«ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.» این جمله امام تکلیف همه‌چیز را روشن کرد؛ هرچند پس از آن هم عده‌ای ظاهر شدند که با کلیت سینما مخالف بودند و تلاش‌هایی در جهت تعطیل کردن آن کردند.
  • ۱۴۰۰-۰۳-۱۳ - ۱۳:۵۰
  • 00
سینما در سیاره روح‌الله
سینما در سیاره روح‌الله
میلاد جلیل زادهخبرنگار

میلاد جلیل زاده، روزنامه‌نگار: سینمای قبل از انقلاب ایران در سال ۱۳۲۸ شکل گرفت. برخلاف تاریخ‌نگاری‌هایی که مبدأ شروع تاریخ سینمای ایران را ورود دوربین سینماتوگراف به کشور توسط ناصرالدین‌شاه یا تلاش‌های پراکنده عده‌ای می‌دانند که کارهایشان را خارج از مرزهای ایران جلوی دوربین می‌بردند، در اواخر دهه ۲۰ شمسی بود که سینمای داستانی ایران به‌واقع شکل گرفت. چهار سال بعد از آن کودتای آژاکس رخ داد و یک فضای خفقان در کشور به وجود آمد. این کودتا باعث شد هر چیز تفکربرانگیزی در ایران ممنوع شود یا کارش به‌سختی پیش برود و محصولات فکری و فرهنگی مبتذل که تنها جنبه سرگرمی‌های خنثی داشتند، باب شوند. تئاتر ایران در همان دوره شوک بزرگی را به خود دید و جای هنرمندان عمیق و متفکر را تئاترهای روحوضی لاله‌زار و حتی آتراکسیون‌ها و موزیکال‌های پر از رقص و بی‌محتوا گرفت. این سیاست دیکتاتور بود که اجازه می‌داد برقصید و بخندید و به هر نوع سرگرم باشید و حتی خودش در این مسیر تشویق‌تان می‌کرد اما نمی‌خواست مخاطب چیزی باشید که فکرتان را درگیر کند. حتی نشریات زرد، جای نشریات چالشی و عمیق را گرفتند تا جایی که خبرنگاران اجتماعی هم ناچار شدند سراغ اخبار حوادث بروند و پای این ژانر روزنامه‌نگاری از همان‌جا به ایران باز شد. هیچ‌چیزی که نشان می‌داد کشور دچار یک‌سری فقر و عقب‌ماندگی‌هاست، اجازه نشر پیدا نمی‌کرد یا باید در پستو منتشر می‌شد و در عوض، همه تصاویر باید طوری منعکس می‌شدند که به نظر برسد شاه با چه سرعت فزاینده‌ای دارد کشور را به‌سمت ترقی می‌برد. اما هنر تازه‌وارد سینما برخلاف تئاتر که توسط چپ‌ها وارد ایران شده بود، به‌واسطه تهیه‌کنندگانی به ایران آمد که به چیزی جز پول فکر نمی‌کردند. برعکس تئاتر که پس از کودتا کار و بارش در ایران کساد شد و از اوج به حضیض آمد، سینما درست با روی دادن این اتفاق شوم بود که رونق پیدا کرد؛ اما چه سینمایی؟ یک سینمای صددرصد مبتذل که بعدها فیلمفارسی اسم گرفت. مدتی بعد، شاه پس از انقلاب سفید و مدرنیزاسیون زوری‌اش که توسط آن می‌خواست با شهری کردن روستاییان، فرهنگ‌شان را متمایل به غرب کند، سعی کرد از ابزار سینما هم در این جهت استفاده کند. پس از مدت‌ها در اواخر دهه چهل بود که موج‌نو ایرانی به راه افتاد. تعدادی از افراد موج‌نو مخالف شاه بودند اما تعداد دیگری‌ هم‌جهت با او کار می‌کردند؛ از ابراهیم گلستان گرفته تا فرخ غفاری. به هر حال موج‌نو هم جریان غالب و تاثیر‌گذاری روی کلیت سینمای ایران نبود و فاصله فضا و مود بین فیلم‌های موج‌نو و فیلم‌های عادی سینمای ایران که پیکره اصلی‌اش را تشکیل می‌دادند، از زمین تا آسمان بود. سینمای فیلمفارسی حداقل دو سال قبل از انقلاب کاملا ورشکسته شده و برای مردم نمکش را از دست داده بود. این سیر قهقرایی حتی قبل از اولین جرقه‌هایی شروع شد که بعدها مشعل انقلاب را افروخت و باعث دگرگونی سیاسی شد. به‌عبارتی می‌شد ورشکستگی خودبه‌خودی فیلمفارسی را علامتی از تحولات فرهنگی جامعه دانست که بعدها قرار بود منجر به انقلاب شود. انقلاب اسلامی اما سینمایی را پدید آورد که با تعریف قبلی مردم ایران از سینما تفاوت اساسی می‌کرد. این خلق ناگهانی و در اوج، مدیون رهبر انقلاب، امام خمینی بود که فراتر از کلیشه‌های ذهنی دوران خود، به افقی که هنوز محقق نشده بود، اندیشید و تصمیم گرفت آن را محقق کند؛ یک سینمای آبرومند که عمیق و دردمندانه به موضوعات نگاه می‌کند و درعین‌حال مسائل زیبایی‌شناختی را هم مدنظر دارد. به هرحال سینمایی که بر اثر انقلاب اسلامی و تحت هدایت امام خمینی پدید آمد، راه خود را ادامه داد و یک دهه درخشان را رقم زد. در دل جنگ که حتی برای سیگار و روغن هم مردم باید کوپن به‌دست در صف می‌ایستادند، سینمای ایران که تا پیش از انقلاب غالبا سیاه و سفید بود، رنگی شد و چرخ‌های صنعت آن می‌چرخید. حتی پرمخاطب‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران مربوط به همین دوره است که اتفاقا سینما دولتی شده بود و حضور ستاره‌ها در آن ممنوع بود.

