داود مهدویزادگان، دانشیار و عضو هیاتعلمی پژوهشگاه علومانسانی و مطالعاتفرهنگی: انتخابات بهطور طبیعی منازعهای است میان مخالفان و موافقان وضعیت موجود. گروهی در دفاع از عملکرد بانیان وضعیت موجود وارد صحنه مبارزه انتخاباتی میشوند و گروه دیگر، در نقد و مخالفت با کارنامه مسببان موجود وارد صحنه میشوند. در این میان، مردم که متاثر از وضعیت موجود هستند، سخنان و مواضع و برنامههای هر دوطرف را نظاره میکنند و درنهایت، بعد رسیدن به جمعبندی، رای بهنفع جریان موافق یا مخالف وضع موجود میدهند. این شکل از فرآیند انتخابات که دو کنشگر سیاسی موافق و مخالف و یک نظارهگر و تصمیمگیرنده دارد، امر طبیعی است. اما گاهی انتخابات از شکل طبیعی آن خارج میشود و صورتی از عصیان و اعتراض ملی را پیدا میکند. انتخابات در چنین حالتی شاهد حضور کنشگر سیاسی سومی به نام ملت است. مردم در این حالت، ناظر تصمیمگیرنده نیستند، بلکه کنشگر تصمیمگیر هستند. آنان خشم فروخفتهشان را به بهانه انتخابات، آزاد میکنند. این خشم و نارضایتی فراتر از بانیان مستقر است. ملت منتقد فرآیندها و سیاستها و سبکهای سیاسی غلطی است که طی چندین دوره انتخابات نهادینه شده است. اعتراضی علیه وعدههای دروغین، شعارهای پرطمطراق تهی از معنا، آدرسهای غلط، فریبها و نیرنگهای چندشآور، انحراف از مسیرهای قانونی، عدمالتزام عملی به آنچه که به مردم گفته شده، ترجیح مصالح شخصی و جناحی بر مصالح ملی، زراندوزی و قدرتپرستی نهادینه شدهای که به دیگران نسبت داده میشود. شعور ملی اینگونه خلافآمدها را در پس ذهن خود تا وقت رسیدن به آستانه اعتراض ملی ذخیره میکند. آنگاه است که ملت در فرآیندهای قانونی، اعتراض خود را علیه این خلافآمدهای نهادینه شده آشکار میسازد.
علیالقاعده این اعتراض ملی در تقابل جدی با کنشگران سیاسیای است که از وضعیت موجود دفاع میکنند. چون وضعیت موجود امتداد همان خلافآمدهای نهادینه شده است. بانیان آن هم نگهبانان و حافظان وضع موجودند. بنابر این، ملت معترض هیچگاه نمیتواند و نباید از این بانیان حمایت کند. این است که با انتخابات، انقلاب مدنی در چارچوب نظام رسمی و قانونی شکل میگیرد. کف خواستههای این انقلاب مردمی، کنار رفتن بانیان موجود و نفی آن خلافآمدهای نهادینه شده است.
اما بهطور طبیعی نیروها و جریانات سیاسی مدافع وضعیت موجود و حافظان خلافآمدهای نهادینه شده بیکار نمینشینند، زیرا میدانند که چنین عصیان ملی میتواند آنها را تا سالیان زیادی از عرصه سیاست دور سازد. لذا همواره دغدغه مهار اعتراض مردمی را دارند. آنها برای اینکار همواره نبض اعتراض مردمی را رصد میکنند و به مقتضای آن، سناریوهای مهار اعتراض مردمی مینویسند و عمل میکنند. نتیجه نهایی عملیات مهار این است که اعتراض مردمی بهسود آنها مصادره شود و جهت آن بهسمت خود مردم تغییر کند. بهطوری که وقتی مردم معترض به خود میآیند، متوجه میشوند که علیه خود اقدام کردهاند. مردم به قصد اعتراض به بانیان وضع موجود کسی را انتخاب میکنند که ادامهدهنده وضع موجود و خلافآمدهای نهادینه شده است و این نتیجه همان پروژههای خنثیسازی اعتراض مردمی است. این امر، خشم ملت را بهدنبال دارد و آنقدر تشدید میشود که به آستانه انقلاب مدنی میرسد. با وصف این، حاملان و حافظان خلافآمدهای نهادینه همچنان فعالند و پروژه خنثیسازی انقلاب مدنی را تعقیب میکنند. آنها تلاش میکنند که مدیریت و رهبری این انقلاب مدنی را بهدست گیرند و جهت آن را تغییر دهند. بهطوری که خشم و اعتراض مردم را فرافکنانه به تغییر نظام سیاسی تفسیر میکنند. آنها حتی در این کار خنثیسازی ارعاب و تهدید مردم را از نظر دور ندارند.
