میلاد جلیلزاده، روزنامهنگار: هشت سال پیش وقتی دولت روحانی قرار بود سر کار بیاید، عمده تصورات راجعبه چگونگی رفتار آن درقبال سینما، ازطریق قیاس با دولت اصلاحات بهوجود آمده بود. البته میشد رویکرد فرهنگی دولت تدبیر و امید را با دولت سازندگی هم مقایسه کرد، اما این ایده در آن فضا خیلی ضعیفتر بود. دولت روحانی اما در زمینه فرهنگی نه این بود و نه آن و با اینکه با هردوی این دولتها یکسری شباهتها و حتی مدیران فرهنگی مشترکی داشت و البته با دولت احمدینژاد هم بیشباهت و بیربط نبود، خودش معجون جدیدی بهوجود آورد که به گواه تمام آمارها و تحلیلها، بدترین عملکرد اجرایی درخصوص سینما را بین تمام دولتهای تاریخ ایران رقم زد. شعار اصلی روحانی در حوزه سینما حمایت از صنوف و سپردن کار به بخش خصوصی بود، اما آنها در این ادعا، جدای از درست یا غلط بودنش، صداقت نداشتند. همانطور که در دوران احمدینژاد، دولت وقت متهم به ورود افراد بسیار جوان و بدون سابقه هنری، به تهیهکنندگی سینما میشد، در دولت روحانی هم همین اتفاق افتاد؛ منتها تیپ افراد فرق میکرد. در سینما این عوامل هنری و بهخصوص کارگردانها هستند که باید جوان باشند نه تهیهکنندهها که جایگاهشان استعدادیابی است، اما در ایران قضیه کاملا برعکس شد. اگر در دولت احمدینژاد، تیپ تازهواردان عرصه تهیهکنندگی با تهریش و یقه بسته تعریف میشد، حالا با 6تیغههایی که گاهی کراوات هم میزدند طرف بودیم و اگر در دولت قبل عنوان میشود که تازهواردها، به نهادهای حاکمیتی و امنیتی وصل هستند، تازهواردان جدید علاوهبر تلاش برای مخفی کردن چنین ارتباطاتی، با بانکها و موسسات مالی و صندوقهای بازنشستگی ارتباط داشتند و برعکس مواردی که در دولت قبل وجود داشت، اینها ادعای خصوصی بودن میکردند. میدانیم که در بازار همهچیز برپایه عرضه و تقاضا میگذرد. اگر جنسی کمیاب شود و موردنیاز باشد، قیمت آن بالا میرود و بالعکس قضیه هم صادق است؛ اما اگر پول بیحسابی وارد یک بازار شود و مثلا برای جنسهای معمولی، بهای نامعمول بپردازد و بعضی از اجناس دیگر را نخرد، بهطور کل نظم بازار به هم میریزد، بعضی حجرهها و کارگاههای تولیدی تعطیل میشوند و خلاصه بعد از اینکه چنین پولهایی از گردونه خارج شدند هم زیرساختهای متلاشیشده بازار اجازه نمیدهند کسبوکار به شکل قبلی ادامه پیدا کند. پولهای بیحسابی که اختلاسگران بانکها و موسسات مالی وارد سینما کردند، با بازار سینمای ایران همین کار را کرد. اتفاقا در زمانی که هنوز دولت روحانی سر کار نیامده بود، در سینمای ایران لااقل بخشی از فعالیتها را بخش خصوصی واقعی انجام میداد؛ اما پولهای مشکوک که در این دوره وارد گردونه تولید شدند، کاری با زیرساختهای سینما کردند که دیگر بخش خصوصی نتواند در آن فعالیت کند و این میدان فقط جولانگاه ابرسرمایهداران متصل به منابع مالی مسالهدار باشد.