تمام ایراداتی که امروز در سینمای ایران مشاهده می‌شود، به‌دلیل دور شدن از همان خط‌مشی است که در صبحانه انقلاب پدید آمد. دهه شصت به لحاظ برخوردهای فرهنگی دارای ایراداتی هم بود، اما نکات مثبت آن حفظ نشدند و اگر ایرادی امروز مشاهده می‌شود، از جهت بازگشت به سبک فیلمسازی قبل از انقلاب و دور شدن از سینمایی است که امام وقتی همه از ذات وجودی سینما مأیوس بودند، رویای آن را مقابل چشمان همه قرار داد و ایستاد تا تحققش را ببیند. اعتمادبه‌نفسی که انقلاب اسلامی به مردم ایران و مسیری که می‌پیمودند، داده بود، در تحقق چنین چشم‌اندازی تاثیر بسزایی داشت. این مربوط به روزگاری می‌شود که یاوران انقلاب اسلامی، کره‌زمین را سیاره روح‌الله می‌دانستند و پای در رکاب انقلاب نوپایشان می‌خواستند به اصلاح وضع بشر بپردازند. چنین حال و هوایی، در سینمای ایران وضعیت‌های تکرارناشدنی و بدیعی پدید آورد.

  سینما باید بماند

ابتدا وقتی رژیم پهلوی سقوط کرد، کسی برای بازسازی یک سینمای ورشکسته که از سفره فرهنگی مردم خودبه‌خود طرد شده بود، دغدغه و نگرانی چندانی نداشت. به‌عبارتی سینما در حالتی قرار داشت که اگر محو می‌شد، عجیب به نظر نمی‌رسید و فقط شاید کسانی دلتنگش می‌شدند که حتی خودشان هم به نبودن آن راضی شده بودند. این به تعریفی برمی‌گشت که مطابق تاریخ ۳۰ ساله سینمای قبل از انقلاب، از هنر فیلمسازی در ایران به وجود آمده بود. آنچه از معنای سینما در ایران جا افتاده بود، شاید اگر نبود، در شرایط جدید بهتر به نظر می‌رسید. هنوز کسی چندان به این فکر نکرده بود که می‌توانیم نوع دیگری از سینما را داشته باشیم؛ سینمایی که نه‌تنها مغایر با جو جدید نباشد، بلکه همخوان با آن و در خدمتش پیش برود. راستش نمونه‌ای هم برای سینمای جدید وجود نداشت تا به ذهن‌ها چشم‌انداز بدهد. اکثر آدم‌ها راحت‌ترند که به نمونه‌ها و مصداق‌های عینی فکر کنند و از تخیل چیزی که هنوز به وجود نیامده اما می‌تواند وجود داشته باشد، عاجزند. خصوصیت مردان انقلابی دقیقا همین است که می‌توانند این تخیل را داشته باشند و همین آنها را انقلابی و تحول‌آفرین می‌کند. شخصیت‌های انقلابی می‌توانند وضعیتی را که تابه‌حال وجود نداشته، تصور کنند و مردم را به‌سمت آن سوق بدهند؛ درحالی‌که مردم عادی نهایتا وقتی از وضع موجود ناراضی می‌شوند، به‌سمت گذشته، یعنی چیزی که مصداق عینی دارد، تمایل پیدا می‌کنند و فراتر از چیزهایی که با چشم و گوش لمسش کرده‌اند، نمی‌روند. شخصیت انقلابی امام خمینی باعث شد چیزی را تصور کند که تا آن روز هنوز وجود نداشت. البته ایشان در این راه ابتدا نمونه‌هایی را که عینی بودند و وجود داشتند، معرفی کرد تا حرکت سینمای ایران متوقف نشود؛ اما پس از مدتی سینمای نوین انقلاب، زیر پرچم انقلاب متولد شد و بالیدن گرفت. در واپسین روزهای رژیم پهلوی، کم‌کم همه آماده محو شدن هنر سینما در ایران می‌شدند.