مردم ایران در سال 57 به پشتوانه معارف الهی و مرجعیت دینی انقلابی بر پا کرده و نظام طاغوتی غربگرا را سرنگون و در 12 فروردین 58 نظام مردمسالار دینی را پایهگذاری کردند. استقلال و آزادی و پیشرفت و ترقی توام با عدالت و تعالی جامعه ایرانی از آرمانهای اساسی این انقلاب است. گفتمان انقلاب اسلامی نسلی از مردان و زنان مجاهد را تربیت کرد که برای تحقق این آرمانهای مقدس تا حد شهادت، آماده خدمتگزاری هستند. در اثر مجاهدت این عزیزان تحت رهبری ولی فقیه، رنگ شهرها از افسردگی و انحطاط به شادابی و آبادانی تغییر کرد و مردم بالعیان دیدند که با گفتمان انقلاب و نظامی اسلامی میتوان تمام قلههای عظمت و شکوه را فتح کرد. مردم دیدند که چگونه این نسل انقلابی خدمتگزار توانست جنگ تحمیلی نابرابر را دفع کند. اتفاقی که در دویست سال اخیر بیسابقه بود. زیرا تا پیش از آن، ایران در جنگهای دویستساله اخیر همواره مغلوب میدان بود. اما اکنون در اثر مجاهدت مردان بزرگی چون سردار شهید حاجقاسم سلیمانی، قدرتهای بزرگ جهانی برابر ایران قوی احترام میگذارند و از مواجهه مستقیم با آن حذر میکنند. لکن به موازات این پیشرفت دینی و ملی، اتفاق نامبارکی هم بهتدریج پدید آمد.
متاسفانه در کنار زایش نسل انقلابی، نسل دیگری از غربزدهها و نوکیسهها و اقتدارگرایان و مرفهین بیدرد شکل گرفت. اینان دوران جنگ را در پستوهای امن شهری یا خارج از کشور گذراندند، ولی با آخرین شلیک توپ و تمامشدن نایره جنگ به نهاد قدرت، یعنی دولت یورش بردندند و در ابتدا با ظاهری انقلابی مراکز دولتی را یکی پس از دیگری فتح کردند و بر آن مسلط شدند. هرجا که نشانی از زر و زور و قدرت در آن بود به زیر سلطه خود درآوردند و هرجا که مطالبه خدمت و خون میکرد به همان نسل انقلابی واگذار کردند. به همین خاطر در یک سو، لشکری از قدرتپرستان و سلاطین زراندوز طلبکار را میبینیم و در سوی دیگر، سپاهی از مردان و زنان خدمتگزار جانبرکف دیده میشود. بدین ترتیب، منازعهای پنهان میان نسل انقلابی و نسل عافیتطلب سازشکار شکل گرفت. چنین منازعهای را همواره امام خمینی(ره) هشدار میداد و در وصیتنامه سیاسی الهی خود آشکارا ملت و مسئولان را از افتادن انقلاب و نظام اسلامی به دست نااهلان و مرفهین بیدرد بیم میداد. چنان که بزرگترین دغدغه جانشین ایشان نیز همین مساله بوده است.
