عاطفه جعفری، روزنامهنگار: چهارسال پیش امیر تتلو با ادعای همراهی طیف زیادی از طرفداران دهههشتادیاش، تبدیل به نام آشنایی برای روزهای انتخابات ریاستجمهوری شده بود؛ خوانندهای جنجالی که این روزها در خارج از کشور ساکن شده و رفتارهای زننده و خارج از عرفش، او را از چشم خیلی از هواخواهانش انداخت. او هنوز ادعای چهار سال پیش را مطرح میکند و مدعی است هوادارانی از بین دهههشتادیها دارد که گوش به فرمان و تصمیمات سیاسی او هستند. فارغ از این هیاهوهای پوچی که این خواننده بهراه انداخته، واقعا جای این سوال از مدیران فرهنگی باقی است که چقدر ظرفیتها، علایق و خواستهای دهه هشتادیها محل توجه آنها بوده است. چقدر در محاسبات و مناسبات مدیران، دغدغهها و اهداف این نسل جوان دیده شده و موردتوجه قرار گرفته است؟
نسلی که رفتهرفته وارد کنشهای اجتماعی میشود و ظهور و بروز آنها در عرصههای تصمیمگیری بر شکلگیری نهادهای تصمیمساز اثرگذار است. امسال در انتخابات ریاستجمهوری بیش از یک میلیون و 300 هزار نفر رایاولی حضور دارند. جنس تعامل و شکل گفتوگو با نسل جدید متفاوت از نسلهای پیشین است و اگرچه حرفهای بسیاری برای گفتن دارند، اما دلخورند از اینکه جدیشان نمیگیرند و به علایق و خواستهای آنها توجه نمیشود.
ما فراموششدگانیم
آرمان متولد 1380 است و الان 20ساله، اما حرفهایش به یک پسر 20ساله شبیه نیست و شاید جنس دغدغهها و هدفهایش برای ما رویایی به نظر برسد. زندگیاش را در کامپیوتر خلاصه کرده و هر روز بهدنبال یک کشف جدید میرود. او میگوید: «خیلی دلم میخواهد چیزهای زیادی برای کشورم اختراع کنم که نیازمند از هر کشور خارجی نباشیم.» در توضیح این آرزویش میگوید: «من حدود 6 سال خارج از ایران زندگی کردم، یعنی از هفتسالگی بهخاطر تحصیل پدر و مادرم تا سن 14سالگی. دوره زمانی که در خارج از ایران بودم، بهقول معروف زمان شکلگرفتن شخصیتم بود. آنجا امکانات زیاد بود و هرآنچه که میخواستم در دسترس من بود اما شاید بهخاطر صحبتهایی که در خانواده بود و شاید هم بهخاطر اینکه خودم ایران را خیلی دوست داشتم، همیشه میخواستم تا دوباره برگردم. از همان موقع به کارهای کامپیوتری علاقه داشتم و در 15سالگی برنامهنویسی میکردم و بعد از برگشت به ایران هم باز این کار را ادامه دادم. تا درنهایت این شد که الان دانشجوی کامپیوتر هستم و دلم میخواهد به جایی برسم که بتوانم برای کشورم مفید باشم.» میپرسم که خیلی از همسن و سالانش نسبت به این موضوعاتی که او برایش مهم است، بیتفاوت هستند؛ میخندد و در جواب میگوید: «اتفاقا میخواهم بگویم درمورد دهه هشتادیها این موضوع متفاوت است. ما اگر تصمیم به کاری بگیریم، هیچکس نمیتواند جلوی انجام آن کار را بگیرد. مثلا درمورد من خیلی میگفتند که خارج از ایران بروم و آنجا درسم را ادامه بدهم. این امکان خیلی هم برایم فراهم بود ولی این کار را انجام ندادم چون به نظرم اینجا میتوانم خودم را اثبات کنم. درمورد کسانی هم که همسن خودم هستند، خیلیها میگویند باید بروم و رفتهاند. اما من این تصمیم را گرفتهام. فعلا هم پشیمان نیستم.» وقتی از خواستههای یک دهه هشتادی از رئیسجمهور میپرسم، کمی فکر میکند و میگوید: «فکر میکنم ما آن نسلی هستیم که فراموش شده است. یعنی هیچ برنامهای برای ما وجود ندارد. حتی خواستههایمان را نمیدانند. این را از صحبتی که با دوستانم دارم میگویم. خیلی گفته میشود که در حق دهه شصتیها ظلم شد اما من چیز دیگری میگویم. برای ما این موضوع شدیدتر بود. ما در روزگاری بزرگ شدیم که تحریمهای کشورهای دیگر بر کشورمان تشدید شد. همزمان کشور ما درگیر حوادث مختلف شد و در این میان