علیرضا داودنژاد، فیلمسازی که پیش از انقلاب هم مشغول فعالیت در سینمای ایران بود، در این‌باره می‌گوید: «خبرهای نگران‌کننده کم نبود و هرچه روزها بیشتر می‌گذشت، نگرانی‌ها به‌خصوص نسبت به آینده سینما بیشتر می‌شد. آتش‌زدن بعضی سینماها نگرانی‌ها را به اوج می‌رساند و به این تصور دامن می‌زد که با پیروزی انقلاب، سینما در ایران نابود خواهد شد.» داودنژاد در ادامه می‌گوید: «به یاد دارم روزی در «فیلمکار» با روبیک منصوری و دوست او مرحوم واروژ که روحیه انقلابی داشت و طرفدار امام بود، صحبت می‌کردیم. طبق معمول بحث از انقلاب، آینده و تاثیر آن روی سینما بود. روبیک کاملا ناامید بود و عقیده داشت کار سینما تمام است و باید به فکر کار و کاسبی دیگری بود.» در دوازدهم بهمن‌ سال 1357 هواپیمای امام در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست و ایشان در میان استقبال کم‌نظیر مردم ایران به بهشت‌زهرا رفتند تا تاریخی‌ترین سخنرانی در تاریخ ایران در محضر شهیدان انقلاب رقم بخورد. امام همان روز و در همان صحبت‌ها خیلی محکم و کوبنده گفتند: «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم.» این جمله امام تکلیف همه‌چیز را روشن کرد؛ هرچند پس از آن هم عده‌ای ظاهر شدند که با کلیت سینما مخالف بودند و تلاش‌هایی در جهت تعطیل کردن آن کردند.

 از سینما چه باید بخواهیم؟

شاید این نکته به گوش خیلی‌ها آشنا باشد که عده‌ای در ایران با ذات سینما مخالفند و اگر جلویشان گرفته نشود، می‌خواهند که تعطیلش کنند. عده‌ای از این افراد، چنین نظری را به‌دلیل تفکرات پوسیده‌شان دارند اما همیشه عده‌ای هم بوده‌اند که می‌خواستند از برخی تفکرات پوسیده، سوءاستفاده کنند تا با عقب کشیدن ساعت تمدنی ملت ایران، صدماتی به آن وارد بیاورند. این قضیه در ابتدای انقلاب هم وجود داشت؛ به‌خصوص اینکه شاید در آن برهه زمانی، بستر برای پیش بردن چنین اهدافی بیشتر مهیا بود. فریبرز صالح، کارگردانی که در بهمن 1394 درگذشت و مدتی پس از مرگش به‌واسطه لو رفتن نسخه‌ای از فیلم «دام نامرئی» مشخص شد با سازمان امنیت شاه موسوم به ساواک همکاری می‌کرده، کسی بود که آن ایام، در قالب یک آدم سوپرانقلابی، مرتب روی تعطیلی کلی سینمای ایران تاکید می‌کرد. او می‌خواست از جو بدبینانه‌ای که نسبت به سینما در دوره قبل از انقلاب وجود داشت، استفاده کند و اجازه ندهد که سینمای نوینی تحت‌تاثیر جریان انقلاب اسلامی شکل بگیرد و قصد داشت نیت خود را با زدن نعل وارونه، در قالب آدمی که اتفاقا از بقیه هم انقلابی‌تر بود، پیاده کند. او در دهه شصت دو فیلم سفیر و مرگ پلنگ را ساخت اما سریال ناکامی‌هایش در انجام پروژه‌های سینمایی و تلویزیونی، به‌قدری عجیب بود که از این جهت هم او را به یک نمونه خاص تبدیل می‌کرد. بدشانسی‌های پیاپی فریبرز صالح، اجازه ندادند او که می‌خواست کل سینمای ایران را نابود کند، خود در آن سینما که البته نابود نشد، کاری انجام بدهد. به هر حال جریان انقلاب به‌سمت تشکیل یک سینمای نوین رفت اما هنوز دقیقا کسی نمی‌دانست که باید کار را از کجا شروع کند.