نسل جدید مرفهین عافیتطلب دولتی در طول سه دهه با همهچیز بازی کرده و سلطه خود را بر نهاد قدرت و حیات اجتماعی و سیاسی مردم تثبیت کردند. آنان آرمانهای انقلاب را با گفته و اعمالشان به سخره گرفتند. به خواسته ملت پشتپا زدند. قانون را به بازی گرفتند. قانون و قدرت را بهنفع و سود خود تفسیر کردند. قانونگریزیهایشان را نافرمانی مدنی تفسیر کردند. هرجا که احساس تهدید میکردند، شهر آشوب بهپا کردند. عدهای بیگناه از جوانان را به خیابان کشیدند و آنان را سپر بلای خود در مقابل اراده فسادستیزی نظام ساختند و از کشتهها پشتهای برای چانهزنی در بالا درست کردند. از رئیس دولت میخواهند که نرخ بنزین را پنج برابر کند تا بتوانند خود را در مقابل دوربین مدافع اعتراض مردمی نشان دهند. از جامعه مدنی و توسعه سیاسی سخن گفتند ولی در بزنگاه انتخابات، آن را به زیر پای منافع شخصی و جناحی ذبح کردند. به نام جمهوریتخواهی بیشترین ظلم را بر جمهور روا داشتند. چنین القا کردند که تنها مدافع جمهوریت آنان هستند. گویی این مفهوم از ازل به نام آنان زده شده است و هیچکس حق دفاع از جمهوریخواهی ندارد. درحالی که بر قدرت تکیه میزنند و تحت هیچ اصل و قانونی حاضر به دلکندن از آن نیستند، نسل انقلابی را به اقتدارگرایی متهم میکنند. درحالی که حتی یک قطره خون در راه میهن اهدا نکردهاند و حاضر به هدیه کردن بخش ناچیزی از ثروتهای بادآوردهشان را به مناطق محروم و سیلزده و زلزلهزده نیستند؛ نسل انقلابی را به کاسبان زر و زور متهم میکنند. از اصلاح و اصلاحطلبی سخن گفتند، ولی هیچگاه در تفسیر دقیق آن و انجام اقدامات عملی آن، گام برنداشتند. بهطوری که امروز، اصلاحطلبی به واژه سیاسی میانتهی تبدیل شده است. این نسل عافیتطلب اشرافی از سویی برابر نسل انقلابی تندی و خشم میآورد و از سوی دیگر، برابر قدرتهای استکباری سر تعظیم فرود میآورد. تحریم ظالمانه را نتیجه مقاومت برابر کدخدا میداند و هیچگاه حاضر نشده است درباره تحریمهای ظالمانه به نهادهای بینالمللی شکایت ببرد. هیچگاه حاضر نشده است درجهت خنثیسازی تحریمها گام بردارد. هیچگاه حاضر نشده در عرصه بینالملل صدای مظلومیت ملت خود باشد. طبیعی است که نسلی با این مشی و سیره سیاسی، فساد و قانونگریزی و روزمرگی رنجآور و هزاران مصائب ریز و درشت دیگر را بر نهادهای دولتی حکمفرما میکند. این وضعیت فاجعهبار در هشت سال اخیر، بهویژه بعد از انتخابات سال 96 شدت بیسابقهای پیدا کرده است، زیرا تصور کردند که نهفقط میتوانند مردم را با خود موافق سازند، بلکه مردم همیشه و در هر حالتی مدافع آنان هستند.
پاسخ به اینکه چرا و چگونه نسل جدیدی از قدرتپرستان زراندوز عافیتطلب در بعد انقلاب شکل گرفته است، مجال دیگری را میطلبد. شاید مهمترین آن، غفلت و سادهانگاری نسبت به حوزه سیاست است. ملت انقلابی از میراث طاغوت که همان دولت است، غفلت کرد. ما گمان کردیم که با سرنگونی طاغوت، میراثش هم کنار میرود، درحالی که اکنون میبینیم چنین نیست. ما گمان کردیم که دیگر همه، آستینهایشان را برای خدمت به ملت و محرومیتزدایی بالا زدهاند، درحالی که دیدیم جماعتی آستینها را برای تصاحب قدرت و زراندوزی بالا زدهاند و نه برای خدمت به ملت. چنین فکر میکردیم، ولی دیدیم که چنین نیست. چنین تصور کردیم که همه از سر صدق و صفا شعار جمهوریت را سر میدهند، ولی دیدیم که جمهوریت برای عدهای نردبان تصاحب قدرت است. فکر میکردیم که همه استکبار ستیزند، ولی دیدیم که بعضیها در اندیشه خدمت به استکبار هستند. گمان میکردیم همه شوق عمران و آبادانی شهرها و مناطق محروم مملکت را در دل دارند، ولی دیدیم که جماعتی فقط دغدغه ویلا و کاخسازی شخصی در مناطق خوشآبوهوا را در سر دارند. گمان میکردیم همه خون را بالاترین مرتبه خدمت به ملت میدانند، ولی دیدیم که جماعتی خون را نشانه فقدان عقلمعاش میدانند. همین غفلتها باعث شد که جماعت دگراندیش بیدرد کمکم در نهاد قدرت رخنه کند و مقام بگیرد.