کمکم زمزمههایی درباره اینکه این پولها مسالهدار هستند در فضای اجتماعی و رسانهای ایران پیچید. چند نفر از مهمترین و فعالترین سرمایهگذاران و تهیهکنندگان بخش خصوصی مجعول و تازهوارد و بانکی جدید، دستگیر و محاکمه شدند و نهایتا دیگر نمیشد مثل سابق همچنان پشت چند اسم بهعنوان بخش خصوصی مخفی شد و سیاستهای دولت را در سینما پیش برد. برای همین بود که دولتیها مجبور شدند دوباره به حمایت مستقیم از تولید فیلمها روی بیاورند و بنیاد سینمایی فارابی که تا سالها بهطور رسمی و علنی سیاست دولت در حمایت از بخش خصوصی را بهانهای برای کمکاریهایش قرار داده بود، دوباره به صحنه آمد و از یکسری پروژهها حمایت مالی کرد. بله، وقتی دولت رسما روی پروژهای سرمایهگذاری کند، ممکن است با اعتراضات و انتقاداتی مواجه شود که چرا از بعضی نورچشمیها حمایت ویژه کرده و از بعضی دیگر نکرده است. مخفی شدن پشت عنوان جعلی بخش خصوصی، راه فراری دربرابر این نوع انتقادات فراهم میکرد، اما حالا دوباره همین نقدها مطرح میشوند و با درصدی بالا، خیلی از آنها به عملکرد فارابی و سازمان سینمایی وارد هستند.
درباره اینکه فعالیت اقتصادی سینما باید بهطور کامل در بخش خصوصی باشد یا دولتی، بایستی بحثهای جداگانه و مفصلی صورت بگیرد. مختصر میتوان در این زمینه گفت که اگر بخش خصوصی یا دولتی، هرکدام بهطور کامل محو شوند، سینما صدمهای جدی خواهد خورد. ازطرفی محو شدن بخش خصوصی، ارتباط ارگانیک سینما با مخاطبانش را مخدوش میکند و مزرعه فرهنگ، به گلخانه تبدیل خواهد شد و از طرف دیگر محو شدن کامل بخش دولتی، هم از کشف و ورود استعدادهای جدید به سینما جلوگیری خواهد کرد و هم انواعی از فیلمسازی که جنبههای فرهنگی قویتری دارند را از بین میبرد. مثلا عمده کارهای مرحوم کیارستمی نمیتوانند در بخش خصوصی تولید شوند یا تولید اکثر آثار مرحوم ملاقلیپور یا فیلم بازمانده از مرحوم سیفالله داد، در بخش خصوصی صرفه اقتصادی نداشتند، درحالی که وجودشان لازم بود. اما بحث سینمای امروز ایران فراتر از این کلیات است. امروز زیرساختهای سینمای ایران بهسبب عملکردهای غلط پیشین متلاشی شدهاند.
در هر جای دنیا وقتی یک صنعت مهم متلاشی میشود، دولتها یا در مواردی خاص حتی نهادهای نظامی، برای حمایت از آن وارد میدان میشوند تا وضعیت زیرساختها به حالت قبل برگردد. درمورد سینمای ایران هم باتوجه به وضعیتی که امروز زیرساختهای آن پیدا کرده، ورود دولت برای رتق و فتق امور لازم است. پس از آنکه زیرساختها به حالت قبل برگشت، میشود نشست و بحث کرد که دولت در این عرصه باید بماند یا رفتهرفته باید پایش را بیرون بکشد. هشت سال پیش وقتی دولت روحانی سر کار میآمد، راجع به عملکرد آن در حوزه فرهنگ تصویر دقیقی وجود نداشت و وضعیت امروز قابلپیشبینی نبود، اما حالا تکلیف تمام سینماگران ایران، علاقهمندان سینما و مردم عادی، با بعضی شعارها و ادعاها روشن است. حالا میدانیم که سردادن شعار بخش خصوصی بهتنهایی کافی نیست و باید مسائل متعددی بهطور دقیق روشن باشند تا سراغ این بحث برویم. حالا میدانیم که آزادی، معانی متعددی دارد که بعضی از آنها میتوانند علیه بعضی دیگر کار کنند. مثلا آزادی ولنگاری، میتواند جای اندیشههای عمیق را تنگ کند. حالا میدانیم که دولت محافظهکار چطور میتواند سینما را دربرابر تندبادهای اجتماعی، بیدفاع و آسیبپذیر کند و حالاست که دریافتهایم اولویت نداشتن مباحث فرهنگی برای یک دولت و قرار گرفتن فرهنگ در سایه سیاست، چطور میتواند سینما را بیچاره کند. در دولت روحانی با پدیده سلبریتیسم مواجه شدیم و هنرمندانی را که بهجای متن در حاشیه زندگی میکردند و فقط اینطور دیده میشدند، دیدیم. همین دولتی که اولویت چندم آن هم سینما نبود، چنان استفاده ابزاری هولناکی از وجهه اجتماعی هنرمندان کرد که شکاف ایجادشده بین این جماعت و توده مردم تا سالها جبرانناپذیر است. حالاست که میدانیم فرق سلبریتی و هنرمند چیست، منظور هرکس از بخش خصوصی چه میتواند باشد، چرا باید فرهنگ اولویت دولتها باشد و خیلی مسائل دیگر... . دولت روحانی اگرچه به سینمای ایران صدمات بیسابقهای زد، اما تجربیات گرانسنگی ایجاد کرد که تکلیف خیلی از واژههای مورد مناقشه را برای همیشه حل میکند.
