آقای رئیسی لااقل لابهلای پیامهای تبریکی که به مناسبت انتخابش دریافت میکند، این چند صفحه از روزنامه ما را هم بخواند و با عناوین اصلی از میان دغدغههای اهالی هنر آشناتر شود؛ البته دغدغههای اهالی واقعی هنر، نه آنها که پارتی غلیظتری دارند و زودتر از بقیه، دیدار با بزرگان قسمتشان میشود و هر جلسه و دیداری که برقرار شود، در صندلیهای اول مینشینند و هر دولتی سرکار بیاید، همین بساط برایشان فراهم است.