سارا ابراهیمیپاک، پژوهشگر حوزه نوجوان: روانشناسها میگویند نوجوانی از 12سالگی آغاز میشود و تا 19سالگی طول میکشد. اما فارغ از این عدد و رقمها، نوجوانی از همان روزی در جسم افراد حلول میکند که خانواده دیگر نمیتواند به قدرت قبل اثرگذار باشد. خانواده کوچک میشود و اینجاست که محیطهای دیگر تصمیم میگیرند در رقابت با خانواده مقتدر پیشین، وارد میدان شوند. گسست بین خانواده و نوجوان دلایل متعددی دارد که مهمترینش همان شکافنسلی و اختلافات ناشی از زیست در فضاهای اجتماعی متفاوت و اقتضائات هر نسل است. نوجوان همان موجود بین آسمان و زمینی است که از کودکی فاصله گرفته، از آغوش خانواده بیرون آمده و حالا بهدنبال پیدا کردن جایگاه مناسبش روی زمین است. او خوب زمین را وارسی میکند و در این مسیر، همراهانی برای خود پیدا میکند؛ همراهانی که به آنها شبیه است، درکنار آنها ترسی از توبیخ یا تنبیه ندارد و امنیت روانی ازدسترفتهاش را – که پیش از این، آن را در دامان خانواده مییافته- اینبار از سمت همراهان مسیر جدیدش دریافت میکند. الگوهای جدید نوجوانان، آنان را به چالشهای جدیدی دعوت میکنند؛ به آنان مسئولیت میدهند و روی آنها حساب باز میکنند. چالشهای جدید، بهمثابه دروازههایی از دنیاهای ناشناخته برای نوجوانهاست و آنها با چشمانی کنجکاو، واردشان میشوند. واقعیت اینجاست که توقع ساختن خانه برای زندگی ابدی در یکی از دنیاها، توقعی بیجاست. او مانند کسی است که تازه از خواب بیدار شده است و با احساس گرسنگی زیاد، غذاهای رنگارنگ پیشرویش را مزهمزه میکند. هر رنگ جذابتری که ببیند، به سمت آن میرود. اما درنهایت او با قدرت تفکرش انتخاب میکند که کدام غذا را بیشتر دوست دارد ولی نیاز به زمان و تجربه دارد. نهاد مهم خانواده باید بپذیرد حتی اگر در ایدهآلترین حالت ممکن با نوجوان خود رفتار کند، بازهم این کاملا طبیعی است که نوجوان سرپیچی میکند و دنیا را به شیوه خودش میبیند، در مدرسه نقش پررنگتری دارد و دوستانش را هماندازه (و چهبسا بیشتر از) خانوادهاش دوست دارد. با تمام این مقتضیات او در مسیرهای مختلف پیشرویش، خودهای مختلفی را انتخاب میکند و خودش را جای آن خودها قرار میدهد. نوجوان صورتکهایی با شمایل متفاوت و بعضا متناقض به چهرهاش میزند؛ او در طلب پیدا کردن درک صحیحی از خود، تواناییهایش و جهان پیرامونش است و احتمالا بیشتر از همیشه از خود میپرسد که کیست و میخواهد در زندگیاش چه کند؟ در مسیر پیدا کردن تکههای پازل «خود»، رسانه نگرشها و مسیرهای مختلف را به او معرفی میکند، جرات و شهامت آزمودن مسیرهای متفاوت و حس استقلال را از سمت گروه دوستی میگیرد و مدرسه به او اعتماد میکند و بار مسئولیتهای سنگین فکر کردن درباره آینده را روی دوشش میگذارد. اما خانواده با وجود کمرنگ شدنش، هنوز توانایی سامان بخشیدن به اوضاع را دارد. همان نهادی که میتواند در مسیر آشفته و شلوغ بین زمین و آسمان، همراه و یاریدهنده نوجوان باشد. او میتواند قهرا فرزند خود را در چهاردیواری ایزوله و بدون پنجرهای حبس کند یا دستانش را رها کند تا خودش در جهان قدم بردارد و حتی زمین بخورد و دوباره با سرزانوی زخمی بایستد. خانواده چه میکند؟ او از دور راه رفتنش را نظاره میکند و به نوجوانش کمک میکند دوباره بایستد و در مسیرش قدم بردارد.
در همین رابطه مطالب زیر را بخوانید:
در جستوجوی قطعههای گمشده (لینک)
بازمانده روزگار کهن (لینک)
اولیها (لینک)