سلبریتیسم؛ افیون تودهها
تا هشت سال پیش هنرمندان سینما هم بهطور طبیعی یکی از طیفهای اجتماعی ایران بهحساب میآمدند که در گذرگاههای مهم تاریخی میتوانستند نقشآفرینیهایی بکنند. پس از روی کار آمدن روحانی اما نقشها مقداری تغییر کرد. این گروه از افراد بیاینکه خودشان بدانند، برای پیش بردن بعضی از پروژههای اجتماعی مامور شدند و در جایگاهی فراتر از حد طبیعی خودشان قرار گرفتند؛ اما به قول سعدی شیرازی؛ «لاجرم آن کس که بالاتر نشست، استخوانش سختتر خواهد شکست.» به عبارتی همین جایگاه فرادستی اجتماعی که به شکل مصنوعی به سلبریتیها داده شد، باعث سقوط سنگینتری برای آنها در دوره زمانی بعد شد. در ایران هیچکدام از شبکههای اجتماعی به جز اینستاگرام که تصویرمحور و سلبریتیساز بود، توسط دولت مورد حمایت قرار نگرفتند و هر روز حاشیهها نسبت به متن وسعت بیشتری پیدا کردند؛ طوری که خیلی از بازیگران سینما برای دیده شدن فقط کافی بود در فضای مجازی فعال باشند، نه اینکه فیلم و سریال بازی کنند. از سوی دیگر حضور هنرمندان در تبلیغات بازرگانی در این دوره بود که کاملا مجاز شد؛ یعنی به هر شکل داشت از پیکره سینما تراشیده میشد و در ظرفهای دیگر میریخت. مسلم است که از چنین وضعی فقط چهرههای مشهور و آنهایی که قابلیتهایی در حاشیهسازی دارند، منتفع خواهند شد و وضعیت سایر اهالی سینما تغییری نخواهد کرد و به عبارتی بدتر میشود. دولت روحانی از این چهرهها برای جا انداختن یک سبک زندگی بهخصوص استفاده میکرد و تمام آنها را برای حمایت از خود در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۶ بسیج کرد؛ کاری که بعد از انتخاب مجدد روحانی و بالا گرفتن نارضایتیها از او نتیجه معکوس داد و باعث فاصلهای عمیق بین هنرمندان و توده مردم شد.
سینما زیر بلیت سیاست
وقتی دولت حسن روحانی روی کار آمد، وزیر ارشاد آن یک دیپلمات بود، سخنگوی وزارت ارشاد و رئیس سازمان سینمایی هم دیپلمات بودند. این فقط به دلیل آن نبود که حسن روحانی از میان رجال سیاسی تنها با دیپلماتها آشنایی داشته است. مساله اینجاست که اولویت اول و آخر این دولت، مذاکرات هستهای با 6 کشور قدرتمند جهان و به عبارتی همان توافقنامه برجام بود و هر کاری میکرد تا هیچ چیزی مزاحم رسیدن دولتش به این توافقنامه یا باعث برهم خوردن آن نشود. او نمیخواست سینما برایش طوری هزینه بسازد که باعث اختلالی در مسیر موفق شدن برجام شود. مثلا از بعضی از بزرگان کشور نامه حمایت از برجام را میگرفت و به مجلس میفرستاد اما وقتی همین بزرگان بر اثر بعضی سوءتفاهمها به یکسری از فیلمهای سینمایی، بیاینکه آنها را دیده باشند، اعتراض میکردند، یک ساعت وقت نمیگذاشت تا آنها را توجیه کند و سوءتفاهمها برطرف شوند؛ چون میخواست تمام کوپنهایش را فقط برای برجام خرج کرده باشد. نمونه شاخص برای این قضیه فیلم «رستاخیز» بود؛ فیلمی درباره قیام عاشورا که مجوز اکران گرفت اما به دلیل بعضی اعتراضات، از پرده پایین آمد. این فیلم با اینکه سخنگوی فرهنگی سپاه پاسداران، جریان مخالفان آن را از هواداران شیعه انگلیسی خطاب کرده بود و بهطور کل حامیان سرسختی در جریان افراد مذهبی داشت، تنها به دلیل اینکه دولت نمیخواست کوپنهایش را برای حمایت از آن بسوزاند، موفق به نمایش نشد؛ درحالی که بدون تردید در هرکدام از دولتهای پیش از آن میتوانست اکران شود.
