دکتر علی شریعتی چه تاثیری در انقلاب داشت و که بود؟
گروهی از پژوهشگران معتقدند شریعتی ضمن آشنایی به روح فرهنگ ایران و علوم جدید و واکاویدن مسائل جامعه با نگاه جامعه‌شناسی و رسیدن به این درک که نیاز اساسی جامعه رو به اضمحلال ایران توجه جدی به اسلام ایدئولوژیک و مترقی است، با طراحی فرآیندی فکری و عملی در ابعاد گوناگون به‌ویژه تلقی نخبه‌گرایانه و مسئول برای روشنفکران، نقش آنان را آگاهی دادن به مردم دانسته بود.
  • ۱۴۰۰-۰۳-۲۹ - ۰۰:۴۸
  • 00
دکتر علی شریعتی چه تاثیری در انقلاب داشت و که بود؟
معلم درس انقلاب
معلم درس انقلاب

سیدمهدی موسوی تبار، روزنامه نگار: حالا به لطف فضای مجازی دیگر کمتر کسی است که اسم او را نشنیده باشد. اگر از خیابانش رد نشده باشد، حتما یک جمله یا بیت شعری را به‌نام او خوانده یا شنیده‌ است. اسم دکتر علی شریعتی درکنار حسین پناهی از پرتکرارترین اسامی سال‌های اخیر هستند که سخنان و جملات گاه عجیبی به آنها نسبت داده می‌شود. علی شریعتی اما کیست؟ مردی که اعداد و شهرها در زندگی او حاوی اشاره‌ها و نشانه‌هایی هستند. یک‌سال قبل از پیروزی انقلاب و در سن 44سالگی در ساوتهمپتون انگلستان فوت می‌کند؛ مرگی که البته حرف و حدیث‌های زیادی داشت و بسیاری از مردم، آن را به ساواک نسبت می‌دادند. سبزوار، مزینان، پاریس، تهران و دمشق شهرهایی هستند که بخش‌هایی از زندگی شریعتی را میزبانی کرده‌اند و سهم این آخری بیش از بقیه شهرها بوده است، هرچند وصیت دکتر، خوابیدن ابدی در حسینیه ارشاد بود. با تمام نقدها و انتقادات به افکار دکتر شریعتی اما سهم او در شکل‌گیری انقلاب انکارنشدنی است و او بود که جوانان مخالف طاغوت را منسجم، امیدوار و آگاه کرد و مردم را از نقش رعیتی به شهروندی ارتقا داد و از حقوق آنها در جامعه و اسلام گفت. زندگی دکتر شریعتی از دوم آذر 1312 در روستای کاهک مزینان تا مرگش در 29 خرداد 1356 در ساوتهمپتون انگلیس پر است از اثرگذاری و آموزش و نگرانی برای آینده ایران. عده‌ای او را تنها معلمی می‌دانند که تلاش کرد به جوانان آموزش دهد، گروهی دیگر او را روشنفکری می‌دانستند که می‌خواست جامعه را از خطر تحجر و خرافه نجات دهد و دسته‌ای دیگر، شریعتی را یک چهره مذهبی می‌دانند که به تأسی از سیدجمال‌الدین اسدآبادی و امام‌خمینی(ره) برای استقرار اسلام واقعی و ایده بازگشت به خویشتن زحمت کشید. شریعتی اگر زنده بود 88 ساله بود و شاید شاهد تغییراتی در افکار و عقاید او بودیم، اما بهتر است در سالگرد فوت یا شهادتش، مروری کنیم بر تاثیرات او در ایجاد انقلاب اسلامی و همچنین نظرات بزرگان دین و فرهنگ و انقلاب درباره او و کارهایش.

