تحصیلاتی که قرار است تکمیلی باشد، سنگر آخر است. مدرسه، به حکم رسالتی که حتی از عنوان مقاطعش پیداست، باید همه سنگرها را فتح کند و صرفا آخرین سنگر را برای دانشگاه باقی بگذارد.
  • ۱۴۰۰-۰۳-۱۸ - ۰۴:۰۰
  • 10
دو روح در یک بدن
دو روح در یک بدن

محمدعلی عبدو، معلم– روزنامه‌نگار: بهانه‌های بسیاری معمولا پیدا می‌شود تا رقابت‌های مدرسه‌ای شکل بگیرد؛ از مسابقات هنری و قرآنی گرفته تا ورزشی که اگر این یکی دو سال کرونازده را کسر کنیم، هر سال به قاعده و نظم همیشگی برقرار است. از این منظر شاید این جشنواره هم، یکی از همان سلسله‌رقابت‌هایی باشد که روزی در مدرسه تجربه کرده‌ایم؛ برنده دارد و بازنده. داور و دبیری در کار است و عده‌ای را فرامی‌خوانند برای جایزه و تقدیر. جشنواره فرهیختگان جوان اما جوهری دارد که دست‌کم چند فرسخی با یک رقابت معمولی مدرسه‌ای فاصله می‌گیرد. پای رقابتی در میان است که حاصل یک پیوند محکم است: میان دانشگاه و مدرسه. سخت می‌شود محیطی را پیدا کرد که این دو نهاد مظلوم را پای یک میز ببینیم.
برای فهم ثمرات جشنواره و اهمیتش، لازم است از قبل به یک سوال اساسی پاسخ داد: اساسا بین مدرسه و دانشگاه، چه ارتباطی می‌تواند برقرار باشد؟

1- دوران تشکیل- دوران تکمیل

مقاطعی در سیستم آموزش کشور داریم که در مدرسه، شامل ابتدایی و متوسطه است و بعد از آن، دورانی از تحصیلات عالی و تکمیلی آغاز می‌شود. رفتن به مدرسه چنان‌که پیداست آغاز یک راه طولانی است و مسلما آشنایی با فضای تازه، زمانی را می‌طلبد. دوران متوسطه اما میانه راه است؛ گرچه تا پایان راه هنوز مسافت زیادی مانده، یقین داریم که در نقطه شروع متوقف نشده‌ایم. به حکم همین حرکت (هرچند ناچیز)، لازم است قدمی از پیش و در همین دوران میانی برداشته شود. تحصیلاتی که قرار است تکمیلی باشد، سنگر آخر است. مدرسه، به حکم رسالتی که حتی از عنوان مقاطعش پیداست، باید همه سنگرها را فتح کند و صرفا آخرین سنگر را برای دانشگاه باقی بگذارد. یک پروژه عمرانی را فرض کنید که در مرحله اول، جمعیتی حاضر می‌شوند و مدیر مجموعه، به نشانه آغاز عملیات احداث، کلنگی به زمین می‌کوبد؛ آجر و بنا و ساختمانی هنوز در کار نیست. قدم به قدم، پروژه را پیگیری می‌کنند. روز افتتاح فرامی‌رسد و پس از تجهیز کامل ساختمان، تشریفات یک مراسم فراهم می‌شود. همان مدیر این‌بار روبان افتتاحیه را می‌برد که از این لحظه عملا همه‌چیز برای بهره‌برداری آماده است. مدرسه، کوبیدن آن کلنگ در یک زمین بیابانی است و دانشگاه، بریدن روبان ساختمانی مجهز و آماده. روحیه پژوهش باید در مدرسه تشکیل شود و در دانشگاه تکمیل. این دو وظیفه بزرگ، پیوندی حساس دارند که اگر یکی از زیر بار تعهداتش شانه خالی کند، تلاش دیگری عملا بی‌اثر است.

2- تولید، سن ندارد

آنچه برای تولید علم لازم است، دو پیش‌نیاز دارد: ایده و تجربه
هیچ‌یک نه نیازمند بلوغ خاصی است که معطل بمانیم و نه محتاج موهبت سحرآمیزی که فقط عده‌ای شاملش باشند. دارو و جادویی هم در کار نیست که به یکباره کسی را دانشمند کند. هر دوی اینها در عوض نیازمند بستری برای رشد هستند؛ بستر، مهیا کردن محیط رشد است و مطلقا نسبتی با دخالت ندارد. مدرسه را اگر خوب شناخته باشیم، به‌وضوح حس خواهیم کرد که خاکی از این حاصلخیزتر برای کاشت نهال علم وجود ندارد. دانش‌آموز هم می‌تواند و هم حق دارد که به عرصه تولید وارد شود. همین که انسانی عنوان «شاگرد» گرفت و مشغول تحصیل شد، واجد آن است که ایده‌هایش را بدون تعارف، اجرا کند. او در بستر رشد، آماده تجربه است. آماده کشف ایده‌هایی است که در ذهنش هیاهو می‌کنند. کشوری که به دانش‌آموزانش بی‌اعتماد است، مسلما نظام آموزش خود را زیر سوال می‌برد. لذا تولید علم نباید لزوما در انحصار دانشگاه باشد و این راه طولانی ‌باید از دوران مدرسه آغاز شده باشد. این دومین مصداق پیوند میان مدرسه و دانشگاه است.