دوران آزادی برای ولنگاری و حبس برای اندیشه
پدیدهای که به سلبریتیسم معروف بود، در حقیقت جزئی از ولنگاری فرهنگی و پرت کردن حواس مردم از موضوعات اصلی و مشغول کردنشان به موضوعات دستچندم بهحساب میآمد. این قضیه در سینمای دوران حسن روحانی بهشدت فراگیر بود و غیر از حاشیههای سینما به متن آن هم ورود کرد؛ یعنی روی محتوا و کیفیت فیلمها تاثیر داشت. نگاهی به اسامی پرفروشترین فیلمهای هر سال در دوران دولتداری حسن روحانی، بهخصوص چهار سال دوم او نشان میدهد که ابتذال تا چه حد در سینمای ایران در این دوره جا و پا گرفت. نکته اصلی اینجاست که این فیلمها با یک مهندسی اکران، به جایگاه پرفروشترینها رسیدهاند، نه اینکه سلیقه واقعی مردم ایران باشند. دستی که پشت این مهندسیها وجود داشت از آستین دولت بیرون میآمد. طبیعتا تنها میتوان با چنین محصولاتی حواس عدهای از مردم ایران را پرت کرد که دغدغههای اقتصادی کمتری دارند، نه تمام مردم ایران. ولنگاری بدون شک نام چنین دورانی بود؛ دورانی که بسیاری از طبقات اجتماعی، از سبد مخاطبان سینمای ایران حذف شدند و عده معدودی در صحنه باقی ماندند که بهعنوان تمام مردم ایران معرفی شدند. اتفاقا در همین راستا بود که در هشت سال گذشته، سالنسازیهای فراوانی در مناطق اعیاننشین پایتخت و در دل مالها و پاساژها انجام شد اما در عوض سالنهای متعددی در شهرستانهای مختلف دانهبهدانه تعطیل و متروکه شدند. این نشان میداد که سینمای دوران حسن روحانی تابعی از اقتصاد سیاسی است، نه آنچنان که خودشان مدعی بودند اقتصاد آزاد. این سطح از ولنگاری فرهنگی، نهایتا با واکنش منفی و گستردهای از جانب جامعه مواجه شد اما ویران شدن یکسری زیرساختها طی این هشت سال اجازه نمیداد که جایگزینی برای این وضعیت مبتذل ایجاد شود.