آنقدر مسائل اقتصادی به مردم فشار میآورد که ناخودآگاه ما فراموش شدیم. یعنی شما اگر به برنامههای کاندیداهای ریاستجمهوری در سال 96 نگاهی بیندازید متوجه میشوید اصلا برنامهای برای دهه هشتادیها وجود ندارد. حتی اسممان برای دلخوشی هم در برنامههایشان نیامد. درحالی که به گفته خود شما این نسل دارند جای دهه هفتاد و 60 را میگیرند و توجه نکردن به خواستههایی که دارند میتواند اثرات بدی بگذارد.» او صحبتهایش را با خواستههایی که دارد، ادامه میدهد و میگوید: «مثلا برای من خیلی مهم است که یکسری امکانات برای کارم داشته باشم حتی در محیط دانشگاه یا اینکه ما با اینترنت خیلی کار میکنیم اما سرعتها کند است. شاید خیلی از نظر شما یا بقیه مهم نباشد. اما برای من که کارم این است، خیلی مهم و حیاتی است که سرعت اینترنت زیاد باشد. خیلی چیزها را میتوانم بگویم، اما مهم این است که دلم میخواهد یکبار یک مسئولی برای ما حرف بزند. برنامه داشته باشد. خواستههایمان را بشنود. اما خب خیلی آرزوی بعید و دوری است.»
نشاط میخواهیم
موسیقی بهعنوان یکی از موضوعات مهم در زندگیشان تعریف میشود و شاید برای همین باشد که تقریبا اکثر دهه هشتادیها، موسیقی را خیلی دوست دارند و به آن علاقهمندند. محمد 18ساله است و با یک گروه، موسیقی را دلی کار میکنند. درحال کار روی یک آهنگ جدید هستند و بین ساعتی که برای استراحت دارند با هم صحبت میکنیم. از این همه علاقهاش به موسیقی میپرسم و محمد میگوید: «همیشه یکی از کارهایم از 15سالگی، موسیقی بود و آهنگهایی که خودم میساختم. آنقدر دوست داشتم که در هنرستان هم موسیقی خواندم و همین را ادامه دادم. الان هم که به 18سالگی رسیدم دلم میخواهد استودیوی خودم را داشته باشم و همهچیز زیرنظر خودم باشد.» محمد درباره خواستهها و آرزوهایی که دارد میگوید: «من خیلی منتظر نمیمانم کسی برایم کاری بکند. از 15سالگی تصمیمم را گرفتم تا یک استودیو داشته باشم و حالا در 18سالگی با برنامهریزیای که انجام دادم میدانم که میرسم به آنچه میخواهم و منتظر نمیمانم تا پدر و مادر یا کسی دیگر، برایم کاری کند یا حتی پولی به من بدهد، البته این را بگویم که اگر پولی باشد حتما از آن استقبال میکنم اما منتظر نمیمانم تا کسی برایم پولی بیاورد تا من به آرزویم برسم. چون برای رسیدن به این چیزی که میخواهم سالها زحمت کشیدهام و باید برسم به آنچه میخواهم.» وقتی از او درباره مسائل پیشرو و دیده شدن این نسل توسط مسئولان میپرسم میگوید: «خیلی در قید و بند جواب دادن به این سوالها نیستم، چون به نظرم درست است که در یک کشور خیلی چیزها تعیینکننده سرنوشت ما هستند اما درنهایت خود من هستم که میتوانم، برای زندگیام تصمیم بگیرم. حالا درمورد سوال شما، باید بگویم کشور ما احتیاج به نشاطی دارد که خیلی کم آن را میبینیم. مثلا در مورد نسل ما اگر مقایسه با کشورهای دیگر داشته باشیم شاید فقط از نظر کارها در فضای مجازی و اینها شبیه باشیم. اما آنها آن نشاطی را که میخواهند دارند و ما خیلی از آن را در جامعهمان نمیبینیم. البته منظورم را اشتباه متوجه نشوید من میدانم که ما مقید به یکسری مسائل دینی هستیم. همه اینها را میدانم اما میشود با وجود همه تقیدها، نشاطی هم در جامعه داشت تا از این خمودگی نجات پیدا کنیم.» از محمد درمورد انتظارش از رئیسجمهور آینده میپرسم و میگوید: «انتظار به آن معنا ندارم. اما همین که نسل ما را ببینند برایمان کافی است، الان توجهی به ما نمیشود و با این عنوان که بچه هستیم همهچیز را به آینده موکول میکنند، درحالی که به نظرم نسل ما دارد به آن نقطهای میرسد که باید برایش برنامهریزی داشت.»
