گفت‌وگو با محمود حسینی‌زاد به مناسبت انتشار «بیست زخم کاری»
فرهیختگان: به کارنامه محمود حسینی‌زاد، جدای از چهار مجموعه داستان، یک رمان نیز اضافه شد و البته او مترجم خبره‌ای است که آثار قابل تاملی را با ترجمه او از ادبیات آلمانی خوانده‌ایم.
  • ۱۳۹۶-۰۲-۱۶ - ۱۵:۳۹
  • 00
گفت‌وگو با محمود حسینی‌زاد به مناسبت انتشار «بیست زخم کاری»
نوشتن را بیشتر دوست دارم
نوشتن را بیشتر دوست دارم

حسن محمودی
دبیر ادب و هنر

خودش می‌گوید که بگویید «محمود حسینی‌زاد ادبیات غرب را می‌شناسد و ادبیات کلاسیک خودمان را. پس راهی پیدا کرده برای خودش.» همزمان با انتشار رمان «بیست زخم کاری» و تجدید چاپ مجموعه نخست او یعنی، «سیاهی چسبناک شب» با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

امسال از شما رمان «بیست زخم کاری» در نشر چشمه منتشر شده است تا جایی که خبر داریم این رمان قرار بود سال‌ها پیش منتشر شود. چه اتفاقی افتاد که سرانجام مجوز انتشار گرفت؟ آیا ناشی از فضای باز فرهنگی در دولت یازدهم است یا حاصل تغییراتی است که در رمان انجام شده است؟
فکر می‌کنم بیشتر از 10 سال شد. اوایل دولت اول احمدی‌نژاد بود. همان یکی دو سال اول که رمان را از اولین ناشر پس گرفتم، کمی تغییرش دادم اما دیگر نه. بعد که دادمش نشر چشمه، مطالب را کمی به‌روز کردم و تغییری ندادم. بعضی صحنه‌ها که به فساد اقتصادی مربوط می‌شد، کمی کهنه شده بود. شگردها جدید‌تر شده! به هرحال حذفی نداشت. شنیده‌ام در دولت یازدهم کتاب‌های بیشتری مجوز گرفته‌اند. نمی‌دانم به این مجوز ربط دارد یا نه. حدس می‌زنم بررس‌های باانصاف‌تری کتاب را خوانده‌اند.

«سیاهی چسبناک شب» نیز اخیرا از شما در نشر چشمه تجدید چاپ شده است. اولین مجموعه شماست که در سال 1384 در نشر دیگری منتشر شده است. در این فاصله سه مجموعه دیگر نیز از شما منتشر شد. خودتان فکر می‌کنید چه اتفاقی در روند داستان‌نویسی‌تان افتاده است؟
طبیعی است که آدم «رشد» می‌کند. اما نه، اتفاقی نیفتاده، چون نویسندگی را دیر شروع کردم. نیازی نبود در طول نوشتن یاد بگیرم. همچنان برایم «زندگی» مهم است و «مرگ». «انسان» برایم در کانون داستان‌هاست، «روایت خالص» مهم است. «زبان» اهمیت دارد. «سیاهی چسبناک شب»، «آسمان کیپ ابر» و «این برف کی آمده» تریلوژی هستند مبتنی‌بر تجربه‌های عمدتا شخصی. لاجرم سبک و بیان روایی خاص دارند. مجموعه چهارم «سرش را گذاشت روی فلز سرد» دوپاره است. پاره «کشتن» سبک سرد و زبان بی‌پیرایه دارد. پاره دوم: «رفتن» تکنیک و زبانی شبیه سه مجموعه قبل اما موجزتر. رمان «بیست زخم کاری» هم که شاید
 13-12 سال از نوشتنش می‌گذرد.

تصور بر این است که شما به سمت نوعی از داستان‌نویسی پیش رفته‌اید که سهل و ممتنع است. در نگاه نخست به نظر می‌رسد نوشتنش ساده است، اما در حین سادگی و سر راست بودن لایه‌های پنهانی دارد که دستیابی به آن چندان هم ساده نیست. این شیوه را در کارهای بعدی‌تان هم شاهد خواهیم بود؟

حتما. به چند دلیل: دارم در قرن بیست و یک زندگی می‌کنم. نه قرن نوزدهم و اوایل بیست! آگاهم که ادبیات دنیا پیشرفت می‌کند. خواننده به نظرم با هوش است و نه عقب‌افتاده که من لقمه جویده دهنش بگذارم و چیز یادش بدهم. روایت و زبان برایم مهم است. وقتی بخواهید روایت کنید و وقتی بخواهید زبان را در حد انفجار، موجز و بی‌پیرایه کنید، پس به هیچ «شامورتی‌بازی ادبیاتی» نیاز و علاقه ندارید. دقیقا همان که گفتید. به خواننده مهلت بدهیم تا لایه‌ها را پیدا کند، خودش لایه‌های خودش را بسازد در داستان شما.