سیدمحمد بهشتی، رئیس پیشین بنیاد سینمایی فارابی در این‌باره می‌گوید: «من در سال‌های ابتدایی حضور در صداوسیما در گروه پخش بودم. خاطرم هست که تا ماه‌ها در تلویزیون تولیدی صورت نمی‌گرفت. درواقع ما دچار سرگیجه بودیم. بنابراین، بیشتر برنامه‌هایی که پخش می‌کردیم، زنده و سخنرانی‌هایی بود که در مکان‌های دیگر صورت می‌گرفت.»

داریوش مهرجویی که از فیلمسازان موج نوی سینمای قبل از انقلاب بود هم ادامه ماجرا را چنین نقل می‌کند که «در این وضعیت تلویزیون به‌طور اتفاقی فیلم «گاو» را نشان داد. امام‌خمینی(ره) این فیلم را مشاهده کردند و در نطقی گفتند: ما نمی‌گوییم سینما اساسا بد است. نظیر فیلم «گاو» می‌تواند فیلم فرهنگی و آموزنده‌ای باشد و فکر و روح بیننده را تعالی دهد.» عین جملاتی که مهرجویی از امام نقل‌به‌مضمون کرده بود، این است: «من غالبا فیلم‌هایی که خود ایرانی‌ها درست می‏کنند به نظرم بهتر از دیگران است. مثلا فیلم «گاو» آموزنده بود.» به‌قول مهرجویی در آن زمان همه مانده بودند که چه‌کار کنند اما «نه‌تنها نظر من، بلکه نظر تمامی مورخان این است که حضرت امام‌خمینی(ره)، خط‌مشی سینمای ایران را مشخص کرد که چگونه باشد، ایشان دلیل وجودی سینما را مشخص کرد که عامل تعیین‌کننده مهمی بود.» حالا جریان موج نو که در سینمای قبل از انقلاب، یک جریان فرعی و تزئینی بود، در فردای فروپاشی رژیم پهلوی به یکی از ژن‌های اصلی سینمای نوینی که می‌خواست شکل بگیرد، تبدیل شد و همه فهمیدند که از این به بعد سینما باید فکر روح را تعالی بدهد و عمیق باشد.