محافظهکاری بیسابقه
دولت حسن روحانی در تمام شئون خودش محافظهکار بود و این قضیه در مورد سینما کار را برای اهالی آن بسیار سخت میکرد. اتفاقا بحث خصوصی شدن سینما که یکی از راهکارهای دولت برای فرار از پاسخگویی راجعبه ضعفهای حمایتیاش بود، در مورد ممیزیها هم وجود داشت. دولت باید از سینما در برابر تمام سوءتفاهمها دفاع میکرد و پشت مجوزهایی که میداد، میایستاد؛ اما این اتفاق به هیچوجه رخ نداد و کمترین قاطعیتی از مدیران سینمایی متعدد این هشت سال، در دفاع از سینما در برابر اتفاقات نامیمونی که رخ دادند، دیده نشد. دولتیها به فکر صندلیهایشان بودند و احیانا به فکر هزار موضوع دیگر به جز سینما. آنها حاضر نبودند هیچ کوپنی را برای حمایت از سینما بسوزانند. حتی در همین دوره بود که مطرح شد مساله پروانه نمایش از دولت گرفته شود و آن را به قوه قضائیه بسپارند. به عبارتی دولتیها میخواستند خودشان را از شر سینما راحت کنند و مجبور نباشند برای آن بهایی بپردازند. موردی که محافظهکاری دولت حسن روحانی در دفاع از سینما را در حد اعلای خودش نشان میداد، این بود که آنها بر خلاف سنت تمام سالهای گذشته، اعلام کردند که هر فیلمی برای حضور در جشنواره فجر باید پروانه نمایش هم داشته باشد. اصلا جذابیت فجر به این بود که میشد در آن فیلمهای جنجالی را دید؛ فیلمهایی که ممکن بود هیچگاه مجوز نگیرند و دولت روحانی سی و چند سال پس از برگزاری فجر، یکی از اصلیترین جذابیتهای آن را به دلیل محافظهکاری از بین برد. پس از آن دایره اعطای پروانه نمایش را هم تا جایی تنگتر کردند که فیلمی مثل «قاتل وحشی»، به دلیل سر تراشیده بازیگر زن آن، مجوز حضور در این رویداد را پیدا نکرد؛ اتفاقی که از دهه ۶۰ تا به حال در فیلمهای مختلف افتاده بود و هیچوقت مسالهساز نشد.
رونق اقتصادی برای سلبریتیها و ورشکستگی سایر عوامل سینما
حتما تا به حال همه مردم ایران چیزهای فراوانی درباره دستمزدهای نجومی تعدادی از هنرپیشههای مشهور سینما و شبکه نمایش خانگی شنیدهاند. این قضیه ارتباط مستقیمی با ورود پولهای مشکوک به سینما دارد و اعتراض بسیاری از اهالی سینما را هم برانگیخته است، چون تعادل نرخها را در سینما بههم ریخت و ساخت پروژهها را تا حدی گران کرد که به جز ابرسرمایهداران رانتخوار و مفسدان اقتصادی، هیچکس ازجمله فعالان بخش خصوصی، نمیتوانست در چنین سینمایی و با چنین نرخهایی فیلم بسازد. دولت حسن روحانی حمایت بیسابقهای از این وضع ناعادلانه کرد و با اینکه از مردم ایران که هیچ، حتی از درختها و سنگهای خیابان در اعتراض به اینکه سلبریتیهای ایرانی مالیات نمیدهند صدا درآمد، به هیچوجه حاضر نشد چنین قانونی بگذارد تا مبادا دریافتیهای چهرههای مشهور سینما به ناچار در بستری شفاف قرار بگیرند. به این شکل، اوضاع اقتصادی سینما بههم ریخت اما کسانی که در چند پروژه دستمزدهای نجومی گرفته بودند، تا مدتها میتوانستند به لحاظ مالی تامین باشند. علاوهبر آن، حضور چهرههای مشهور در فضای مجازی که گاهی به دریافت تبلیغات پنهان و پیدا منجر میشد، منبع درآمد دیگری برای این چهرهها بود و آنها به انحای دیگری هم در تبلیغات بازرگانی حضور داشتند و پول دریافت میکردند. اما این وضعیت بههمریخته، باعث میشد که سایر اهالی سینما به لحاظ معیشتی هر روز دچار مشکلات بیشتری شوند تا اینکه کرونا از راه رسید و اوضاع به شکل بیسابقهای دگرگون شد. در این شرایط هم دولت بنابر دأب همیشگیاش حاضر نشد از سینماگران حمایتهای مستقیم مالی کند و در عوض میگفت نمیتوانیم تولید را تعطیل کنیم که همین باعث مبتلا شدن خیلی از عوامل سینما به کرونا شد. رفتار دولت حسن روحانی با سینما طوری بود که در این یکی، دو سال آخر، عوامل سینما برای تمام شدن مدت زمامداری او لحظهشماری میکردند.
در این رابطه مطلب زیر را بخوانید:
در برنامه رادیویی سینمامعیار مطرح شد
توصیه به فیلمسازان بـــرای عــــدم ورود به بازیهای سیاسی انتخابات (لینک)