ریحانه شفیق، پژوهشگر حوزه نوجوان: هنوز 10 روز از آخرین مناظره انتخابات ریاستجمهوری نگذشته. مناظراتی که لبریز بود از وعدهها و برنامههای کاندیداها درباره روزهای بعد از حضور احتمالیشان در ساختمان پاستور. وعدههای انتخاباتی مطرحشده در مناظرات اگر پا به دنیای طنز بگذارند، معمولا با وعدههای دانشآموزان در انتخابات شورای دانشآموزی مقایسه میشوند. «اضافه کردن آبخوری جدید»، «دوبرابر کردن زنگهای ورزش» یا «کم کردن ساعات کلاس ریاضی» چیزهایی هستند که شعارهای نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری با آنها مقایسه میشوند. در ابتدا اینطور به نظر میرسد که چیز چندان غیرطبیعیای در اضافهکردن آبخوریهای مدرسه یا حتی در زیاد کردن زنگهای ورزش وجود ندارد. این جملات کارهای غیرممکن یا حتی غیرقانونیای نیستند. تنها چیزی که آنها را به وعدهای توخالی بدل میکند این واقعیت است که جامه عمل پوشاندن به آنها، از محدوده اختیارات یک عضو شورای دانشآموزی خارج است. تغییر در امکانات رفاهی مدرسه به تامین بودجه و نظر مدیران مدرسه وابسته است و تغییر در ساعات درسی به نظر وزارت آموزشوپرورش. مضحک بودن چنین ادعایی دقیقا از همینجا سرچشمه میگیرد. اینکه هرقدر هم اراده آن دانشآموز راسخ و نفوذناپذیر باشد، بازهم عمل به چنین قولی از دست او ساخته نیست. بعضی حرفهایی که از دهان یک کاندیدای تصدی ریاست قوه مجریه بیرون میآید نیز گرفتار همین بلاست. رئیس قوه مجریه در نگاهی سلبی یعنی کسی که فرمانده کل قوا، رئیس قوه قضائیه و رئیس قوه مقننه نیست. این به این معناست که اگرچه رئیسجمهور بالاترین مقام اجرایی کل کشور است اما دست او - اقلا به شکل مستقیم- از اهرمهای قضایی، قانونگذاری، نظامی و چند چیز دیگر دور است. با این تفاصیل ترسیم آیندهای که در آن دست مفسدان اقتصادی بریده و بساط سربازی اجباری برچیده خواهد شد، فاصله معناداری با واقعیت اختیارات رئیسجمهور دارد.
پاسخ دادن به سوال «حل مشکلات نوجوانان تا چه اندازه در حوزه اختیارات رئیسجمهور است؟» ما را ناچار میکند به سوالهای دیگری که پیش از این سوال مطرح میشوند هم فکر کنیم. مهمترین این سوالات این است که «مشکلات نوجوانان چیست؟» پاسخ به این سوال طبعا چیزی نیست که از دل گعدههای روشنفکرانه یا قلمزنیهای ژورنالیستی دربیاید. هرچند فضاهایی اینچنین برای مطرح کردن نوجوانان بهعنوان یک دغدغه در سطح جامعه لازم و ضروری است اما نمیتوان کاری را که نیازمند تحقیق نظری و میدانی است، به گروههایی که قدرت، نفوذ و دسترسی کافی ندارند، سپرد. ما تنها میتوانیم شرایطی را مهیا کنیم که ذیل آن، نوجوانان بهمثابه گروهی خاص و مهم دیده و شنیده شوند و درکنار دستهبندیهای تکین دیگری که در ترسیم معادلات سیاسی- اجتماعی نقش دارند به رسمیت شناخته شوند اما پاسخ سوال چیستی مشکلات نوجوانان را باید به طریقی دیگر و از مجرایی دیگر بررسی کرد. شاید مهمترین جایی که انگشت این متن به آن اشاره میکند، سازمان برنامه و بودجه باشد؛ سازمانی دولتی که نقشی کلان در برنامهریزیهای کشور دارد و ریاست آن مستقیما به دست رئیسجمهور تعیین میشود. تعریف نوجوانی، بهمثابه چیزی شبیه به «جوانی»، «بازنشستگی»، «ایثارگری» و هر چیز دیگری که در معادلات وزنی مشخص دارد و بازبینی آن در همان چارچوب مهمترین کاری است که میتوان از رئیسجمهور انتظار داشت.