 ایستادن جلوی تندروی‌های ویرانگر

اتفاق مهمی که با وقوع انقلاب در سینمای ایران رخ داد این بود؛ ورشکست شدن جریان فیلمفارسی و پس از آن فروپاشیدن رژیم پهلوی که مناسبات سیستماتیک سینمای ایران را به هم ریخت. تیم‌ها و باندهای مختلف به هم ریختند و همین راه را برای عده‌ای از جوان‌ها جهت ورود به عرصه باز کرد. بعضی از این جوانان تا پیش از آن هنرجوی «سینمای آزاد» بودند؛ از ابراهیم حاتمی‌کیا گرفته تا کیانوش عیاری. بعضی‌ اساسا سابقه سینمایی نداشتند؛ از رسول صدرعاملی گرفته تا ابوالفضل جلیلی و برخی هم بعد از انقلاب، سینما را فراگرفتند؛ شاید از دل مساجد یا پایگاه‌های بسیج و البته عده‌ای هم از دل جبهه‌های جنگ؛ از رسول ملاقلی‌پور تا فرج‌الله سلحشور کسانی بودند که در این دسته قرار داشتند. عده‌ای دیگر هم که پیش از آن فعالیت داشتند، با انقلاب توانستند فرصتی بهتر پیدا کنند. مثلا عباس کیارستمی و کیومرث پوراحمد، اولین فیلم‌های بلند خود را بعد از انقلاب ساختند. این نسل جدید غالبا تحت‌تاثیر گفتمانی بودند که امام در جامعه ایران ایجاد کرده بودند؛ هرچند خود ایشان مستقیما و به‌طور جزئی در مورد سینما نظر نمی‌دادند و واو به واو تعیین نمی‌کردند که چه باید کرد و چطور باید فیلم ساخت. جنگ که به راه افتاد، نسل جدیدی از فیلمسازان ایرانی پدید آمدند. عبارت «دفاع مقدس» که به جنگ هشت‌ساله ایران و عراق اطلاق می‌شود، نشان می‌دهد که فضای این جنگ به لحاظ گفتمانی گونه‌ای خاص و یگانه بود و همین هم تحت‌تاثیر گفتمان‌سازی امام خمینی شکل گرفت. امام بارها در این مدت به کمک سینما آمد و از بعضی تندروی‌ها که می‌خواستند حرکت آن را متوقف کنند، جلوگیری کرد. بااین‌حال تقریبا تمام دخالت‌های ایشان در مساله سینما حمایتگرانه بود و هیچ‌وقت اهل سفارش دادن و تعیین مستقیم خط‌مشی نبودند. یک مورد معروف از حمایت‌های امام نسبت به فضای فیلمسازی و جلوگیری از تندروی‌ها، سریال «پاییز صحرا» بود که در دهه 60 از تلویزیون پخش شد و به‌دلیل گریم شهلا میربختیار، بازیگر این سریال، با اعتراض و انتقادهایی همراه بود.

مرحوم صادق طباطبایی، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی و از بستگان سیداحمد خمینی، خاطره جالبی از آن سال‌ها مطرح کرده است. او دراین مورد چنین نقل می‌کند: «شبی در حضور امام‌خمینی بودیم که از دفتر آمدند و پیامی را از طرف یکی از مراجع وقت آوردند. مرجع مذکور گفته بود؛ همین فیلمی که درحال‌حاضر از تلویزیون پخش می‌شود؛ من پیرمرد را تحریک می‌کند؛ چه رسد به جوانان. به دستور امام، تلویزیون را روشن کردند؛ قسمتی از یک سریال بود به نام پاییز صحرا. امام با مشاهده آن فیلم؛ در پاسخ پیام چنین گفتند: «شما باید در تقویت نفس خود بکوشید تا به این آسانی تحریک نشوید. من در این فیلم نشانه‌هایی از خلاف عفت یا عوامل انحراف و تحریک نمی‌بینم.»» شاید هنوز هم لازم است این جمله امام جلوی چشم خیلی از کسانی قرار داده شود که با تندروی‌های بی‌مورد، برای سینما مشکل می‌سازند؛ «شما باید در تقویت نفس خود بکوشید تا به این آسانی تحریک نشوید.» بااین‌حال و به‌رغم موضع‌گیری صریح امام راجع‌به سریال پاییز صحرا، در سال 66، اعتراض‌ها به‌حدی بود که مسئولان وقت رسانه ملی را به استفتا واداشت. استفتا در رابطه با پخش برخى فیلم‌هاى خارجى و سریال‌های تولید ایران مانند «پاییز صحرا»، «آیینه» و «نفوذ» بود. همچنین درمورد پخش آهنگ‌هاى موسیقى از صداوسیما و مسابقات کشتی از حضرت امام(ره) سوالاتی شد. پاسخ حضرت امام‌خمینی به این استفتا این بود: «نظر نمودن به این قبیل فیلم‌ها و نمایشنامه‏ها هیچ‌یک اشکال شرعى ندارد و بسیارى از آنها آموزنده است و پخش آنها نیز اشکالى ندارد و همین‌طور فیلم‌هاى ورزشى و آهنگ‌ها اکثرا بى‏اشکال است. گاهى خلاف به‌طور نادر دیده مى‏شود که باید بیشتر مواظبت کرد. لکن دو نکته باید مراعات شود: اول آنکه کسانى که گریم مى‏کنند باید محرم باشند و اجنبى حرام است چنین کارى را انجام دهد. دوم آنکه بینندگان از روى شهوت نظر نکنند.» امام باز هم عیب‌جویان را به این توصیه می‌کرد که عوض ایراد گرفتن از محصولات فرهنگی، روی نفس خود کار کنند و به آنها توصیه می‌کردند: «بینندگان از روی شهوت نظر نکنند.»

نظرات کاربران
تعداد نظرات کاربران : ۰