اکنون ملت انقلابی برابر خود نسلی پرمدعا و پرهزینه و صاحبقدرت و پرنفوذ و عاری از هرگونه دغدغههای ملی و میهنی را مشاهده میکند. ملت، این نسل بیدرد اشرافی را چونان اژدهای هزارسری میبینند که هزاران نیرنگ و فریب در آستین دارند و به شکلهای طبیعی نمیتوان آنها را کنار زد تا نسیمی تازه و رهاییبخش از ناحیه نهاد قدرت، یعنی دولت، وزیدن بگیرد. اکنون ملت به برپایی انقلابی از جنس انقلاب 57 میاندیشد. اکنون باید از طریق انتخابات، این انقلاب را به راه انداخت و لااقل، برای سالیان دراز سلطه نسل قدرتپرستان عافیتطلب را از نهاد قدرت کوتاه کرد. البته این خیزش انقلابی مردم در چند مقطع پدید آمده بود، ولی هر بار بهدلیل مهارت نسل مرفهین بیدرد که میدانند چگونه روی خواستههای مردم موجسواری کنند، به سرانجام نرسید. سالهای انتخاباتی 76 و 84 و 96 طلیعه این خیزش بود، ولی به فرجام نرسید. اما اکنون در انتخابات 1400 چنین بهنظر میرسد که این خیزش انقلابی مردم علیه اشرافیت بیدرد و اقتدارگرایان کدخداپرست، درحال تحقق است. نسل مرفهین مسلط بر نهاد قدرت بهشدت برای انحراف و تصرف این حرکت انقلابی مردم به تکاپو افتاده است. آنها تلاش گستردهای را به راه انداختهاند که این حرکت را انقلابی علیه انقلاب و نظام اسلامی معرفی کنند. اینان خوب متوجه شدهاند که مردم کاملا از ارزش رأی خود آگاه شدهاند و دیگر نمیخواهند با طرح مسائل کاذب انحرافی مانند دیوارکشی و پیامک حجاب و تحریم، رأیشان را به ثمن بخس به مدافعان و بانیان وضع موجود واگذار کنند، بلکه میخواهند با این حق رأی علیه اشرافیت مسلط بر نهاد قدرت انقلاب کنند. برای همین است که نسل مرفهین بیدرد سعی در القای شعار «من رأی نمیدهم» در ذهنیت مردم را دارند. آنان به این نتیجه رسیدهاند که تنها راه شکست این انقلاب مردمی، رأی ندادن است. حتی در این کار مردم را از وقوع کودتایی مانند 28مرداد 32 در 28خرداد 1400 میترسانند. درست مانند روزهای پایانی عمر طاغوت که تلاش میکرد مردم را با تطمیع و تهدید از خیزش انقلابی منصرف سازد.
اکنون، باید منتظر ماند و دید که مردم ایران در روز 28خرداد 1400 چگونه رفتار خواهند کرد. آیا آنان در تصمیم انقلابیشان به ریشهکنی قدرتپرستان و مرفهین بیدرد از نهاد قدرت، راسخند یا همچنان میخواهند نقش رعیت مرفهین بیدرد را پذیرا باشند. نکته مهم آن است که تداوم چنین نقشی، آینده بسیار تلخ و تاریکی را بهدنبال خواهد داشت. پس باید رأی داد و خوب انتخاب کرد، انشاءالله.