انگیزههایی که باید ایجاد شود
میگوید: «خودم را مانند اسمم میدانم، رها. اسمم را خیلی دوست دارم، دلم میخواهد که مانند اسمم درحال راه رفتن و سفر باشم.» رها 19ساله است و دانشجو. علاقهمند به ورزش و سفر. آنقدر دوست دارد که تا به حال دوبار با دوستانش با یک کوله به سفر رفتهاند.
میگوید: «زمانی که دانشگاهی در شهر دیگر قبول شدم، مادرم نمیخواست که من بروم، درنهایت تصمیمم را جدی گرفتم و رفتم. بعد هم سفرهایم را شروع کردم. برای خیلیها حتی خواهرم که در دهه هفتاد به دنیا آمده این موضوع و نگاه من عادی نیست و همه میگویند خیلی اعتمادبهنفس داری. شاید همینطور باشد، اما خودم همین اعتمادبهنفس را مناسب میدانم، چون کمک میکند تا زندگیام را جمعوجور کنم.» رها درمورد اینکه باید برای دهه هشتادیها چه چیزهایی مورد توجه قرار بگیرد، میگوید: «به نظرم حتی توجه به نسل ما هم یک رهایی دارد، یعنی اصلا دیده نمیشویم. این خیلی بد است، درحالی که نسل ما جسارتی دارد که میتواند برای پیشبرد کارهای کشور بسیار کمککننده باشد. این حرفی که درمورد جسارت میزنم من نمیگویم خیلی از روانشناسان و جامعهشناسان هم به این موضوع تکیه کردهاند. ما جسارتی داریم که باعث میشود هیچ چیز جلوی کارمان را نگیرد و از هدفمان دورمان نکند.»
او صحبتهایش را ادامه میدهد و میگوید: «البته باید این را هم در نظر بگیرید که همه نسل ما دارای انگیزه برای کار و رسیدن به هدفهایشان نیستند، یادم میآید سال آخر دبیرستان یک نظرسنجی در کل مدرسه انجام دادند و تقریبا 65 درصد هدفی نداشتند و خودشان را با همین روزمره سرگرم کردهاند. اینکه سرشان در گوشی باشد و منتطر هیجانی حتی کوچک، تا روزشان بگذرد. خب خیلی این مهم است اینکه هدفی نباشد. من خودم اینطور فکر نمیکنم اما خیلی از اطرافیانم این روش را دارند، یعنی فقط زندگیشان در فضای مجازی میگذرد.»
رها درمورد توجه به خواستههایشان میگوید: «من با توجه به رشتهای که درس میخوانم و جامعهشناسی است، یکی از چیزهایی که به آن توجه میکنم همنسلان خودم هستند، با توجه به اتفاقاتی که در جامعه میافتد، خیلی به نسل ما توجه نمیشود برای همین همیشه با اساتیدم در مورد این نسل صحبت میکنم، فکر میکنم اگر توجه به خواستههایشان نشود، عواقب بدی دارد. تقریبا میشود گفت انگیزه ندارند، مثلا در دهه 50، با توجه به پیروزی انقلاب و بعد از جنگ، آن نسل و نسل بعدی انگیزه برای ساخت کشور داشتند اما در نسل ما این انگیزه کمتر است، اما باید بگویم که نسل ما جسارت و اعتمادبهنفس زیادی دارند و اگر به آنها توجه شود، میتوانند بسیار برای کشور مفید باشند.»
مثل دهه شصتیها منتظر امکانات نمیمانیم
19سال و نیمه است و با ماشین کار میکند تا خرج خانواده را بدهد، رسول ایمانی از زمانی که یادش میآید برای خرج خانواده کار کرده و حالا هم که خودش ازدواج کرده، کارش را بیشتر کرده و میگوید: «من از 13 سالگی همزمان با درس خواندن، کار کردهام و دیپلم که گرفتم تراشکاری را شروع کردم و همزمان در اسنپ کار میکنم. بعد از فوت پدرم هم مسئولیتم بیشتر شد اما از شرایطم راضی هستم.» رسول صحبتهایش را ادامه میدهد و میگوید: «اینکه میگویم از شرایطم راضی هستم، به این معنی نیست که از لحاظ مالی در شرایط خوبیام. حرفم به این معناست که من کار میکنم و درآمد دارم. زندگی در این شرایط کشور خیلی سخت است، به لحاظ اقتصادی شرایط خوبی نداریم، اما من راضی هستم چون زندگی من همین است.»
او درمورد خواستههایی که از مسئولان کشور دارد، میگوید: «من همه زندگیام خلاصه شده در کار، اما میدانم بالاخره میرسم به چیزی که میخواهم. برخلاف بقیه که ازدواج را برای زمانی میخواهند که به همهچیز برسند، من اصلا در این فضا نیستم و ازدواج کردم و میدانم که این ازدواج کمکم میکند تا راحتتر برای زندگیام تصمیم بگیرم. ببینید ما مثل دهه شصتیها منتظر رسیدن امکانات نمیمانیم، اما همین منتظر نماندن و توقع نداشتن از این نسل نباید باعث شود تا مسئولان ما را فراموش کنند، مثلا میخواستم برای خودم یک تراشکاری بزنم، اما این گرانیها نگذاشت که این کار را بکنم. گرفتن یک وام میتوانست خیلی به من کمک کند اما درنهایت هیچ اتفاقی نیفتاد. همین که برای نسل ما که خیلی دنبال کار اداری و سازمانی نیستند، تسهیلات فراهم باشد، کمککننده است تا بتوانیم زندگیمان را آنجور که میخواهیم بسازیم.»
فردیتی که باید به جامعه پیوند بخورد
«برای این نسل خیلی جامعه مهم نیست، یعنی اینقدر که فردیت برایشان مهم است، به جامعه کاری ندارند، درگیر مسائل سیاسی نیستند و سعی میکنند از اینجور موارد دوری کنند.» این صحبتهای علی محمدینیک، جامعهشناس و استاد دانشگاه تهران است که درمورد دهه هشتادیها صحبت میکند و در تعریفش از آنها میگوید: «دهه هشتادیها نسلیاند که به اصطلاح لای پنبه بزرگ شدهاند، پدر و مادرهای امروزیتری داشتهاند، عموما از حمایت 100درصدی خانوادهها برخوردار بودهاند و زیاد در بحرانها و کمبودهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درگیر نبودهاند. بیش از آنکه غصه درس و کتاب و دفترشان را بخورند، غصه آپدیت گوشی و تبلتشان را خوردهاند و بیش از آنکه ذهنشان درگیر اجتماع، سیاست و... باشد، درگیر چیزهای دیگری است. دهه شصت، دهه نامهنگاری و تلفنهای همگانی بود اما دهه هشتادیهایی که حالا نوجوانان و جوانان جامعه شدهاند، با مجهز بودن به ابزار قدرتمند شبکههای اجتماعی، عملا نیرویی در اختیار دارند که تاکنون و با این وسعت در اختیار هیچ نسلی نبوده است.»
توجه به علاقهمندیهای هشتادیها
محمدینیک به مسائلی اشاره میکند که شاید برای کسانی که مسئولیت اجرایی کشور را بهعهده دارند، مهم باشد و میگوید: «الان شبکههای اجتماعی برای این نسل بسیار مهم است و اگر کسی میخواهد با آنها ارتباط بگیرد، باید از طریق همین علاقهمندیشان وارد شود. اما هیچ مسئولی این کار را نکرده است. همین الان در برنامههای کاندیداهای ریاستجمهوری ببینید هیچکس به این نسل توجهی ندارد. همین که اصلا علاقهای به سیاست و مسائل اینچنینی ندارند، نشان از این دارد که باید به آنها توجه کرد و دقتشان را به مسائل اجتماعی بالا برد.»
تجملگرایی ندارند
این جامعهشناس همچنین معتقد است که این نسل بسیار بیپروا هستند و برای رسیدن به خواستههایشان احتیاج به این و آن ندارند و میگوید: «مثلا درمورد مساله ازدواج این نسل بسیار سریع تصمیم میگیرد و منتظر آماده شدن شرایط نمیشود، به یک معنای دیگر، تجملات برایشان مهم نیست. این را که گفتم، یاد صحبتهای استادم آقای محمدعلی الستی افتادم که درمورد این نسل و تمایلشان به ازدواج میگوید: «باید بگویم که الگوهای زندگی در میان جوانان متولد دهه هشتاد تغییر کرده است؛ برای مثال بسیاری از متولدین دهه ۶۰ شمسی همچنان برای شروع زندگی مشترک بهدنبال خانه، خودرو و شغل مناسب هستند، اما متولدین دهه هفتاد و هشتاد، این سختگیریها را ندارند.» باتوجه به تمایل تشکیل خانواده و تغییر شرایط، الگوها نیز دچار تغییرات اساسی شده است، درواقع تجملگرایی در میان جوانان دهه هشتادی کنار گذاشته شده و سعی میکنند با کمترین امکانات زندگیهای خود را آغاز کنند. به نظر میرسد در آینده نیز شاهد این موضوع خواهیم بود که دیگر نسلها سعی کنند به این نوع نگرش خود را نزدیک کنند.»
چرا باید به این نسل توجه شود و برایشان برنامه داشت؟
نگاهشان متفاوت با نسلهای قبلی است. شجاعتی دارند که شاید در دهههای قبلی نباشد، خیلی هیاهو ندارند، اما کارهایشان را هم در همان سکوت انجام میدهند. محمدعلی قانعیراد در صحبتهایش به ویژگیهای این نسل در مقایسه با نسلهای قبلی اشاره میکند و میگوید: «فرهنگ کوچه بهعنوان محلی برای مناسبات بچهها بر شکلگیری شخصیت اجتماعی کودکان دهه شصت و هفتاد تاثیر زیادی داشت. یعنی مناسباتی که آنها در درون کوچه با دیگران و با بچههای همسایه و محله برقرار میکردند، شخصیت اجتماعی آنها را تا حدی شکل میداد. درواقع، کوچه یک مکان است که امروز معنای خود را از دست داده و همراه با آن، فرهنگ کوچه نیز جایگاه خود را از دست میدهد. در فضای کوچه بچهها با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند، بازی میکردند، تعامل داشتند، قهر و آشتی آنها در این فضا اتفاق میافتاد و بهنحوی مناسبات اجتماعی را با یکدیگر تمرین میکردند. اما امروز کوچه محلی برای پارک اتومبیلها شده و نه فضایی که بهطور مثال، پسرها بتوانند گلکوچک بازی کنند یا دختربچهها بازیهای خاص خود را داشته باشند. محله و کوچه بهعنوان دو فضا، فرهنگی متناسب با خود را نیز به همراه میآوردند اما امروز این دو، جایگاه خود را در شکل دادن به شخصیت بچهها از دست دادهاند. در گذشته، بخش زیادی از اوقات فراغت بچهها در کوچه و با مناسبات محلی میگذشت. در دهه چهل و پنجاه این فرهنگ قویتر بود، در دهه شصت نیز وجود داشت، دهه هفتاد ضعیف شد و در دهه هشتاد بهکلی از بین رفت.»
تولید محتوای متفاوت
ایمان اسدی که دکتری ارتباطات دارد، درمورد خواستههای این نسل و توجه به خواستههایشان، میگوید: «این نسل دچار فردیتی است که فقط خودشان را مهم میدانند، درحالیکه اگر توجه درست داشته باشیم میتوانیم نسلی را بسازیم که بسیار برای کشور کارگشا باشند.»
او توجه به خود و گذراندن وقت در فضای مجازی را یکی از ویژگیهای مهم این نسل میداند و میگوید: «اینها همهچیز را در همان گوشیای میبینند که دستشان است، اگر کسی میخواهد کاری برایشان انجام دهد و یا توجهشان را جلب کند، باید در همین پلتفرمها این کار را انجام بدهد، اکثر متولدین دهه هشتاد معتقد هستند از طریق وب میتوانند اطلاعات زیادی به دست بیاورند و مهارتهای جدیدی بیاموزند. بنابراین ویدئو یکی از ابزارهای خوب برای تولید محتوا در بین دهه هشتادیها محسوب میشود. آنها ترجیح میدهند مهارتهای لازم را از طریق ویدئو بیاموزند. باز هم نظرسنجیها و آمار نشان میدهد حدود 80درصد از بچهها برای کسب اطلاعات از یوتیوپ استفاده میکنند.»
او تولید محتوا برای این نسل را متفاوت میداند و میگوید: «الان دیگر زمان تولیدهای طولانی نیست. باید پیام کوتاه باشد تا این نسل بتواند آن را بپذیرد. سازمانی یک نظرسنجی در مورد علاقهمندیها در این نسل انجام داده بود و بسیار نتایج جالبی داشت. کتاب را 35درصد دوست داشتند و بیشترین علاقهمندی در حوزه موسیقی بود، بعد هم ساختن ویدئو در شبکههای مجازی را حدود 75درصد دوست داشتند و استقبال میکردند. همه اینها نشان میدهد با نسلهای قبلی متفاوتند. اگر کسی بخواهد این نسل را تحتتاثیر قرار دهد، باید از همان علاقهمندیهایشان وارد شود. مثلا با ساختن ویدئو و یا توجه به خواستههایی که دارند. اگر این اتفاق نیفتد به هیچوجه نمیتوان با آنها ارتباط برقرار کرد.»