یک رمان و چهار مجموعه داستان در کارنامه‌تان دارید. در ترجمه هم کارهای زیادی دارید که قابل تامل‌اند. چند روز پیش موراکامی گفته بود که ترجمه برایش سرگرمی است. برای شما چطور بوده است؟ بیشتر دغدغه‌تان ترجمه بوده است یا تالیف؟
نفس نوشتن بود. آن نیاز سال‌ها از طریق ترجمه برآورده می‌شد. با ترجمه، «می‌نوشتم». اگر بخواهید مترجم خلاقی باشید و نه ماشینی، از خودتان مایه می‌گذارید. می‌نویسید. بعد شد نوشتن داستان و ترجمه با هم. خب کلا نوشتن را بیشتر دوست دارم ولی نه. ترجمه سرگرمی نیست برایم.

اگر بگوییم که محمود حسینی‌زاد به تدریج شیوه داستان‌نویسی‌اش را به سمت و سوی شیوه نویسندگانی پیش برده است که مورد علاقه‌اش هستند و ترجمه‌شان هم کرده است، چه واکنشی نشان می‌دهید؟
 هیچ، چون درست نیست. اگر بگویید به سمت و سوی بیهقی، ابراهیم گلستان و شمیم بهار شاید واکنشم خوش آمدن باشد! اما به سمت و سوی نویسنده‌های ترجمه کرده؟ نه. بگویید «محمود حسینی‌زاد ادبیات غرب را می‌شناسد و ادبیات کلاسیک خودمان را. پس راهی پیدا کرده برای خودش.» اما این درست است که از آنها یاد گرفته‌ام: پرداختن به انسان معمولی و زندگی عادی. شیوه راحت و سرراست روایت. فکر کنید دورنمات «قاضی و جلادش» را 60 سال پیش نوشته. بورشرت داستان‌های به آن کوتاهی و زیبایی را 70سال پیش. از قدرت بیان زبان آلمانی یاد گرفتم که زبان چه گستره‌ای دارد. از تکنیک تاتر مستندشان یاد گرفتم. یاد گرفتم که خواننده را کلافه نکنم!

شما به جهت خدماتی که برای معرفی ادبیات آلمان به ایرانی‌ها انجام دادید، مدال گوته را دریافت کردید و همواره ارتباط خوبی با نویسندگان آلمانی داشته‌اید. آیا می‌توان امیدوار بود که این ارتباط لااقل برای خود شما، یکسویه نبوده باشد؟
 آلمان و سوئیس (اتریش را نمی‌دانم) امکانات وسیعی در اختیار نویسنده، مترجم و هنرمند قرار می‌دهند. بورس‌های اقامتی بعضا طولانی مدت، دعوت برای آشنایی با تازه‌های ادبی، دعوت به سمینار‌ها و نشست‌ها، رایزنی‌ها، لاجرم شامل حال من هم می‌شود. البته که وقتی شما را بشناسند و بدانند برایشان مفید
هستید، بیشتر.

برای شما مفهوم جهانی بودن در داستان‌نویسی چیست؟
اجازه بدهید فقط دو سه جمله از ته دل بگویم؛ با روند ادبیات جهان همگام شویم، از نظر زبان و تکنیک و بیان، تا بتوانیم منظورمان را حالی جهانیان کنیم! و قبول کنیم که به پیر و پیامبر قسم حتی قرن بیستم 17 سال است تمام شده!

در نمایشگاه کتاب تهران نویسندگانی از آلمان را همراهی خواهید کرد. درباره آنها توضیح می‌دهید؟
البته نویسنده‌ها آلمانی‌زبان هستند. از آلمان، اتریش و سوئیس. چند سال است که همزمان برگزاری نمایشگاه کتاب تهران از این سه کشور نویسنده‌ها می‌آیند و داستان‌خوانی دارند. گاهی نویسنده‌های بسیار خوب و معروفی آمده‌اند. نویسنده‌های ما خیلی اندک و نادر در این جلسه‌ها شرکت می‌کنند. امسال سابرینا یانش از آلمان می‌آید. نویسنده جوان و موفقی است. اولین رمانش را گونتر گراس تمجید کرد و خب مهم بود. از سوئیس رتو زورگ می‌آید؛ مدیر بنیاد روبرت والزر. می‌خواهد این بنیاد را معرفی کند.

مطالب پیشنهادی
نظرات کاربران