3- اگر چنین شود

تولید علم را اگر از همان ایام مدرسه کلید زدیم، چه برکاتی دارد؟ منطق می‌پذیرد که سربازی ماهرتر است که تمرینات سنگین‌تری را از سر گذرانده باشد. پژوهشگری زبده‌تر است که در مدرسه، پژوهش را آموخته باشد. تولید کرده باشد و شکست‌هایش را برای تجربه گرفتن، از قبل ردیف کرده باشد. در میدان اصلی، چنین فرصتی برای آزمون و خطا نیست.
نکته دیگر؛ در همین جشنواره سوم فرهیختگان جوان، ایده‌هایی را می‌دیدم که با احتساب سختگیرانه‌ترین معیارهای علمی و تخصصی، همچنان بی‌نظیر بود. اینکه یک ایده ممکن است به حکم تجربه کم، در مرحله اجرا ضعیف عمل کند و یک محصول علمی سطح بالا تولید نکند، پذیرفتنی است؛ اما نباید ایده‌های ناب، به چوب بی‌تجربگی کوبیده شوند. اگر مدرسه را به محیطی برای تولید بدل نکرده باشیم، از داشتن انبوهی از ایده‌هایی که دست‌کم می‌توانند محل الهام باشند، محروم خواهیم شد.

4- خوش‌بین‌ها کارآمدترند

پژوهش، شأنی دارد. اعتباری دارد بسیار بلند و اصلا همین جایگاه رفیع یکی از جذابیت‌های این عرصه است. ذوق و اشتیاق برای کسب این اعتبار، از همان نوجوانی ذره‌ذره شعله می‌گیرد. آثاری که به جشنواره عرضه شده بود، با چنان حوصله و ظرافتی طراحی شده بودند که سخت توصیف می‌شود. علاوه‌بر اینها، هنگام ارائه طرح‌ها که می‌رسید، جدیت جالبی بین بچه‌ها حاکم می‌شد. همه افراد گروه ناخودآگاه و به‌سرعت هماهنگ بودند و برنامه جلو می‌رفت. این اشتیاق که بی‌پرده اگر اعتراف کنیم، تنها موتور محرک کشور است، دو سرنوشت می‌تواند پیدا کند؛ می‌تواند در مدرسه خاموش شود یا بماند و شعله بکشد و در دانشگاه به ثمر برسد. هزینه‌های سنگینی بر گردن جامعه‌ای است که دانشجویانش، از انگیزه تحصیل و تولید علم تهی باشند. اینجا، گردنه‌ای است که مدرسه دوشادوش دانشگاه می‌تواند خوش‌بینی ایجاد کند.
تحسین و تشویق و نشان دادن گوشه‌ای از شأن دانشگاهی‌بودن و علم‌آموزی به نوجوانی که مشغول تحصیل است، او را از حصار درس و مشق مدرسه بیرون می‌کشد. او باور خواهد کرد که در آینده‌ای نه‌چندان دور، حرف‌های بسیاری دارد که از قضا بیرون از مدرسه برایشان گوش‌های شنوای زیادی پیدا می‌کند. جشنواره فرهیختگان جوان، به معنی دقیق کلمه، اندکی از شیرینی همین شخصیت‌ پژوهشی را با ظرافت بسیار نمایش داد؛ به دانش‌آموزان ثابت کرد که می‌توانند جدی باشند و برای ایده‌هایشان از همین حالا مشتاقان بسیاری صف کشیده‌اند.
این معادله اگر برعکس اجرا شود، توده‌ای از دانشجویان را خواهیم داشت که در بهترین حالت، می‌جنگند صرفا برای اثبات خود و به دست آوردن اعتمادبه‌نفسی که مدرسه از آنها گرفته؛ تمرکزی برای تولید باقی نمی‌ماند. این مریضی، زخم و علاجش هر دو یک ریشه دارند؛ «از همان‌جا که رسد درد، همان‌جاست دوا.» لذا مدرسه و نظام آموزشی معیوب، هرچند هم دردسرساز باشند، علاج و درمانی خارج از خود مدرسه برایشان وجود ندارد. یکی از راه‌های درمان و خروج از ناکارآمدی موجود، همین همنشینی مدرسه و دانشگاه است. یک همکاری تمام‌عیار که برکات و ثمراتش در بستری مثل «فرهیختگان جوان» فرصت بروز خواهد داشت.

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