شریعتی و انقلاب

برای دانستن میزان و شکل تاثیرگذاری اندیشه سیاسی دکتر شریعتی بر پیروزی انقلاب اسلامی، صحبت‌های زیادی مطرح شده است. گروهی از پژوهشگران معتقدند شریعتی ضمن آشنایی به روح فرهنگ ایران و علوم جدید و واکاویدن مسائل جامعه با نگاه جامعه‌شناسی و رسیدن به این درک که نیاز اساسی جامعه رو به اضمحلال ایران توجه جدی به اسلام ایدئولوژیک و مترقی است، با طراحی فرآیندی فکری و عملی در ابعاد گوناگون به‌ویژه تلقی نخبه‌گرایانه و مسئول برای روشنفکران، نقش آنان را آگاهی دادن به مردم دانسته بود. شریعتی با ترسیم سیمای رهبری جامعه اسلامی، آشکار کردن هویت واقعی غرب، رادیکالیزه‌کردن مفاهیم شیعی و برداشت پویا از اسلام در به‌صحنه کشاندن قشر عظیمی از مردم خصوصا دانشجویان در پیروزی انقلاب اسلامی ایران بسیار موثر بوده است. اما اینکه شریعتی چه کسانی را مسئول رهبری در جامعه اسلامی می‌دانست، کاملا روشن است که او با تشریح تاریخی نقش روحانیون شیعه درطول تاریخ به‌عنوان پرچمداران مبارزه با امپریالیسم و استعمار و آشنایی به زبان مردم، رهبری جامعه اسلامی را وظیفه آنان می‌دانست. او تاکید داشت که روحانیت تشیع ما نسبت‌به مذاهب دیگر مستقل‌ترین گروه رسمی مذهبی است و تنها فرهنگی است که می‌تواند تنها نقطه مقاومت دربرابر فرهنگ غربی باشد که قصد تسلط به همه‌جا دارد.
مرور صحبت‌های شهیدبهشتی درباره میزان تاثیرات دکتر شریعتی بر انقلاب حتما به شفافیت این ماجرا کمک می‌کند. جایی که شهید بهشتی در مصاحبه‌ای درباره تاثیر شریعتی در انقلاب اسلامی می‌گوید: «دکتر در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما به‌خصوص نسل جوان تأثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوان‌های ما را برای درک پیام‌های امام آماده‌تر و به فهم و پذیرش این پیام‌های انقلابی نزدیک‌تر کند. توانست پیوند میان نسل جوان و روحانیت مسئول و متعهد را در یک راستای انقلابی برای نسل جوان قابل‌فهم‌تر کند و به هرحال کار دکتر به‌خصوص در آن سال‌های ۴۹، ۵۰ تا ۵۷ چه در داخل ایران و چه در خارج ایران روی جوان‌های ما اثر مثبت فراوان داشت.» و این اثرات مثبت البته مخالفانی هم داشته، اما هیچ‌کس اصل تاثیرگذاری او را کتمان نمی‌کند. هرچند شریعتی در سال‌ 1347 به‌ دعوت‌ استاد مطهری‌ به‌ حسینیه‌‌ ارشاد راه ‌یافت،‌ اما اختلافات این دو آرام‌آرام بیشتر شد و در سال 56 و سه‌ماه پس از فوت دکتر شریعتی با انتشار نامه‌ای این اختلافات اوج گرفت؛ «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهره‌برداری افراد و دستگاه‌های مغرض گردیده است، اینجانبان تبادل‌نظر در این مسائل را ضرور دانستیم و درپی یک سلسله مذاکرات به این نتیجه رسیدیم که تاحدود زیادی وحدت‌نظر داریم و باتوجه اینکه بیشترین افرادی که دچار این سردرگمی و بیهوده‌کاری هستند از قشر حقیقت‌طلبند، وظیفه شرعی دانستیم عقاید و نظریات مشترک خود را در این زمینه، نخست به‌طور اجمال و سپس به‌طور تفصیل، به اطلاع عموم و به‌ویژه این قشر برسانیم، باشد که وسیله خیری برای رهایی از این سردرگمی و بازگشت به وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که البته موجب رضای خدای متعال خواهد بود. آنچه درباره آن مرحوم شایع است، یا مربوط است به جنبه گرایش‌هایش یا به استنباط‌ها و اظهارنظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته‌های او منعکس است.» این اختلافات البته تا الان هم ازطرف طرفداران این دو ادامه دارد و جالب اینکه آیت‌الله خامنه‌ای درباره این اختلافات گفته است: «بی‌شک نوع تاثیرها و نگرش‌ها با هم متفاوت است. کما اینکه نوع تفکرات و نوع کارها با هم متفاوت است. مرحوم علی شریعتی کارش، کارهایی بود جوان‌پسند و متکی به احساس و دیدگاه‌های او، دیدگاه‌های نزدیک به جریان‌های انقلابی؛ لذا در محافل جوان به‌خصوص جوان روشنفکر، خیلی زود گل می‌کرد. مرحوم مرتضی مطهری تفکرش یک تفکر عمیق فلسفی بود. او بیشتر پایه‌ای و بنیانی مسائل اسلامی را بررسی می‌کرد؛ لذا کارش در بین محافل متفکران و ازجمله در میان حوزه‌های علمیه و در میان فضلا خیلی جالب‌توجه بود. یقینا اگر به مبانی و اصول کار نگاه کنیم، می‌توانیم یک تفاوت‌های بنیانی را بین دو نوع تفکر پیدا کنیم. لیکن در یک برهه‌ای از زمان این هردو در یک جهت و در یک خط حرکت می‌کردند. کما اینکه حسینیه ارشاد را مرحوم مطهری بنیان گذاشت و دکتر شریعتی به دعوت شهید مطهری یکی از سخنرانان موفق حسینیه ارشاد شد و نیز می‌دانیم که کارهای مشترکی را اینها با هم داشتند. مثلا محمد خاتم پیامبران را مرحوم مطهری طرح‌ریزی کرد و اقدام اساسی‌اش را انجام داد و یکی از نویسندگان آن کتاب که دو مقاله در آن کتاب دارد، مرحوم شریعتی بود.»

امام‌خمینی(ره)

وقتی امام‌خمینی(ره) به‌خاطر تبعید‌شان از ایران، در نجف اقامت داشتند؛ فردی به‌نام «حامد الگار»، استاد مطالعات خاورمیانه و ایران، در دانشگاه برکلی کالیفرنیا که از دوستان امام و انقلاب اسلامی هم بوده است، در گفت‌وگویی نظر امام را درباره دکتر شریعتی می‌پرسد و ایشان هم در پاسخ می‌فرمایند: «... تعالیم شریعتی برخی بحث‌ها و اختلافات را در میان علما برانگیخته، ولی در عین‌حال نقش بزرگی در هدایت جوانان و روشنفکران به‌سوی اسلام ایفا کرده است. پیروان شریعتی باید از آنچه دکتر شریعتی به ایشان عرضه می‌کند فراتر بروند و در اسلام سنتی تحقیق کنند. به همین‌‌‌ترتیب، پیروان علمای سنتی نیز باید این حقیقت را دریابند که آنچه علما مطرح کرده‌اند آخرین کلام نیست؛ پس نیاز به مرور و ارزیابی دقیق مباحثی که دکترشریعتی مطرح کرده است، احساس می‌شود.»(کتاب شریعتی در جهان- تدوین و ترجمه: حمید احمدی – صفحه 194)

مقام معظم رهبری

مجله سروش در شماره 102 خودش و در تاریخ خرداد 1360، به‌مناسبت سالگرد شریعتی گفت‌وگویی با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای می‌کند. ایشان در این مصاحبه درباره دکتر شریعتی و نوع مواجهه با وی می‌گوید: «به‌نظر من شریعتی برخلاف آنچه همگان تصور می‌کنند، یک چهره همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگه‌دارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسک می‌کنند و این موجب می‌شود نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود، اما ادعا می‌کنم که درکنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌ها هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به‌خاطر اشتباهات او، برجستگی‌های او را نبینیم.»

علامه طباطبایی

حضرت علامه طباطبایی در پاسخ به نامه‌ای چنین نوشته‌اند: «ما با دکتر شریعتی عداوت ذاتی نداریم. مسأله این است که در لابه‌لای تألیفات‌شان مطالبی دیده می‌شود که با موازین اسلام قابل‌توجیه نیست. مانند اینکه می‌گوید: انسان خویشاوند خداست، درحالی‌که قرآن کریم صریحا می‌فرماید: «و خرقوا له بنین و بنات بغیر علم» و می‌فرماید: «و جعلوا بینه و بین الجنه نسباً» عقیده‌ای است از عقاید بت‌پرستان. و می‌گوید خدا و طبیعت و انسان یک واحد حقیقی است که رهسپار کمال است و صریحا در کتاب زادگاه من، معاد را انکار می‌کند و در وصف معراج خود می‌گوید: استادان مسیحی من مرا وارد بهشت کردند و در بهشت می‌گشتم درحالی‌که دستم در دست آنها بود! درصورتی‌که قرآن صریحا مسیحی را کافر می‌داند و می‌فرماید کافر داخل بهشت نمی‌شود و نظایر این اشتباهات که زیاد هم هست.»(اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 207)

آیت‌الله طالقانی

شریعتی این امتیاز را داشت که نخست به تغییر خود پرداخت. مرحوم دکتر شریعتی خود نمونه‌ای بود هم ازجهت شخصیت و هم ازجهت کار و فکر و نوشتن و گفتن و در همین تغییر در وضعیت نظام دینی در معتقدات دینی در همه‌چیز شک کرد. شک اولین مرحله تغییر است. انسانی که شک نکند، به یقین نمی‌رسد یا مبتلا می‌شود به یک‌سری عقاید و از سنتی و تقلیدی تا آخر عمر و یا در بی‌تفاوتی در تمام عمر می‌ماند.