بعد از به رسمیتشناختن نوجوانی و دیدن آن بهعنوان یک متغیر در معادله، به این میرسیم که این متغیر با کدام متغیرها مرتبط است؟ با مثالی چیزی را که در نظر دارم شفاف میکنم. متغیر «فرهنگیان» چیزی است که به سبب کار حیاتی اعضای آن و نیز کثرت اعضای آن، پارامتر مهمی در بررسیهاست. اما این متغیر به چه معادلاتی مرتبط است؟ لیستوار مینویسم: آموزش متوسطه، اقتصاد، آموزش عالی و احتمالا چند متغیر دیگر. اما مثلا هیچ ارتباط معناداری بین جامعه معلمان کشور و حوزه سلامت وجود ندارد. این دو گروه اجتماعی تاثیر مستقیم و بیواسطهای بر یکدیگر ندارند. بنابراین الزاما درکنار هم دیده نمیشوند. مساله نوجوانی نیز در چنین مسیری قرار دارد. نوجوانی بیش از هر چیز با آموزش و فرهنگ مرتبط است و این دو حوزه فارغ از ارگانهای کلان «وزارت آموزشوپرورش» و «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» با چندین نهاد خرد و کلان دیگر -که همگی مستقیم یا غیرمستقیم ذیل ریاستجمهور تعریف میشوند- نیز در ارتباط هستند؛ از سازمان سنجش آموزش گرفته تا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، از شورای عالی انقلاب فرهنگی تا شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی و رئیسجمهور آینده این کشور، بهمنظور ارائه راهحلی کامل برای مساله نوجوانان، نیازمند نگاهی جامع به همه این حوزههاست. همانطور که کسانی که ارادهای در راستای حل این موضوع دارند، باید فارغ از بحثهای نظری، به این حوزهها نیز فکر و بررسی کنند هر مشکلی را میتوان از کدام مجاری و در چه ارگانهایی بررسی و حل و فصل کرد.
درنهایت باید پذیرفت رئیسجمهور به خودی خود در اکثر مسیرهایی که پیشروی اوست قدرت مطلق ندارد؛ مسیرهایی که زیر نظر رئیسجمهور در جریانند، عموما در گلوگاههایی به حوزه مسئولیت رهبری، مجلس یا قوه قضائیه نزدیک میشوند. در بسیاری از موارد این تلاقیها و درهمتنیدگیها قابل پیشبینی نیستند. یعنی مثلا همانطور که از نظر قانونی الزامی برای هماهنگی صداوسیما و قوه مجریه وجود ندارد، منعی نیز در این زمینه در قانون تعبیه نشده است. در چنین شرایطی رئیسجمهور ممکن است در کارزارهای انتخاباتی به هماهنگی قوای موازی با خودش دل بندد و با گذر زمان و رسیدن به ساختمان خیابان پاستور متوجه شود اقبال با او یار نیست و بنا به هر دلیلی امکان اجرای وعدههایی که قبلا داده وجود ندارد. احتمالا در چنین شرایطی بهترین تصمیم صداقت باشد. عنصری حیاتی که در شکلدادن مفاهیمی همچون اعتماد اجتماعی موثرترین عامل است و میتوان بحران اعتمادی را که در سالهای اخیر گریبان فضای سیاسی را گرفته با ترمیم آن بازسازی کرد. صداقت در چنین شرایطی به این معناست که اذعان کنیم بنا به دلایلی گفتنی یا ناگفتنی برخی کارها شدنی نیست و باید با هماهنگی با سایر اجزای حکومت برای برآورده شدن آنها تلاش کرد.
فارغ از مساله نوجوانان و در نگاهی کلیتر و در قبال اکثر مسائلی که حلوفصل آنها در نگاه عمومی جزء وظایف رئیسجمهور محسوب میشوند، اینطور به نظر میرسد که هیچیک از کاندیداهای شورای مدرسه، شورای اولیا و مربیان یا تصدی وزارت آموزشوپرورش، بهتنهایی قدرت نصب یک آبخوری جدید برای دانشآموزان دبیرستان را ندارند. مسیر رسیدن به این هدف از هماهنگی تمام اجزای سیستم میگذرد و این هماهنگی مستلزم این است که تکتک اعضای سیستم به گروه تشنگان در انتظار آبخوری توجه کنند.
در همین رابطه مطلب زیر را بخوانید: