سیدمهدی موسویتبار، روزنامهنگار: حالا دیگر اگر فصلهای دوم به بعد یک سریال ساخته نشود جای تعجب است. وقتی فصل اول سریال «زیرخاکی» که ششمین ساخته تلویزیونی جلیل سامان بود بهار سال گذشته از شبکه یک پخش شد، اکثر بینندگان منتظر فصل دوم آن بودند. اولین ساخته طنز جلیل سامان مانند کارهای قبلیاش در ژانر تاریخ معاصر بود و همان حال و هوای دهههای پنجاه و شصت را داشت و اینبار سراغ یک زوج تازه رفته بود که متشکل از پژمان جمشیدی و ژاله صامتی است. زوجی که هر کدام بهتنهایی در آثار طنز دیگری هم حضور داشتند و موفق هم بودند. فیلمنامهای که براساس پیرنگ یافتن گنج است و نمونههایش در تاریخ ادبیات ایران و جهان نیز متعدد وجود داشته و دارد دستمایه ساختن سریال سامان بود. سریالی که ظاهرا قرار بوده ابتدا از شبکه سوم سیما پخش شود اما باتوجه به اختلافات داخلی از شبکه اول سیما پخش شد. تلویزیون به طنز نیاز مبرم داشت و انگار دیگر شبکه سه در اولویت سریالهای تلویزیونی نبود. فصل اول زیرخاکی هرچند پربینندهترین سریال رمضانی 99 شد، اما حاشیههایی مانند حضور گوهر خیراندیش هم داشت و البته ویژگی واضحی مانند بازیهای روان و فوقالعاده بازیگران اصلی و فرعیاش. بازیها و بازسازی فضای دهه پنجاه آنقدر درست و دقیق بود که کمتر گافی به دست مخاطبان تیزبینش میداد و بازیها هم از کوچک و بزرگ تقریبا یکدست و به اندازه بود. سریالهای زیادی در فضای دهه پنجاه و شصت در دهه اخیر ساخته شدند که مهمترینش شاید «وضعیت سفید» حمید نعمتالله باشد، اما زیرخاکی با عنایت به جزئیات بیشتر، توانست خودش را در قامت یک سریال خوشساخت معرفی کند. هرچند در دیالوگنویسی با جملاتی برخورد میکردیم که متعلق به دهههای هشتاد و نود بود و نسبتی با آن زمان نداشت.
زیرخاکی2 البته بدشانس است که در کوران انتخابات ریاستجمهوری و مسابقات فوتبال مقدماتی جام جهانی و رقابتهای جهانی والیبال روی آنتن میرود، اما ظاهرا کسی حواسش به این امر نبوده و شاید هم مهم نبوده و فقط آمار ارائه آثار طنز در آخر سال اهمیت بالایی دارد. تلویزیون آنقدر به فصل دوم زیرخاکی بیتوجه است که از همین حالا، سریال بعدیای که فصل دوم دودکش است را تبلیغ میکند. زیرخاکی2 سریال فوقالعادهای نیست اما سالهاست که در تلویزیون و در نبود مادرهای خوب باید به دایهها دلخوش باشیم، اما عجیب اینکه به همین دایهها هم توجه نمیشود. تکلیف نامادریها که اساسا روشن است.
فصل دوم زیرخاکی شروع فوقالعادهای نداشت و تکیه بیشترش بر پژمان جمشیدی و دیالوگهای او بود و البته نقش پررنگ دفاع مقدس. سامان در فصل دوم زیرخاکی نشان داد هرقدر که فضای شهری سالهای اول انقلاب را میشناسد به همان اندازه با فضای جبههها بیگانه است و تصویری که از جنگ ایران و عراق نشان میدهد موید همین فرضیه است. سریالهایی که بیشتر از یک فصلشان ساخته میشوند معمولا با این مشکل مواجهند که اتکای بیش از حد بر ویژگیهای مثبت فصل اولشان دارند و همین باعث توجه کمتر به قصه و ساختار فیلمنامه میشود. زیرخاکی2 هم از همین ناحیه رنج میبرد و ضعف عمدهای دارد.