شهید بهشتی

خصوصیت دکتر این بود که هویت و اصالت خود را در این مطالعات گم نکرده و دچار ازخودبیگانگى نگشته بود. پیدا بود که درطول سال‏‌ها مطالعه و تحصیل در زمینه جامعه‏‌شناسى و معارف غربى، شیفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربى نشده بود، بلکه اصالت فرهنگ غنى اسلام همواره براى او جاذبه نیرومند داشت. همین امتیاز سبب شده بود دکتر بتواند با حفظ خویشتن خویش و هویت خود، در یک سیر و سلوک فکرى و معرفتى، گام‏هاى بلندى به جلو بردارد و نتایج جالب و زیبا و ارزنده‏اى را به‌‏دست آورد. دکتر درطول چندسال حساس، هیجان مؤثرى در جو اسلامى و انقلاب اسلامى به‏وجود آورد و در جذب نیروهاى جوان درس‏خوانده و پرشور و پراحساس به‏‌سوى اسلام اصیل نقش سازنده‏اى داشت و دل‏هاى زیادى را با انقلاب اسلامى همراه کرد. این انقلاب و جامعه باید قدردان این نقش مؤثر باشد.

مصطفی چمران

ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم! ‌ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگ‌تر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!... خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابه‌لای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی. می‌خواستم غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیرصفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.
...ای علی! دینداران متعصب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره… «شهید» کرد.

داریوش ارجمند

من شاگرد اول کلاس مرحوم دکتر شریعتی بودم و در دانشگاه مشهد کار هنری می‌کردم. او یک انسان مبارز بود. این جمله دکتر شریعتی همیشه در ذهنم ‌مانده است که «اگر بند از بندم جدا کنند، حسرت گفتن یک «آخ» را بر دل‌شان می‌گذارم» و واقعا هم گذاشت. او بنابر اعتقاداتش عمل می‌کرد. من قرار بود در پاریس دکتر را ببینم، اما دیگر اجل مهلتش نداد. به‌نظر من کتاب‌های دکتر شریعتی آنچنان که خودش بود نیست؛ یعنی باید خودش و نگاهش را می‌دیدی تا او را می‌شناختی. هم فرهنگ شرق را می‌شناخت و هم فرهنگ غرب را. او دنبال حقیقتی بود که در تشیع و اسلام یافته بود. مقتدایش علی ابن ابی‌طالب(ع) بود و تنها اسمی که وقتی می‌شنید لب‌هایش به لرزه می‌افتاد، نام حضرت زینب(س) بود. همان‌طور که قبرش هم الان کنار مزار حضرت زینب(س) است. آن زمان دیدگاهی وجود داشت که مثلا هرکس عمامه سرش دارد عقب‌مانده و فناتیک است، اما دکتر شریعتی به این موضوع اعتقاد نداشت، لذا به ما دانشجویانش می‌گفت: «در مسجد «کرامت» یک روحانی جوانی است به‌نام سیدعلی خامنه‌ای. بروید پای صحبتش بنشینید ببینید چه می‌گوید. فکر نکنید هرکس عبا و عمامه دارد فناتیک است.»

 محمدعلی نجفی

«متاسفانه بعد از انقلاب، گروهی شخصیت شریعتی را سیاسی کردند و عده‌ای هم درصدد بودند که نمره اسلام‌شناسی به او بدهند. من کاری به اینها ندارم، بلکه از مردی سخن می‌گویم که در فضای مذهبی و سنتی، مدرنیته را پایه‌گذاری کرد. درست است که حالا همه به‌راحتی از این عبارات سخن می‌گویند، ولی باید در فضای مذهبی و سنتی آن دوره می‌بودید و مخاطبان‌تان هم افراد سنتی بودند تا بتوانید لمس کنید در آن فضا صحبت از مدرنیته یعنی چه. حالا همه از سینما حرف می‌زنند و همین محسن مخملباف که اوایل انقلاب می‌گفت حاضر نیست در یک لانگ‌شات با هنرمندان قرار بگیرد، بعد از آشنایی با سینما دگرگون شد و بعدها هم که از آن‌ور بام افتاد و «آواز مورچه‌ها» را ساخت! ولی آن زمان جرم من این بود که سریال «سربداران» را با بازیگران تئاتر ساخته بودم. هرچند مصمم‌تر از این حرف‌ها بودم، چون شریعتی به ما یاد داده بود که انتظار، مکتب اعتراض است. این یک جمله ساده نیست و اگر آن را نمی‌گفت، سربداران این نمی‌شد.»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۱