علی طالقانی، روزنامهنگار: سریال اپیزودیک «آنها» که هر قسمت آن به روایتی -ذیل ژانر وحشت- به قربانیان دنیای ماورایی میپردازد، تولیدی است موفق. چرا؟ از این نظر که به مقصود خود یعنی ایجاد ترس و هیجان در تماشاچی دست یافته است. آنها این دستاورد را از طریق استفاده از تکنیکهای مرسوم این ژانر -اعم از استفاده از نماهای بسته در دکوپاژ و تغییرات دفعی در کمپوزوسیون- انجام داده و منجر به شوک یا همانچیزی شده است که آیزنشتاین (فیلمساز و نظریهپرداز مکتب مونتاژ شوروی) از آن با عنوان آتراکسیون یاد میکرد. البته شوک در اینجا کاربرد بهعنوان امر زیبا کاربرد ندارد و درجهت آشناییزدایی بهکار نمیرود، بلکه برای برانگیختن حس ترس از آن استفاده شده است. آثار زیرمجموعه ژانر وحشت معمولا به تبعیت از تریلرها، قربانیانی ناآگاه دارند و در سریال «آنها»، تماشاچی در زاویه دید این قربانیان قرار گرفته تا با آنها بهطور مضاعفی همذاتپنداری کند. در اینجا قربانیان نماینده انسان درگیر جهان مدرن هستند که قوانین سنتی و کهن را فراموش کرده اما بههرحال بهواسطه اشتباهی شخصی یا جبر حاکم بر داستان، گرفتار نیروهای ماورایی خطرناک شدهاند. جهان بیدین و مدرنی که این قربانیان متعلق به آن هستند صرفا خالی از خدا نیست، بلکه جهانی است عقلانی که از طریق خردورزی علمی، نظر رازآمیز را از بین میبرد. به عقیده وبر در این جهان مدرن، جز واقعیتی که خودمان ساختهایم غایتی نیست و افراد در چیزی با عنوان «قفس آهنین» زندگی میکنند. وبر معتقد است در این جهان مدرن با چیرگی عقلانیت ابزاری، جادو و افسون و متعلقات وابسته به جوامع سنتی رخت برمیبندند، اما این پیشگویی وبر در دو حالت محقق نشد:
اول اینکه در جوامع «ترنسمدرن» مثل ایران، متعلقات جهان سنتی به شکلی پرقدرت در کنار عناصر مدرنیته حضور دارد.
دومین مورد جهان غرب است که در سینمای غرب و بهخصوص تولیدات هالیوودی به موجودات ماورایی و پریان برمیخوریم و این خود نشان از آن دارد که افسونزدایی بهطور کامل رخ نداده است.
به گفته هگل جهان بیدین، جهانی خودآیین است که فرهنگ و هنر و جامعه خود را از دین جدا کردهاند و خود مبانی قدرت اجتماعی را بهوجود آوردهاند. در جهان داستانی «آنها» سرنوشت این انسان مدرن با جهان کهن، سنتی و الهیاتی پیوند میخورد. در قسمت اول این سریال ضدقهرمان ماجرا که بهعنوان نیروی شر و تهدیدکننده ظاهر میشود، روحی ژاپنی است که بهواسطه قلمی که از موی سر فردی اعدامی ساخته شده و در پیشداستان به خانه قربانیان آورده شده، پایش به خانه باز شده است. از منظر استفاده از عنصری ژاپنی، حیث بومی داستان تا حد زیادی مخدوش میشود، اما تازگی پرداخت به این موضوع ژاپنی، داستان را دست اول و جذاب کرده است. چطور؟ چون غالبا ژانر وحشت در سینمای آمریکا مخاطبان را به هیولاهای وابسته به مسیحیت و لاتینیزبان عادت داده پس پرداختی اینچنینی با اینکه بکر نیست اما تازگی دارد. این امر ماورایی و غریب در کشور خودمان هم با داستانهای مبارزه اساطیر با جنیان و دیوان فارسی و... پیوند خورده است. نمونههای شاخصش را در کاراکتر اکوان دیو و دیو سپید در شاهنامه و یا نقاشیهای دیوان و جنیان از محمد سیاهقلم میتوان دید. اما این پیوند شرقی -با ژاپن- فقط در موضوع سریال نمایان شده و فرم فیلم غربی است. شکل داستانگویی هالیوودی و نورپردازی سایهروشن و پرکنتراست ارائهشده که متاثر از مکتب اکسپرسیونیسم و آثار اشخاصی مثل مورنائو یا وینه است، گواه این مدعاست. این پرداخت غیربومی در قسمت دوم تکرار نشده و سوژه سازندگان پدیده «دعانویسی» است. با اینکه این خردهفرهنگ از فرهنگ عربی وام گرفته شده، اما در طول زمان دستخوش تغییراتی شده و به شکل بومی درآمده و میتوان گفت متعلق به جامعه خودمان است. داستان به بستن قراردادی بین قربانی داستان و جنیان میپردازد و از این طریق کشمکش در داستان آغاز میشود. از آنجایی که هر اپیزود روایتی مستقل دارد و برای شرح و گرهگشایی ماجرا کمتر از یک ساعت زمان دارد، پیشآمدن رخدادها، دفعی و شبیه به روایت تله فیلمها یا فیلمهای کوتاه بهنظر میرسد که نویسنده با قراردادن عنصر محرک داستانی در پیشداستان، بهخوبی سرعت پیشآمدن اتفاقات را توجیه کرده است.
در کل، فیلم در مقصود خود یعنی ارائه داستانی فولکلور موفق بوده و تماشاچی را میترساند. این نتیجه در بازخورد مخاطبان ظرف چند روز ابتدایی پخش سریال، آشکار بود. اما چرا مخاطب باید به سراغ این ژانر برود؟ مگر غیر از این است که آخرین چیزی که میل داریم در زندگی واقعی ببینیم هیولایی ترسناک است که به سمتمان حملهور میشود؟ بهنظر میرسد علاقهمندان به ژانر وحشت از دیدن چیزهایی بر پرده سینما یا صفحه نمایش لذت میبرند که در زندگی واقعی از روبهرو شدن با آنها فراریاند. این تناقض علتهای گوناگونی دارد اما به تعبیری میتوان گفت وقتی وضعی دردناک را به شکل آفلاین و بهواسطه سینما و ویدئو تجربه میکنیم، میتوانیم بهواقع از داشتن چنین عاطفهای در سایه امن این موقعیت آفلاین لذت ببریم. گرچه بهصرف اینکه شخصیت را در خطر میبینیم، ذهنمان مشغول میشود، اما در تمام مدت آگاهیم که این موقعیت صرفا خیالی است و وسوسه نمیشویم که تسلیم میل نجات او شویم، چون از قبل قواعد و مناسبات شرایط تماشای فیلمهای ژانر وحشت را آموختهایم. به تعبیر دیگر «ژوئیسانس» بهمعنی لذت همراه با رنج -که جزء اساسی روانکاوی لکان است- باعث ایجاد این تمایل در مخاطبان میشود که به سراغ این تجارب بروند.
تماشا و نقل داستانهای جادوگران و پریان از گذشتههای دور برای مردم جذاب بوده و خواهد بود و سرنوشت تراژیک قربانیان این سریال، تماشاچی را از مخاطرات ورود به این عوالم آگاه میکند، اما تذکر این نکته نیز لازم است که مواجهه با این نوع داستانها نیز سرگرمی است و مقصود سازندگان هم همین بوده است؛ اما قرار نیست که رازهای جهان ماورایی با تماشای سلسلهای از فیلمهای داستانی ژانر وحشت برملا شود. پس این سریال را بهعنوان تجربهای بصری از موجودات ترسناک قصههای پریان میپذیریم و نه چیزی بیشتر.