ترکیب دلنشین بازیگران
ژاله صامتی، پژمان جمشیدی، هومن برقنورد، اصغر نقیزاده، گیتی قاسمی و حتی نادر فلاح در نقش منفی اسکندر، مجموعهای از بازیگرانی هستند که برای مخاطب تلویزیونی و سینما، آشنا و دلنشین هستند و بینندگان را همراه خودشان میکنند. به این ترکیب در فصل اول، گوهر خیراندیش و هادی حجازیفر را هم اضافه کنید تا متوجه شوید که یکی از مهمترین دلایل دیدهشدن یا موفقیت این سریال، ترکیب مثبت و هماهنگ بازیگرانش است که باعث باورپذیری نقشها در اذهان عمومی مردم شده است. ژاله صامتی که در دسته بازیگران گزیده کار است اینبار هم درخشش غیرقابل کتمانی دارد و در قامت یک زن خانهدار و از طبقه متوسط، دقیق و به اندازه حاضر شده است. ژاله صامتی نه به معنی امروزی سلبریتی است و نه اهل حاشیه. سالهاست که بازی میکند و خوب بازی میکند و البته فقط در برخی از جشنوارهها دیده شده است. بازیگر دیگر این ترکیب که نقش اصلی زیرخاکی را برعهده دارد پژمان جمشیدی است که حالا دیگر کمتر کسی او را فقط با دوران فوتبالش به یادش میآورد. جمشیدی در فصل اول زیرخاکی فوقالعاده ظاهر شد و تمام سعیاش را کرد که با کاراکترهای قبلیاش تفاوت چشمگیری داشته باشد. جمشیدی در مسیر پیشرفت قرار دارد اما در فصل دوم زیرخاکی با یک جمشیدی تکراری و کمانرژی مواجهیم. اگر ریزهکاریها و نوع نگاه و بیان دیالوگهایش از فصل اول از جمله دلایل موفقیتش بود، در فصل دوم اما بدون ردی از بزرگ شدن و گذشت زمان و صرفا براساس همان تکیهکلامهای جذاب فصل اول حرکت کرده است. پژمان جمشیدی در فصل دوم در اکثر مواقع تکراری و قابل پیشبینی و البته بیمورد عصبی و شلوغکننده است. نوع مواجههاش با پدیدههایی مانند جنگ یا انقلاب را، پیشتر در بازیهای پرویز پرستویی در لیلی با من است و رضا عطاران در مصادره دیده بودیم و بهنظر میرسد که جمشیدی در زیرخاکی به این دو نوع بازی توجه داشته است. اصغر نقیزاده که بیشتر او را با فیلمهای حاتمیکیا و مشخصا آژانس شیشهای میشناسیم اینبار هم نقشی شبیه به نقشهای قبلیاش اما مسنتر دارد و همان طنز نهفته در نگاه و دیالوگ هم همچنان وجود دارد. گیتی قاسمی، در نقش کشور هم از بازیگران کاربلد تئاتر و تلویزیون است که در سالهای اخیر آثار قابل توجهی از او را در کاراکترهای جدی و طنز دیدهایم. بازیگر دیگر این سریال نادر فلاح است که نگاه به کارنامهاش نشان میدهد که یکی از قابل توجهترین بازیگران یک دهه اخیر تلویزیون، سینما و تئاتر است. فلاح در نقش اسکندر در زیرخاکی یک و دو هم درخشان ظاهر شده و تنوع نقشهایش هم از ویژگیهای بارز و فنی او است.
گزینههای فصل دوم
بیایید خودتان را جای آقای کارگردان و فیلمنامهنویس بگذارید. تصور کنید به شما پیشنهاد ساختن سری دوم سریال زیرخاکی را میدادند. گزینههای شما برای ساختن فصل دوم چه بود؟ آنها را به دهه90 میآوردید و فریبرز و خانوادهاش را پیرتر و بزرگتر نشان میدادید یا آنها را به دهه70 یا 80 میبردید؟ آنها را در همان زمان نگه میداشتید و کاراکترها و خردهروایتهای بیشتری به قصه وارد میکردید و قید پیر و جوان شدن آنها را میزدید؟ جلیل سامان قید گزینه اول را زده و از منطقه امن و آشنای خودش دور نشده و نهایتا حاضر شده جنگ و طلسم و نهادهای ابتدای انقلاب را به داستانش اضافه کند. آسیبشناسی از برخی نهادهای اول انقلاب و مواضع و نوع مدیریت سالهای ابتدایی انقلاب چندسالی است آگاهانه یا شاید هم ناآگاهانه در برخی سریالها و فیلمهای سینمایی موردتوجه قرار گرفته و بستری برای روایت داستانها شده است. نهنگ عنبر، هزارپا و مصادره ازجمله این فیلمها بودند و شاخصترینش در حیطه سریالسازی، میخواهم زنده بمانم است که این روزها از شبکه نمایش خانگی پخش میشود. شاید همین ریسکناپذیری سامان بوده که باعث شده گاهی تکرار لوکیشن، دیالوگ و فضا و گرههای داستان باعث آزار مخاطبان شود. کاراکتر فریبرز گاهی گرفتار همین تکرارها میشود و شباهتهای عجیب برخی سکانسهای جنگی به فیلم ضدگلوله هم از همین بسته بودن فضا و شاید ناآشنایی سامان میآید. البته شاید انتخاب زمان آغاز جنگ برای ساخت فصل دوم بهدلیل تداوم ساخت این سریال در ادامه باشد. به هرحال سریالهای موفق و پربیننده در سالهای اخیر کم شده و هرکدامشان غنیمتی است برای سازمان عریضوطویل صداوسیما. جلیل سامان پیش از قسمت دوم با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش ابراز امیدواری کرد که برخی نهادها صبر بیشتری برای مقابله با فصل دوم زیرخاکی داشته باشند که البته معلوم نیست این آرزو برآورده شد یا خیر. اما این حرکت آقای کارگردان هم نتوانست بار سیاسی این سریال را بیشتر کند و فصل دوم زیرخاکی آگاهانه ازسمت سیاست بهسمت خانواده و اجتماع رفته و بستر خانواده را برای روایت قصه انتخاب کرده است. حتی در نهادها و ادارهها هم با نگاهی فردی و انسانی به داستانها ورود میشود و از کنایههای آشکار و پنهان به برخی از افراد و سازمانها هم نمیگذرد.
نکته بعدی ورود بیدلیل طلسم و روح به قصه فصل دوم است. این درحالی است که در ابتدای انقلاب و براساس اسناد و کتب منتشرشده فضای طلسم و جادو حاکم نبوده و این فضا از اوایل دهه70 در جامعه ایرانی بیشتر میشود و فضای معنوی جنگ و تاثیرات انقلاب، اجازه گرایش به این موضوع را به مردم نمیداد. سامان برای فربه کردن داستان میتوانست سراغ ابزارهای دیگری برود، اما انتخاب طلسم شاید با یافتن گنج مناسبتر بود، اما ایکاش به ارجاعات و صحت تاریخی هم توجه میشد.
زیرخاکی 2 درمجموع ضعیفتر از فصل قبل است، اما به هرحال ویژگیهایی دارد که بهنسبت سریالهای دیگر غنیمت است. شاید اگر زمان بیشتری برای نوشتن سری دوم بود و عجله برای ساخت آن از طرف مدیران نبود، با سریال بهتر و دقیقتری مواجه بودیم.